به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array

    با دلتنگی چطور کنار بیام؟

    سلام
    من مدتها بود که می خواستم این تاپیک رو ایجاد کنم؛ ولی گفتم شاید یه حس زودگذر باشه و بتونم کم کم باهاش کنار بیام.. ولی نشد. .. به راهنماییتون احتیاج دارم..

    من دختری 26 ساله هستم

    این روزها، یعنی درواقع مدت زیادی هست که خیلی ناراحتم.. سنگینیِ غم بزرگی رو توی قلبم احساس می کنم..

    قبلاً تاپیکی ایجاد کرده بودم و گفته بودم که در دانشگاهی در کشور دیگه ای قبول شدم و قرار هست اواخر مرداد برم.

    الان موضوع این هست که دلتنگی خیلی خیلی خیلی اذیتم می کنه. احساس خفگی می کنم. بغضی توی گلومه که احساس می کنم داره خفه م می کنه.. :(((

    بیشتر هم به خاطر مادرمه.. من عاشق مادرم هستم و خیلی بهش وابسته ام. دوری از مادرم برام خیلی خیلی سخته. البته دلتنگ پدرمم میشم.. اصلاً نمی دونم چطوری مرداد بتونم برم.
    این حجم از دلتنگی هم بیشتر به خاطر خودِ مادرمه. اوایل خیلی خوشحال بود، ولی این روزها توی چهره ش خیلی غمه. بعضی وقتها یه طوری به من و خواهرم نگاه می کنه که انگار می خواییم برای همیشه بریم و دیگه قرار نیست هیچوقت همدیگرو ببینیم..

    خواهرم هم اواسط اسفند قرار هست بره یه کشور دیگه ای.. من خیلی نگران مادرم هستم. الان که ما هستیم اینقدر پژمرده و افسرده شده، اگه ما بریم که خیلی سخت می شه.. دیگه هیچکس پیشش نیست.. تنها می شه.. اگه باز یک یا دوتا خواهر رو برادر دیگه داشتیم، حداقل سرش با اونا گرم بود، دیگه اینقدر نه ما و نه خودش اذیت نمی شدیم و احساس تنهایی نمی کرد..

    چند روز پیش، رفته بودم درمانگاه نوبت بگیرم، وقتی می خواستم بیام بیرون، یه آقایی اومد برای پسرش ازم خواستگاری کرد. گفتم من دانشگاه قبول شدم، چند وقت دیگه میرم. پرسید کدوم شهر، وقتی گفتم یه کشور دیگه هست، لبخند زد گفت چرا توی کشور خودمون نمی خوای درس بخونی.. و..

    الان به این فکر می کنم که شاید اشتباه کردم. شاید موقعیت خوبی بوده و نباید ردش می کردم. :((شاید پسر خوبی بوده و من ازش خوشم میومد و ازدواج می کردیم و من دیگه از تصمیم منصرف می شدم و نمی رفتم :(((

    مادرم همیشه دوست داشت ما پیشرفت کنیم.. ولی یکی از آرزوهاش هم این بود که ازدواج کنیم.. خواهرم که هیچوقت دوست نداشت ازدواج کنه.. ولی این روزا به این فکر می کنم که کاش من ازدواج کرده بودم و خونه م هم حوالیِ خونه مادرم اینا بود و هر وقت من دوست داشتم میومدم اینجا و هر ازگاهی هم مادرم اینا میومدن خونه ما و زندگی چقدر خوب و زیبا بود... همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردیم.

    نمی دونم واقعاً رفتن، ارزش این همه سختی رو داره؟ ارزش دور بودن از عزیزا و دلتنگی مادر رو داره؟
    من خیلی به راهنمایی احتیاج دارم.. :(((

    من هر روز به این فکر می کنم که واقعاً تصمیم درستی گرفتم؟ باید همین مسیری که انتخاب کردم رو برم و واقعاً این بهترین راه هست؟

    چند روز دیگه هم عروسی دختر خالمه؛ بعضی وقتها بهش غبطه می خورم.. اینکه عروسی می کنه می ره سر خونه و زندگیش.. به این فکر می کنم که خاله م چقدر خوشحاله الان، ولی مامان من چقدر غصه داره..

