به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 تیر 98 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1396-11-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,413
    سطح
    21
    Points: 1,413, Level: 21
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New 2 درگیری های من جهت شناخت خاستگار

    دوستهای خوبم سلام امیدوارم اینبارم مثل دفعه پیش کمکم کنید

    من قبلا اومدم درباره یه خاستگار جدیم نوشتم

    یه خلاصه از تایپیک قبلی:
    نوشتم که بهشون علاقمندم و می خوام که ازدواجمون سر بگیره اما نشد بخاطر صحبتهای ضدونقیص مادرش و به هرحال ما ارتباطمون رو قطع کردیم فکر کنم یک ماهی میشه،ما رابطه عاشقانه ای نداشتیم فقط یک اشنایی در چهارچوب بود برای ازدواج.

    چندروز پیش یکی از دوستهای خیلی خوبم منو متعجب زده کرد و برای برادرش من رو خاستگاری کرد
    همیشه از برادرش صحبت میکرد برام و همیشه تو صحبتها بهم میگفت که چقدر رفتارات مثل برادر منه و بلاخره چندروز پیش این موضوع رو بهم گفت و گفت با برادرشم صحبت کرده اون هم مشتاقه من رو بیشتر بشناسه خلاصه از من اجازه گرفت تا شمارم رو بهش بده تا قبل اومدن خونمون دوتایی صحبت کنیم ببینیم بهم میخوریم یا نه...منم چون شیفته دوستم و خانواده خوبش هستم قبول کردم


    و اما مشکلم :

    مشکلم اینه که با خودم درگیرم شدیدا
    خب من دوست دارم ازدواج کنم فکر میکنم امادگیش رو دارم اما اصلا دوست ندارم با پسری صحبت کنم اشنا بشم خاستگار بیاد خونمون و این مراحل...
    مثلا اولش که دوستم موضوع رو بهم گفت بی رودربایستی تو دلم خوشحال شدم وقتی تصور کردم دوستم میشه خواهر شوهرم یا مادرش که به اون ماهیه که انقدر عروس دیگشون رو دوست دارن بشه مادرشوهرم اما وقتی برگشتم خونه و داشتم فکر میکردم برادرش قراره با من تماس بگیره حس وحشتناکی ریخت توی دلم اصلا و ابدا دوست نداشتم باهاش صحبت کنم ،
    نمیدونم متوجه میشید یا نه من دوست دارم ازدواج کنم اما از اشنا شدن با ادم جدید اصلا خوشم نمیاد
    مادرم چند روز پیشش هم از یه خاستگار دیگه گفت و من اصلا دوست نداشتم راجبش بیشتر بدونم اینم چون خیلی دوستم برام عزیزه قبول کردم

    حتی دیشب داشتم به این فکر میکردم اگر تماس گرفت جوابش رو ندم

    من دختر بسیار اجتماعی هستم و اصلا خجالتی نیستم اما برای اشنا شدن با خاستگار خیلی جبهه میگیرم و اصلا دوست ندارم!!!!!!!!!

    حالا سوالام :

    1.اینکه بنظرتون من چرا اینطوری ام ؟ شماها تابحال این حسهارو تجربه کردید؟
    2.چطوری باید با برادرش صحبت کنم ؟ چه چیزهایی رو میتونم تلفنی باهاش درمیون بزارم
    3.اینکه ممنون میشم اگر این داستانهارو داشتید مثلا ازدواج با اشنا به منم یاد بدید چطور رفتار کنم
    که خیلی مودبانه باشه و منطقی

    مرسی از همتون

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام عزیزم

    من منظورت رو متوجه میشم.ولی اصلا به این حس بها نده. سعی کن مثبت بهش فکر کنی. الان به خاطر مورد قبلی هست که همچین حسی داری.خیلی کار خوبی کردی کاملا رابطه رو
    قطع کردی.

