به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 10:09]
    تاریخ عضویت
    1397-6-24
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    105
    سطح
    2
    Points: 105, Level: 2
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مرگ تدریجی یک رویا

    با سلامحدود 8 سال پیش همسر فعلیم رو دیدم. یک دل نه صد دل عاشقش شدم. ایران زندگی نمی کردم . ازدواج کردم و اونم با من از ایران خارج شد. اون موقع دانشجوی دکتری یه رشته مهندسی تو یکی از بهترین دانشگاهها دنیا بودم. بورس تحصیلیم کفاف زندگیم را میداد. 27 سالم بود و همسرم 20 سالش بود. با اصرار خودش درسش را ارها کرد و  اومد پیش من در صورتی که توصیه من اتمام تحصیلش بود. از همون اول دخالت های شوهر خواهر ایشون تو زندگیمون خیلی زیاد شده بود. شوهر خواهر ایشون می خواست که همسر من جلوی ایشون حجاب نداشته باشه و من به دلیل اصرار ایشون حساس شده بودم رو موضوع و از همسرم خواستم همیشه حجاب داشته باشن. همسرم سر این موضوع خیلی با من بحث میکردو و همیشه برای اینکه شوهر خواهرشون ناراحت نشن طرف اون را میگرفتن. و من ناراحت می شدم. متوجه رابطه های دوستی حدود 7 مورد از همسرم در دوران قبل از ازدواج و گاها در یک مورد تا فاصله بین عقد و ازدواج شدم. دیگه ادم ارام همیشگی نبودم. به پام افتاد و عذرخواهی کرد. بهم گفتن ببخشمشون و ابروشون را نبرم. منم رو خودم خیلی کار کردم و به هیچکس نگفتم و موضوع را تو دلم خودم حل کردم. ولی امید داشتم به قولش که دیگه پیش نیاد. جست و گریخته دعواهای زیادی بینمون پیش می اومد و اونم فراموش کرد که به من قول داد که اگر عشق میگیره عشق هم بده و خام عاشقی من شد. همیشه میگفتم من خوشحالمم که تواینقدر من رو دوست داری ولی هیچوقت به این فکر نمی کرد که من هم انتظاراتی دارم. سرم داد می کشید، همیشه فکر می کرد بهتر از من میتونه حرفی را بزنه و وسط تعریف داستانای من تو جمع موضوع رو خودش می گرفت و من  را ساکت می کرد. تقریبا رفتارش به غرورم خیلی لطمه می زد. دعواهامون گاها به جاهای وحشتناکی می رسید. ولی در عین حال لحظات خوش هم خیلی با هم داشتیم . و هم رو خیلی دوست داشتیم. یه دقیقه دوری هم رو نمی تونستیم تحمل کنیم. سه سال پیش تو یکی از بحثا بهم گفت عاشقم نبوده و بعد از بحث بهم گفت شوک هیجانی بوده و الکی بوده!! سال 93 اومدیم ایران. سه هفته پیش بدون اینکه دعوای خاصی داشته باشیم رفته بود مشاوره. اون و پاش را کرده بود تو یه کفش که من عاشقش نیستم و دوست دارم جدا بشم و اون مشاوره هم بهش گفته بود این کمترین حق همسرته که این رو بدونه!!! و به مشاور گفته بود که من تو این زندگی فقط فیلم بازی کردم و احساس از بین رفتن  میکنم و ... بعد رفته بود خودسرانه پیش وکیل و .. . خواهری داره که طلاق گرفته یه 6 ماهه و خانوادش با حمایت های مضاعف از خواهرش ترس از طلاق را برای اینم بردن. بعد از کلی دعوا بحث و عدم حمایت خانوادش از کاری که کرده اومد عذرخواهی کرد و گفت همش چرت و پرت گفته و جو گیر شده و ... چند روز پیش موبایلش را اومدن چک کنم که پردید رفت تو دستشویی و یه چیزایی پاک کرد. وقتی اومد بیرون و عصبانیت من را دید به من گفت فیلمای مستهجن تو موبایلش بوده و دلش نمی خواسته من ببینم. بعد اعتراف کرد خودارضایی میکرده تو این 2 سال. بازم خرد شدم. مشکوک شده بود م بهش و یه بار دیگه موبایلش رو چک کردم تو یک از اس ام اسای اخری دیدم با یه پسری چت میکرده و ناراحت از اینکه چرا تلگرام قطع شده و ... بهش گفتم این کیه با کلی ترس گفت این یکی از دوستای 8 سال پیشه که لو رفته بود و قسم خورد که یه ساله باهاش در تماسه و و حدود 4 ماهه که هیچ پیامی ندادن به هم. بعد قرص خورد و خودکشی کرد. تو بیمارستان موبایلش دست من بود که پسر دیگه ای بهش پیام داد و حالش رو پرسید که و من هم از طرف خانومم بهش پیام دادم و اونم از خاطرات دربندش تعریف کرد و متوجه شدم خانومم وارد زندگی یه مرد زن دار هم شده.. اولش انکار کرد ولی بعد گفت تو خیابون بهش شماره داده و و چند ماه بیشتر دوست نبودن و اتفاقی هم نیوفتاده و فقط بحثشون سر مریضی بچه اون مرده بوده که مشکل پلاکت خون داشته و همسر من هم داشته کمکش میکرده. متاسفانه خودش پدرش و مادرش به پام افتادن و گفتن با ابرشون بازی نکنم و به خاطر بچم نگهش دارم و اونم میگه قول میدم که دیگه تکرار نشه و ... چند با تصمیم به خودکشی گرفتم پریریوز تو بیمارستان از نااراحتی سنگکوب کردم و ضربان قلبم به زور به 40 میرسه و به رضایت خودم اومدم بیرون از بیمارستان. الان این مدت خیلی مهبرون شده ولی من یه بار گذشت کردم. نمی خوام بگذرم بار دیگه ولی نگران پسر 7 سالمم که بی مادر نشه. اطمینان دارم بینشون رایطه نبوده و فقط یه دوستی بوده. ولی همین رو هم من خیانت می دونم. میتونید من رو کمک کنید چکار کنم؟؟؟ خیلی حالم بده

