به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 25
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 بهمن 97 [ 08:59]
    تاریخ عضویت
    1397-6-21
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    630
    سطح
    12
    Points: 630, Level: 12
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بی دین شدم.شوهرم باعثشه.چیکار کنم?

    سلام
    سه سال فکر کردم.دخترایی که ازدواج کردن طلاق گرفتن.
    اصلا انگار تو رویا بودم فکر میکردم یکی برام پیدا میشه مثل حضرت علی
    معنویت عشق و زندگی خوب رو به ازدواج با یه طلبه میدیدم.
    میگفتم اینا درس دین خوندن.میدونه چجوری محبت کنه.
    چشمش دنبال دختر مردم نیست.
    خدایی نکرده اگه به طلاق رسیدیم انسانه و شرافت داره و اذیتم نمیکنه.
    میگفتم باهم به اوج میرسیم به هر هدفی که بخوایم باهم میریم تبلیغ.
    چه حجابی چه نماز شبی چه نماز اول وقتی چه حفظ قرانی.
    استادام رو سرم قسم میخوردن.نجیب بودم.و دست از پا خطا نمیکردم.
    تو فامیل دختر باحجاب و با وقاری بودم.
    یه دختری که تو بسیج و سپاه و جاهای قرانی فعالیت میکرد.
    من کسی رو امر به معروف نمیکردم میگفتم خودم هنوز کلی ایراد دارم باید رفع بشه.
    پدرم میگفت با طلبه ازدواج نکن.میگفت تو دختری هستی در عین مذهبی بودن ولی شادی اهداف بزرگی داری.
    میگفت با یه مرد دیگه هم میتونی به کمال دینی برسی.
    ولی من گوش نکردم.چون فکرم یه چیز دیگه بود.فکر میکردم چون درس دین خوندن رنگ عوض نمیکنن.از بس طلاق اطرافم دیده بودم ترسیده بودم.
    زدو یه خواستگار اومد که طلبه بود.
    ما سه جلسه صحبت کردیم یه مشکلاتی داشتن.انگار ما سحر و جادو شده بودیم.دیدیم ولی انگار ندیدیم
    همچی قبل از ازدواج خوب بود.یکسری چیزهارو هم که یا ندیدیم یا ازش گذشتیم.
    من خیلی ساده گرفته بودم خیلی.مهریه کم مراسم نخواستم.
    کلی تحقیق کردیم همه میگفتن خوبن.عالین.پسر خوبیه.
    بعد از عقد همچی عوض شد پسر و خانواده خوب کم کم رنگ عوض کردن.
    ماهم ساده گرفته بودیم فکر کردن از سرراه اومدم.
    شوهرم مدام زیر قول و قرارهاش حتی اونا که محضری بودن میزد.میگفت حق نداری کار کنی.درس دانشگاه حق نداری بخونی و ادامه بدی.
    خانوادش تو هرچیزی دخالت میکردن.
    نمیزاشتن تنها جایی بریم.واسه دسشویی رفتنمونم میگفتن زودباشین.
    دخالت میکردن.با اینکه واسه همسرم بهترین کادو هارو میگرفتیم ولی اونا سر هر مراسم بازی در میاوردن.حتی مادرشوهرم با اینکه سنش از مادرم کمتره میرفتیم خونش به خودش زحمت نمیداد غذا درست کنه و جوجه سفارش میدادن یا کباب.
    ولی وقتی میومدن خونه ما غذاها واقعا رنگی و دستپخت مادرم.
    اینا مهم نیست همش حاشیه س.
    کی واسه غذا و هدیه به اینجایی میرسه که من رسیدم?
    مخصوصا با خانوادم که میگن تلاش کن زندگیتو بساز.
    خانواده همسرم و خود همسرم خیلی در مورد زن دوم حرف میزدن اکثر مردای فامیلشونم زن دوم دارن.
    یا شوهرم در مورد خواستگاری های قبلی مدام میگفت.با اینکه میگفتم نگو.
    کم کم مادرشوهر و شوهرم دختر بودن منو چک میکردن.شوهرم که چکم میکرد میگفت دختر نیستی.
    عقایدمو.حرفامو.ارزوهامو.هن مو.تیپ و هیکلو.همرو به مسخره میگرفت
    حتی تو جمع یه دفعه یه حرفی میزدم میگفت جک میگی یا عصبانی میشد.
    من مادرم خیاطه سه تا کمد لباس دارم.دوتا کشو روسری چند جفت کفش.تیپ میزدم یا میگفت این چه پسرونس یا ایراد دیگه.
    تو رانندگی چندین بار نزدیک بود به کشتنم بده .مدام تو رانندگی عصبانی میشد فحش میداد داد میزد.
    بهم زنگ نمیزد.پیام میداد اونم سالی به ماهی.
    مدام میگفت این چیه پوشیدی.ابروهاتو رنگ کن.موهاتو رنگ کن.رنگ میکردم لباسمو عوض میکردم بازم ایراد میگرفت.ولی هزینه ایی نمیکرد.میگفت دختر بور گرفتم که هزینه ارایشگاه ندم.مادرم هزینه هامو میدادّ.غذا درست میکردم ایراد میگرفت.حرف میزدم ایراد میگرفت.حرف نمیزدم ایراد ميگرفت.
    ناراحت بودم میگفت بگو چیه ?اصرار در اصرار.
    میگفتم ناراحت میشد ترش میکرد که چرا از خانوادم ناراحتی.
    توقع داشتن درس دارم امتحان دارم از درد میمیرم.فوت شدم حتی. مهمونی و عروسیشونو برم.مثلا 10بار باهاشون میرفتم جایی.دفعه11نمیتونستم برم کلی غر میزدن و اصلا نمیخواستن قبول کنن که بابا منم کار دارم.
    رفتاراش موقع رابطه ناجور بود.خشن بود من کبود میشدم.حرفای و رابطه های ترسناکی میخواست ازم.خب منم میرفتم تحقیق با دلیل بهش میگفتم بابا برام ضرر داره.ولی قبول نمیکرد.حتی یه بار جلوش بالا اوردم.بهم گفت تو بلد نبودی.که چقدر دلم شکست.
    شوخی میکرد ولی بدجور با شوخی هاش تخریبم میکرد.
    گذشت و چندبارم بهم گفت انگار دختر نیستی.رفتم ازمایش دادم.و نامه گرفتم.
    بهش نشون دادم قبول نکرد گفت دکترا مغازه باز کردن.
    نه بهم نفقه میداد نه میزاشت برم سرکار.خب من حق کار داشتم.
    خودش که با من تنهایی نمیومد مسافرت با اینکه میتونست و من خیلی دلم میخواست.باید خانوادش میبودن.یا میرفتیم بیرون پشت سرهم خانوادش زنگش میزدن.یا من باخانوادم با اجازش میرفتم مسافرت. مدام زنگ میزد چکم میکرد.حتی رفتیم.جنوب تهدیدم میکرد حق نداری پاتو تو اب بزاری.حالا تو گرمای جنوب منه چادر به سر.چه فکری در موردم میکرد نمیدونمّ.یه ساعت واسه من کامل وقت نمیزاشت.دوروز اخر هفته میومد شهرمون.تازه میتونست به خاطر من کلاس پنجشنبه که طب سنتی بود کنسل کنه.چون من کلاس پنجشنبمو به خاطرش کنسل کرده بودم.
    همون دوروز دوساعتش تو حموم بود.یا خونه فامیلاش یا خونه مادربزرگش.یه ساعتم خونه ما.به من که میرسید خسته بود حال نداشت.
    شب نمیخوابید نمبزاشت منم بخوابم صبح زود بیدار میشد نمیزاشت منم بخوابم.
    خونشون میرفتم افسرده برمیگشتم.چون یا مامانش از افسردگیش و گذشتش میگفت .
    یا شوهرم وقت نداشت برا من.خسته بود.

