به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    2,273
    سطح
    28
    Points: 2,273, Level: 28
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    زندگی خراب شده رو چطور دوباره بسازم

    سلام دوستان عزیز .لطفا کمکم کنید و تجربه ها و نظراتتون رو ب من بگید . من ۵ ساله ازدواج کردم یک سالدعقد و چهارساله خونه خودمم یه پسر ۲ ساله دارم .با همسرم از همون اوایل دوران عقد خیلی اختلاف داشتیم سر خواسته ها و توقعاتش از من و اینکه خیلی گرفتار رفع و رجوع کارهای فامیلو خانوادش بود و این موضوع همچنان ادامه داره اما فامیل کمتر شده . خلاصه الان به خاطر بحثا و دعواها هربار حرمت بینمون بیشتر شکسته شد و از هم بیشتر فاصله گرفتیم و این اواخر دیگه چندبار تا پای بهم زدن زندگیمون پیش رفتیم اما باز وجود بچه و فکر آواره شدن مانع شد اما چه فایده که الان ما فقط همخونه ایم باهم نه زن و شوهر . من فقط ازش توقع دارم اینقدر خودشو درگیر دیگران نکنه و زن و بچشم ببینه برامون وقت بزاره تو خونه اخلاق خوب و گرم داشته باشه .اما اون اینقدر از بحثای گذشته کینه به دل گرفته که حتی وقتی به اصطلاح آشتی هم هستیم خیلی سرده تو خودشه محل نمیده .رابطمون خیلی کمه و من روی هم رفته اصلا از زندگی باهاش راضی نیستم تو این چندساله .نمیگم خودم ایراد ندارم اخلاقم عالیه ولی از وقتی ازدواج کردم به خاطر ضدحالایی ک خوردم و واقعا ازهمون اولش هی خورد توذوقم منم تبدیل شدم به یک زن دلمرده ک گاهی به زور میخواد یه کم عادی و شاد باشه اما غمی توی دلم سنگینی میکنه .درحال حاضر هم بین ما شکرآبه و حرف نمیزنیم و در کل بگم خیلی زندگیمون سرد و بیروح و خالی از عشق و محبت و صمیمیته و دو هم خونه ایم . ما روحیاتمون و خواسته هامون خیلی با هم فرق میکنه روش زندگیمون خیلی باهم فرق میکنه .فکر جدایی اصلا برام خوشایند نیست به خاطر مسائل بعدش و به خاطر پسر نازنینم ک اواره دست این و اون میشه .اما نمیدونم این زندگی خرابو چطور و چجور بسازم ؟ میشه آیا
    ویرایش توسط به هم ریخته : پنجشنبه 10 خرداد 97 در ساعت 05:50

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام خانم عزیز
    از نام کاربریت مشخصه که ذهن اشفته ای داری
    اول از همه اروم باش چون همه اتفاقهای خوب با ارامش شما اتفاق می افته
    همسر شما از کمک کردن به دیگران و گره باز کردن از مشکلاتشون لذت می بره شاید گاهی هم اگر باهاش همراهی می کردین یا حداقل زبانی بهش انرژی می دادین و همگامش بودین اون هم انرژی می گرفت و گرمتر بود و هم به مرور زمان وقت بیشتری براتون می زاشت
    هیچ اتفاق خوبی با بحث کردن و دعوا کردن پیش نمیاد
    چیزی که الان لازمه انرژی و ارامش و صبر شماست برای بازسازی رابطه تون

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    2,273
    سطح
    28
    Points: 2,273, Level: 28
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بله درسته اگر همراهیش میکردم با من گرمتر بود ولی اینکارم براش کردم میدونید چی جواب داد وظیفت بوده هرجا ک لطفی درحقش کردم گذاشت پای وظیفه و نگفت ممنون از همراهیت . از طرفی من هم نوعروس بودم و ازش توقع داشتم بهم اینقد بیتوجه نباشه اما مزاحمتای فامیلش از روز اول عروسیمون بود ک ساعت ۵ صبح باید میرفت ضمانت یکیشونو میکرد ک زندان بود ما شب اول ازدواجمونو هیچی نفهمیدیم و بعدازون هم هر روز یک گرفتاری و دردسر از هرکدومشون . ماا زندگیمون هم با تلخی شروع شد .

