سلام،
میشل به نکته درستی اشاره کرده که به نظرم باید ارزش درونی کارت رو برای خودت روشن کنی.
کار به تو چه چیزی میده ؟
آیا یک نیاز بنیادیت رو داره جواب میده؟ مثلا نیاز به احترام؟ نیاز به پرستیژ اجتماعی خوب داشتن؟ نیاز به تعلق گروهی؟ نیاز به احساس مفید بودن کردن؟ نیاز به دیدن قدرشناسی؟ و ....
اینها رو براش جایگزین میتونی پیدا کنی؟
برقراری تعادل هم لزوما با دست کشیدن از کار به دست نمیاد. با همسرت در مورد این فشارها صحبت کردی؟ مثلا شاید کم کردن تعهدات مالیت پیشنهاد بدی نباشه، یا در صورت امکان، فرستادن بچهها به مهد و در مقابل همسرت عصر از اونها مراقبت کنه؟ در مورد تمیزی و نظافت خونه هم مجبوری نگاهت رو عوض کنی. خونه محل راحت باید باشه برات، مود راحتی با مود مهمونی باید خیلی متفاوت باشه.( مهمون سرزده دارید که نگرانی ایجاد میکنه برات؟ صحبت کن و بگو از قبل اطلاع بدن)
شاید بشه مثلا جای بازی بچهها رو منتقل کنی به یک اتاق که ریخت و پاش ها همه اونجا باشه، یا بعضی چیزها رو با همسرت هماهنگ کنی که اون انجام بده، مثلا لباسها رو بریزه توی ماشین.
مهمانی دادن و رفتن رو هم کم کن. زندگی همه یکسان نیست و شما مسئول توقعات دیگران نیستی.
در مورد مسئله مهاجرت هم با همسرت دقیق صحبت کن، برنامهریزی کنید، پروژه زبان تا کی ادامه داره؟ بعدش چی؟ اگر اون پلن پیش نرفت، کی تصمیم بگیریم راه رو عوض کنیم و پلن بعدی چیه و الی آخر. حتی اگر ددلاینی نیست، شما برای خودتون ددلاین بگذارید. اینطوری تا ابد کش پیدا نمیکنه.
شاد باشی.
هر چیز که در جُستن آنی، آنی
مولانا
علاقه مندی ها (Bookmarks)