    حتما بقیه خواستگارها رو بررسی کن. به خودت بگو من چیزی رو از دست نمیدم فوقش با یه آدم جدید آشنا میشم و یکی دو ساعت گپ میزنم باهاش.بعد اگر خوشم اومد بقیه معیارها رو

    جدی تر بررسی می کنم.

  3. 3 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (چهارشنبه 23 اسفند 96), بارن (چهارشنبه 23 اسفند 96), صلحیه (چهارشنبه 23 اسفند 96)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 تیر 98 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1396-11-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,413
    سطح
    21
    Points: 1,413, Level: 21
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آنیتا123 نمایش پست ها
    سلام عزیزم

    من منظورت رو متوجه میشم.ولی اصلا به این حس بها نده. سعی کن مثبت بهش فکر کنی. الان به خاطر مورد قبلی هست که همچین حسی داری.خیلی کار خوبی کردی کاملا رابطه رو
    قطع کردی.

    حتما بقیه خواستگارها رو بررسی کن. به خودت بگو من چیزی رو از دست نمیدم فوقش با یه آدم جدید آشنا میشم و یکی دو ساعت گپ میزنم باهاش.بعد اگر خوشم اومد بقیه معیارها رو

    جدی تر بررسی می کنم.
    انیتای عزیز ممنون صحبتهای طولانیم رو خوندی
    بله قطع کردیم ایشون خودشم خیلی منطقی بود و قبول کرد اما بهم گفت که مستقل که شد برمیگرده دوباره
    من بهش قولی ندادم که صبر کنم و ازدواج نکنم!اما گفتم اگر وقتی برگشت موقعیتمون جور بود باهاش ازدواج میکنم
    البته گفت ممکنه طول بکشه شاید مثلا 4/5 سال!!!!

    من از صمیم قلبم دوست داشتم باهاش ازدواج کنم چون از همه لحاظ هم کفو بودیم و از لحاظ احساسی هم
    قبولش داشتم ولی نشد...
    ولی خب مشخص نیست 4 سال دیگه چه اتفاقی میوفته من صبر کنم ولی ایشون پشیمون شه و باکس دیگه ازدواج کنه؟
    و اینم برام سخته که مثلا شاید برگرده و من اون موقع ازدواج کرده باشم...نمیدونم

    یه موضوع دیگه عزیزم اینه که مشکلم اینه که برادره دوستمه درسته بهم گفت دوست دارم زن داداشم بشی و ارزومه
    و اگر از برادرم خوشت نیومد دوستیمون پابرجاست اما خب من میترسم خوب پیش نره و دوستم رو از دست بدم

    نمیدونم خیلی سخته به نظرم ازدواج با اشنا...

    چرا تو برزخم؟


    به نظرتون تو تماس تلفنی چه چیزهایی رو میشه مطرح کرد ؟
    خب من خیلی چیزهارو راجبش میدونم چون خب برادر دوستمه و سالهاست ازش دارم میشنوم و الان نمیدونم باید درباره چی ازش بپرسم

    خب من خانواده اخلاق وفاداری صداقت و دور بودن از محیطهای الوده اجتماعی(من اصلا خوشم نمیاد از اینستاگرام فیسبوک و ادمهای معتاده دنیای مجازی)و میدونم که اهلش نیست
    دوست دارم ذاتم اروم باشه باحیا باشه جلوی بقیه دخترها
    خیلی برام مهمه دوست دارم همسرم اهل هنر باشه دوست دارم به طرز عاشقانه ای منو دوست داشته باشه منم همینطور و درباره شغل و تحصیل و خانوادش هم که در جریانم.

