به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8

موضوع: تغییر شخصیت

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 20:20]
    تاریخ عضویت
    1398-2-27
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    43
    سطح
    1
    Points: 43, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 66.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تغییر شخصیت

    سلام
    با اقایی یک سال و هشت ماهه در ارتباطم و هم سن هستیم و قبل از من در سن 19سالگی یه نامزدی شکست خورده داشتن که میگن انتخاب خانواده بود و نمی خواستمشون از اولی کا حسی بهشون نداشتم از چهره و طاهر و اخلاق و همه چی بدم می اومد ازشون فقط اون وقت بچه بودم و هیجان زده شدم یک دختر ازم خواستگاری کرد و پدر و مادرم هم گفتن خوبه و رفتن خواستگاری و منم اوکی دادم که سربازی نرم !و الان 27 سالمونه هر دو خانواده ها هم با هم اشنا شدن و در ارتباطمون برنامه ی خواستگاری و ازدواج و مهاجرت رو هم با هم گذاشتیم و خانواده ها هم برنامه ریزی کردن و همه چی برای رسمی شدنه رابطه مون انجام شده
    اما اون اوایل ایشون خیلی با ذوق و شوق و هیجان باهام رفتار میکرد خیلی نازم رو میکشید خیلی قربون صدقه م میرفت خیلی بیشتر بهم وابسته خیلی جاها حتی حاضر نبود بدون من بره و نمیگذاشت من جایی برم و یک روز مثلا جلسه ی تمرین گروهمون رو نمیگذاشت باهاش نرم و مثلا به جای بودن با ایشون برم عروسیه دوستم و میگفت من نمیتونم بدون تو اونجا باشم من برم اونجا بدون تو چی کار کنم وابستگیش بهم ازار دهنده و شدید بود اما بعدها عادت کردم به این رفتارش طوری که الان اونطوری نیست عجب میکنم و فکر میکنم مثل قبل منو نمیخواد و براش مثل قبل نیستم خیلی ابراز احساسات میکرد خیلی به نیازهام بیشتر توجه میکرد خیلی هیجان داشت خیلی ابراز میکرد خیلی
    الان حدود چهارماهه سردتر شده نسبت به قبل و این یک ماهه اخیر افتضاح شده و هر چقدر بهش میگم الانم دیر نیست و چیزی نشده و میتونیم الان از هم جدا شیم بهم میگه من همون قدر که تو رو میخواستم و دوست داشتم دوست دارم و میخوام و حتی بیشتر از قبل فقط من از بچگی یه خصوصیتی دارم و چند وقت یک بار شخصیت و روحیه م عوض میشه !!!!!بهش میگم خوب من اون شخصیتت رو دوست دارم و تغییر شخصیت اختلال روانی هست میگه نمیخوام راجع بهش صحبت کنم ! ضمن اینکه ایشون از اول رابطه مون افسردگی مزمن داشتن و قرص دونئورین مصرف میکردن طبق تشخیص پزشک
    تمام این مدت هم راضی نمیشدن مشاوره ازدواج برن و میگفتن بعداز عقد میریم ! اما الان بالاخره راضی شدن برای دو هفته بعد وقت داریم و امیدوارم وقتی تو راهیم نگه نمیرم و ...حتی بهش گفتم من شخصیت اولی که بهم نشون دادی رو دوست دارم من اونو پسندیدم و نمی پذیرم که یکی شخصیتش عوض شه اما سکوت کردن و فقط نظرشون اینه چیزی نشده تو گیر میدی و ادامه میدیم
    من الان باید چی کار کنم ؟؟؟
    ویرایش توسط solmazax : جمعه 27 اردیبهشت 98 در ساعت 15:39

