سلام۳۲سالمه.کارمند و لیسانس. بخاطر مشکلات خانوادگی یا کسی سراغم نمیاد ،یا اگر میان،حس میکنم از گوشه کنار چیزایی میشنون و میرن... خیلی تابحال خواستگار داشتم،ولی کسایی که بهتر بودن و من ممکن بود قبولشون کنم، خواستگاری ادامه پیدا نکرده...
تشکرشده 10 در 5 پست
سلام۳۲سالمه.کارمند و لیسانس. بخاطر مشکلات خانوادگی یا کسی سراغم نمیاد ،یا اگر میان،حس میکنم از گوشه کنار چیزایی میشنون و میرن... خیلی تابحال خواستگار داشتم،ولی کسایی که بهتر بودن و من ممکن بود قبولشون کنم، خواستگاری ادامه پیدا نکرده...
ویرایش توسط ترانه خانوم : سه شنبه 17 بهمن 96 در ساعت 22:20
تشکرشده 1,077 در 458 پست
سلام ترانه جان
من یکبار آماری گرفتم البته مطمئن نیستم و باید این آمار تخصصی باشه اما ظاهرا در دهه ی شصت تولد نوزاد دختر بیشتر از نوزاد پسر بوده.
در هر حال این مشکل یک معضل همه گیر هست که متأسفانه با بی اعتنایی و عدم رسیدگی به مسایل جوانان باعث اختلال در روند طبیعی زندگی برخی دوستان شده.
ما قبل از هر گونه اضهار نظری باید بدونیم مشکلات شما و خانواده محترم چی هست.. با استفاده از اطلاعات نظر خودمون رو برای شما بنویسیم.
با توجه به وضعیت فعلیتون میشود راه حل هایی ارائه داد که بشما کمک کننده باشه، سؤالاتم رو پاسخ بدین؛
۱. مشکلات خانواده چی هستن که نگران حرف و حدیث مردم هستین؟
۲. حقوق ماهیانه شما صرف چی میشه؟
۳. چقدر به ظاهر (لباس، آرایش و ..)و عیوب گفتاری، رفتاری احتمالی خودتون نظارت دارین؟
هرچه که به ذهنتون میرسه بنویسین(ممکنه دیر پاسخ بدم، چون سه پست امروزمو ظاهرا گذاشتم)
تشکرشده 10 در 5 پست
ازدواج ناموفق یه فرزند. اعتیاد و زندان مکررفرزند دیگه خانواده وسطح مالی نسبتا ضعیف خانواده.هزینه خاصی ندارم،و حقوقم که خیلی هم قابل توجه نیست،صرف نیازهای شخصیم و کمی پس انداز واسه آیندم،به هرشکلی که ادامه پیدا کنه...ظاهرم خوبه،عالی نیستم ولی قابل قبولم. ظاهرم در حده یه خانواده متوسط و نسبتا مذهبی در منطقه جنوب شهر.روابط اجتماعیه خوبی دارم ولی بخاطر مشکلات اطرافم و الان دیگه نگرانیم از اینکه هم سنای من همه متاهل و خانه دارن،دارم منزوی میشم...😢
آخه ما چه گناهی کردیم که دهه۶۰چنین شده و چنان شده!!؟ ما چه کنیم که بیکاریه؟فقره؟اعتیاده؟مگه خدای من با خدای بقیه که دارای همه چی شدن فرق داره؟من دارم کم کم دنیامو بخاطر مشکلاتم و آخرتمو بخاطر یآس و کفرم نابود میکنم...
ویرایش توسط ترانه خانوم : چهارشنبه 18 بهمن 96 در ساعت 19:36
تشکرشده 10,024 در 2,339 پست
سلام ترانه جان
خیلی مختصر و مفید نوشتی
اما اگر ساکن تهران هستی میتونی به سایت تبیان مراجعه کنی و برای ازدواج اقدام کنی...مراحلش هست اونجا.
موفق باشی
- - - Updated - - -
سلام ترانه جان
خیلی مختصر و مفید نوشتی
اما اگر ساکن تهران هستی میتونی به سایت تبیان مراجعه کنی و برای ازدواج اقدام کنی...مراحلش هست اونجا.
