به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 تیر 02 [ 17:49]
    تاریخ عضویت
    1390-5-13
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    8,473
    سطح
    62
    Points: 8,473, Level: 62
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    بعد از گذشت ۱۰ سال زندگیم خوب نشد که نشد

    سلام دوستان گرامی
    ۱۰ سال هست ازدواج کردم ، بنده ۳۱ سال و همسرم ۳۴ سالشون هست .اوایل ازدواج به شدت مشکل داشتیم . مشکل اول خواهر ایشون بود.همسرم و خانوادش مدام گوشزد می کردند که این خواهر و برادر خیلی به هم وابسته هستند جدا از این خواهر ایشون به شدت تند خو هست واقعا بدون اغراق خیلی تند خو هستند .وقتی ما ازدواج کردیم مجرد بودند و دو سال بعد ازدواج کردند و ۳ سالی هست جدا شدند .
    مشکل بعد همسرم هست که به خانواده خودش خیلی وابسته هست بخصوص مادرش ، اوایل ازدواج ریز جزییات رو تعرف می کردند اما با مشاوره رفتن و دیدن حساسیت من ، این خبر کشی ایشون کمتر شد .
    ما با هم مشکلی نداریم اما مشکل من مادر و خواهرش هستند
    خواهرش که همان رفتار بی ادبانه خودشون رو ادامه میدهند و من هم به همسرم میگم شما که می بینی این قدر بی ادب هست محلش نذار تا خوب بشه اما همسرم یک آدم سست هست .
    و مادرشون که مدام با همسرم تماس می گیرند .
    بخدا و بدون اغراق مادرشون از روی عمد بعضی مواقع حرف های گوشه و کنایه دار می زنه اما وقتی به همسرم می گم باورش این هست که خانواده ایشون عالی هستن و اگر مشکلی هست از منه .

    بخدا دیگه خسته شدم ، راضی به طلاق هستم ، البته ۳ فرزند دارم که خدا می دونه تنها دلیل موندم اونها هستند .همسرم که فکر می کنم پیش خانوادش خوشحال تر هست .

    دنبال راهی برای خلاصی از این زندگی نکبت بار می گردم .
    زندگی که از اولش شروع شدنش درست نبود .
    چون همسرم قبل ازدواج با خانمی قرار بوده ازدواج کنند که به دلایلی نشده .
    بعد ازدواج هم یک بار متوجه شدم که با چت ارتباط داشتند .

    درخواست طلاق دادم که بعدش متوجه شدم باردارم .

    البته هیچ مدام از این مسائل را به خانواده ام نگفتم چون ازدواجی بوده که خودم خواستم ، موقعیت های خیلی بهتری داشتم که این ازدواج رو ترجیح دادم .

    واقعا خسته شدم و بیشتر دلم برای بچه هام می سوزه و همسر بی شخصیتی که خواهر و خانوادش توهینی می کنند براش مهم نیست و فقط براش مهمه که با خواهرش وابسته بودن .
    کاش راهی برای خلاصی بود ......

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 تیر 02 [ 17:49]
    تاریخ عضویت
    1390-5-13
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    8,473
    سطح
    62
    Points: 8,473, Level: 62
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    دوستان عزیز ممنون میشم راهنمایی بفرمائید

  3. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 شهریور 03 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,977
    امتیاز
    34,213
    سطح
    100
    Points: 34,213, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,411

    تشکرشده 6,436 در 1,802 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم فرشته غمگین

    یکی از مشکلات شایع خانمهای متاهل که توی این تالار تایپیک باز میکنند ، انتقاد شدیدشون به نحوه ارتباط شوهرشان با خانوادشونه.

    حساسیت بیش از حد شما به این مساله باعث میشه که دیگه شوهرتون نبینید. بسیار کمرنگ میشه. همین الان تایپیکتون یه بار دیگه نگاه کنید. نقاط برجسته حرفاتون خواهرشوهر مادر شوهر و بچه هاتونه‌‌.جایگاه همسرت بسیاز ریز و کم اهمیته یا اینطوری به نظر میرسه

    اینو فراموش نکنید همانطور که شماهمدم همسرت هستی اما او عزیزانی داره که از بدو تولد با اونها بزرگ شده.چه آدمهای خوبی باشند چه نه عزیزان همسرت هستند. اگه با این نگرش به قضیه نگاه کنی اونوقت به روابط همسرت با خانوادش احترام میذاری حتی اگه اونها رو تایید نکنی. این احترام از سر ترس و ذلت نیست. ریشه این احترام به عشق تو به همسرت برمیگرده.