    به خودم می گم میرم تا اونجایی که بتونم تلاش می کنم تا موفق شم و بعدش پدر و مادرمم بتونن بیان و براشون جبران می کنم. خوشحالشون می کنم..
    البته الان پدر و مادرم هم خوشحال هستن و نه که ناراحت باشن..
    ولی مشکل بزرگی که الان هست، همین دلتنگی و وابستگیه..

    من از الان که حدود 6 ماه دیگه باید برم، خیلی احساس دلتنگی می کنم..

    خیلی به راهنمایی احتیاج دارم..
    :(((

  2. 5 کاربر از پست مفید بانوی آفتاب تشکرکرده اند .

    Hildaa (پنجشنبه 03 اسفند 96), m.reza91 (سه شنبه 01 اسفند 96), maryam988 (شنبه 05 اسفند 96), sia518 (چهارشنبه 02 اسفند 96), زن ایرانی (چهارشنبه 02 اسفند 96)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,024 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام عزیزم

    من اصلا موافق ادامه تحصیل خارج از کشور نیستم.خودم مدتی تجربه اش رو داشتم در 18 سالگی در یک شهر و کشوری غریب که کاملا فرهنگشون با ما متفاوت بود و متنفر از ایرانی ها بودن...توی چای من فلفل میریختن که بخندن، یا اینکه با گوله برفی میزدن تو سر و صورتم و وقتی من عصبانی میشدم وایمیستادن لهجه ام رو مسخره میکردن و ...

    وقتی تو کشور خودمون امکان ادامه تحصیل هست چرا ادم این هممممممه مشکلات و سختی تحمل کنه و دوری از پدر ومادرش رو تحمل کنه که چی بشه؟!
    نهایتش میشی یه دکتر دیگه.بالاتر که نمیشه ؟

    ارزششو داره این همه بدبختی؟

    الان هم که مملکت ما روی مدرک و دانش، کار و حقوق نمیده که.اگر پارتی داشته باشی با لیسانسم میتونی بری دانشگاه درس بدی.کاری هم ندارن برای این کار به اندازه کافی اماده هستی یا خیر....

    دلتنگی و غربت خیلی سخته.کار هرکسی نیست.واقعا عذاب اوره.منکه نتونستم دوام بیارم.به نظرم هیچ چیزی ارزش کنار خانواده بودن رو نداره.

    اگر تو ایران اصلا و ابدا امکان درس خوندن نداشتی ، بله.حق داشتی بری و ارزش داشت هر بدبختی رو به جون بخری.اما الان که میتونی تو مملکت خودمون باشی و درس بخونی و ازدواجم بکنی و کنار خانوادت باشی،چرا این همه زجر و سختی به خودت بدی.
    با توجه به وابستگی که داری ممکنه خیلی بهت سخت بگذره و اونجا به حدی دلتنگ بشی که نتونی و برگردی.اونجوری خیلی بیشتر از زندگیت عقب میفتی.

    این تجربه شخصی من بود که خودم کاملا حس کرده بودم.

    موفق باشی
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.


  4. 4 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    m.reza91 (سه شنبه 01 اسفند 96), maryam988 (شنبه 05 اسفند 96), sia518 (چهارشنبه 02 اسفند 96), بانوی آفتاب (سه شنبه 01 اسفند 96)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    سلام عزیزم

    من اصلا موافق ادامه تحصیل خارج از کشور نیستم.خودم مدتی تجربه اش رو داشتم در 18 سالگی در یک شهر و کشوری غریب که کاملا فرهنگشون با ما متفاوت بود و متنفر از ایرانی ها بودن...توی چای من فلفل میریختن که بخندن، یا اینکه با گوله برفی میزدن تو سر و صورتم و وقتی من عصبانی میشدم وایمیستادن لهجه ام رو مسخره میکردن و ...