    بعد از عید چند روز رفتم خونشون.
    خب چندتا اتفاق افتاد.یکیش این بود که عصبانی شد سر یه راننده تو خیابون که راننده خانوادمو.میشناخت داد زد وسط رانندگی.
    من شب که داشتیم میرفتیم روضه ازش خواهش کردم قول بده سعی کنه رو عصبانیتش کار کنه.
    اینا تو اون چندروز خیلی راحت سرهم تو خونه جلو من داد میزدن.شوهرم سر مامانش داد میزد.مادرشوهرم به من میگفت بیخود کردی و دستور میداد.شوهرم زد زیر قول شب گذشتس.
    با گریه زنگ زدم به بابام.گفتم بیستر اینجا بمونم توهینا بیشتر میشه.
    بابام نیومد دنبالم گفت بیام فکر میکنن دخالت کردم.
    به خوده شوهرم گفتم منو ببر خونه تهدیدم کرد اگه ببرمت خونه تا یه هفته بهت زنگ نمیزنم.منم گفتم نزن.
    خلاصه خانوادش فهميدن که دعوامون شده.
    اون یه هفته شد یه ماه.
    و به من زنگ نزد.
    از اون به بعد مشکلاتمون بیشتر شد.ما مشاور هم چندبار رفتیم ولی شوهرم همکاری نمیکرد میگفت تو مشکل داری.تو احتیاج به مشاور داری.
    هر روشی امتحان میکردن قربون صدقش میرفتم تو عصبانیت و قهر.بدقولی میکرد.(خیلی بدقول بود خیلی)حتی برام یه چیزی میخرید میگفت بدبختم کردی.
    حتی حق قانونیه شغل و تحصیلم هر دفعه سعی میکرد سرش دعوا راه بنداره..سعی میکردم براش وقت بزارم حتی دوساعت براش حرف بزنم.
    بگم ببین تو بگی تا نجف همراه من بیا.بهم بگو تا روستا بیا میام.من پشتتم.به خدا تو کار و تحصیل پشتم باشی.زنت شاده.خودت شاد میشی ان شاءالله بچه هامونم شادن.تو قبول کن اصلا شاید من نخواستم بعد عروسی برم ادامه تحصیل.تو فقط پشتم داد.منو میشناسی تو.
    تو عصبانیت سزم داد میزد لپشو میکشیدم.
    دهنش بو میداد میگفتم نه.بد تیپ بود میگفتم نه تو عشق منی مگه میشه بد تیپ باشی.
    نشد.
    با پدر و مادرم قبلا در مورد بهبود زندگیم حرف میزدم.بعد از عید میگفتم فقط طلاقّ
    خانوادم قبول نمیکردن.میگفتن تلاش کن.
    .نه پسر خوبیه.ظاهرش که نشون نمیده بده
    مادرم محبتشو بیشتر میکرد.
    خلاصه بعد از امتحانات تابستونم.پدرم بعد از یه سال سکوتشو شکست گفت منم یه چیزایی متوجه شدم ولی هیچی نگفتم زندگیت بهم نریزه بهت مشورت دادیم که زندگیت بهتر بشه.
    فقط بهم ثابت کن اونجور که میگی هست.
    شوهرم یکسال صدامو پشت تلفن و تو خلوت ضبط میکرد.به پیشنهاد پدرم قرار شد فقط یکبار اینکارو که واقعا خوب نیست و انسانی نیست انجام بدم.
    انجام دادم.
    یه شب که تقریبا دوماه پیش بهم زنگ زد ناراحت بود.
    رفتم باهاش بیرون.
    وقتی برگشتم خونه های های گریه میکردم.
    بهم میگفت خرابی دانشگاه رفتی.
    بهم گفت تو زن ناسازگاری که نمیایی خونه پدر و مادرم زندگی کنی(قبل از عقد اینو باهاش شرط کرده بودم که نمیام)
    بهم گفت نفهمی احمقی حتی اداب معاشرتم بلد نیستی.
    گفت یکسال زندگیمو نابود کردی نابودت میکنم.گفت موهاتو رنگ دندونات میکنم.میرم زن دوم میگیرم.بدبختت میکنم.
    فردا خانوادمو میفرستم خونتون تکلیفتو روشن کنن

