با سلامحدود 8 سال پیش همسر فعلیم رو دیدم. یک دل نه صد دل عاشقش شدم. ایران زندگی نمی کردم . ازدواج کردم و اونم با من از ایران خارج شد. اون موقع دانشجوی دکتری یه رشته مهندسی تو یکی از بهترین دانشگاهها دنیا بودم. بورس تحصیلیم کفاف زندگیم را میداد. 27 سالم بود و همسرم 20 سالش بود. با اصرار خودش درسش را ارها کرد و اومد پیش من در صورتی که توصیه من اتمام تحصیلش بود. از همون اول دخالت های شوهر خواهر ایشون تو زندگیمون خیلی زیاد شده بود. شوهر خواهر ایشون می خواست که همسر من جلوی ایشون حجاب نداشته باشه و من به دلیل اصرار ایشون حساس شده بودم رو موضوع و از همسرم خواستم همیشه حجاب داشته باشن. همسرم سر این موضوع خیلی با من بحث میکردو و همیشه برای اینکه شوهر خواهرشون ناراحت نشن طرف اون را میگرفتن. و من ناراحت می شدم. متوجه رابطه های دوستی حدود 7 مورد از همسرم در دوران قبل از ازدواج و گاها در یک مورد تا فاصله بین عقد و ازدواج شدم. دیگه ادم ارام همیشگی نبودم. به پام افتاد و عذرخواهی کرد. بهم گفتن ببخشمشون و ابروشون را نبرم. منم رو خودم خیلی کار کردم و به هیچکس نگفتم و موضوع را تو دلم خودم حل کردم. ولی امید داشتم به قولش که دیگه پیش نیاد. جست و گریخته دعواهای زیادی بینمون پیش می اومد و اونم فراموش کرد که به من قول داد که اگر عشق میگیره عشق هم بده و خام عاشقی من شد. همیشه میگفتم من خوشحالمم که تواینقدر من رو دوست داری ولی هیچوقت به این فکر نمی کرد که من هم انتظاراتی دارم. سرم داد می کشید، همیشه فکر می کرد بهتر از من میتونه حرفی را بزنه و وسط تعریف داستانای من تو جمع موضوع رو خودش می گرفت و من را ساکت می کرد. تقریبا رفتارش به غرورم خیلی لطمه می زد. دعواهامون گاها به جاهای وحشتناکی می رسید. ولی در عین حال لحظات خوش هم خیلی با هم داشتیم . و هم رو خیلی دوست داشتیم. یه دقیقه دوری هم رو نمی تونستیم تحمل کنیم. سه سال پیش تو یکی از بحثا بهم گفت عاشقم نبوده و بعد از بحث بهم گفت شوک هیجانی بوده و الکی بوده!! سال 93 اومدیم ایران. سه هفته پیش بدون اینکه دعوای خاصی داشته باشیم رفته بود مشاوره. اون و پاش را کرده بود تو یه کفش که من عاشقش نیستم و دوست دارم جدا بشم و اون مشاوره هم بهش گفته بود این کمترین حق همسرته که این رو بدونه!!! و به مشاور گفته بود که من تو این زندگی فقط فیلم بازی کردم و احساس از بین رفتن میکنم و ... بعد رفته بود خودسرانه پیش وکیل و .. . خواهری داره که طلاق گرفته یه 6 ماهه و خانوادش با حمایت های مضاعف از خواهرش ترس از طلاق را برای اینم بردن. بعد از کلی دعوا بحث و عدم حمایت خانوادش از کاری که کرده اومد عذرخواهی کرد و گفت همش چرت و پرت گفته و جو گیر شده و ... چند روز پیش موبایلش را اومدن چک کنم که پردید رفت تو دستشویی و یه چیزایی پاک کرد. وقتی اومد بیرون و عصبانیت من را دید به من گفت فیلمای مستهجن تو موبایلش بوده و دلش نمی خواسته من ببینم. بعد اعتراف کرد خودارضایی میکرده تو این 2 سال. بازم خرد شدم. مشکوک شده بود م بهش و یه بار دیگه موبایلش رو چک کردم تو یک از اس ام اسای اخری دیدم با یه پسری چت میکرده و ناراحت از اینکه چرا تلگرام قطع شده و ... بهش گفتم این کیه با کلی ترس گفت این یکی از دوستای 8 سال پیشه که لو رفته بود و قسم خورد که یه ساله باهاش در تماسه و و حدود 4 ماهه که هیچ پیامی ندادن به هم. بعد قرص خورد و خودکشی کرد. تو بیمارستان موبایلش دست من بود که پسر دیگه ای بهش پیام داد و حالش رو پرسید که و من هم از طرف خانومم بهش پیام دادم و اونم از خاطرات دربندش تعریف کرد و متوجه شدم خانومم وارد زندگی یه مرد زن دار هم شده.. اولش انکار کرد ولی بعد گفت تو خیابون بهش شماره داده و و چند ماه بیشتر دوست نبودن و اتفاقی هم نیوفتاده و فقط بحثشون سر مریضی بچه اون مرده بوده که مشکل پلاکت خون داشته و همسر من هم داشته کمکش میکرده. متاسفانه خودش پدرش و مادرش به پام افتادن و گفتن با ابرشون بازی نکنم و به خاطر بچم نگهش دارم و اونم میگه قول میدم که دیگه تکرار نشه و ... چند با تصمیم به خودکشی گرفتم پریریوز تو بیمارستان از نااراحتی سنگکوب کردم و ضربان قلبم به زور به 40 میرسه و به رضایت خودم اومدم بیرون از بیمارستان. الان این مدت خیلی مهبرون شده ولی من یه بار گذشت کردم. نمی خوام بگذرم بار دیگه ولی نگران پسر 7 سالمم که بی مادر نشه. اطمینان دارم بینشون رایطه نبوده و فقط یه دوستی بوده. ولی همین رو هم من خیانت می دونم. میتونید من رو کمک کنید چکار کنم؟؟؟ خیلی حالم بده
علاقه مندی ها (Bookmarks)