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 20:20]
    تاریخ عضویت
    1398-2-27
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    43
    سطح
    1
    Points: 43, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 66.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط solmazax نمایش پست ها
    سلام
    با اقایی یک سال و هشت ماهه در ارتباطم و هم سن هستیم و قبل از من در سن 19سالگی یه نامزدی شکست خورده داشتن که میگن انتخاب خانواده بود و نمی خواستمشون از اولی کا حسی بهشون نداشتم از چهره و طاهر و اخلاق و همه چی بدم می اومد ازشون فقط اون وقت بچه بودم و هیجان زده شدم یک دختر ازم خواستگاری کرد و پدر و مادرم هم گفتن خوبه و رفتن خواستگاری و منم اوکی دادم که سربازی نرم !و الان 27 سالمونه هر دو خانواده ها هم با هم اشنا شدن و در ارتباطمون برنامه ی خواستگاری و ازدواج و مهاجرت رو هم با هم گذاشتیم و خانواده ها هم برنامه ریزی کردن و همه چی برای رسمی شدنه رابطه مون انجام شده
    اما اون اوایل ایشون خیلی با ذوق و شوق و هیجان باهام رفتار میکرد خیلی نازم رو میکشید خیلی قربون صدقه م میرفت خیلی بیشتر بهم وابسته خیلی جاها حتی حاضر نبود بدون من بره و نمیگذاشت من جایی برم و یک روز مثلا جلسه ی تمرین گروهمون رو نمیگذاشت باهاش نرم و مثلا به جای بودن با ایشون برم عروسیه دوستم و میگفت من نمیتونم بدون تو اونجا باشم من برم اونجا بدون تو چی کار کنم وابستگیش بهم ازار دهنده و شدید بود اما بعدها عادت کردم به این رفتارش طوری که الان اونطوری نیست عجب میکنم و فکر میکنم مثل قبل منو نمیخواد و براش مثل قبل نیستم خیلی ابراز احساسات میکرد خیلی به نیازهام بیشتر توجه میکرد خیلی هیجان داشت خیلی ابراز میکرد خیلی
    الان حدود چهارماهه سردتر شده نسبت به قبل و این یک ماهه اخیر افتضاح شده و هر چقدر بهش میگم الانم دیر نیست و چیزی نشده و میتونیم الان از هم جدا شیم بهم میگه من همون قدر که تو رو میخواستم و دوست داشتم دوست دارم و میخوام و حتی بیشتر از قبل فقط من از بچگی یه خصوصیتی دارم و چند وقت یک بار شخصیت و روحیه م عوض میشه !!!!!بهش میگم خوب من اون شخصیتت رو دوست دارم و تغییر شخصیت اختلال روانی هست میگه نمیخوام راجع بهش صحبت کنم ! ضمن اینکه ایشون از اول رابطه مون افسردگی مزمن داشتن و قرص دونئورین مصرف میکردن طبق تشخیص پزشک
    تمام این مدت هم راضی نمیشدن مشاوره ازدواج برن و میگفتن بعداز عقد میریم ! اما الان بالاخره راضی شدن برای دو هفته بعد وقت داریم و امیدوارم وقتی تو راهیم نگه نمیرم و ...حتی بهش گفتم من شخصیت اولی که بهم نشون دادی رو دوست دارم من اونو پسندیدم و نمی پذیرم که یکی شخصیتش عوض شه اما سکوت کردن و فقط نظرشون اینه چیزی نشده تو گیر میدی و ادامه میدیم
    من الان باید چی کار کنم ؟؟؟
    اینم بگم که تو نامزدیه قبلیشون اون خانم 4 سال از ایشون برگ تر بوده و انگار خانم همیشه ناز آقا رو میکشیده و تو رابطه ی ما برعکس من خیلی تا یک سال اول رابطه مغروز بودم و اگر ایشون شروع نمیکرد منم ابرازی نمیکردم و و تمام این یک سال و هشت ماهه بیش از 99 در صد اوقات همیشه اول ایشون بهم زنگ میزنن ایشون اگر اگر از من یادی نکنه من ابدا تماس نمیگیذم مگر اینکه مثلا انگشت شمار جاده ای بودن دیگه زنگ نزدن منو امتحان کنن نگران شدم زنگ زدم و سر این اخلاقم همیشه باهام اختلاق داشتن

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 20:20]
    تاریخ عضویت
    1398-2-27
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    43
    سطح
    1
    Points: 43, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 66.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این رابطه واقعا برام خسته کننده و بدون هیجان شده واقعا نمیدونم باید چی کار کنم اصلا از لحاط روحی ارضا نمیشم
    اینم فراموش کردم بگم که ایشون خیلی پرخاشگر هستن و خیلی مهر طلب بودن و وقتی من غرورم رو نذاشتم کنار یواش یواش سرد شدن اما تمایل به پایان رابطه هم ندارن

  4. کاربر روبرو از پست مفید solmazax تشکرکرده است .