    من صدارو واسه خانوادم گذاشتم.به شدت ناراحت شدن به شدت.
    فرداش اومدن خونمون.
    شوهرم توپش پر بود.میگفت پسرای دانشگاه شماره دخترتو دارن.
    دانشگاه دولتی به اون بزرگی پسراش چرا باید شماره منو میداشتن?اینم یه تهمت دیگش.
    اخرش گفتن پسرمون نادونی کرده.پدرشوهرم گفت منم به زنم میگم اگه بچه نداشتیم طلاقت میدادم ولی عصبانیم.ادم تو عصبانیت هر حرفی ممکنه بزنه.
    میگفت منم میگم زن دوم میگیرم ولی تو زن اولشم موندم.
    خلاصه اینجوری تموم شد.و من قرار شد خبر بدم.
    به همسرم گفتم نمیتونم بهت اعتماد کنم تکیه کنم به تعهداتت پایبند نبودی.
    بهم خودتو اثبات کن باهات میمونم.
    ده روز صبر کردیم هیچکدوم نه زنگ زدن نه پیام دادن.
    اقدام به مطالبه مهریه کردیم.
    از اونموقع هی رفتن اینجا و اونجا پشت سر خانوادم نشستن بد گفتن.تهمت زدن.به من توهین کردن.تهمت زدن.
    قبلا میگفتن اره اینکارارو کردیم ولی کم کم همشو توجیه کردن انکار کردن دروغ گفتن.
    فامیلش اومدن خونمون تازگی .بهم گفتن تو تقصیرکاری.وقتی نمیگی چی شده.
    میگم بابا چرا باید ابرو ببرم.شرف و انسانیتم چی میشه?
    میگن شوهر ماهم زن دوم داره.میگن تو عقدین اشکال نداره.میگن شوهر منم تو عقد با پسرخاله هاش پیامک بازی میکرد.ولی از سرش افتاد.
    میگن چرا با طلبه ازدواج کردی وقتی مشکل داشتی?هرچی میگم چه ربطی داره?مخ شوهرم معیوبه.
    میگن مگه شوهر لباسه.میگن زن نباید از شوهرش شکایت کنه.میگن بخت بخته اول.ق
    دوماهه شوهرم بهم زنگ نزده نه اداره ثبت اومده.نه کلانتری.نه دادگاه نفقه.نه مهریه.
    رفته مشهد.نمیدونم داره چیکار میکنه.
    فقط دارن پشت سرهم برام شکایت میکنن.
    به دروغ عدم تمکین گرفتن میگن خونه رو ترک کردی(به من بگین کدوم خونه?)
    به دروغ میگه 1200000بهت نفقه دادم.به حسابت ریختم.
    منی که نمازامو میخوندم دیگه نمیخونم
    منی که عشق محرم بودم هیچ حسی ندارم.
    منی که عشق شهید بودم هیچ حسی ندارم.
    اهنگ گوش نمیکردم محرمیه دارم اهنگ گوش میدم.
    پر از خشمم.
    امروز تو اینستا کاری که تو عمرم نکرده بودم یه کامنت گذاشتم.چون پر از خشم بودم.کلی توهین شنیدم حتی یه اخوند بهم توهین بدی کرد.
    ولی بازم خشمم خالی نشد.
    بعد از اجرا گذاشتن مهریم چقدر دیدم.اخوندایی که با وجود زن اول زن گرفت.خیانت کردن.مواد میکشن.و زناشونو تو خونشون زندانی کردن.
    انگار شوهرم که شخصیتمو یه سال خورد کرد و من صبر کردم الان خشمم ظاهر شدا و دلم میخواد هرچی طلبه هست بمیره.حتی به مرگ یکیش یه لحظه رضایت دادم.
    همچین
    شخصیتی نبودم ولی شدم.شوهرم منو از دین زده کرد.منو از هرچی طلبه بود متنفر کرد.
    چجوری خشممو کنترل کنم?این دوماخ از بس فامیل شوهرم بالا منبر رفتن و گفتن شما خانواده قرانی هستین.دیگه تحمل ندارم.لطغا حرفی از ایه و قران و حدیث نزنید.
    لطفا کمک کنید🙏

  2. کاربر روبرو از پست مفید گوهرشاد تشکرکرده است .