    (خب من توی تماس تلفنی چطوری میتونم اینهارو تشخیص بدم و از همه مهمترو سختر چطوری میتونم بفهمم عاشقم میشه ؟ ایشون ادم خیلی مثبتی هست و سرش تو کار خودشه حتی دوست دختر هم تابحال نداشته این موضوع خوبه ها ولی خب متولد 67 هست ایشون بنظرم عادیه اگه تابحال میشد از یه دختری خوشش بیاد حداقل!!اما اینطوری نبوده )
    ویرایش توسط صلحیه : چهارشنبه 23 اسفند 96 در ساعت 12:56

  5. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    خواهش می کنم عزیزم

    چرا تماس تلفنی؟ بهتره رو در رو با هم صحبت کنید.

  6. 2 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (چهارشنبه 23 اسفند 96), صلحیه (چهارشنبه 23 اسفند 96)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    سلام به شما
    اول لازم میدونم مطلبی رو خدمتتون عرض کنم و بعد سوالاتی رو بپرسم.
    مطلب من این هست که اگرچه خانواده مهم هست... اما نباید صرفا بخاطر شیفتگی به خانواده و یا دوستی با خواهر ایشون یا حتی رفتارشون با عروس دیگر مجذوب این ازدواج بشین!
    شما فقط و فقط بخاطر این آقا باید سعی کنین ایشونو بشناسین و فکر کنین اصلا خانوادش افراد غریبه ای هستن..، خب در این صورت میتونین چنین فردی رو بپذیرین؟
    دوست شما و مادرشون در آینده پاسخگوی نیازها و مشکلات شما نخواهند بود پس برای تصمیم گیری اونها رو در جایگاه افرادی قرار بدین که اصلا نمیشناسین.

    در ثانی شما فرمودین دوست دارین ازدواج کنین اما آشنا بشین و خواستگاری و ..، نه.

    به سؤالات من پاسخ بدین؛
    ۱. چرا فکر میکنین ازدواج خوب هست؟
    ۲. هدف شما از ازدواج چی هست؟
    ۳. پس از ازدواج مهم ترین نیازهای زندگی مشترک چیست؟
    ۴. آیا به این اعتقاد دارین که هر انسانی یکسری کاستی ها یا عیب ها داره و همه شبیه خواسته ها و رویاهای ما نیستن؟
    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد


    ویرایش توسط sahar.66 : چهارشنبه 23 اسفند 96 در ساعت 17:04

  8. 2 کاربر از پست مفید sahar.66 تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (چهارشنبه 23 اسفند 96), صلحیه (چهارشنبه 23 اسفند 96)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 06 تیر 98 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1396-11-04
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,413
    سطح
    21
    Points: 1,413, Level: 21
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    38

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آنیتا123 نمایش پست ها
    خواهش می کنم عزیزم

    چرا تماس تلفنی؟ بهتره رو در رو با هم صحبت کنید.
    عزیزم نگفت تلفنی اشنا بشید فقط گفت می خواستم ازت اجازه بگیرم تلفنت رو به برادرم بدم تا تو تعطیلات عید از هم شناخت پیدا کنید..

    من سوالم این بود که چطوری باید برخورد کنم...

    نقل قول نوشته اصلی توسط sahar.66 نمایش پست ها
    سلام به شما
    اول لازم میدونم مطلبی رو خدمتتون عرض کنم و بعد سوالاتی رو بپرسم.
    مطلب من این هست که اگرچه خانواده مهم هست... اما نباید صرفا بخاطر شیفتگی به خانواده و یا دوستی با خواهر ایشون یا حتی رفتارشون با عروس دیگر مجذوب این ازدواج بشین!
    شما فقط و فقط بخاطر این آقا باید سعی کنین ایشونو بشناسین و فکر کنین اصلا خانوادش افراد غریبه ای هستن..، خب در این صورت میتونین چنین فردی رو بپذیرین؟
    دوست شما و مادرشون در آینده پاسخگوی نیازها و مشکلات شما نخواهند بود پس برای تصمیم گیری اونها رو در جایگاه افرادی قرار بدین که اصلا نمیشناسین.

    در ثانی شما فرمودین دوست دارین ازدواج کنین اما آشنا بشین و خواستگاری و ..، نه.