    افکار منفی و تمرکز بررابطه قبل ازدواج همسرت رو کنار بگذار. تو صاحب سه تا بچه ای .تمام تمرکزت روی رو تقویت پایه های زندگی خودت مثل تربیت بچه ها، تقویت صمیمیت با شوهرت و همدلی با اون بذار. هیچ کسی نمیتونه یه بنای مقاوم رو دچار تزلزل کنه.

    در مورد خانوادش یا واقعا دارند دخالت منفی میکنند که در این صورت احتمالا تمایلی ندارند برادرشون با سه بچه طلاق بگیره، یه نوع دخالت غیر تخصصی به خاطر دوس داشتن برادر یا پسرشونه. یا دخالتی نمیکنن و دخالت کمرنگه ولی حساسیت شما اونو براتون پررنگ کرده. هر کدام از این احتمالات باشه بازهم جوابش تمرکز شما بر خودت و زندگیت و رفتار بزرگوارانه با خانواده همسرته. اخلاق بهترین سیاسته.

    سعی کن اول از همه با خودت در صلح درونی و آرامش باشی. اول از همه حرمت خودت مهمه. وقتی تو یه زن متاهل،آرام و خانواده دوست و بزرگوار باشی اگه همه فامیل شوهرت علیه ت بسیج بشن نمیتونن بهت آسیبی بزنن. ابتدا ریشه ترسها و نگرانی ها رو درون خودت جستجو کن خودت رو مقاوم کن خود به خود موارد حساست زای بیرونی کنار میرن یا کمرنگ میشن
    ویرایش توسط ammin : یکشنبه 10 مرداد 00 در ساعت 18:23

  4. 3 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    gholam1234 (یکشنبه 10 مرداد 00), گیسو کمند (شنبه 16 مرداد 00), سحر بهاری (سه شنبه 12 مرداد 00)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 تیر 02 [ 17:49]
    تاریخ عضویت
    1390-5-13
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    8,473
    سطح
    62
    Points: 8,473, Level: 62
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام خیلی ممنونم از راهنمایی شما .حق با شما هست .اما من تمرکزم روی زندگیم هست اما وقتی خانواده همسرم اشتباهی می کنند و ناراحت میشم ، همسرم اصلا پذیرا نیست و میگه شما حساس هستی . اگر به حال خودمون بودیم زندگی خیلی بهتری داشتیم

  6. #5
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,637 در 1,207 پست

    Rep Power
    292
    Array
    سلام به شما

    از آنجایی که مادر ایشان در نقش مادری و خواهر شوهرتون در نقش خواهر هستن و نقش شما کتفاوت هست، یک قدم در این مسئله جلو هستین. شما که در جایگاه مهم همسر قرار دارین و این میتونه همسرتون رو نفوذ پذیر کنه. پس در اینجا شما این فرصت بیشتر رو دارید که فضای منزل بصورتی در بیاد که همسرتون در منزل همان احساسی رو داشته باشه که پیش مادر یا خواهرش داره، با فرق تجربه ی احوالی خوشایندتر.

    اما این احساس راحتی و عدم مراجعه مکرر تلفنی و درز اطلاعات به بیرون از خانه زمانی محقق خواهد شد که بغیر از فرصت بالا شما به موارد مهم دیگر توجه کنین.

    «مثلا مادرشوهرم در زمان صحبت با همسرم جر و بحث نمیکند، سرزنش نمیکند، قهر نمیکند، پرخاش و توهین نمیکند، حرفش را قطع نمیکند، عمیقا به اون متوجه هست، ایراد نمیگیرد، نیازهایش را میفهمد و ...»
    پس باید چنین مواردی رو بررسی کنین و مثل یک کاراگاه این مسائل رو در ذهنتون ذخیره کنین که برخوردهای خوب مادر و خواهر همسرتون شامل چه مواردی هست.

    _ خب برای اینکه بتونین روی همسرتون تأثیر خوبی داشته باشین چند اقدام لازمه؛

    ۱. اعتماد سازی کنین. ( بدین صورت که شنونده ی خوبی برای سخنان همسرتون باشین تا حدی که این جرأت رو داشته باشن که بتونن بدون نگرانی از سرزنش، تمسخر، توهین و در کل تنش تمامی آنچه که در ذهنشون هست رو برای شما بیان کنن و نگرانی از عکس العمل شما نداشته باشن.)
    این هم بر میگرده به اینکه شما تحمل خودتون رو بیش از پیش بالا ببرین و آرامش و صبر رو اولویت خودتون قرار بدین و صد البته شما هم مسائلتون رو برای دیگران بازگو نکنین.

