سلام، من 32 و شوهرم 39 ساله هستیم، هر دو شاغل و فوق لیسانسم و حدود 7 سال که ازدواج کردیم و یه دختر سه سال داریم، ما از ابتدا تفاوت های فرهنگی زیادی داشتیم اما سعی کردیم که با هم کنار بیاییم یه سری دلخوریها هم اوایل ازدواج از خانواده شوهرم داشتم به عنوان نمونه به عروس بزرگتر برای پاگشا زمین دادن که قیمت قابل توجهی هم داشت ( عروس بزرگتر فامیلشون بود) اما به من چیزی ندادن، زمانی که من به مادرشوهرم گفتم به من ندین، بدین به پسرتون که زندگی ما هم جون بگیره بین بچه هاتون فرق نذارید ایشون گفتن که دوست نداریم بدیم. مانند این جریان بسبار اتفاق افتاد که من بعد از اون جریان در هیچ موردی اعتراص نکردم چون دیگه اصلا برام مهم نبود و سعی کردم روی ارتباطاتم کنترل داشته باشم. حالا مشکلی که برام پیش اومده اینه که خواهرم چند ماه پیش ازدواج کردن ومبلغ مهریه ایشون که خودشون با همسرشون توافق کردن بسیار کمتر از مال منه ( ما هم خودمون توافق کرده بودیم) حالا شوهر بنده شاکی شده که پدرت بین دامادش فرق گذاشته و ارتباطشو با خانواده من قطع کرده و تا میتونه هر فرصتی گیذ میاره بهشون توهین میکنه چند وقت پیش من موصوع این دلخوری و بعصی از حرفهای ایشونو برای پدر و مادرم مطرح کردم و چون اونها به دلیل بی احترامیهای قبلی ایشون ازشون شاکی بودن رفتن منزل پدرشوهرم و بهشون گفتن که این رفتارا مناسب نیست وپدرم تاکید کردن که من اختیار دخترمو دارم و با هر مهریه دلم بخواد شوهرش میدم این مساله باعت شد شوهرم بیشتر شاکی بشه و بیشتر با حرفهاش ازارم بده.
من از گذشته هم یه سری دلخوری ازش دارم به عنوان متال چند ماه بعد عقدمون ماموریت گرفت برای یه شهر دیگه به مدت دوسال بدون اینکه چیزی به من بگه دو روز قبل رفتنش بهم گفت فاصله دو تا استان هم حدود 15 ساعت بود. من هم چون دانشجو بودم نمیتونستم باهاش برم ، جوری که من حتی یک سال بعد عروسیمم هم خونه پدرم بودم ایشون سه هفته اونجا بودن یه هفته اینجا، خونه هم برای من نگرفتن میگفتن بزار پولمونو تو این دو سال سرمایه گذاری کنیم، از این موارد زیاد بود با این موصاعات جدید فکر میکنم اصلا نمیتونم دوسش داشته باشم با توجه به اینکه از اول مراسم خواهرم همه چیزو زهر مارم کرد. الان فقط میخوام این تنش هارو از خودم دور کنم و فصای ارومتری برای خودم درست کنم که نمیشه!
علاقه مندی ها (Bookmarks)