    به سؤالات من پاسخ بدین؛
    ۱. چرا فکر میکنین ازدواج خوب هست؟
    ۲. هدف شما از ازدواج چی هست؟
    ۳. پس از ازدواج مهم ترین نیازهای زندگی مشترک چیست؟
    ۴. آیا به این اعتقاد دارین که هر انسانی یکسری کاستی ها یا عیب ها داره و همه شبیه خواسته ها و رویاهای ما نیستن؟
    سلام سحر عزیز ممنون که پست من رو خوندی

    نه عزیزم مجذوب ازدواج با برادرش نشدم ، ولی خب شخصیت خودش مادرش دلگرمی شد واسه این که اجازه بدم شمارم رو بده به برادرش تا همدیگر رو بشناسیم

    میگم که من بعد از یکسری داستانهایی که داشتم،من حدود 5 سال پیش با یک اقای نامزد کردیم (دوماه صیغه نامزدی برای ازمایش و اشنایی) که من متوجه شدم
    خانواده ی خیلی بازی هستند و ما تا حدودی متعصب واسه همین بهم زدم نامزدیرو تو این مدت خاستگارام رو رد میکردم به نظر یه چیز مثبتی باید جذب کننده باشه
    تا یه دختر یا پسر اجازه اشنایی بیشتر بده به خودش

    تو این مدت من همه رو رد میکردم تا اینکه تو تایپیک قبلیم درباره خاستگاری گفتم که بعد اینهمه مدت همه چیزش با من هم خوانی داشت با بدی ها و خوبی هاش
    قبولش داشتم اما نشد اینبار بخاطر مخالفت مادر پسر بخاطر یکسری تهمت و .....

    بعد از اون که خاستگاری دوستم پیش اومد،خب خانواده خوبش (نمیگم از همه لحاظ بینظیر) ولی خب خانواده خوبش مجذوبم کرد که به خودم فرصت بدم
    واسه اشنایی بیشتر نه اینکه مجذوب ازدواج با این اقا بشم اصلا!

    جواب سوال یک و دو:

    خب من فکر میکنم از لحاظ روحی فکری و جسمی اونقدری به بلوغ رسیدم که مستقل بشم و خودم یه زندگیرو بگردونم در نقش زن خونه..
    من فکر میکنم ازدواج به زندگیم معنا میده خوشبختیم رو کامل میکنه ، ازدواج کردن بنظرم یعنی رسیدن به ارامش تکمیل شدن ،مونس داشتن ،انسان ذاتش اینجوریه
    که تا وقتی تنهاست روانش اروم نیست ، من همین الان هم احساس خوشبختی دارم اما حضور یه همدم تو زندگیم فکر میکنم کمه،احساس میکنم وجودم پر از عشق و عاطفه و مهربونیه که دوست دارم با یه نفر با یه ادم شایسته تقسیمش کنم
    و فکر میکنم زندگی بدون عشق بی معنیه درسته عشق به خدا و خانواده رو تو دلم دارم اما عشق به همسرم تو وجودم جاش خالیه
    فکر میکنم امادگی دارم بجز فرزند کسی بودن خودمم فرزند داشته باشم یه همراه دلم می خواد و خیلی چیزهای دیگه.

    سوال سه خیلی گستردست !

    منظورتون از نیاز چیه ؟ مستقل شدن ؟ عشق ورزیدن ، همدم داشتن همراه داشتن موقع سختی و خوشی پیشرفت کردن از لحاظ روحی و روانی و...


    چهار

    بله کامللا به این موضوع اعتقاد دارم نمیدونم چرا از صحبتهام این برداشت رو کردید که شخص ککمال گرایی هستم و به ازدواج به چشم یک دنیای رویایی و سرتاسر شیرین نگاه میکنم
    وی واقعا اینجوری نیست اتفاقا جدا ازینکه خیی احساساتی هستم به شدت هم منطقی هستم ابته اینو خانوادم میگن..