    هادی60 (پنجشنبه 22 شهریور 97)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 اردیبهشت 98 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1397-4-28
    نوشته ها
    125
    امتیاز
    1,847
    سطح
    25
    Points: 1,847, Level: 25
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    69

    تشکرشده 94 در 49 پست

    Rep Power
    22
    Array
    عزیزم خیلی متاسفم واسه اتفاقایی که واست افتادن
    اهل شعار دادنم نیستم
    بنظرم شرط اول کمک کردن درک کردنه
    ادمایی که واقعا بتونن حال بد کسیو درک کنن تعدادشون کمه و من فک کنم یکی از همون کم تعداد ادمایی هستم که میتونم درک‌ کنم
    بجای اینکه بخوام جمله های قلمبه سلمبه کپی پیست کنم و دردی از طرف دوا نشه

    این تغییر و تحول فکری شما عجیب منو یاد خواهرم میندازه
    البته اون هنوز مجرده
    سالها قبل بشدت مومن بود و تغییر تحولات اساسی کرد
    من از سمت خواهرم اجازه ندارم مسایلشو بازگو کنم ضمنا بعیده بدرد شما بخوره دونستنش

    مشکل همسر شما این نیس که طلبه است مشکلش بنظرم شخصیتش و تربیتشه
    انگار که شایدم خانوادش مقصر اصلی باشن چون اونطور که گفتی اونا مشوق رفتارای غلط همسرت بودن و مادرشم بنظر میاد مشکل روانی و رفتاری داره

    خود همسرتم‌ تعادل عصبی نداره و الا اونهمه رفتارا رو نمیکرد و به شما که ناموسش هستی توهین نمیکرد
    مردی که به ناموس خودش توهین کنه مرد سالم و درستی نیست
    پس لیاقت تو رو نداره

    بنظرم مشکل الان تو اینه که میخوای طلاق بگیری مهریه تم بگیری درسته؟

    واسه اینکه زودتر و بهتر به نتیجه برسی پیشنهاد من اینه یه وکیل خوب و درجه یک بگیری
    ببین هر وکیل تخصص خودشو داره ها
    مثلا حقوقی کیفری ثبت اسناد و..
    شما باید وکیلی پیدا کنی که تخصص اصلیش تو مهریه و طلاق و نفقه و اینجور چیزا باشه

    واقعیتش مشکل شما رو فقط الان یه وکیل میتونه حل کنه

    در مورد تنفرت از دین هم فقط چندتا جمله بگم و بازترش نکنم :

    شاید بین همه مردم هیشکی و به قطعیت میگم ‌هیشکی به اندازه من ضربه فوق سنگین و وحشتناک و هولناک از یه مسلمون نما نخورده باشه
    ضربه بینهایت سنگینی که هرگز نمیتونی تصورشم کنی
    اگه میتونستم بازش کنم مو به تنت راست میشد یعنی ضربه مافوق وحشتناک و ادعای ظاهری امثال اینا هم عمل به تکالیف شرعی و این چیزاست
    اما باور کن من ذره ای از اسلام تنفر پیدا نکردم
    تازه اینا رو که میبینم بیشتر میفهمم دین خدا چقدر مظلوم واقع شده

    بهرحال امیدوارم کلیت حرفام بدردت خورده باشن

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    سلام

    سرکار خانم به همدردی خوش اومدین.

    امیدوارم هر چی زود تر به ارامش برسین.


    _____
    من خوب متوجه نشدم هدفتون چیه دقیقا از این تاپیک. ولی متوجه مشکل شما شدم و خیلی هم ناراحت شدم.

    اگر قصدتون طلاق هست، به نظر من سریع ترین راهی که شما رو از این منجلاب نجات میده انتخاب کنید. حتی شده بخشش مهریه. تنها چیزی که الان مهمه ارامش شما هست. که با کشمکش دادگاه و رفت و امد واسطه و خانواده و ساختن چالش های جدید این ارامش محقق نمیشه.

    سعی کنید به جای اینکه به فکر انتقام، کینه گرفتن، افسوس گذشته رو خوردن باشید به فکر ساختن و برپایی خودتون باشید.

    چه شما بخواهید این زندگی رو بسازید وچه بخواهید جداشید اول باید یاد بگیرید خودتون رو گم نکنید.

    ---------

    تو این ماجرا انتخاب روز اول شما دو نفر خروجی اش به اینجا رسیده و دین شما و شغل ایشان مقصر که نیستن. به گفته خودتون دیدید ولی ندیدید.

    لطفا بگید تصمیمتون دقیق چیه . تا راهنمایی بهتری دوستان بدند.