    ۲.‌‌ بجای صرف انرژی و شکایت های مدوام به همسر یا بروز ناراحتی تمرکزتون رو از مسئله بردارید و حساسیت ها رو در ارتباط با رفت و آمدها، تماس ها و توجه های همسرتون به مادرش، خواهرش کم کنین و روی زندگی مشترک خودتون بگذارین و همچنین به مسائلی که مانع خوشبختی و حال خوب شما هست, بی اعتنا باشین.

    ۳. سعی کنین همسرتون به خود باوری برسه و اعتماد بنفسش رو افزایش بدین. این کار با برجسته کردن رفتارهای های مثبتش و کم رنگ کردن و چشم پوشی از اشتباهاتش میسر میشه.

    شما میتونین برای اینکه حریم شخصی ایجاد کنین و حرف ها و مسائل زندگیتون به بیرون از خونه نره به همسرتون تاکید کنید که تو یک انسان بالغ و باهوش هستی و میتونیم بتنهایی مسائل خانواده کوچکمون رو مدیریت کنیم و من میدونم میتونیم با هم و در کنار هم مشکلات و نقص ها رو برطرف کنیم.. از طرفی من میتونم روی کمک تو حساب کنم و نظراتت برام ارزشمند هست.

    ۴. مسائلی رو که باعث ناراحتی شما شده, هر کدومش رو با یک جریان مثبت, اتفاق خوب یا داشته های ارزشمندتون کمرنگ کنین.

    ۵. خواسته ها و نیازهای همسرتون رو بررسی کنین.

    ۶. صبر و خویشتن داری برای شما بسیار مهم و ضروریست. در هر صورت همسر شما فرزند اون خانواده هست و ابتدا در اون محیط رشد کرده و شخصیتش شکل گرفته. بدیهی هست شکایت مداوم و وسوسه همسر نتیجه خوبی نخواهد داشت و روی این گله ها فقط روی رابطه شما دو نفر تأثیر مخرب میذاره و فرزندانتون هم بی نصیب نخواهند ماند.

    ۷. مادر و خواهرش رو رو در نقش خانوادش در نظر داشته باشین و احساسات بین مادر و فرزند و خواهر و برادر رو بیش از پیش بپذیرید و این رو نه بعنوان یک مسئله ی آزار دهنده بلکه بعنوان یک اتفاق جاری با شدت یا ضعف بنگرین، تا بتونید دربرخورد با اون راحت تر عمل کنین.

    ۸. حساسیت ها، مسئله ی کمبود اعتماد بنفس، زودرنجی، تفکرات منفی، خشم و ... اینها رو در رابطه با خودتون در نظر بگیرین و سعی کنین با کمک مقالات سایت و مشاوره تخصصی به اونها غلبه کنین.

    .................................................. ................

    در خصوص خانواده همسرتون و آزردگی شما؛

    ۱. خب اینها به هر صورت اعضایی هستن که نمیشه اونها رو نادیده گرفت یا حذف کرد یا خودمون فرار کنیم. بهترین تصمیم اینه که بیشتر بشناسیمشون ( شناخت ). یعنی یه تحقیق خوب نیاز دارین در رابطه با شناخت بیشتر خانواده همسرتون. مثلا قوانین منزل اونها چطور هست؟ کی حرف آخر رو میزنه؟ در چه موقعیت هایی خواهر شوهرتون پرخاش میکنه ؟ و ... اینطوری میدونین نحوه ی رویارویی بهتر رو با اونها در پیش بگیرین.

    ۲. همسرتون رو در قبال رفتار و گفتار خواهر و یا مادرش مقصر ندونین
    و ایشون رو بابت این آزردگی ها سرزنش نکنین، چرا که او مسئول رفتار و گفتار دیگری نیست. فکر کنین همسر شما چقدر اختیار و توانایی در برخورد با رفتارهای مختلف رو داره؟
    خدایی ناکرده این نباشه همسرتون رو در شرایطی قرار بدین که بین مادر و خواهر و و خودتون گرفتارش کنین و مثل یه طنابی باشه که هر دو سر اون داره کشیده میشه! و در نهایت در مسیر اشتباه قدم بگذارین، چون در اینصورت آسیب میبینین.