    میدونم برای همه دخترها ممکنه خاستگاری ناموفق یا حتی نامزدی ناموفق اتفاق بیوفته ولی این دو اتفاقی که برای من افتاد ذهن من رو شدیدا به خودش
    مشغول کرده...

    تو ذهنم مقایسه انجام نمیدم به هیچ وجه اما

    مواجه با یک ادم جدید ، خاستگاری نامزدی و این چیزها که در گذشته بخازرش عذاب زیادی کشیدم واقعا منرو میترسونه و اعتماد بنفس منرو کاملا گرفته

    من خیلی اجتماعی هستم خیلی من واقعا دوست ندارم جواب تلفن برادر دوستم رو بدم
    از طرفی خانوادش رو دوست دارم و ازنجا که چندین وقته دوستم رو میشناسم میدونم برادرش خیلی سربزیر و کاریه و سالم هست و اروم و مثبت کلا خانوادی اینطوری ان و این موضوع بهم دلگرمی
    میده که شاید این شوهر اینده من باشه و خوبه بهش فرصت بدم ، ارزشش رو داره که بعد از
    دوباری که انقدر اذیت شدم بازم سعی کنم با یک نفر دیگه اشنا بشم...

    (میدونین چی میگم ؟ انگار امیدی ندارم دیگه کسی که می خوام رو پیدا کنم)

    از یه سمتم میگم اگر نشد و دوستیم با دوستم بهم خورد چی ؟؟

    ببخشید زیاد حرف زدم
    بنظرتون من مشکل روحی دارم ؟
    ویرایش توسط صلحیه : چهارشنبه 23 اسفند 96 در ساعت 19:58

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام
    صلیحه جان گویا اگرچه خواستگار قبلی رو رد کردید ولی توی دلتون رد نکردید ،

    سعی کن با قلم و کاغذ و هوشتون ، آنالیز کنیید
    و نهایتا به یه نتیجه گیری عمیق برسی و توی دلتون هم رد اش کنید.

    تا با مقایسه ی او و نفر سوم خیالی این ترسو نداشته باشی که اگه نفر بعدی دلنشین من نبود چی ..
    البته در مورد همه خواستگارا باید اینطور بود ،
    یعنی اگه الان به شما بگن خواستگار قبلی رفت و صد درصد مشکلش رو حل کرد و برگشت ، شما نه خوشحال بشی نه ناراحت .

    در مورد برادر دوستتون حتما قبل از هر تماس و قرار آشنایی و هر چیزی یکی از اعضای خانواده تون رو مطلع کنید ،
    مادر یا خواهر بزرگ یا برادر بزرگ ، هر کسی توی خانواده لیدر هست .

    اینطوری اگه قراره بعدی در کار بود یا مشورت خواستی تنها نیستی و خانواده کنارت هستن ، ایشونم میتونه به بقیه خانواده بگه مثلا به پدرتون .

    به هیچ عنوان تلفنی صحبت نکنید ،،
    یک جلسه یک ساعته حضوری خیلی مسائلو روشن میکنه حتی ممکنه تکلیفت رو برای بعد از این خواستگار هم روشن کنه .

    شاید لازم باشه از دوستتون خواهش کنید بهتون فرصت بدهند ،،
    تازه این خواستگارو رد کردید و توی دلتون هم هنوز آثارش هست ، بگذارید ایام عید بگذره
    شما هم کمی دور شده باشید و به یه ثبات و نتیجه گیری برسید بعد دوستتون و برادرش سر جاشون هستند :)