    رنگین (یکشنبه 29 اردیبهشت 98)

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 22:23]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    788
    امتیاز
    23,341
    سطح
    93
    Points: 23,341, Level: 93
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,580

    تشکرشده 1,782 در 734 پست

    Rep Power
    173
    Array
    سلام

    صرف نظر از موضوع اختلال شخصیت و افسردگی ایشون که حتما باید پیگیری کنید مخصوصا از پزشکی که قرص ها رو براش تجویز کردا و مشاوره های آتی شما،

    شما هم قبول کنید یک رابطه دو طرف داره، قرار نیست شما لذت ببرید و شخص مقابل قربانی بشود.
    اون شخص برای اینکه لذت تماس شما رو حس کنه باید تو جاده و غیره فیلم بازی گنه تا شما نگرانش بشید و اون ارضا بشه.

    شخصیت مهرطلب رو حتما مطالعه کنید و اگر تمایل دارید با ایشون باشید سعی کنید سلطه جو نباشید و از با هم بودن لذت ببرید.

    یه خطری که ممکنه وجود داشته باشه عطش بدست اوردن مهر شما، اونو حریص کنه و به یک بازی براش تبدیل بشه و وقتی به اون مهر رسید، همه چی براش عادی و دست یافتنی بشه.

    پس اگر به دراز مدت فکر میکنید، تو این رابطه افراط و تفریط نکنید.

  6. کاربر روبرو از پست مفید Mvaz تشکرکرده است .

    رنگین (یکشنبه 29 اردیبهشت 98)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 20:20]
    تاریخ عضویت
    1398-2-27
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    43
    سطح
    1
    Points: 43, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 66.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من یکی از دوستانم رشته ی تحصیلیشون روانشناسی نیست ولی خیلی مطالعات روانشناسی دارن و من یکی دوبار اوایل رابطه مون مسائلم رو با ایشون در میون گذاشتم و دیگه هیچ وقت نذاشتم چون طرف رابطه م از این کار متنفره و بعدها خودم هم دیدم هر چقدر هم نخوای قصدی باشه ادم ها مطابق شرایط احساسیه خودشون حتی میتونن رابطه ت رو خراب کنن و دیگه چیزی نگفتم بهشون اما اوایل رابطه که یکی دو بار مشکلاتم رو با دوستم در میون گذاشتم به من گفت که اون به شدت مهر طلبه جالبه دو شب پیش هم خیلی اتفاقی حرف از کسانی که بود اگر دیر برسی سر قرار اشکت رو در نیارن ول نمیکنن که دقیقا طرف من هم این اخلاق رو دارم و یکی از اقایان که حدود هفتاد سالشونه و خیلی اهل مطالعه به من گفتن چون شخصیت مهر طلب داره انقدر سر دیر رسیدن سر قرار اشکت رو درمیاوره که بیش از یک ساله من این اخلاقم رو ترک کردم تا بینمون بحث و دعوا نشه
    یعنی خیلی ها بهم گفتن ایشون مهر طلبه حتی ندیده و نشناخته
    من یک مدت این اخلاقم رو کنار گذاشتم برای یکی دو ماه و خودم هم انقدر ایشون اعتراض میکرد و سر این موضوع دعوا مینداخت که چرا من همش زنگ بزنم توام یه بار زنگ بزن توام منو دوست داشته باش منم آدمم حالمو بپرس و منم اصلا کاری نداشتم کی اول زنگ زد کی زنگ میزنه و ... و منم زنگ میزنم و ... اما یکی دو هفته اول ایشون خوش اخلاق تر شدن و بعدش دیگه اخلاقشون بدتر شد پر توقع تر و بی توجه و ...و حتی میپرسیدم چی شده و .. بهم میگفتن یک ساله من زنگ میزنم یه ماهم فقط تو زنگ بزن منم آدمم و منم کلا مثل اول شدم چون احساس کردم واقعا ایشون باهاش باید همون طور رفتار بشه و گرنه خیلی سریع پررو میشه
    باور کنید درسته من نمیدونم غرور هست سلطه جویی هست درسته من زنگ نزنن اصلا زنگ نمیزنم اما وقتی زنگ میزنن پر محبت ترین مهربون ترین موجودی هستم که باهاش رفتار می کنه خیلی باهاش خوش رفتاری میکنم و خیلی انرژی میدم بهش خیلی باهاش مهربونم درسته زنگ نمیزنم بهش اما در طی رابطه خیلی کمکش بودم پا به پاش کار میکنم تو همه ی مشکلاتش کمکش میکنم همیشه هواشو دارم از کوچکترین چیزها تا بزرگترین مسائل
    ما الان ازدواج نکردیم اما دوستانم هم تعجب میکنن با هم کار میکنیم حقوق هامون رو میذاریم رو هم با هم خرج میکنیم حساب مشترک پا به پای هم رفتاری که من باهاش دارم خیلی از خانم ها با شوهرشون هم انجام نمیدن
    هرگز نمیذارم پیش کسی تحقیر سرافکنده بشه بهش تو نمیگم مگر اینکه خودش پرخاش کنه بی ادبی کنه و بحثمون بالا بگیره
    چون ناراحتی اعصاب داره و هرازگاهی پرخاشگر هم میشه

  8. کاربر روبرو از پست مفید solmazax تشکرکرده است .