    ۳. اونها رو همونطور که هستن بپذیرین، یعنی اینکه تلاش نکنین طرز رفتار و گفتار، سطح ارتباط و ... رو تغییر بدین، ایشان همینن. شما نباید این موضوع رو وارد زندگی خصوصیتون کنین. تلاش گنین نحوه ی رویارویی صحیح رو پیدا کنین.

    ۴. با مشاوره در ارتباط باشین و مهارت های خودتون رو بالا ببرین.


  7. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    ammin (سه شنبه 12 مرداد 00), گیسو کمند (شنبه 16 مرداد 00)

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 تیر 02 [ 17:49]
    تاریخ عضویت
    1390-5-13
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    8,473
    سطح
    62
    Points: 8,473, Level: 62
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام سحر بهاری عزیز
    ممنونم که وقت گذاشتی

    راستش به این نتیجه رسیدم که نمیشه دیگران رو تغییر داد و دارم روی خودم کار می کنم .

    چرا همش دنبال این هستم که همسرم در مقابل حرف دیگران ازم طرف داری کنه ، سعی می کنم اگر حرف ناخوش آیندی زدند ، خودم جواب بدم ، البته خیلی‌ هم بلد نیستم .

    رابطم رو با خانواده ایشون کمتر می کنم .

    خیلی برام سخته اما سعی می کنم که بپذیرم همسرم نمی تونه بین خانواده ایشون و خانواده خودش توازن برقرار کنه و فرد وابسته ای است .

    سعی می کنم شاد تر از قبل باشم .

    خیلی قبلا بگو و بخند بودم اما چند سالی هست وقتی در جمع خانواده ایشون هستم کلا ۵ کلمه بیشتر حرف نمی زنم و کم کم جوری شده اصلا نمی خوام در جمع باشم.


    با این نتیجه رسیدم همسرم قابل تغییر نیست .

    می خوام روی خودم بیشتر کار کنم

    خواهش می کنم راهنمایی کنید

  9. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    316
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته غمگین نمایش پست ها
    سعی می کنم اگر حرف ناخوش آیندی زدند ، خودم جواب بدم ، البته خیلی‌ هم بلد نیستم .

    سلام.
    در این بازی نیفتید!

    چون با این روش، نه تنها به نتیجه ای که دنبالش هستید نخواهید رسید، بلکه وجود درونی خودتون رو هم از دست خواهید داد و بعدا دردی هزاران برابر بدتر از شرایط الانتون خواهید کشید. درد دور شدن از خودتون و تبدیل شدن به ادمی که شبیه آدمهایی شده که همیشه از اخلاقشون بدتون میومده.


  10. کاربر روبرو از پست مفید Pooh تشکرکرده است .

    گیسو کمند (شنبه 16 مرداد 00)

  11. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 تیر 02 [ 17:49]
    تاریخ عضویت
    1390-5-13
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    8,473
    سطح
    62
    Points: 8,473, Level: 62
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام .ممنون میشم پیشنهاد بدید .
    با همسرم خیلی به مشکل بر خوردیم

    با پدر و مادرش صحبت کرده به این نتیجه رسیدند که کمتر بهم محل بگذارند .

    واقعا انتخاب درست برام سخت شده .

  12. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام فرشته جان

    به نظر خیلی سخته که آدم حس کنه همسرش حامی اش نیست، یا اولویت بعدی زندگی همسرشه
    به نظرم خیلی اشتباهه بخواهیم شما رو مجاب کنیم که نه اینطور نیست شما حتما و قطعا اولویت اول هستید یا او حامی شماست
    اصلا بهتره ازین مساله عبور کنیم

    سوال من اینه، اگه یه مردی مادرش رو بیشتر از همسرش دوست داشت، اون زن (همسر) باید خودشو ببازه و غمگین و افسرده بشه؟
    اگه هیچ کس توی این دنیا نبود که حامی ما باشه ما باید از غصه دق کنیم؟

    فرشته جان شما یه انسان عاقل و بالغ و یه مادر (یه فرشته) هستید،
    شما خودتون به تنهایی هویت دارید، اهدافی دارید، دلخوشی هایی دارید