    وقتی تو کشور خودمون امکان ادامه تحصیل هست چرا ادم این هممممممه مشکلات و سختی تحمل کنه و دوری از پدر ومادرش رو تحمل کنه که چی بشه؟!
    نهایتش میشی یه دکتر دیگه.بالاتر که نمیشه ؟

    ارزششو داره این همه بدبختی؟

    الان هم که مملکت ما روی مدرک و دانش، کار و حقوق نمیده که.اگر پارتی داشته باشی با لیسانسم میتونی بری دانشگاه درس بدی.کاری هم ندارن برای این کار به اندازه کافی اماده هستی یا خیر....

    دلتنگی و غربت خیلی سخته.کار هرکسی نیست.واقعا عذاب اوره.منکه نتونستم دوام بیارم.به نظرم هیچ چیزی ارزش کنار خانواده بودن رو نداره.

    اگر تو ایران اصلا و ابدا امکان درس خوندن نداشتی ، بله.حق داشتی بری و ارزش داشت هر بدبختی رو به جون بخری.اما الان که میتونی تو مملکت خودمون باشی و درس بخونی و ازدواجم بکنی و کنار خانوادت باشی،چرا این همه زجر و سختی به خودت بدی.
    با توجه به وابستگی که داری ممکنه خیلی بهت سخت بگذره و اونجا به حدی دلتنگ بشی که نتونی و برگردی.اونجوری خیلی بیشتر از زندگیت عقب میفتی.

    این تجربه شخصی من بود که خودم کاملا حس کرده بودم.

    موفق باشی

    ممنون مریم جان بابت راهنمایی دلسوزانه ات.. خیلی ممنونم

    یعنی می گی ممکنه پشیمون شم؟ یعنی نرم؟

    خب من خیلی زحمت کشیدم که قبول شم، موقعیت خوبیه، خیلی دوست داشتم موفق شم. ولی الان که قبول شدم، کم کم دارم پشیمون می شم.. خیلی دودل شدم..

    احساس می کنم بودن در کنار مادرم بهترین چیزیه که می تونم داشته باشم.. و دوست ندارم برم

    اما چند روز پیش با یکی از بچه هایی که اون دانشگاه درس می خونه، صحبت کردم، گفت اصلاً شک نکن برای اومدن. خیلی موقعیت خوبیه و ارزش داره یه سری مشکلات رو تحمل کنی و بیای.. خیلی تعریف می کرد و حرفای امیدوار کننده می زد..
    ولی فکر می کنم اون چون خودش توی ایران دانشگاهش یه شهر دیگه بوده و چند سال دور از خانواده بوده، الان براش شرایط عادی تر هست تا من که اصلاً هیچوقت از خانواده م دور نبودم..


  6. 3 کاربر از پست مفید بانوی آفتاب تشکرکرده اند .

    m.reza91 (سه شنبه 01 اسفند 96), maryam988 (شنبه 05 اسفند 96), sia518 (چهارشنبه 02 اسفند 96)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 مرداد 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1396-11-08
    نوشته ها
    50
    امتیاز
    1,164
    سطح
    18
    Points: 1,164, Level: 18
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شاید رفتن شما سختیهایی رو برای شما داشته باشه، شاید دلتنگ بشید اما به نظر من همچین موقعیتی رو از دست ندید. گاهی باید از گذشته ها دل کند و به آینده دل سپرد.

    غربت پر از غمه بخصوص اگه اونجا تنها باشید اما چند سال این غم رو به جون بخرید و زندگی بهتری برای خودتون و خانواده بسازید.

  8. 6 کاربر از پست مفید reza.m1986 تشکرکرده اند .

    Hildaa (پنجشنبه 03 اسفند 96), m.reza91 (سه شنبه 01 اسفند 96), maryam988 (شنبه 05 اسفند 96), sia518 (چهارشنبه 02 اسفند 96), بانوی آفتاب (سه شنبه 01 اسفند 96), زن ایرانی (چهارشنبه 02 اسفند 96)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط reza.m1986 نمایش پست ها
    شاید رفتن شما سختیهایی رو برای شما داشته باشه، شاید دلتنگ بشید اما به نظر من همچین موقعیتی رو از دست ندید. گاهی باید از گذشته ها دل کند و به آینده دل سپرد.

