به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 38 12345678910112131 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 376

موضوع: گلِ نرجس

  1. #1
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 22:54]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,198
    امتیاز
    91,962
    سطح
    100
    Points: 91,962, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,875

    تشکرشده 6,853 در 2,399 پست

    Rep Power
    0
    Array

    گلِ نرجس

    به نام خداوند بخشنده مهربان


    گل نرجس آبروی دو عالم

    خیالت کی می رود ز خیالم

    جمالت جلوه الله



    بیا جانا ، طی کنیم شب هجران ،

    بیا مهدی با ترنم باران ،،

    سحابِ رحمت ِ الله ،،،



    نگاهم کن ، من فدای نگاهت ،

    صدایم کن ، من فدای صدایت ،،

    حلالم کن ای چکیده رحمت ،،،

    سُلاله عصمت ، تک سوار غریب ،،،،



    گل نرجس آبروی دو عالم - فرهمند






    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 27 بهمن 00 در ساعت 02:46 دلیل: فایل صوتی مجدد

  2. 6 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    mano-gozashte (جمعه 13 آذر 94), فدایی یار (جمعه 29 آبان 94), گیسو کمند (یکشنبه 03 آبان 94), مسافر زمان (جمعه 29 آبان 94), مصباح الهدی (جمعه 29 آبان 94), سرشار (پنجشنبه 05 آذر 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    دعای عهد محسن فرهمند رو من خیلی دوست دارم.

    دعای عهد با صدای محسن فرهمند

  4. 6 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    فدایی یار (جمعه 29 آبان 94), گیسو کمند (دوشنبه 04 آبان 94), مسافر زمان (جمعه 29 آبان 94), مصباح الهدی (جمعه 29 آبان 94), باغبان (یکشنبه 03 آبان 94), سرشار (پنجشنبه 05 آذر 94)

  5. #3
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 22:54]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,198
    امتیاز
    91,962
    سطح
    100
    Points: 91,962, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,875

    تشکرشده 6,853 در 2,399 پست

    Rep Power
    0
    Array



    این که با تووووو

    خیلی آرومم


    این که هرشب
    از تو می خونم

    ممنونم
    ممنونم


    خوشبختی !
    یعنی شما نگاهم کنی

    خوشبختی !
    یعنی که سر به راهم کنی


    تو شبها !
    توییییی مهتابم
    تویی اربابم


    دلگرمی
    یعنی یکی هوا مو داره
    دلگرمی یعنی چشممام برات بباره












    ویرایش توسط باغبان : جمعه 15 آبان 94 در ساعت 01:26

  6. 6 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    mano-gozashte (جمعه 13 آذر 94), mohamad.reza164 (جمعه 29 آبان 94), فدایی یار (جمعه 29 آبان 94), مسافر زمان (جمعه 29 آبان 94), مصباح الهدی (جمعه 29 آبان 94), سرشار (پنجشنبه 05 آذر 94)

  7. #4
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 22:54]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,198
    امتیاز
    91,962
    سطح
    100
    Points: 91,962, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,875

    تشکرشده 6,853 در 2,399 پست

    Rep Power
    0
    Array




    وقتی خستم

    چه حالی داره گریه تو لحظه هایی که من به یاد تو،،
    هستم.

    دخیل ِ اشکمو از این دل دور به نخ های پرچمت،
    بستم


    چه حالی داره پر زدن تو هوای بارونیه دلم ،،،
    آقا





    ...........




    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 20 آبان 94 در ساعت 00:38

  8. 5 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    mano-gozashte (جمعه 13 آذر 94), فدایی یار (جمعه 29 آبان 94), مسافر زمان (جمعه 29 آبان 94), مصباح الهدی (جمعه 29 آبان 94), سرشار (پنجشنبه 05 آذر 94)

  9. #5
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 22:54]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,198
    امتیاز
    91,962
    سطح
    100
    Points: 91,962, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,875

    تشکرشده 6,853 در 2,399 پست

    Rep Power
    0
    Array



    چیزی نداررررم

    فقط می تو نم ، دلمووو

    برات بیارم،،،



    یه حالی میشم

    وقتی تو سجده سر رو تربت حسینت می زارم،،،،


    دوای دردم
    دوای دردم

    مثل همیشه ،،،
    بزرگی کن ، اگه که من جونی کردم،،،



    منو صدا کن
    منو صدا کن

    امروزا آقا برا من خیلی دعا کن ،،











    ویرایش توسط باغبان : جمعه 29 آبان 94 در ساعت 14:30

  10. 6 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    mano-gozashte (جمعه 13 آذر 94), mohamad.reza164 (جمعه 29 آبان 94), فدایی یار (جمعه 29 آبان 94), مسافر زمان (جمعه 29 آبان 94), مصباح الهدی (جمعه 29 آبان 94), سرشار (پنجشنبه 05 آذر 94)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    امروز، عجب روزی بود! همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم. پدر خواب بود، مادر در آشپزخانه مشغول پخت‌و‌پز و من و برادر کوچکم سر کنترل تلویزیون جر‌ّ و ‌بحث می‌کردیم!