    اگه قرار باشه آدما به خاطر اشتباهات یا رفتارای دور از انتطار، که عزیزانشون بروز میدن نابود بشن
    دیگه شاد نباشن، هدف نداشته باشن به پوچی برسن به نیستی و هیچی برسن
    واقعا واقعا نمیشه زندگی کرد

    میخواهی بگی آخه بعضی انتظارا فرق داره، مثلا بدیهیه ضروریه
    ببین عزیزم اولا هر کسی یه طیفی از کارها رو وظیفه و نیاز میدونه، یعنی ممکنه اون چیزی که شما "نیاز" میدونی
    یکی دیگه "نیاز" تعریف نکنه، چون آدما روحیه هاشون فرق داره یکی قوی تر و مستقل تره و دیگری ضعیف تر و وابسته تر و خیلی دلایل دیگه
    ولی حرف من توی اینجا نیست اصلا بحثم این قسمتد نیست

    من میگم فرشته فرض کنیم مثلا همسرت تو رو کمتر قبول داره
    خوب ، چاره چیه؟
    چقد باید غصه بخوریم افسرده بشیم ؟

    فرشته جان شما الان بهترین لحظات عمر ارزشمندت رو داری با غصه و ناامیدی و درد و احساس رنج میگذرونی
    اگه یه روز حسرت اوقات جوانی رو بخوری، اگه یه روز بخاطر این غصه ها ناراحتی اعصاب بگیری ، اگه بچه هات معمولا یه مادری ببینن که تهه دلش یه غم بزرگی داره
    میتونی خودتو ببخشی
    اونوقت دوست داشتن ، قبول داشتن و هیچ چیزی توی این دنیا نمیتونه به دادت برسه

    غصه از ناامیدی میاد
    در حالیکه آدمی به امید زنده است. حالا فرشته تو از چی ناامیدی؟ از همسرت ؟ ازینکه قبولت نداره ؟ وای من چقد بدبختم که همسرم قبولم نداره یا یکی دیگه رو بیشتر قبول داره!

    غصه عامل اصلی خیلی از مریضی ها و مشکلاته ، ناامیدی عامل اصلی شاد نبودنه
    در حالیکه و اتفاقا که و دقیقا که و جالب اینکه شاد نبودن/ نداشتن امید / احساس پوچی اینها به شدت جذابیت آدمو از بین میبره و آدم تبدیل میشه به یه موجود افسرده ی داغونه وابسته ی بیچاره ی ....... ببخشید حقیقتو گفتم
    و این حرف من نیست
    حرفاییه که مشاورا و متخصصا میگن


    لطفا به خودت بیا و به خودت تکیه کن و به خودت امید ببند،، نه به این معنا که از آدما ناامید باشی و متنفر
    نه اصلا
    اول از همه باید آدما رو به خاطر وجودشون و همون اندازه خوبی و برکتی که برات دارن دوست داشته باشی

    همسرت تو رو 2 تا از 5 تا دوست داره، باشه قبول . بخاطر اینکه مرد زحمت کشیه به خاطر اینکه بابای بچه هاته به خاطر اینکه 2 تا دوستت داره پس تو هم دوستش داشته باش
    شاد باش ناامید نباش
    به مرور جذاب تر میشی و دوست داشتنی تر میشی
    اونوقت اگه قرار باشه کسی دوستت داشته باشه قبولت داشته باشه ، دوستت داشته میشه و قبولت داشته میشه.

    اما اگه به خودت نیایی، پتانسیل و استعدادای خودتو نفهمی
    اگه خودت خودتو قبول نکنی،
    همسر و مادر و فرزند و غیره به مراتب همون احساس رو بهت خواهند داشت اما از نوع شدید تر .

  13. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 29 آبان 00 [ 20:09]
    تاریخ عضویت
    1400-3-13
    نوشته ها
    111
    امتیاز
    3,448
    سطح
    36
    Points: 3,448, Level: 36
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 259 در 102 پست

    Rep Power
    28
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط گیسو کمند نمایش پست ها
    سلام فرشته جان

    به نظر خیلی سخته که آدم حس کنه همسرش حامی اش نیست، یا اولویت بعدی زندگی همسرشه
    به نظرم خیلی اشتباهه بخواهیم شما رو مجاب کنیم که نه اینطور نیست شما حتما و قطعا اولویت اول هستید یا او حامی شماست
    اصلا بهتره ازین مساله عبور کنیم

