به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 بهمن 91 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1391-6-29
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    385
    سطح
    7
    Points: 385, Level: 7
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    افسرده و عصبی شده ام .نگران دخترم هستم.

    سلام دوستان!
    نمی دونم از کجا شروع کنم. اونقدر غم و غصه دارم که نمی دونم کدومش رو بگم. افسردگی امونم رو بریده . سی و یک سالمه و یک دختر هجده ماهه دارم. دلم برای اون می سوزه . حق داره مادری شاد و سرزنده داشته باشه . ولی هر کاری می کنم نمی شه . اونقدر روحیه م ضعیف شده که تا میام خودمو جمع و جور کنم کوچکترین مساله ای باعث میشه دوباره به هم بریزم. خیلی عصبی شدم و با کوچکترین بهانه ای سر دخترم داد می زنم . البته بعدش پشیمون می شم می دونم که اون گناهی نداره . ولی خوب یه وقتایی اونقدر تحت فشارم که فقط می خوام خودم رو خالی کنم. دلم نمی خواد دخترم هم مثل خودم شه آخه به من میگن مثل مادرتی . از شخصیت مادرم متنفرم . دلم نمی خواد مثل اون بشم ولی مثل این که رو پیشونیم نوشتن که باید بشی وگرنه نظم عالم به هم می خوره .خدا می دونه سعی می کنم از رفتارهای بد مادرم دوری کنم ولی چون شبیه مادرم هستم بقیه به زور می خوان بگن که تو رفتارت هم مثل مادرته مخصوصا پدرم . همش انگ بهم می چسبونه و این دلم رو بیشتر می شکنه.تا حالا شده که رفتارهای خودخواهانه مادرم رو به پای من هم نوشتن و من نتونستم بگم که بابا من این کاراشو دوست ندارم . من تو خانواده ای بزرگ شدم که دایما توش جنگ و دعوا بوده . پدر و مادری دارم که اونقدر که به فکر منافع خودشون بودن و هستن به فکر بچه هاشون نیستن . منظورم از منافع ارضای حس خودخواهیشونه و اینکه همیشه حق با منه نه تو. مادرم زن فوق العاده زودرنج و حساسیه و البته از خود راضی و پدرم تندخو و عصبی . با هیچ کدومشون نمیشه دو کلمه راحت نشست و حرف زد . خواهر و برادرم که مجردن بیشتر مواقع تو اتاقشون خودشونو حبس می کنن چون حرفی برای گفتن بین اعضای خانواده نیست و اگر هم باشه به جر و بحث و دعوا ختم میشه. من بیست و یک ساله بودم که ازدواج کردم و متاسفانه زمان خوبی برای ازدواجم نبود. الان که به عقب برمی گردم می بینم که چقدر خام و ساده بودم و از هیچ نظر آمادگی تشکیل یک زندگی مشترک رو نداشتم.(فکرش ر و بکنید دیگه آدم تو اون محیط چجوری رشد می کنه) . ولی بیشتر به خاطر اینکه از اون خونه راحت بشم و هم اینکه به تشخیص پدرم که گفت خونواده خوبی هستن اطمینان کردم تن به ازدواج دادم. عروس خانواده ای شدم که کلی با ما اختلاف فاز دارن. ازهمه نظر :اعتقادی,اخلاقی,فرهنگی و... . ما متاسفانه زیاد اهل معاشرت نیستیم .ولی خانواده شوهرم زود به زود همدیگرو می بینن یا حداقل با هم تماس تلفنی دارن. به خاطر همین ازاون اول این مساله باعث سو تفاهم بین من و خانواده همسرم شد . خدا میدونه من دوست دارم رفت و آمد کنیم ولی خوب چی کار کنم چون عادت نداشتم ممکنه یه کم ناشیگری کرده باشم ولی خوب نمی دونم چه دردی داشتن که حتی با وجود اینکه من خونشون می رفتم و میرم یا خونم نمیان یا اگه بیان انگا ر به زور اومدن. بعضیاشون رو تاحالا چند بار دعوت کردم ولی نیومدن. خانواده شوهرم از اونایی هستن که اولین فکری که به ذهنشون برسه همونو درسترین فکر میدونن و خیلی سطحی قضاوتشون رو می کنن و حکمم صادر می کنن. تو رفتارشون اصلا ثبات ندارن . یه بو م و دو هوان . امروز یه چیزی می گن فرداش می بینی صد و هشتاد درجه برعکسشو می گن. خلاصه رفتارشون آدمو گیج می کنه . این کاراشون اعصابم رو به هم ریخته . بدتر از همه اینکه با آدم صادق نیستن . یه جوری که نمی تونی مطمین باشی محبتشون از ته دله .نمی خوام با این حرفا عیب تراشی کنم. ولی خوب این چیزیه که دارم می بینم شایدهم یه جاهایی اشتباه کرده باشم به خاطر همین دوست دارم اینا رو به کسی بگم تا ببینم نظر بقیه چیه . حالا تا اینجارو داشته باشین بعدا بقیه اش رو می گم.