    که ناگهان آن صدای عجیب و دلنشین در خانه پیچید، آیه ای از قرآن. به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده، پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به وضوح می آید.
    صدایت آشنا و پر‌رنج بود؛ پدرم بی درنگ از خواب پرید، مادرم با کفـگیر، به زمین تکیه داده بود، من و برادرم کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم، اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی باز و چشمانی متعجب، آسمان را ور‌انداز می کردند.
    و تو خود را معرفی کردی:

    « ای اهل عالم! من بقیه‌الله و حجت و جانشین خداوند روی زمینم...»

    باورمان نمی‌شد.‌ آن‌جا بود که گل از گل‌مان شکفت و زیر لب سلام دادیم: «السلام علیک یا بقیه‌‌الله فی ارضه»

    بعد با طنین محمدی‌ات ما را خواستی:
    «...در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاری‌مان کنید که خداوند شما را یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم.»

    وصف نشدنی‌ست. در پوست خود نمی گنجیدیم. پدرم همان پایین تخت به سجده شکر افتاد. مادرم سرش روی زانو بود و های‌های گریه می کرد و من و برادرم به خیابان دویدیم!

    خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود!
    مردم مثل مورچه هایی که خانه‌هاشان اسیر سیلاب شده بیرون می‌ریختند، یکی دکمه پیراهنش را بین راه می‌بست، دیگری گره روسری‌اش را میان کوچه محکم می‌کرد، عده ای زیر‌ بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش به‌خاطر عجله شکسته بود گرفته بودند و دیدی آن کودکی که به عشق تو کفش‌های پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می افتاد!

    مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند، خندان به هم تبریک می گفتند. قنادی رایگان شیرینی پخش می‌کرد و دم گل‌فروشی سر خیابان، مردم صف بسته بودند برای خرید گل ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس!

    ماشین‌ها بوق‌زنان و بانوان کِـل‌کشان و گلاب پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند. جوانانی که دست می افشاندند و با شور می‌خواندند:
    «صلّ علی محمد *** حضرت مهدی آمد»
    خیلی از نگاه‌ها به ویترین یک تلویزیون‌ فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت، مخابره جهانی شود. نذر 313 صلوات کردم مبادا اجنبی چشم زخمت بزند. وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد، شیشه مغازه غرق بوسه شد. یکی بلندبلند صلوات می‌فرستاد، دیگری قسم می‌خورد که تو را قبلاً در محله‌شان دیده وخیلی‌ها اشک‌هایشان را با آستین پاک می‌کردند تا یک دل سیر تماشایت کنند.

    در این مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان می‌شد، دل شیعیانت مثل سیر‌و‌سرکه می جوشید اما کسی فکر نمی‌کرد به این زودی‌ها ببـیندت.

    راست گفت جدّت رسول خدا که فرمود:« مَثَل ظهور مهدی(عج)، مَثَل برپایی قیامت است. مهدی(عج) نمی آيدمگرناگهاني." قسم می خورم این اثرِ دعای توست که تاکنون ما زیر عَلَمت مانده ایم."

    کاش زودتر برسی
    ویرایش توسط مسافر زمان : جمعه 29 آبان 94 در ساعت 22:44 دلیل: حذف بخش تکراری

  12. 7 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    یاصاحب زمان ادرکنی (شنبه 01 خرداد 95), محیا ناز (جمعه 29 آبان 94), مسافر زمان (جمعه 29 آبان 94), مصباح الهدی (جمعه 29 آبان 94), باغبان (جمعه 29 آبان 94), دیده (شنبه 28 آذر 94), سرشار (پنجشنبه 05 آذر 94)

  13. #7
    مدیران انجمن آغازکننده

    آخرین بازدید
    دیروز [ 22:54]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,198
    امتیاز
    91,962
    سطح
    100
    Points: 91,962, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,875

    تشکرشده 6,853 در 2,399 پست

    Rep Power
    0
    Array




    راضی نباشی زندگیییم
    از دست میره

    راضی نشو دور از همممه
    قلبم بمیره

    غربت تمام ِ عالمه ، وقتی نباشی

    این گریه ها ، خیلی کمه
    وقتی نباشی


    .....