  5. 6 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    Eram (پنجشنبه 22 شهریور 97), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 22 شهریور 97), نیکیا (چهارشنبه 21 شهریور 97), میشل (پنجشنبه 22 شهریور 97), سرشار (جمعه 23 شهریور 97)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    دین و ایمان تو سکوت میاد
    ولی تو ظاهر از دست میره...

    باید سعی کنین نگاهتون به زندگی معنویت در گرو سکوت باشه و عشق رو تو طبیعت و سکوت پیدا کنین...


    در خصوص مشکلاتتون با همسرتون هم عمده مشکلات از این ظاهر بینی بوده که ایشون طلبه هستن یا مذهبی یا فلان. درحالی که میشد با یه فرد به ظاهر غیر مذهبی بهترین زندگی و خوشبختی داشته باشی... متاسفانه دخترا ظاهر بین هستن و خیلی ظاهری نگاه می کنن...

    پیشنهاد من این هست سعی کنی معنویت رو تو ابعاد دیگه زندگی ببینی نه تو ظاهر حقیقت معنویت هم پی بردن به عمقش هست نه ظاهرش...
    ویرایش توسط ammin : پنجشنبه 22 شهریور 97 در ساعت 20:28 دلیل: حذف قسمت غیر مشاوره ای

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 آبان 97 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1397-3-27
    نوشته ها
    87
    امتیاز
    1,737
    سطح
    24
    Points: 1,737, Level: 24
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    152

    تشکرشده 147 در 76 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    اینی که شما نوشتین بی دین شدن نیستا! هنوز با بی دین شدن فاصله دارین.
    منم با ادمی که رنگ و لباس دینی داشته باشه و زندگی کنم. به اون اعمال مشترک دینی که اون انجام میده و منم انجام میده ولی رفتارهای بد نشون میده، اینطوری تردید میکنم.
    سبک نوشتاریتون نشون میده هنوز سن و سال زیادی ندارین ولی با این ازدواجتون تقریبا ده سال خودتون جلو انداختین و چیزایی که تو اجتماع قرار بود بینید رو زودتر دیدین.
    الان در واقع عقد هستین دیگه؟یعنی نرفتین زیر یک سقف؟یعنی ارتباط کامل جنسی هم نداشتین؟ ولی خیلی تنش داشتین.
    فکر کنم الان طلاق رو دیگه قطعی تصمیم گرفتین دیگه؟!چون تردیدی راجع به طلاق ندارین و سوالی نپرسیدین. فقط تو فاز مهریه هستین الان و احتمالا میخواین زخمی که خوردین رو با دیگران به اشتراک بگذارین که هم همدردی دریافت کنین و هم متوجه کنید ادما رو که از طلبه ها هم میشه رفتار نامناسب و دور از شان دید.
    خیلی خوب میشد اون آقا رو میاوردیم تو اجتماع سیبل میکردیم و تا میشد چندتا فحش و یه دست کتک مهمونش میکردیم.این بهتون حس خوبی میده؟ معمولا اگر اطرافیان و البته سیستم قضایی که از اون اقا حمایت میکنه بیاد و عدالت رو اجرا کنه و اون اقا را اونطور که مستحقش هست ادب بکنه،اونوقت شما اروم میگیرین و نسبت به اون اعتقاداتی که دارین نرم میشین.الان بیشتر ناراحتین و دنبال ادب کردن هستین که امیدوارم موفق بشین.
    یکسری از ادمها هستن که یه چیزایی رو حق خودشون میدونند و انتظار همراهی دارند و وقتی پاسخ مناسب نمیگیرند، لجبازی و خوی ضدانسانی شون میریزه بیرون. و در واقع در پی مجازات کردن طرف مقابل هستند.
    رفتار اون اقا بسیار بد بوده.و با وقایعی که تعریف کردین بنظر نمیاد اون اقا مودب میشه و رفتارش در زندگی انسانی تر بشه.
    یه مدت زیادی طول میکشه تا خشمتون فروکش کنه،هر چقدر ادمهایی که میان و رفتار اون اقا رو ماستمالی و توجیه میکنند کمتر بشه و بیشتر جانب حق رو بگیرن و بگن که اره دخترم شما درست میگین،اون اقا بد کرده و کار اشتباهی کرده و در واقع ظلم کرده،شما ارومتر میشین و خشمتون کم کم فروکش میکنه.پس سعی کنید ادمهایی رو پیدا کنید که حرفتون رو میفهمن،وگرنه اگر قرار باشه دو نفر دیگه هم نمک به زخمتون بپاشن این خشمتون شعله ور تر میشه.
    بچه ها منبع انرژی مثبتن مخصوصا زیر 4 سال.کلیپاشون رو تو نت نگاه کنید.انصافا خیلی نمکن.من یه پوشه مخصوصه کلیپهای بچه های فامیل دارم و فیلماشون رو جمع میکنم و یک پوشه مخصوص کلیپ بچه ها که تو اینترنت هست و هر دفعه نگاه میکنم درونم نور میگیره.گرچه الان گودزیلا شدن ولی بعضی هاشون خیلی شیرینن.
    اون اژدهایی که شما باهاش برخورد داشتین بالاخره بعد چندین سال حساب کار میاد دستش ولی شما،قلبتون رو دریابین

  8. کاربر روبرو از پست مفید هادی60 تشکرکرده است .