    غربت پر از غمه بخصوص اگه اونجا تنها باشید اما چند سال این غم رو به جون بخرید و زندگی بهتری برای خودتون و خانواده بسازید.

    سلام. خیلی ممنونم بابت راهنمایی خوبتون.. ولی کاش نگفته بودید که غربت پر از غمه :(( واقعاً پر از غمه؟؟

    خدایا چقدر زندگی سخته ....

  10. 4 کاربر از پست مفید بانوی آفتاب تشکرکرده اند .

    m.reza91 (سه شنبه 01 اسفند 96), maryam988 (شنبه 05 اسفند 96), sia518 (چهارشنبه 02 اسفند 96), زن ایرانی (چهارشنبه 02 اسفند 96)

  11. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    تا نرفتید که نمی تونید بفهمید پشیمون میشید یا نه؟ احساس الانتون کاملا طبیعیه.

    به نظر من برید نهایتا اگه خیلی سختتون بود بر می گردید. همیشه میتونید برگردید ولی شاید دیگه نتونید برید. به خصوص اینکه کلی برنامه ریزی کردید و وقت گذاشتید و هزینه.

    من یکی از دوستای نزدیکم رفت . میگفت غربتش اول کار خیلی سخت بود اما بعد از یک ماه همه چیز عادی شد.

    در مورد مادرتونم الان که خواهرتون داره میره فرصت دارید شرایط روحیشو بسنجید. شاید اولش براشون سخت باشه ولی بعد عادت میکنه.

    پس پیش بینی نکنید. استدلال احساسی نکنید. ( خطای شناختی)

    با این حال اگر پشیمون شدید من با کمال میل حاضرم جاتون برم
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود




  12. 3 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    Hildaa (پنجشنبه 03 اسفند 96), sia518 (چهارشنبه 02 اسفند 96), بانوی آفتاب (سه شنبه 01 اسفند 96)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام بانوی آفتاب جان..
    من هم شرایطم مشابه شماست.. و اتفاقا تصمیم داشتم تاپیکی بزنم تحت همین عنوان دلتنگی.. من و همسرم هم حداکثر تا ۳ ماه دیگه باید بریم ولی برام خیلی سخته مخصوصا شبها که فکرم آزادتره.. بینهایت به پدر و مادرم وابستگی دارم..و این وابستگیم بعد از ازدواج چندین برابر شد، چون پدر و مادرم حمایت های عاطفی خیلی زیادی در شرایط بحرانی زندگیم داشتن.. البته من یه بار تجربه زندگی در خارج از کشور داشتم دقیقا بعد از عروسی .. ولی اون موقع چون شدت هیجان زندگی مشترک و تجربه شرایط خارج از ایران بالا بود من خیلی اذیت نشدم ولی دلتنگ بودم ولی پدر و مادرم خیلی خیلی دلتنگ بودن و اینو از اطرافیان بعدا شنیدم.. بهرحال بقول دوستمون گاهی باید از گذشته دل کند.. من انقدر حجم دلتنگیم بالاست هیچ آینده ای رو نمیتونم برای خودم تصور کنم ولی خواستم این نکته رو یادآور بشم تا وقتی شرایط سنیت مناسبه اقدام کن..

  14. 2 کاربر از پست مفید زن ایرانی تشکرکرده اند .

    Hildaa (پنجشنبه 03 اسفند 96), بانوی آفتاب (پنجشنبه 03 اسفند 96)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    سلام

    خانوم بانوي آفتاب،


    به نظرم هر چندتا مشاور هم به شما كمك كنن، در انتها خودتون بايد تصميم بگيريد.


    من شما رو تو همدردي فردي ديدم كه جا داره روي اعتماد به نفستون بيشتر كار كنيد.

    گرفتن تصميم خيلي سخته و اون هم تو موقعيت شما. ولي تو اين مورد نگذاريد ديگران بهتون نظر بدهند. چون هر كه تجربه شخصي خودش رو بهتون ميگه و لزوما ممكنه تجربه شخصي من به طور مثال از ازدواج و نرفتن به خارج براي شما مفيد نباشه.