    رنگین (یکشنبه 29 اردیبهشت 98)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 20:20]
    تاریخ عضویت
    1398-2-27
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    43
    سطح
    1
    Points: 43, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 66.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از طرفی ایشون رفتارهای آزار دهنده زیاد دارن
    مثلا خیلی کم پیش میاد برای من هدیه بخرن درسته پول هامون رو میذاریم رو هم درواقع میدن به من حقوقشون رو من بهشون پول تو جیبی میدم اما این تصمیم هم به خاطر این گرفتیم که ایشون هر چقدر هم که درامد داشته باشن موقع خرج کردن توجه نمیکنن دارن چقدر خرید میکنن
    مثلا اگر تو جیبشون سیصد هزار تومان تا اخر ماه داشته باشن و تو دو هفته باید با این سیصد تومان زندگی کنن مثلا تو ویترین یه دستبند چرم ببینن به قیمت 90 تومان حتما میخرن و دیگه فکر نمیکنن تا اخر ماه میرسونن با 210 تومان یا نه به خاطر همینه که به من اعتماد بیشتری دارن و پول رو نه از مهر بلکه برای اینکه زندگیشون حساب کتاب داشته باشه به من میدن حقوقشون رو و من بهشون روزانه حقوق هر دومون رو میذارم روی هم بنا به نیاز و مسیرشون پول تو جیبی میدم بهشون ! و اصلا هم حساب کتاب نداریم چقدر پول من چقدر شما و ....
    وگرنه من اگر از اون پول برای خودم خرجی کنم منت میذارن سرم بلافاصله در حالی من باور کنید هم اندازه حقوق میگیریم اما ایشون چون قرص اعصاب هم میخرن که دونئورین خیلی هم گزون شده و مسیرشون هم از شهر دیگه ای میان تهران و بد خرج و ولخرج هم هستن البته فقط برای خودشون خرید میکنن باور کنید اگر من پول کم میارم هم به خاطر ایشون هست برای همین یک بار گفتم حقوق هام همه رفتن برای مخارج گروهی که تشکیل دادیم و از پول پس انداز ایشون وامم رو دادم فرداش بهم گفتن پدر مادر من هم به درد نمیخورن پدر مادر تو هم چی میشه دخترشی وامشو بدی !!! یعنی در عرض 12 ساعت منت گذاشتن سرم که من همونجا گفتم پدر مادر من پول منو نمیخورن مثل پدر مادر شما5 میلیون ازت بگیرن بگن پس میدیم دویست سال دیگه کمکت نکن پس ندن بیرونت هم کنن از خونه و حق نداری سرم منت بذاری چون اگر مخارج گروه نبود نیازی نبود من از پس اندازی که بهم داده بودی و باز هم بذارم رو پس انداز پول بردارم و بعد از اون فهمیدم اصلا ایشون هم حقوق هاشون رو به من میدن به خاطر اینه که میدونن من حسابدار خوبی هستم براشون نه اینکه خودشون رو مرد و موطف به تهیه ی نیازهای هر دومون بدونن نه فقط خودشون اینم بگم باور کنید من خیلی خیلی خیلی بیشتر پول هامون رو خرج ایشون کردم و اگر فقط یک بار هم از پس انداز وامم رو دادم به خاطر مخارج زیاد خود ایشون بوده که از حقوق هام چیزی نمونده بود اما ایشون خیلی فراموش کارن و اصلا هیچی یادشون نمیاد باز من منت گذاشتن سرم روم نشد بهشون بگم من پول هام خرج شما شده که الان ندارم پول وامم رو بدم
    ببینید اوایل رابطه ایشون برای من هدیه میخریدن تا میدیدن یک وسیله ایم چیزی خراب شده میرفتن برام میخریدن منو همش به گردش میبردن اما این فقط دو ماه اول بود بعد از اون قرارهامون یواش یواش شد همش بی شور و هیجان و تو درگیری ها همش با همیم هر روز هم همو ببینیم اما تنوعی درش نیست همون تو مسیر بازگشت از سر کار دوتایی رفتن به جابیی برای پیگیری کاری چرا چون ایشون یک ماه اول رابطه مون گفتن تو هیچ گروه دیگه ای کار نکن خودم گروه میزنم با هم کار میکنیم و از هفته ی دوم رابطه مون دست منو گرفتن من کار تدریس نداشتم فقط تو گروه کار میکردم منو معرفی کردن به آموزشگاه هایی که خودشون توش مدرس هستن و با هم کار میکنیم ایشون هم کمک من بودن اعتماد به نفسم رو اوایل رابطه بردن بالا پیشرفت کاری کردم اما تا منو معرفی