    نیکیا (جمعه 23 شهریور 97)

  9. #6
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 14:19]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,439
    امتیاز
    288,087
    سطح
    100
    Points: 288,087, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,614

    تشکرشده 37,112 در 7,017 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    فشار بیش از حد به شما و درگیر کردن احساسات شما باعث شده همه وجودتون به احساسات بپردازد آن هم از نوع منفی. لذا اکنون شرایط خوبی برای فکر کردن و حل مسائل نداری

    ببین دین به همسرت نگفته که :اذیت کن. آسیب برسان، تهمت بزن، حق کسی را بخور، خشمگین بشو،و همسر آزاری کن.
    دین به عکس در مورد همه چیز خوب می گوید.

    پس شما کسی را رها کن که دین ندارد. اینکه کسی لباسی خاص بپوشد یا ادعا کند یا چند صفحه بخواند به معنی دین نیست.
    اشتباه شما اینست که به جای اینکه فرد دین داری را انتخاب کنی، َبه لباس و ظاهر توجه کردی و بررسی نکردی و کسی را انتخاب کردی که کاملا بی دین هست.

    و اکنون اگر شما هم دست به بی دینی بزنید دقیقا مثل همان فرد خواهید شد. شاید اینطوری مشابه شوید و بتوانید با هم زیر یک سقف زندگی کنید!!!!

    اما اگر کارها و منش و بی دینی او را دوست ندارید، باید از کارهایی که او می کند فاصله بگیرید و به روشهای دینی روی بیاورید که آرامش در آنهاست.


    نیاز به مشاوره حضوری برای ته نشین شدن احساسات منفی دارید تا تصمیم خود را با قوت بگیرید نه با ترس
    احساسات شما زیادی تیز شده است. وقتی احساسات لجام پاره کند به بی دینی نزدیکتر خواهیم شد. و این همان جایی هست که همسرت در آنجا مقیم شده است.
    شما هر چه بر این منش منفی پیش روید بیشتر به همسرتان شبیه می شوید، لطفا مواظب باشید.

    هرگز دینت را از شخصی نگیر که با تغییرش بی دین شوی
    دین را با فکر بگیر و آن هم فکر صحیح نه آغشته به احساس و غریزه

  10. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    Aram_577 (سه شنبه 03 مهر 97), نیکیا (یکشنبه 25 شهریور 97)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 01:14]
    تاریخ عضویت
    1394-9-11
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    3,516
    سطح
    37
    Points: 3,516, Level: 37
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 111 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    بنظرم این اتفاق سخت و دشوار یک روی خوب هم برای شما داشته اینکه متوجه بشین معیارهای درستی ندارین
    من نمیگم همه اما اکثر روحانیت دید کاملا بسته و محدودی به زن دارن . زن جنس دوم میدونن . سخنرانی ایت ا مجتهدی تهرانی درباره زن ببین یا همین چند وقت پیش اقای حسینی توی سمت خدا فکر میکنم ایت ا... املی گفتن که نذاشتن زنشون بره حج چون عکس سه در چهار زنشو نامحرم میدیده و اینو با افتخار تعریف میکردما و خودم هم بسیار دیدم رفتارای عجیب ازشون در اقوام و اشنایان
    در دیدگاه هات تجدید نظر کن نه اونجایی که فعالیت میکردی مرکز عدل و انصاف بوده نه تفکرات دینی که برگرفتی
    اینبار هر چی خواستی برگزینی علاوه بر نظرات موافق نظرات مخالفشم بخون
    هیچ کدوم از ادیان نگاه والایی به زن نداره
    نمیدونم اگر حضرت زهرا و زینبم تو اسلام نبود اخوندا چی میخواستن بر سر زنا بیارن
    شما اگر به نظرات امام جمعه ها و قوانین کشورم بندازی متوجه زن ستیزی میشی
    حتی با دوچرخه سواری زنان هم مخالفن

    اینکه یکم افکارت متزلزل بشه و حتی خیلی نظراتت تغییر کنه طبیعی
    تازه اول راه اگاهی هستی اینکه چقدر بخوای با واقعیت روبرو بشی یا روش سر پوش بذاری بستگی به خودت داره

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 بهمن 97 [ 08:59]
    تاریخ عضویت
    1397-6-21
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    630
    سطح
    12
    Points: 630, Level: 12
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط bahareh09 نمایش پست ها
    عزیزم خیلی متاسفم واسه اتفاقایی که واست افتادن
    اهل شعار دادنم نیستم
    بنظرم شرط اول کمک کردن درک کردنه
    ادمایی که واقعا بتونن حال بد کسیو درک کنن تعدادشون کمه و من فک کنم یکی از همون کم تعداد ادمایی هستم که میتونم درک‌ کنم
    بجای اینکه بخوام جمله های قلمبه سلمبه کپی پیست کنم و دردی از طرف دوا نشه

    این تغییر و تحول فکری شما عجیب منو یاد خواهرم میندازه
    البته اون هنوز مجرده
    سالها قبل بشدت مومن بود و تغییر تحولات اساسی کرد
    من از سمت خواهرم اجازه ندارم مسایلشو بازگو کنم ضمنا بعیده بدرد شما بخوره دونستنش