    سوال من اینه، اگه یه مردی مادرش رو بیشتر از همسرش دوست داشت، اون زن (همسر) باید خودشو ببازه و غمگین و افسرده بشه؟
    اگه هیچ کس توی این دنیا نبود که حامی ما باشه ما باید از غصه دق کنیم؟

    فرشته جان شما یه انسان عاقل و بالغ و یه مادر (یه فرشته) هستید،
    شما خودتون به تنهایی هویت دارید، اهدافی دارید، دلخوشی هایی دارید

    اگه قرار باشه آدما به خاطر اشتباهات یا رفتارای دور از انتطار، که عزیزانشون بروز میدن نابود بشن
    دیگه شاد نباشن، هدف نداشته باشن به پوچی برسن به نیستی و هیچی برسن
    واقعا واقعا نمیشه زندگی کرد

    میخواهی بگی آخه بعضی انتظارا فرق داره، مثلا بدیهیه ضروریه
    ببین عزیزم اولا هر کسی یه طیفی از کارها رو وظیفه و نیاز میدونه، یعنی ممکنه اون چیزی که شما "نیاز" میدونی
    یکی دیگه "نیاز" تعریف نکنه، چون آدما روحیه هاشون فرق داره یکی قوی تر و مستقل تره و دیگری ضعیف تر و وابسته تر و خیلی دلایل دیگه
    ولی حرف من توی اینجا نیست اصلا بحثم این قسمتد نیست

    من میگم فرشته فرض کنیم مثلا همسرت تو رو کمتر قبول داره
    خوب ، چاره چیه؟
    چقد باید غصه بخوریم افسرده بشیم ؟

    فرشته جان شما الان بهترین لحظات عمر ارزشمندت رو داری با غصه و ناامیدی و درد و احساس رنج میگذرونی
    اگه یه روز حسرت اوقات جوانی رو بخوری، اگه یه روز بخاطر این غصه ها ناراحتی اعصاب بگیری ، اگه بچه هات معمولا یه مادری ببینن که تهه دلش یه غم بزرگی داره
    میتونی خودتو ببخشی
    اونوقت دوست داشتن ، قبول داشتن و هیچ چیزی توی این دنیا نمیتونه به دادت برسه

    غصه از ناامیدی میاد
    در حالیکه آدمی به امید زنده است. حالا فرشته تو از چی ناامیدی؟ از همسرت ؟ ازینکه قبولت نداره ؟ وای من چقد بدبختم که همسرم قبولم نداره یا یکی دیگه رو بیشتر قبول داره!

    غصه عامل اصلی خیلی از مریضی ها و مشکلاته ، ناامیدی عامل اصلی شاد نبودنه
    در حالیکه و اتفاقا که و دقیقا که و جالب اینکه شاد نبودن/ نداشتن امید / احساس پوچی اینها به شدت جذابیت آدمو از بین میبره و آدم تبدیل میشه به یه موجود افسرده ی داغونه وابسته ی بیچاره ی ....... ببخشید حقیقتو گفتم
    و این حرف من نیست
    حرفاییه که مشاورا و متخصصا میگن


    لطفا به خودت بیا و به خودت تکیه کن و به خودت امید ببند،، نه به این معنا که از آدما ناامید باشی و متنفر
    نه اصلا
    اول از همه باید آدما رو به خاطر وجودشون و همون اندازه خوبی و برکتی که برات دارن دوست داشته باشی

    همسرت تو رو 2 تا از 5 تا دوست داره، باشه قبول . بخاطر اینکه مرد زحمت کشیه به خاطر اینکه بابای بچه هاته به خاطر اینکه 2 تا دوستت داره پس تو هم دوستش داشته باش
    شاد باش ناامید نباش
    به مرور جذاب تر میشی و دوست داشتنی تر میشی
    اونوقت اگه قرار باشه کسی دوستت داشته باشه قبولت داشته باشه ، دوستت داشته میشه و قبولت داشته میشه.

    اما اگه به خودت نیایی، پتانسیل و استعدادای خودتو نفهمی
    اگه خودت خودتو قبول نکنی،
    همسر و مادر و فرزند و غیره به مراتب همون احساس رو بهت خواهند داشت اما از نوع شدید تر .

    چقدر قشنگ نوشتی گیسوکمند . یه جا می خوندم اگر در زندگی نگران هستید و مشکل دارین ، نگران شدن و نگرانی اون مشکل را بهتر و حل نمی کنه . بلکه باید به جای نگرانی با امید حرکت کرد و از گذشته یاد گرفت .


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.