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,024 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: افسرده و عصبی شده ام .نگران دخترم هستم.

    سلام گلشن جان

    خوش امدی به همدردی

    لطفا در ارسال های بعدیت بین خطوط فاصله بذار تا راحت تر بشه خوند.



    نظر همسرت در این مورد چیه؟

    الان بیشتر از همه چی داره اذیتت میکنه؟

    بیشتر برامون بگو.

    تا به حال چه کارهایی برای بهبود روابط با خانواده همسرت کردی؟

    به پزشک مراجعه کردی؟شاید با زایمان دچار افسردگی بعد زایمان شدی؟

    چرا از همه شاکی هستی؟از خانواده خودت از خانواده همسرت ....



  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 بهمن 91 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1391-6-29
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    385
    سطح
    7
    Points: 385, Level: 7
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: افسرده و عصبی شده ام .نگران دخترم هستم.

    ممنون از توجهت. راستش مشکل افسردگیم برمی گرده به قبل از بچه دار شدنم. تاحالا چند بار پیش مشاور و روان

    شناس و حتی روانپزشک هم رفتم. یه مدت هم دارو مصرف می کردم ولی بعد یه مدت ول کردم آخه دیدم وقتی

    مشاوره درست و حسابی نمی گیرم خوردن دارو به تنهایی فایده نداره. مادر خودم چند سال دارو مصرف می کرد ولی

    مشکلش اساسی حل نشد و هنوز ادامه داره.

    مریم جان من زیاد اهل روابط اجتماعی نیستم و فکر می کنم بخش زیادی از مشکلم برمی گرده به همین مساله .

    من هیچ وقت دوست نداشتم که فقط یه زن خانه دار باشم ولی الان هستم.میدونی چرا؟چون می ترسیدم خودمو

    نشون بدم. راستش خیلی وقتا تجربه خوبی از روابطم نداشتم. ظاهرم یه جوریه که دیگران فکر میکنن خودمو می گیرم.

    درصورتی که اصلا اینجوری نیست. ولی از اونجا که عقل مردم به چشمشونه همین باعث شده دیگران رفتار غیر

    منصفانه ای باهام داشته باشن و من هم از ترس اینکه مورد پذیرش قرار نگیرم از دیگران فاصله بگیرم.

    در مورد همسرم باید بگم که بارها در مورد مشکل افسردگیم مستقیم و غیر مستقیم باهاش حرف زدم ولی

    نمیدونم چرا پشت گوش میندازه.زیاد جدی نمی گیره.کلا زیاد حرفای منو جدی نمی گیره.بعد زایمانم عصبیتر شدم

    و بارها شده که بدجوری سر دخترم داد زدم و هر چی دم دستم بوده پرت کردم . طفلی دخترم هم ترسیده و گریه

    کرده.اینا رو به همسرم گفتم و گفتم حداقل به خاطر بچه این مساله رو جدی بگیره.دیگه آخرین بار اونقدر

    این بی توجهیش عصبانیم کرده بود که هرچی دلم خواست بهش گفتم تا بالاخره قبول کرده که با هم بریم پیش

    مشاور . اصلا شوهرم عادت داره که به حرفای من اونقدر بی توجهی نشون بده تا منو به مرز انفجار برسونه بعد

    تازه بفهمه چی دارم می گم. چیزی که منو گیج می کنه اینه که وقتی باهاش حرف می زنم میگه حق داری می

    فهمم چی می گه و از این حرفا و لی فرداش همه چی یادش میره . اینجوری من فکر می کنم نکنه داره منو دست

    میندازه.