    مشکل همسر شما این نیس که طلبه است مشکلش بنظرم شخصیتش و تربیتشه
    انگار که شایدم خانوادش مقصر اصلی باشن چون اونطور که گفتی اونا مشوق رفتارای غلط همسرت بودن و مادرشم بنظر میاد مشکل روانی و رفتاری داره

    خود همسرتم‌ تعادل عصبی نداره و الا اونهمه رفتارا رو نمیکرد و به شما که ناموسش هستی توهین نمیکرد
    مردی که به ناموس خودش توهین کنه مرد سالم و درستی نیست
    پس لیاقت تو رو نداره

    بنظرم مشکل الان تو اینه که میخوای طلاق بگیری مهریه تم بگیری درسته؟

    واسه اینکه زودتر و بهتر به نتیجه برسی پیشنهاد من اینه یه وکیل خوب و درجه یک بگیری
    ببین هر وکیل تخصص خودشو داره ها
    مثلا حقوقی کیفری ثبت اسناد و..
    شما باید وکیلی پیدا کنی که تخصص اصلیش تو مهریه و طلاق و نفقه و اینجور چیزا باشه

    واقعیتش مشکل شما رو فقط الان یه وکیل میتونه حل کنه

    در مورد تنفرت از دین هم فقط چندتا جمله بگم و بازترش نکنم :

    شاید بین همه مردم هیشکی و به قطعیت میگم ‌هیشکی به اندازه من ضربه فوق سنگین و وحشتناک و هولناک از یه مسلمون نما نخورده باشه
    ضربه بینهایت سنگینی که هرگز نمیتونی تصورشم کنی
    اگه میتونستم بازش کنم مو به تنت راست میشد یعنی ضربه مافوق وحشتناک و ادعای ظاهری امثال اینا هم عمل به تکالیف شرعی و این چیزاست
    اما باور کن من ذره ای از اسلام تنفر پیدا نکردم
    تازه اینا رو که میبینم بیشتر میفهمم دین خدا چقدر مظلوم واقع شده

    بهرحال امیدوارم کلیت حرفام بدردت خورده باشن

    سلام .خیلی ممنون از همدردیتون.من واقعا نهریه نمیخوام احتیاج به پول ندارم.پدرم خدارپشکر هرچی خواستم برام خریده.حتی الان که عقدم ماهیانه کلی پول بهم میده.لباس برام میخره.و خودمم واقعا ادمی هستم که برم سرکار و واقعا کار کردنو دوست دارم.
    میتونستم برم دادگاه و تقاضای طلاق کنم اثباتشم نیاز به پزشکیه قانونی داشت که شوهرمو بفرستم پیشش و بگم ایشون مشکل روانی داره.
    اخه تو رابطه یا میگفت دستو پاتو میبندم یا میگفت از سقف اویزونت میکتم یا دستمو میگرفت حلو اتیش یا ازارم میداد.تازگی ها که به رفتاراش بیشتر دقت میکنم میبینم 99درصد فیلمای ناجور هم میدیده.
    دیروز یه دادگاه داشتیم شکایت مادرشوهرم از من و پسرش بایت پولی که از حساب شوهرم بابت مهریه از طریق قانونس به حساب من ریخته شده.نه بهم سلامی کردن نه شوهرم بعد از دادگاه گفت بیا باهات حرف بزنن.مدرکی نداشتن تو دادگاه هم شکست خوردن.ولی من که از دفتز قاضی بیرون رفتم و برگشتم که سوال بپرسم فهمیدم کلی پشت سر من و پدرم حرف زدن.میگن پدرش اجازه نمیده اینا باهم حرف بزنن.درصورتیکه پدر بنده خدای من یه بار خودش پیشنهاد داد که بشینید باهم حرف بزنی.فقط من به شوهرم گفتم گوشیتو از ضبط بردار.
    اگر میخواست با من حرف بزنه گوشیشو از ضبط برمیداشت.بعدش سر پدرم دلد زد توهین کرد.تو خیابون مردمم داشتن نگاه میکردن.
    دوماهه به من زنگ نزده.من که گوشیم دسته خودمه.
    فقط میتونم اینجا و اونجا بشینن غیبت منو بکنن و بگن پدرش نمیزاره باهم زندگی کنن.
    البته خداروشکر که تو هیچ دادگاهی به خاطر دروغاشون فعلا موفق نبودن.
    مادرشوهرمم که دیروز وقتی فهمید نتیجه دادگاه به نفعش نیست گفت الهیی به زمین گرم بخوری ان شاءالله حرومت باشه.
    البته که تو این مدت زیادی نفرین کرده.منم از نفرینش نمیترسم.منتظر نیستم بدبخت بشن.چون بدبخت هستن.
    برام دعا کنید🌹

    - - - Updated - - -

    پدرم از همون اول به این خانواده یعنی از دوماه قبل که این قضیه شروع شد.به این خاتواده گفت بیاید محترمانه و بدون هیچ کشمکشی از هم جدا بشید.
    ولی متاسفانه هروقت فامیلشون پارتیشون تو دادگاه و اوایل خودشون میومدن صحبت.یا نفرین میکردن.یا توجیه میکردن یا دروغ میگفتن یا کلمات رکیک به کار میبردن.
    تازگی ها هم خالشونو فرستادن تهدید کرد که میره زن دوم میگیره.من که نمیتونم خودم پیشنهاد بدم که.
    خودشون نمیخوان ابرومندانه تموم بشه و فعلا دارن دستو پل میزنن و شکایت میکنن.شکایت های دروغ و عجیب.من چاره ایی ندارم و مهرمو گذاشتم اجرا.