کنن برام هفت ماه طول کشید کار پیدا شه برام و خوشون هم چند ماه درامدشون خیلی پایین بود و خیلی ماهها من از پول ماهیانه ای از پدرم میگرفتم بهشون کمک میکردم م هیچ وقت به چشمم نمی اومد ایشون پول نداره هیچ وقت و همیشه فکر میکردم چقدر خوبه یار و همیارشم یکی دو سال یختی در عوض قدرم رو میدون هیچ وقت نذاشتم ایشون احساس بدی داشته باشن همیشه پا به پا با ارامش و مهربانی نه مثل یک دوست دختر مثل همسر باهاشون رفتار کردم و در ضمن هرجا هم میرن منو خانم خودشون نامزد خودشون معرفی میکردنو میکنن همچنان به قول مادرم اینم سیاستی هست که کسه دیگه ای نیاد سراغ من تا ایشون تک بمونن یعنی باور نمیکنید ما در طی یک سال مثلا پارسال انقدردرگیری کاری داریم که فقط پنج شنبه ها ازدایم و جمعه ها هم درگیر کار اما اون پنج شنبه ها هم حاضر نیستن از خونه تکون بخورن اونم با این حال درامدمون خوب نیست اونقدر ... سال گذشته ما فقط یک بار شهریور ماه با هم پارک رفتیم و شام بیرون بودیم و فارق از همه فارق از کار فقط خوش گذروندیم و یک بار هم دی ماه از سر کار دراومدیم رفتیم یک دوری زدیم و یک بار اسفند ماه تولد ایشون یعنی تو کل یک سال فقط سه بار که تو همون تفریح شهریور ماه بهم گفتن من یه جسمم با یه روح مرده وقتی میام گردش خیلی خوش میگذره ولی وقتی بهم میگی اصلا نمیخوام تکون بخورم حوصله ی این کارا رو ندارم درست میشم اما فقط اونجا این حرف رو زدن عملی نشد یعنی من چیزی تو گردش نگفتم بهشون خودش ناگهانی وقتی دید روحیه شداره عوض میشه اینطور گفت سر این بی هیجان بودنه قرارامونو تکراری بودنش خیلی بحث دارم باهاش و اما هیچی درست نمیشه ما هر روز هم رو میدیدیم پارسال اما مسیر تکراری خسته کوفته درگیر کار و همون مسیر رفت و برگشت سر کار امسال هم برنامه ی کاریمون طوریه یک روز درمیون همو میبینیم و روزاهای دگه جاهای متفاوت کاری هستیم و برای گردش در سال 98 فقط یکبار قرار پیک نیک داشتیم که اونم دیر رسیدن کلی داد کشیدن تو بد ادرس پارک دادی رو به من و دعوامون شد و برگشتم خونه در حالی که برای همین گردش تعطیلات عید هر روز زنگ میزد شهرستان که بیا تهران بریم گردش هر روز و تعطیلات عید رو کوفتم کرد اومدم منو نبرد گردش گفتم پس چرا میگی بیا بریم بیا بریم بگرد بگرد بعد میام هیچ کاری نمیکنی گفت تعطیلات گفتم بیا نه بعد تعطیلات اصلا انگار ایشون من با خانواده میرم مسافرت نمیتونه تحمل کنه یعنی اخلاق های اینچنینی زیاد داره
    اوایل میگم برام هدیه میخریدن شش ماه گذشت البته اون شش ماه مثلا کلا دوبار همه چی انگار خشک شد هیچی برام نمی خریدن و وقتی می رفتیم بیرون فقط تو ویترین ها دنبال خرید برای خودشون بود خسیس نیست اصلا فکر نکنم چون حساب کتاب خرج هاشو نداده فقط بی شعوره انگار ایشون رو مادرشون یک دختر تربیت کرده !همش دوست داره برای خودش خرید کنه در طول یک سال سال 97 فقط یک بار برام هدیه خریده هدیه ی تولد خرید همین یعنی تو یک سال و دو ماه فقط برام یک بار هدیه خریدن اما من وقتی بازاری جایی هستم همش دلم میخواست برای ایشون هدیه بخرم میخریدم یه جایی رسید ماه ها گذشت من دیگه هر جا هم میخوندم میگفتن مردها که از دل شما اگاه نیستن خواسته هاتون رو بگید و من بهشون گفتم من دوست دارم برام گل بخری برام هدیه بخری برام لباس بخری و ... اما هیچ اثری نکرد هیچی
    رابطه مون خیلی تکراری و بی هیجان هست و فقط ایشون میگن عاشقتم دوستت دارم میخوامت و تا قهر میکنم منت میکشن همه اسرار زندگیشون با منه درامدهامون با همه با هم هستیم اما من هیچ هیجان شور و دوقی ندارم انقدر میزنه تو ذوقم همین به گفته هام نیازهام هم توجهی نمیکنن و تازه فرداش میگم یادته اینطوری گفتم نکردی باز میگه یادم رفت به خدا! یعنی خودشون هم یه کار میکنن ادم ناامید شه سرد بشه و ...