    به نظرم تاپيكتون رو مديريت كنيد و جهت بديد به سمتي كه بعد از گرفتن تصميم قطعي بايد چه كنم.

    البته عنوان تاپيك به نظر هدفمند تر از خود متن تاپيك هست.

    عنوان ميگه شما تصميم گرفتين ولي مشكل دلتنگي دارم. خوب دوستان ميان آگاهي و راهنمايي ميدن

    ولي متن رو ميخوني ميبينه اصلا اوضاع يه پله عقب تره و بيشتر نشان از نگرفتن تصميم و ترديد و دودلي داره.

    ----------------------------

    اگر با اعتماد به نفس و محكم تصميم نگيريد و به خودتون نقبولونيد كه تصميم من بهترين تصميم هست، و براي رسيدن به موفقيت و اون تصميم نهايت تلاشمو ميكنم.

    چه تصميم موندن باشه، چه ازدواج، چه رفتن و .......

    شما بايد پاي تصميم بايستين، همين.

    كمي مشاوره بگيريد مثلا اونور چه طور بايد زندگي كرد! ارتباط ها چه طوري! تحصيل، كار، درآمد، خوراك و ..... بعد بسنجيد با شما هم سو هست يا نه، توانمنديشو داريد يا نه! باز اگر نشد از مشاوره كمك بگيرد تا به خود شناسي شما كمك كنه. و اين دوتا موضوع شرايط اونو و توانايي ها و خصوصيات خودتون رو منطبق كنيد، نه اينكه بگييم برم يا نرم.


    خوب اينور همه چي روشنه، ازدواج داريم، ( كه اين همه نمونه آماري هست و عواطف و احساسات شما كه ميتونيد باهاش مقايسه كنيد) دانشگاه هاي ايران رو داريم، موقعيت هاي كاري و اشتغال زايي داريم و هزار تا چيز ديگه.


    خودتون تصميم بگيريد.

    ما به تصميم شما اعتماد داريم. بعد از تصميم گيري تون، همدردي و ياران باوفاش قويا پشت شما هستن تا تصميم شما و چالش هاش رو راهنمايي بده بهتون


  16. 4 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 16 دی 99), Hildaa (پنجشنبه 03 اسفند 96), miss seven (پنجشنبه 03 اسفند 96), بانوی آفتاب (پنجشنبه 03 اسفند 96)

  17. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 فروردین 03 [ 18:08]
    تاریخ عضویت
    1393-6-24
    نوشته ها
    168
    امتیاز
    12,832
    سطح
    73
    Points: 12,832, Level: 73
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,836

    تشکرشده 281 در 127 پست

    Rep Power
    39
    Array
    سلام آقای m.reza91 تشکر بابت راهنمایی خوبتون..

    بله. خودمم به این فکر می کنم که شاید فرصت، همیشه نباشه.. شایدم بعداً هم باشه. نمی دونم.
    راستش ارتباط من و مادرم عاطفی تر و صمیمی تر هست .. من بیشتر ابراز احساسات می کنم و عاطفی تر هستم تا خواهرم. به خاطر همین فکر می کنم یعنی مطمئنم که رفتنِ من بیشتر برای مادرم سخت باشه تا رفتنِ خواهرم..

    _______________________________________


    سلام خانم زن ایرانی.. ممنونم بابت راهنمایی خوبتون عزیزم.

    حالا شما دو نفر هستید و تنها نیستید.. این باز به نظرم خیلی خوبه.. ولی من تنها هستم.. البته شنیدم دوستان ایرانی همه جا زیاد هست.. ولی شاید هیچکس جای خونواده رو برای آدم نگیره..
    دوست داشتم کمتر عاطفی بودم.:((( یا لااقل مثل خواهر بودم که خیلی احساساتی و وابسته نیست ..

    ________________________________________


    سلام آقای محمدرضا. خیلی ممنونم بابت راهنمایی خوب و کاملتون...