    در مورد خانواده همسرم من سعی می کنم به اعتدال رفتار کنم یعنی نه خودمو خیلی بهشون می چسبونم نه

    خیلی فاصله می گیرم. یعنی یه جوری رفتار کردن که ترجیح می دم بیشتر از این بهشون نزدیک نشم . رفتارشون

    طوریه که آدمو گیج می کنه . کاراشون باهم جور در نمیاد. صبح بهت توهین می کنن شبش قربون صدقه ت میرن.

    کلا یه کم خورده شیشه دارن و آدمای صادقی نیستن.تو این چند سال خیلی از لحاظ روحی اذیتم کردن . همش

    سعی کردن یه جوری با تحقیر من خودشون رو ببرن بالا هر محبتی بهشون کردم ندید گرفتن. یه جوری خواستن

    به من القا کنن که ما خوبیم و تو بدی .یادمه همسرم می گفت فامیلا ی ما اینجورین که اگه یه

    چیزی رو خودشون نداشته باشن بقیه هم نباید داشته باشن. دیگه شما حساب کن با همچین آدمایی چقدر

    میشه دمخور شد.


  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 بهمن 91 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1391-6-29
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    385
    سطح
    7
    Points: 385, Level: 7
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: افسرده و عصبی شده ام .نگران دخترم هستم.

    کسی نیست به من بگه چی کار کنم!؟

  5. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    RE: افسرده و عصبی شده ام .نگران دخترم هستم.

    سلام گلشن عزیز

    بهتره دیگه به این موضوع که زود ازدواج کردی و چرا همچین خونواده ای انتخاب کردی و رو پیشونیت خورده مثه مادرت باشی و ... فکر نکنی.

    به هر حال هرچی خونه پدریت بوده گذشته.بهتره مدام خاطراتشو مرور نکنی.البته نمیشه ازاول صد در صد اینکارو کرد اما با تمرین میتونی مدام ذهنتو از گذشته منحرف کنی و به چیزایی که دوست داری فکر کنی.

    فعلا تمرکزت رو از خونواده شوهرت بردار و به اینکه اونا چی میگن توجه نکن...ضمنا تا شرایطتت بهتر بشه وقتایی که عصبی میشی بچت رو تو اتاق بذار و وسایل سرگرمیش رو بذار پیشش و برای تخلیه هیجانت خودتو ازش دور کن.باید مراقب باشی کمترین اسیب بهش برسه.

    الان تمرکزت فقط و فقط روی خودت باشه...

    من هیچ وقت دوست نداشتم که فقط یه زن خانه دار باشم ولی الان هستم.میدونی چرا؟چون می ترسیدم خودمونشون بدم. راستش خیلی وقتا تجربه خوبی از روابطم نداشتم. ظاهرم یه جوریه که دیگران فکر میکنن خودمو می گیرم.
    کسایی که دوست دارن بیرون از خونه فعالیت کنن انرژی زیادی درونشون دارن که باید به شکل درست استفاده بشه.
    مهم نیست دیگران چه فکری راجبت میکنن.مهم اینه که خودت چه تصوری از خودت داری..تا زمانی که فکر میکنی محکوم به شکستی،روابط اجتماعیت ضعیفه و خودتو میگیری اتفاق مثبتی برات نمیفته.