    در مورد بررسی خواستگار
    حتی یکی دو خواستگار هم خسته کننده است ، فکر کنم بزرگترین تصمیم زندگی است و حق دارید بترسید اما با این ترس مواجه بشید ، و حتما گاهی به خودتون فرصت بدید .
    خواستگار رو جدی بگیرید ولی جدی نگیرید :) ،،
    میفهمی منظورمو دوستم ?
    یه نکته ، صلیحه جان اینهمه ذوق زده شدن برای دوستتون و خانوادش ممکنه زبانم لال توی ذوقتون بزنه ،،
    یعنی بازم ناراحتی ،
    او فقط یه خواستگار هست
    جدی بگیرید ولی جدی نگیرید :)
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  11. 3 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    sahar.66 (پنجشنبه 24 اسفند 96), الهه زیبایی ها (پنجشنبه 24 اسفند 96), صلحیه (پنجشنبه 24 اسفند 96)

  12. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 13 خرداد 03 [ 23:49]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    815
    امتیاز
    26,072
    سطح
    96
    Points: 26,072, Level: 96
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 278
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,597

    تشکرشده 2,300 در 744 پست

    Rep Power
    203
    Array
    سلام صلحیه جان

    به نظر من اول از این فاز امید ندارم دیگه کسی که می خوام بیاد و ...من مشکل روحی دارم بیا بیرون

    شاید اشتباه کنم ولی به نظر من الان ذهنت ترحم و نوازش می خواد.....برای همون همش میگی تو برزخم ووو.....ازدواج با اشنا سخته و شدیدا فکرم مشغوله و ....

    برای دوستتیتونم هیچ اتفاقی نمی افته مگه می ری د دعوا؟؟!!!

    بشین درست فکر کن چشم و گوشت و باز کن حرفهای اضافی رو بریز دور.....

    ی کتابی بود الان اسمش یادم نیست میام حالا بعدا میگم....

    فعلا عزیزم

  13. کاربر روبرو از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده است .

    صلحیه (پنجشنبه 24 اسفند 96)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    خواهش میکنم گلم
    من با طرح سؤالاتم دنبال یکسری جواب ها بودم که کم و بیش بهش رسیدم.
    خب اولین اشتباهت در پاسخ بمن این بود که عنوان کردم مجذوب خانواده شدن اشتباهه و شما فکر کردی نوشتم مجذوب اون پسر شدن.
    گفتی از پنج سال پیش و نامزدی... عزیزم خانواده ی باز رو لطفا برای من تعریف کن.

    اما سوال سه واضح بود... بعد از ازدواج نقش ما تغییر میکنه یعنی از دختر به خانم خونه و همسر تبدیل میشیم.
    نیازها از مسایل روانی تا جنسی.. از مسىولیت پذیری تا تعهد ... از مواجهه صحیح با مشکلات تا بر آمدن از پس وظایف مختلف هستن.
    نیازها متعدد و گوناگونن . همسر فقط نیازش توجه و محبت نیست.

    اما من شما رو‌کمال گرا ندیدم ولی گفتین دوست دارم همسرم هنرمند باشه...
    همه هنرمند نیستن اما درست زندگی کردن خودش یک هنره..

    شما کاملا حق دارین از گذشته ناراحت باشین و گاهی بهش فکر کنین. اما گذشته چیزی جز تجربه نیست و تجربه باید برای آینده بکار برده بشه.
    روز اولی که غذا درست کردین شاید سوخت، شاید بد مزه شد و یا نپخته! آیا بعدش غذا درست نکردین؟ ترسیدین سمتش برین؟
    شما باید برای بوجود آمدن رابطه عاطفی و زندگی مشترک تعامل برقرار کنین و آشنایی ازدواج داشته باشین. این برای هر دختری پیش میاد.
    توکل بخدا، شناخت صحیح،تصمیم درست و افکار ارزشمند انسان رو خوشبخت میکنه.


    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد



  15. کاربر روبرو از پست مفید sahar.66 تشکرکرده است .

    صلحیه (پنجشنبه 24 اسفند 96)

  16. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام.

    میشه این جمله رو باز کنی که یعنی چه جوری هستی؟

    من خیلی اجتماعی هستم
    ممنون.

  17. کاربر روبرو از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده است .

    صلحیه (پنجشنبه 24 اسفند 96)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.