    راستش من تصمیمم رو گرفتم.. ولی اگه مادرم دلتنگی نکنه و نبینم غصه داره و ناراحته، خیلی خوشحال می شم و احساس رضایت می کنم از تصمیمم.

    مادرم یه خصوصیتی که داره اینه که خیلی متاثر از حرفهای اطرافیانه. مثلاً یک نفر ابراز خوشحالی کنه و به مادرم تبریک بگه که دخترش موفق شده و .... ، بعد مادرم دیگه کل اون روز رو خوشحاله و مدام می گه خب اونجا هم خیلی خوبه، وقتی رفتی بعدش منم میام و خیلی حرفهای امیدوار کننده می زنه..

    ولی مثلاً چند روز پیش می گفت دوستم گفته دخترات دارن می رن، دلت تنگ نمی شه؟ تنهایی خیلی بده و از این حرفها، بعد اون روز همش ناراحت بود، توی فکر می رفت . متعاقباً منم شرایط روحیم می ریزه به هم و مثل مادرم می شم.. :((

    یعنی الآن که می بینم، همه خوشحالی ها و ناراحتی های من وابسته به مادرمه. اگه اون راضی و خوشحال باشه منم هستم. اگه اون ناراحت و غمگین باشه، من چندبرابر ناراحت می شم..

    درمورد هر دو مورد که گفتید،

    خب توی ایران من موقعیت کاری خیلی خوبی نداشتم و پیدا نمی کردم.. و ادامه تحصیل هم فکر نمی کنم اینجا، خیلی باعث پیشرفت بشه. البته شایدم اشتباه می کنم.. نمی دونم.

    اما در مورد ازدواج, خب راستش من هم دوست دارم ازدواج کنم.. ولی از طرفی دوست هم دارم پیشرفت کنم.. یعنی می خوام تا سنم نرفته بالاتر زودتر به نتیجه ها و موفقیت هایی که می خوام برسم. بعد اگه ازدواج کنم، دیگه اینطوری نمی شه و شرایط فرق می کنه .. اگه برمم موقعیت ازدواج شاید نباشه دیگه.. یعنی فکر می کنم باید از یکی از این دوتا بگذرم. که فکرشو که کردم، اگه از ازدواج بگذرم شاید بهتر باشه.. یعنی فکر می کنم شاید خیلی ضرر نکنم!

  18. 2 کاربر از پست مفید بانوی آفتاب تشکرکرده اند .

    maryam988 (شنبه 05 اسفند 96), mohamad.reza164 (پنجشنبه 03 اسفند 96)

  19. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    حرفاتون کاملا درسته، ولی لازم برای تصمیم گیری نیست.

    شما اگر خودتون به تصمیم درست برسید و به مادرتون هم القا کنید، ایشان هم خودش رو در معرض حرفهای منفی قرار نمیده و یا مقاوم تر میشه.

    شاید این تزلزل شما باعث شده ایشان هم نظراتی متفاوت پیدا کنند.

    مثل برگی که به درختی متصل نیست و با هر بادی به یک جهت میره.

    این وظیفه شما است که این برگ رو، از ابتدا با ریشه قوی، تنه قوی، شاخه های قوی و برگ های قوی به هم متصل کنید.

    اون وقت نه شما مردد میشید و نه ایشان. فقط میمونه یه سری عواطف و احساسات زنانه که خیلی هم قابل درکه، ولی ریشه اصلی سر جاشه.


    ------------------

    ولی باز خیلی خوبه شما به دو گزینه رسیدین، و وزن گزینه خارج براتون بیشتره.

    با تصمیم قطعی و مصمم شدن چیزی فاصله ندارید.

    حالا وقتی تصمیم گرفتید، باید یه سری نگرانی ها رو رفع کنید.

    مثلا توانایی مدیریت اوضاع چالشی به تنهایی، مثلا آشپزی، مثلا تنها خرید کردن، مثلا مدیریت عواطف و احساساتتون، زدن حرف های امید بخش و ....

    تا مادرتون بتونه به شما اعتماد کنه. بدونه شما مطمئن هستید.

    --------------------------


  20. کاربر روبرو از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (پنجشنبه 03 اسفند 96)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.