    شاید فراموشم شده
    یک عمر ، ، کم نیست

    این گریه های بی صداااا ،
    دست خودم نیست
    دست خودم نیست


    .....


    وقتی نباشی این نفس
    معنی نداره

    پرواز کردن تو قفس
    معنی نداره


    ........



    شبگردیای من دوباره
    با هدف شد

    راه تمووومه غصه ها
    ناپدید شد



    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 04 آذر 94 در ساعت 16:29

  14. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    mano-gozashte (جمعه 13 آذر 94), مسافر زمان (جمعه 06 آذر 94), سرشار (پنجشنبه 05 آذر 94)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 00 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    14,247
    سطح
    77
    Points: 14,247, Level: 77
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,750

    تشکرشده 764 در 211 پست

    Rep Power
    71
    Array
    یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند.



    هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند.



    لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...



    برای عروس بسیارمهم بود كه چه كسانی حتما در عروسی اش باشند.



    از اينكه داییش سفر بود و به عروسی نمي رسيد دلخور بود...





    کاش می آمد ...



    خيلی از كارت ها مخصوص بودند.

    مثلا فلان دوست و فلان فامیل

    فلان مدیر ...



    خود و همسرش کارتها را می بردند

    و سفارش هم ميكردند كه حتما تشریف بیاورید

    خوشحال میشویم



    اگر نیایید دلخور میشوم.



    دلش مي خواست عروسی اش بهترين باشد. همه باشند و



    حسابی خوش بگذرانند.



    همه چیز هم تدارک دیده بود.



    آهنگ – گروههای ارکست – وبسیاری چیزها و افراد و وسایل دیگر



    آنها حتما بايد باشند، بدون آنها که خوش نمی گذرد.







    بهترین تالار شهر را آذین بسته بودند



    چند تا از دوستانشان که خوب میرقصند هم

    حتما باید باشند تا مجلس گرم شود.



    آخر شوخی نبود که- شب عروسی بود...





    همان شبی که هزار شب نمیشود.



    همان شبی که همه به هم محرمند.



    همان شبی که وقتی عروس بله میگوید

    به تمام مردان شهر محرم میشود



    این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم...



    همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.



    اما نه یادم آمد.



    این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید.



    همان شبی که حتی داماد هم آرایش میکند.



    همه و همه آمدند



    حتی دایی که مسافرت بود همه بودند ...



    اما .....................

    اما کاش امام زمان "عج" هم حضور داشتند.





    حق پدری دارد بر ما...





    مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟





    عروس برایشان كارت دعوت نفرستاده بود،

    اما آقا آمده بودند.

    اما متاسفانه



    به تالار كه رسيدند سر در تالار نوشته بود:



    (ورود امام زمان"عج" اكيدا ممنوع!)





    آقا دورترها ايستادند و فرمودند: دخترم عروسيت مبارک!





    ولی اي كاش كاری ميكردی تا من هم می توانستم بيایم ....



    مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید.



    (آخر امامان پدر معنوی ما هستند)



    دخترم من آمدم اما ...



    گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت



    و برای خوشبختی دختر دعا کرد....



    یا صاحب الزمان شرمنده ایم ..


  16. 3 کاربر از پست مفید سرشار تشکرکرده اند .

    مسافر زمان (جمعه 06 آذر 94), باغبان (پنجشنبه 05 آذر 94), دیده (شنبه 28 آذر 94)

  17. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    می خواهم از آمدنت بگویم .. از رسیدنت ...از پایان شب های بلند غیبتت ....عشق من : آرزو می کنم روزی بیایی و در حضورتبرایت جشن آغاز امامت بگیرممولاجان ... بیا ببین : هنوز که نیامده ای ،بزمی عاشقانه آراسته ام برایت تا قدم بر خانه ام بگزاری وکلبه ام را به نور وجودت مُنور کنی عزیز ... در بالای مجلس برایت جایگاهی تدارک دیده امکه همیشه به یادت خالی می ماند ! راستی چرا نمی آیی ؟میهمانانم هر سال در جشن امامتت سراغت را از من می گیرند که آقایم کجاست ؟چرا دیر کرده ! چرا به میهمانی خودش نرسیده ؟! ...نمی دانم جانِ مهدی : جوابشان را چه بگویم ؟اما با لبخندی به یاد آمدنت به آنها می گویم در راه است :....آقایم در راه مانده ، میرسد .. !بیا ببین آقاجان : برای هدیه به میهمانان مجلستاز جمکرانت - نقش - خانه ات را آورده امتا با دیدن خانه ی آسمانی ات به یادشان بماند که برای آمدنت دعای فرج بخوانند... اگر شد به میهمانی ام بیا مولاجان :‌ قول رسیدنت را داده ام .. لااقل سَری به بزم عاشقانه ام بزن مولاجان : شادمانه هایم برایت دلتنگ اند ..