    نکته1:دست از قضاوت دیگران و خودت بردار.مادر بد،خونواده همسر فلان..خودم بهمان.
    اگر راجب دیگران قضاوت نکنی،این تصور برات بوجود نمیاد که بقیه مدام دارن قضاوتت میکنن که باعث بشه خودتو به انزوا بکشی.
    از همین الان شروع کن..چه برنامه ای برای ایندت داشتی؟چه رویایی داشتی؟؟هدفاتو بنویس..راههایی که میشه به هدفهات بررسی رو لیست کن.و مطمئنترینشو انتخاب کن و شروع کن.ادمی هم مثل ابه..اگه راکد بمونه مرداب میشه.

    اینکار چندتا حسن داره:
    1-انرژی درونت تخلیه و استفاده درست میشه.
    2-کم کم که نتایج مثبت کارهات رو ببینی اعتماد به نفست بالا میره.
    3-زمان بیکاریت کمتر میشه پس نمیشینی مدام فکر کنی شوهرم اله خونوادش بل.
    4-روحیت شاداب میشه.

    یادت باشه شیطون همیشه هزارتا اما و اگر تو کار میاره..اگه نشه..چطوری؟؟نمیشه...
    اما اولین قدم سختترین قدمه..قدم اول رو که برداری بقیش راحت میشه.

    تاکید:بازم میگم تمرکزت رو از روی بقیه بردار..وقتی دیگران رو قضاوت نکنی فکر نمیکنی دیگران دارن قضاوتت میکنن.اونوقت دیگه برات مهم نیست که کی چی میگه..زندگی طبیعیت رو میکنی.اونجور که لذت میبری.کم کم روابط اجتماعیت هم خوب میشه.
    ازدرست کردن درون،بیرون رفتارهات هم درست میشه.

    اینم امضای انی که خیلی با خودت تکرار کن:من خوبم...تو خوبی...داوری کافریست.

    این قدم اوله..بقیه قدمها بخشایش و پذیرشه..که اگه خواستی بعدا خواهم گفت.

    موفق باشی

  6. کاربر روبرو از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده است .

    بهار.زندگی (چهارشنبه 08 آذر 91)

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 بهمن 91 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1391-6-29
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    385
    سطح
    7
    Points: 385, Level: 7
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: افسرده و عصبی شده ام .نگران دخترم هستم.

    سلام بهار زندگی عزیز!

    ممنون از اینکه به درد دلام توجه نشون دادی. خیلی تحت فشار روانی بودم. هیچ کس هم

    نیست که بتونم اینا رو بهش بگم . الان یه کم احساس سبکی می کنم.

    قبل از اینکه آماده شنیدن (یا بهتر بگم دیدن) توصیه هات باشم دوست دارم یه چیزایی رو

    بگم.من درآرزوی تمرکز روی خودم و زندگیم هستم ولی خوب به هر حال ما چه بخوایم چه

    نخوایم از رفتار دیگران تاثیر می پذیریم مخصوصا نزدیکان . البته قبول دارم که تو آدمای مختلف

    شدت و حدت این پذیرش فرق می کنه و متاسفانه من از اون دسته هستم که زود تحت

    تاثیر قرار می گیرم و باید انرژی زیادی صرف کنم که خودم رو خلاص کنم.طوری

    که دچار وسواس فکری شدم . اگه تو راهی بلدی که من بتونم در مقابل تاثیرات بد دیگران ضد

    ضربه بشم ازت خواهش میکنم بهم بگو.

    من سعی می کنم در مورد دیگران زود قضاوت نکنم چون خودم قربانی قضاوتهای دیگران

    هستم و می دونم چه حس بدی رو به آدم منتقل می کنه.

    هیچ علاقه ای به مرور گذشته ها ندارم و دوست هم ندارم انرژی و وقتم رو صرف تمرکز روی

    دیگران و تجزیه و تحلیلشون بکنم. اتفاقا خودم همش یه جورای تو تمرکز بقیه ام. قاطی فامیل

    همسرم که میشینم یه جوری نگاهم می کنن که انگار یه موجود عجیب و غریبم و این معذبم

    می کنه. هر کاری هم می کنم که توجه نکنم نمیشه که نمیشه.