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 شهریور 00 [ 17:32]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    7,864
    سطح
    59
    Points: 7,864, Level: 59
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 325 در 136 پست

    Rep Power
    43
    Array
    به نظر من خانمتون هیچ علاقه ای به زندگی با شما نداره.

    حالا دلیلش معلوم نیست. شاید همونی باشه که خودش گفته از همون اول به شما علاقه نداشته ویا شاید در طول زندگی علاقش به شما را از دست داده باشه.

    درسته که میگید روزهای خوبی هم با هم داشتید ولی شاید این فقط نظر شما باشه.

    ببینید خیانت هیچ وقت و هیچ وقت توجیه نداره ولی شرایط همسرتون به نظر اصلا خوب. نمیومده.

    حتما هر دو با هم پیش مشاور برید و صحبتهای خانمتون را در مورد خودتون و زندگیتون بدون هیچ تعصبی گوش بدید.

  3. کاربر روبرو از پست مفید آنه ماری تشکرکرده است .

    میس بیوتی (پنجشنبه 29 شهریور 97)

  4. #3
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 09:48]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,438
    امتیاز
    288,069
    سطح
    100
    Points: 288,069, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,610

    تشکرشده 37,112 در 7,017 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    به خاطر فشاری که روی شماست حتما نیاز هست حضوری به یک روانشناس بالینی مراجعه کنید.
    تا هنگامی که مراجعه می کنید سه لینک ذیل را مطالعه کنید و خود را برای مشاوره آماده سازید.

    1 - خیانت همسر یا خیانت به همسر: تعریف خیانت

    2 - خیانت همسر یا خیانت به همسر: هدف های بلند مدت درمانی

    3 - خیانت همسر یا خیانت به همسر: هدف های کوتاه مدت درمان


  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 28 مهر 97 [ 10:09]
    تاریخ عضویت
    1397-6-24
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    105
    سطح
    2
    Points: 105, Level: 2
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    والا الان چند هفتس داریم میریم مشاوره- روانکاری و روانپزشکی!!! همشون میگن بهت علاقه داره فقط یه شیطنت بچگانه بوده و خودش هم این رو فهمیده و ...

  6. #5
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    چه مرد چه زن اگر همسرشو به دید یک همسر دوست داشته باشه به ان خیانت نمیکنه
    چه وقت خیانت پیش میاد وقتی ادم به همسرش به دید یک کنیز یا برده نگاه کنه و اونجوری دوسش داشته باشه
    نه همسر

  7. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 اردیبهشت 00 [ 23:15]
    تاریخ عضویت
    1397-1-08
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    6,509
    سطح
    52
    Points: 6,509, Level: 52
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    233

    تشکرشده 371 در 127 پست

    Rep Power
    40
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Bikasss نمایش پست ها
    والا الان چند هفتس داریم میریم مشاوره- روانکاری و روانپزشکی!!! همشون میگن بهت علاقه داره فقط یه شیطنت بچگانه بوده و خودش هم این رو فهمیده و ...
    شیطنت بچگانه برای بچه هاس! به همشون بگید این حرفها رو بذارن کنار. یکی دو بار هم که نبوده!
    به نظر من زنی که تو خیابون شماره میده به درد دوستی هم نمیخوره چه برسه به اینکه مادر بچه تون باشه!
    شاید اشتباه میکنم ولی فکر میکنم فرزندتون بی مادر بزرگ بشه خیلی بهتره تا اینکه زیر دست همچین مادر بی مسئولیتی تربیت بشه.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.