  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    2,273
    سطح
    28
    Points: 2,273, Level: 28
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من تصمیم گرفتم فردا بچه رو بسپارم ب باباشو تنها برم مشهد حرم امام رضا و تمام روزو اونجا باشم و با خودم خلوت کنم من به این تنهایی احتیاج دارم و هیچ جای دیگه ای نمیتونه این امنیت و ارامشو بهم بده .کاش شرایطی پیش میومد تا چندروز و چندوقت نباشم و برم . دلم میخواد یه روزی برسه که اینجا نام کاربریمو از به هم ریخته به خوشحال و خوشبخت تغییر بدم .لطفا ببه درددل من جواب بدین و اگه پستا رو میخونین جوابم برام بزارین حرفای شما دوستان میتونه ارومم کنه .چون من کسی رو ندارم ک باهاش درددل کنم

  5. #5
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    اگر کار اشتباهی از جانب شما سرزنده بهش توضیح بدهید حر ف دلتون بهش بزنید بعدشم بگید قرار نیست من معصوم باشم اشتباه میکنم بخاطره اینکه نمیدونم چی کار کنم
    امیدوارم منو ببخشی ولی قول میدم که اصلاحش کنم قول میدهم اون کار دیگه تکرار نکنم
    البته به صورت بالینی هم شما هم همسرتون باید مورد بررسی قرار بگیرید بیشتر توضیح بدید
    ایشون در کارشون چگونه هستند ؟ کارشون چیست؟
    مهار موفق نباش رو خیلیها دارند
    تو مییتونی یکبار دیگر به همسرت اعتماد کنی و موفق میشی که ببخشیش
    ولی این مهار به تو میگه تو نمیتونی موفق بشی و شکست میخوری حتی اگر یه فرصت دیگه بدی
    اونا بازنده بودن با زندگی با شما رو انتخاب می کنند و با ریشه یعنی خود شما مشکل پیدا میکنند
    باید قرار داد اسمارت بنویسید
    به مدت یک هفته اتش بس و احساس موفق شدن در بخشیدن در محبت کردن در وظایف انجام دادن ایجاد کنید
    تو میتونی با من رفتار صحیح داشته باشی و من هم سعی میکنم با رفتارم به پیش نویس تو نزدیک نشم
    تا تو نتیجه دیگری غیر از زمان طفولیت بگیری
    اینکه اگر با ادما خوب رفتار کنی باهات خوب رفتار میکنند و در یک لحظه خوبییهاتو زیر سوال نمیبرن
    ادما قدر شناسند

    دلیل اساسیش شاید این بوده خانوادش تعادل روانی نداشتند در برخورد با اون و اون فکر میکنه که هر چقدر هم تلاش کنه جواب نمیگیره و موفق نمیشه در بازخورد رفتاری خوب و تقریبا یکنواخت همیشه بخاطر یک رفتار کوچیک غلط تمام خوبیاش زیر سوال میرفته شایدم فدر دانش نبودن

    حالا اینم نتها خودش اینطور هست بلکه فکر میکنه با دیگرا ن هم باید مثل خودش بر خورد بشه
    باید بررسی بشه
    ویرایش توسط خادم رضا : پنجشنبه 10 خرداد 97 در ساعت 20:01

  6. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    2,273
    سطح
    28
    Points: 2,273, Level: 28
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام تنها اشتباه من این بوده ک تاییدش نکردم همه جا و نگفتم اره هرچی تو میگی درسته هرکار تو میکنی درسته هرجورجورتو فکر میکنه درسته .اون فکر میکنه خودش و کاراش و رفتارش کاملا درسته و من بدم .بله تو خانواده ای بزرگ شده ک خیلی تنش داشته پدرش چهاربار زن گرفته و یکی دوسال نگه داشته و باز طلاق داده دست آخر برگشته پیش زن اولش ک مادر ایناست تازه با مادرشون اصلا حرف نمیزنه و ارتباط نداره .اینم رفتارای پدرشو داره تکرار میکنه بی محلی میکنه به زنش اهمیت نمیده و انتظار داره زن سکوت کنه و غلام حلقه به گوشش باشه .من ازین اوضاع خانوادش خبر نداشتم تا قبل هزدواج یعنی اونقد سریع تو دو روز اومدن این وصلتو انجام دادن ک فرصت شناخت ندادن این مسله به بزرگترا برمیگرده و من خیلی اصرارداشتم اینکارو نکنن ولی فایده ای نداشت .بگذریم منم ادمی نبودم ک سر هرکار ناخوشایندی ک میکنه ساکت بشینم و بهش میگفتم اینکه مهلت ندادین بشناسیمتون اینکه زود همه چیو تموم کردین ک کسی نفهمه من که به تو جواب ندادم و اون بله سفره عقد از رو مجبوری بود وما فرهنگ خانواده هامون با هم فرق میکنه و خیلی دیگه ازین حرفا .خلاصه خیلی ازین حرفا بهش زدم و درسته لشتباهه اما واقعیته ک ما اصلا روحیاتمون با هم نمیخونه و اینا باعث اختلافات زیاد شده به این بحث و دعوا ها رو پیش اورده اوایل زندگی با وجود همه هین حرفا دوسش داشتم و هروقت قهرمیکردیم دلتنگش میشدم و خودم یه جورایی سمتش برمیگشتم اما الان واقعا دوسش ندارم و امیدی ندارم ک تو زندگی اخلاقش یه جور بشه تو زندگی ک حداقل من بگم از زندگیم راضی ام و مطمئنم اون بدتر ازمنه و اصلا دیگه دوسم نداره و خیلی حرفای دلسرد کننده شنیدیم ازهمدیگه تو دعواها . الان نزدیک یکماهه ک کلا جدا میخابه و به من بیمحلی میکنه گرچه قبلشم اگه رابطه داشتیم سرد بود و من میرفتم سمتش.نمیدونم با این اوضاع چکار کنم . من فقط تنها چیزی ک همیشه ازش خواستم این بوده ک به زن و بچش توجه کنه براشون وقت بزاره مرد زندگی باشه حواسش تو خونه باشه محبت و توجه داشته باشه اما با هرزبونی ب۶ش گفتم فایده نداشت و درنهایت میگه من همیجوریم نمیخای هری .اقا مثلا کارمندبانکه و یک ادم تحصیلکرده .بیرون تواجتماع خیلی خوبه ولی تو خونه هیچی از زندگی و زنداری و اخلاق بلد نبود و نیست و فقط میخواد حکم کنه مثل پدرش . همیشه بهش گفتم تو فقط یه زن و خونه زندگی میخواستی بازم که در خدمت دیگران بذاری .زن و زندگی رو برای خودت و زندگی خودت نمیخوای .برای تو فقط دیگران مهمن