موفق باشی
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
تشکرشده 10 در 5 پست
سلام
نه عزیزم... تهران نیستم
تشکرشده 1,077 در 458 پست
سلام ترانه جان
بهترین کاری که میتونی انجام بدی این هست که از محیطی که یکیتون اعتیاد داره دور بشین و این در گرو پیدا کردن شغلی مناسب و انتقال دادن خودتون به بهانه مکان نزدیکتر با برادر یا خواهر بهمراه پدر و مادر هست. اجازه بدین اونی که اعتیاد و زندان در کارنامش هست در منزلی جدا زندگی کنه اما رهاش نکنین و زمینه پاکی و تندرستی رو براش فراهم کنین.
(حتما مکان زندگیتونو تغییر بدین، در مکان جدید مردم اطلاعاتی دربارتون ندارن و زندگی بمراتب راحت تری خواهید داشت)
درباره ازدواج ناموفق یکیتون لازم نیست چیزی بمردم بگین ، در کشور ما این موارد زیاد هست و اتفاقی بوده که تموم شده و بشما مرتبطت نیست.
در کلاس های ورزشی و هنری شرکت کنین و قسمتی از وقتتونو روی این موارد قرار بدین.. در اینصورت مردم بیشتری شما رو خواهند دید.
لطفا اگر جواب تکمیلی دارین بیشتر و واضح تر بنویسین.
آیا پدرتون حقوق میگیرن؟ مادر چی؟
غیر از شما حقوق بگیر یا شاغل مجردی دیگری هست؟
چند خواهر و برادر هستین؟
کدومتون ازدواج ناموفق و به چه دلیلی داشته؟
منزلتون به اسم پدر هست یا اجاره؟
تشکرشده 10 در 5 پست
سلام
منم خیلی مایل به تغییر مکانم ولی والدین اصلا ریسک پذیر نیستن و ترس دارن همین خونه ساده فعلیشونم از دست بدن.فرزند اول بدلیل اعتیاد همسر طلاق گرفت و مجدد ازدواج کرد.و ۳فرزند دیگه مجردیم که ۲تای دیگه بیکارن و فقط من کار میکنم.پدرم شغل ازاد با حداقل درآمد دارن و مادر خانه دار...من حقیقتا خیلی دوست ندارم اسرار زندگیمو جایی مطرح کنم. ولی دیگه واقعا خسته شدم ،طوریکه دیگه از خدا هم دارم برمیگردم...من الان فقط یه زندگیه ساده و آروم میخوام،بخدا معجزه نمیخوام این حداقل حقه هر کسیه...😢😢😢😢
تشکرشده 10 در 5 پست
دیگه دارم به خودکشی فکر میکنم😢😢😢
دیگه تحمل این همه سختیو ندارم. غصه هام بیشتر از ظرفیت و تحملمه بخدا... دعا کنید عمرم تموم شه تا مجبور نشم بیشتر از این عذاب بکشم
تشکرشده 144 در 79 پست
قطعا می دونید که شما تنها آدم توی دنیا نیستید که مشکلاتی داره!
و حتما این رو هم می دونید که کلید تمام قفل های رو به خوشبختی ازدواج نیست!
بیشتر وقتا صبر معجزه می کنه. صبور باشید خواهرم.
سلام عزیزم
من از نظر روانشناسی پاسخ نمیدم
توصیه آیت الله بهجت رو برای شما می نویسم
برای دخترانی(و پسرانیکه!) که میخوان بختشان باز شود:
آیه ی "ربّنا هَب لَنا من أزواجِنا و ذرّیّاتِنا قُرَّة أعیِنٍ وِ اجعَلنا لِلمُتّقینَ إماماً" (فرقان، آیه ی ۷۴) را فراوان بخوانید.
ترجمه: " پروردگارا، برای ما از همسران و فرزندانمان روشنی دیدگان (نسل های صالح و متقی) عطا کن و ما را بر پرهیزکاران(در مسابقه ی به سوی ایمان یا رهبری در اصول و فروع و معارف) پیشوا گردان
ایشون فرمودند خواندن نماز جعفر طیار و اشک ریختن در سجده هم کمک کننده هست.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)