    با اینکه سعی می کنم بهتر باشم و به بقیه پالس مثبت بفرستم اونها رفتار آزاردهندشون رو

    باشدت بیشتری تکرار می کنن یا فقط شکلش رو عوض می کنن و همینه که باعث میشه

    گذشته ها دوباره برام تداعی بشن .مثلا خانواده همسرم اصلا دلشون نمی خواد دید مثبتی

    نسبت به من که عروسشون هستم داشته باشن. مادرشوهرم بدبینانه راجع به رفتارم

    قضاوت می کنه. یه نمونه مثال می زنم که ببینی چطور با اعصاب و روان آدم بازی می کنن.

    مثلا یه بار نشسته بودم به دخترم شیر میدادم که با برادرشوهرم سرزده اومدن خونمون منم

    تا برم تو اتاق یه چیزی تنم کنم اومدن داخل . بعد اومده تو اتاقو به من میگه "چیه هر دفعه ما

    میایم بچه رو برمیداری فرار می کنی تو اتاق . یه نمیای دم در سلام کنی" . من همین جور

    موندم. گفتم"خوب سرزده که میاین آدم آمادگی نداره شاید دارم بچه رو شیر میدم، می خوام

    روسری سرم کنم..." . برگشته به من میگه" تو که دیگه نباید جلوی برادر شوهرت روسری

    سرت کنی! ". اونم بعد ده سال که عروسشونم و میدونه من به این چیزا اهمیت می دم. از

    این نمونه ها کم نیست.خوب حالا فرض کن تو داری بی خبر از همه جا زندگیتو می کنی

    اونوقت یه نفر بیاد اینجوری اعصابتو به هم بریزه تو باشی چی کار میکنی. یا باید جلو شون

    واستی که فورا انگ بی ادبیو تربیت نادرستو بهت می چسبونن یا مثل من بریزی تو خودتو

    تبدیل بشی به یه آدم افسرده و عصبی.

    مطلب بعدی اینکه من چقدر کتابها و مجلات روانشناسی و موفقیت و از این چیزها خونده

    باشم خوبه ؟تو همشون دنبال راهی برای نجات از این موقعیت می گردم . از خیلیاشون انرژی

    میگیرم و تصمیم می گیرم که به تو صیه هاشون عمل کنم.ولی بعد مدت کوتاهی احساس

    ناامیدی بهم دست میده و رهاشون می کنم. انگیزه ای برای جلو رفتن ندارم. اصلانمیدونم چه

    مسیری رو انتخاب کنم و پیش بگیرم. علایق متعددی دارم ولی الان تو سنی نیستم که بخوام

    هی آزمون و خطا کنم. مثلا از یک طرف میگم ادامه تحصیل بدم ولی خوب نمی دونم چه رشته

    ای رو انتخاب کنم (دوست ندارم رشته لیسانسم رو ادامه بدم). از طرف دیگه علاقه زیادی به

    نویسندگی و ترجمه دارم و یه چیزایی هم می نویسم(البته برای خودم). به نقاشی وطراحی هم علاقه دارم

    ولی میترسم اگه دنبال اینا رو بگیرم فقط وقتم رو تلف کرده باشم. اگه توجای من بودی چه می کردی؟


  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 02 بهمن 91 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1391-6-29
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    385
    سطح
    7
    Points: 385, Level: 7
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 5 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: افسرده و عصبی شده ام .نگران دخترم هستم.

    کسی نیست کمکی بکنه؟ حرفی،حدیثی،پیشنهادی،انتقا دی،...


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خانواده شوهرم عصبی و پرخاشگر هستند
    توسط nazi_ka در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: دوشنبه 29 آبان 96, 15:30
  2. با نامزده عصبیم چکار کنم خسته شدم از زندگیم
    توسط maede.k در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 26 تیر 95, 17:33
  3. عصبانیت کار دستم داد. در برخورد بعدی چگونه باشم؟
    توسط عشق آفرین در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 24 آذر 94, 21:15
  4. احساس میکنم عصبی هستم
    توسط achilis در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 02 مهر 93, 13:39
  5. از فشارهای عصبی خسته شدم
    توسط mohammad2012 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 91
    آخرين نوشته: چهارشنبه 20 شهریور 92, 19:24

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.