  7. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آذر 97 [ 19:38]
    تاریخ عضویت
    1397-1-20
    نوشته ها
    63
    امتیاز
    1,187
    سطح
    18
    Points: 1,187, Level: 18
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 42.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 82 در 39 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام .
    عزیزم شما هیچی از سیاست زنونه نمی دونی . فایل های دکتر حبشی را بگیر و گوش کن. اینکه می گن شوهرت را تایید کن به این معنی نیست که هر چی گفت بگی چشم . اگه از بیان درست استفاده کنی شوهرت احساس اقتدار می کنه و در نهایت خواسته شما اجرا میشه.

    با سیاست زنونه و کار کردن روی حرف زدنت شوهرت حرف آخر را می زنه ولی چیزی را می گه که خواسته شماست.

    زندگی شما حیفه میشه عالی بشه . سعیت را بکن.

  8. #8
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خوب اگر زندگیتون به این بدی هست ازش جدا بشید
    مطمانن هر ادمی دوست نداره با کسی زندگی کنه که فکر کنه طرف روبه رو ازش متنفر
    زن و شوهر دوست دارن از هم تایید بشن حداقل تکذیب نشن ولی شما این کار نکردید
    اگر فکر میکرد شما مطلقا بدید چرا باهاتون ازدواج کرد ؟خود ازاری رو دوست داشت ؟دوست داشت هر روز دعوا داشته باشه ؟
    انقدر راحت کسی رو قضاوت نکنید


    اگر سختتون جدا شو و خودتو از این غول بی شاخ دم نجات بده
    چرا واقعا مردا اینجوری میکنند ؟
    مرد که نباید تایید بشه
    همیشه باید بزنی تو سرش خخخخ
    مرد به غرور احتیاج نداره همیشه لهش کن
    احیا نا شما که نباید منطقی صحبت کنید و دعوت به منطق و دور شدن از این بازیهای روانی
    طرف کارمند بانک بعد بهش بگی تو بی منطقی خنده دار
    تا جالا منطقشو شنیدید ؟
    ویرایش توسط خادم رضا : جمعه 11 خرداد 97 در ساعت 15:22

  9. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    2,273
    سطح
    28
    Points: 2,273, Level: 28
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کاررمنده بانکه ولی بچه روستاست و عاشق محیط روستا و فرهنگ روستا طوری ک برای خودش کشاورزی هم راه اندلخته تو روستا و گاوداری هم خریده و تمام تعطیلاتشو مدام روستاست و ت گاوداری و سرزمین میگه من وقتی اینجا هستم زندگی میکنم برعکس من ک متنفرم از محیط و فرهنگ روستا و این چیزایی ک اون علاقه داره . منطق فقط حال و خواست خودشه .من ازتون راهنمایی میخوام برای اینکه چطور این زندگی خراب شده رو درست کنم .من با حرفام زندگیمو خراب کردم اما حرفام ناحق و بیحساب نیست .

  10. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 تیر 98 [ 10:02]
    تاریخ عضویت
    1393-4-14
    نوشته ها
    146
    امتیاز
    5,852
    سطح
    49
    Points: 5,852, Level: 49
    Level completed: 51%, Points required for next Level: 98
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    161

    تشکرشده 223 در 103 پست

    Rep Power
    34
    Array
    شوهرتون چرا توی این زندگی مونده؟


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.