    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------

    الهم ارنی طلعه الرشیده و الغره الحمیده



    الهی آمین

  18. 3 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    مسافر زمان (جمعه 06 آذر 94), باغبان (پنجشنبه 05 آذر 94), سرشار (جمعه 06 آذر 94)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 15 تیر 98 [ 21:00]
    تاریخ عضویت
    1394-4-11
    نوشته ها
    156
    امتیاز
    7,418
    سطح
    57
    Points: 7,418, Level: 57
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 66.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    808

    تشکرشده 404 در 138 پست

    Rep Power
    45
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط سرشار نمایش پست ها
    یک هفته بود کارتهای عروسی روی میز بودند.



    هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند.



    لیست مهمانها و کارهای عروسی ذهنش را پر کرده بود...



    برای عروس بسیارمهم بود كه چه كسانی حتما در عروسی اش باشند.



    از اينكه داییش سفر بود و به عروسی نمي رسيد دلخور بود...





    کاش می آمد ...



    خيلی از كارت ها مخصوص بودند.

    مثلا فلان دوست و فلان فامیل

    فلان مدیر ...



    خود و همسرش کارتها را می بردند

    و سفارش هم ميكردند كه حتما تشریف بیاورید

    خوشحال میشویم



    اگر نیایید دلخور میشوم.



    دلش مي خواست عروسی اش بهترين باشد. همه باشند و



    حسابی خوش بگذرانند.



    همه چیز هم تدارک دیده بود.



    آهنگ – گروههای ارکست – وبسیاری چیزها و افراد و وسایل دیگر



    آنها حتما بايد باشند، بدون آنها که خوش نمی گذرد.







    بهترین تالار شهر را آذین بسته بودند



    چند تا از دوستانشان که خوب میرقصند هم

    حتما باید باشند تا مجلس گرم شود.



    آخر شوخی نبود که- شب عروسی بود...





    همان شبی که هزار شب نمیشود.



    همان شبی که همه به هم محرمند.



    همان شبی که وقتی عروس بله میگوید

    به تمام مردان شهر محرم میشود



    این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر میگیرند فهمیدم...



    همان شبی که فراموش میشود عالم محضر خداست.



    اما نه یادم آمد.



    این تالار محضر خدا نیست تا می توانید معصیت کنید.



    همان شبی که حتی داماد هم آرایش میکند.



    همه و همه آمدند



    حتی دایی که مسافرت بود همه بودند ...



    اما .....................

    اما کاش امام زمان "عج" هم حضور داشتند.





    حق پدری دارد بر ما...





    مگر می شود او نباشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟





    عروس برایشان كارت دعوت نفرستاده بود،

    اما آقا آمده بودند.

    اما متاسفانه



    به تالار كه رسيدند سر در تالار نوشته بود:



    (ورود امام زمان"عج" اكيدا ممنوع!)





    آقا دورترها ايستادند و فرمودند: دخترم عروسيت مبارک!





    ولی اي كاش كاری ميكردی تا من هم می توانستم بيایم ....



    مگر میشود شب عروسی دختر، پدر نیاید.



    (آخر امامان پدر معنوی ما هستند)



    دخترم من آمدم اما ...



    گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت



    و برای خوشبختی دختر دعا کرد....



    یا صاحب الزمان شرمنده ایم ..

    السلام علیک یا صاحب الزمان
    اقای سرشار دست مریزاد
    با خواندن متن شما و دیگر دوستان حال عجیبی پیدا کردم...عشق و ارادتان به مولایمان مرا از خودم شرمنده کرد ...هیچ نمیتوانم بگویم.فقط قول میدهم من روزی آن دختر نباشم...قسم میخورم.
    عذر میخواهم نمیدانم در این تاپیک اجازه داریم چیزی درمورد احساسمان از تاپیک بنویسیم یا نه اگر خلاف قواعدتان عمل کردم به بزرگواری که در شما دوستان میبینم حتما میبخشیدم.اگر لازم است حذفش کنید.
    مولایمان نگهدارتان

  20. 3 کاربر از پست مفید هلیاجون تشکرکرده اند .

    مسافر زمان (جمعه 06 آذر 94), باغبان (جمعه 06 آذر 94), سرشار (جمعه 06 آذر 94)


 
صفحه 1 از 38 12345678910112131 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.