سلام.خواهش مي کنم منو راهنمايي کنين.من يه مشکل خيلي بزرگ دارم،که زندگيمو به آتيش کشونده.من زمانيکه تازه نوجوون شده بودم مادرم در مورد مشکلات نوجووني راهنماييم نکرده بود به همين دليل من از سر ندونم کاري زندگيمو نابود کردم.من هيچ اطلاعي از عادت ماهيانه نداشتم به همين دليل وقتي براي اولين بار اين موضوع برام پيش اومد خيلي نگران شده بودم .موضوع رو به خواهر کوچکتر از خودم که اون هم 10 سالش بود گفتم.گفتم بين خودمون بمونه .هر دو تامون فکر کرديم که من مريض شدم.رومون نشد به کس ديگه اي بگيم.فکر مي کردم ممکنه زخم شده باشم.به همين دليل يه پارچه رو چند تا زدم و اونو داخل بردم شايد خونش بند بياد ولي نشد.بعدها که پي بردم اين موضوع براي همه اتفاق مي افته خيلي خنده ام مي گرفت.ولي بيشتر که گذشت حدودا 17 ساله که شدم از دوستام در مورد پرده ي بکارت شنيدم.خيلي نگران شدم.زندگي رو سرم خراب شد.خواستم خود کشي کنم ولي خدا رو بايد چي کار مي کردم؟مادر من اصلا مهربون نيست اصلا باهاش راحت نيستم.حلالش نمي کنم.اون مديون منه.به خدا نمي بخشمش.اگه اونم مثل بقيه ي مادرا با من خوب و راحت بود منم موضوع رو بهش مي گفتم و به خاطر يه ندونم کاري ساده کار به اينجاها نمي کشيد.من بارها برام خواستگار اومده ولي از ترس نداشتن بکارت ردشون کردم.خيلي مي ترسم اگه باکره نباشم تکليفم چيه؟تموم اعتقادمو از دست دادم.نمازهامو الکي مي خونم.تموم دختر هاي هم سن من ازدواج کردن .فاميلها منتظر ازدواج من هستند.شما رو به خدا دست منو بگيرين با راهنماييتون منو از اين زندگي راحت کنين.من به هيچ کس اعتماد ندارم که اين موضوع رو براش بگم.جون عزيز ترين کستون نجاتم بدين.
علاقه مندی ها (Bookmarks)