  10. کاربر روبرو از پست مفید solmazax تشکرکرده است .

    رنگین (یکشنبه 29 اردیبهشت 98)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 20:20]
    تاریخ عضویت
    1398-2-27
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    43
    سطح
    1
    Points: 43, Level: 1
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 66.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دیروز کلی زنگ زدن سه چهار بار تو دوساعت کلی قربون صدقه گفتن خندوندن من ناراحتیم رو از دلم در آوردن بالاخره یکم آرومم کردن بعد شب گفتن صبح بیدارم کن خواب نمونم بریم با هم جایی قرارداد کاری ببندیم قرار بود خودشون تنها برن ازم درخواست کردن منم باهاشون بیام منم گفنم باشه صبح تماس گرفتم بیدارشون کردم که با هم انجام بدیم شروع کردن غر زدن و بحث که نمیتونم از خواب بیدار شم ! یعنی تمام تلاش های دیروزشون رو به باد دادن که دیروز منو آروم کردن یعنی اصلا حتی یک روز نمیتونم خوش اخلاق و پر انرژی باشن

  12. کاربر روبرو از پست مفید solmazax تشکرکرده است .

    رنگین (یکشنبه 29 اردیبهشت 98)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 31 اردیبهشت 98 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1397-3-08
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    787
    سطح
    14
    Points: 787, Level: 14
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    امیدوارم که خوب و سلامت باشید..حقیقتا از نوشته شما بسیار تعجب کردم شما فراتر از یک همسر در زندگی طرف مقابل هستید خوب انتظار چه رفتاری را دارید ایشون هم فراتر از یک همسر از شما انتظار و توقع داره شما به شدت سطح توقعات ایشون را بالا بردید که البته برای هر دوی شما و برای رابطه شما بسیار آسیب رسانه. راستش منو و همسرم که حدود 6 ساله ازدواج کردیم همچین وضعیتی را نداریم که حساب مشترک باشه و برنامه پول توجیبی دادن که به نظرم برای شرایطی که هر دو نفر کار می کنند بسیار اشتباهه..باید ایشون را با همین وضعیت بپذیرید البته اصلا اجباری در کار نیست ولی این آدم همینه مگر اینکه شما مدام کنترل کنید که در دراز مدت صدمات زیادی را می خورید. به نظر من این رابطه درست شکل نگرفته بسیار مراقب باشید متاسفانه در این بین شما هم بیشترین تلاش و انرژی را به خرج می دهید و هم بیشترین ضربه را می خورید و در نهایت هم بیشترین سهم اشتباه و تقصیر برای شماست. اجازه بدهید هرکس سهم استقلال و مسئولیت خودش را داشته باشه و اون وقت بر اساس میزان مسئولیتی که ایشون در مقابل شما برعهده می گیره (چه عاطفی، چه مالی و ..) قضاوتشون کنید و تصمیم نهایی را بگیرید
    امیدوارم موفق باشید


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.