    - - - Updated - - -

    بنده میخواستم ظاهربین باشم با فرد پولدار و یا حداقل خوشتیپ و قد بلند ازدواج میکردم.به فردی که به باطن نگاه میکنه و دین طرف براش مهمه نمیگن ظاهر بین.
    من نه دنبال پولش بودم که نداشت و میدونستم نه دنبال چشم رو هم چشمی.من فقط زندگیه محکم و عاشقانه میخواستم.و بابت طلاق هایی که اطرافم پیش اومده بود ترسیده بودم.وگرنه من هم خواستگار دکتر داشتم هم مهندس هم استاد دانشگاه.
    میگفتم درس دین خونده.و البته حرفایی که موقع خواستگاری میگفتن که مادرشوهرم بچه شهیده.چقدر ایمانشون قویه یا خرفای شوهرم و معنویتش اره من خام شدم.حقیقتا جوری حرف زد که گفتم با ایمان تر لز ایشون نیست.
    از مدرسه های قم هم تحقیق کردیم همه میگفتن خوبه.
    و منم بعد یه ماه صحبت گفتم بله.
    متاسفانه بعد از عقد همچی تغییر کرد
    تازه فهمیدم ایشون میگن عید نوروزو قبول ندارم.تولد فقط امسال برات میگیرم.تولد فقط مخصوص امامه.دخترمو تو 15سالگی به سن تکلیف میرسونم.که حتی استادشم زنگ زد واسطه بشه اینارو شنید گفت اره بعضی از طلبه ها عقاید جهل دارن.

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 بهمن 97 [ 08:59]
    تاریخ عضویت
    1397-6-21
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    630
    سطح
    12
    Points: 630, Level: 12
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 79.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون از همدردیتون.
    ولی در واقع من نمیخوام با مهریه انتقام بگیرم.من فقط میخوام از طریق مهریه طلاقمو بگیرم.
    چون نیاز به پول ندارم.و اصلا ارزش توهین ها و نفرین های قوم شوهرمو نداره.
    واقعا دنبال بدبخت شدن شوهرمم نیستم چون اون بدبخت هست.
    چون خانوادشم مخالف طلبگیش بودن تنها موافق و پشتیبانشو از دست داد.
    26سال براش تولد نگرفتن ولی من و خانوادم بهترین تولد رو براش گرفتیم.
    یه گل به این پسر ندادن ولی من بابت یه همراهی ساده جلو فامیلش بهش گل دادم و ازش تشکر کردم.
    غذاهایی که خونه ما خوردو یکبارم خونشون نخورده بود و خودش اعتراف میکردّ
    میخواست بره قم مامانم کلی کوله پشتیشو پر میکرد کاری که مادرش نمیکرد.
    لباساشو اتو میکردم کاری که مادرش نمیکرد.
    باهاش میخندیدم سربه سرش میزاشتم.بهش میگفتم دوستت دارم چیزی که یکبار از زبون خانوادش در نمیومد.
    اره شاید عجیب باشه ولی اصلا این خانواده حتی شوهرمم اعتراف کرد بهم نمیگن دوستت دارم باهم روبوسی نمیکنن چون خجالت میکشن.ولی من باعث شدم پدر و پسر بعد چندسال باهم روبوسی کنن.
    میگن راحت به هم توهین میکنن ولی ابراز علاقه رو خجالت میکشن.
    حتی من به همسرم میگفتم بهم هرروز بگو دوستت دارم انرژی میگیرم.روز سوم گفت زیادیت میشه.حالا مقاییسه کنید با خانواده و محیطی که من توش بزرگ شدم که پدرم واقعا مثل دوسته باهام.من با پپرم مسافرت رفتم.سینما رغتم.کافه رفتم.من با پدرم شوخی میکنم.مدام بوسش میکنم و منو نوازش میکنه.و برام هدیه میخره.
    با پدرم شوخی میکنم مثلا یه مشت بهش میزنم.میخنده و یواشتر جوتبمو میده.ولی شده با همسرم یه شوخیه ملایم کنم منو با صورت بندازه رو زمین.
    یا پدرم بهش درد دلمو میگم.راز داره سنگ صبورمه ازم ناراحت بشه هیچ قت به روم نمیاره حتی بدترین کارو انجام بدم سرم داد نمیزنه.ولی شوهرم نمیتونم یه درد دل ساده رو انجام بدم.الان تو این مشکلات هرچی بود و نبودو به همه گفت.

    بله من عقد کردم.البنه شوهرم شکایت عدم تمکین کرده گفته خونه رو ترک کردم.22سالم بود که عقد کردم الان 23سالمه.سنی ندارم ولی بچه هم نیستم.
    البنه که نگاهم عوض شده.این موردمو به هیچ عنوان شکست نمیبینم.موفقیت میبینم.چون نجات پیدا کردم
    من حتی نمیتونستم در اینده اسمی برای بچم انتخاب کنم.
    میشدم یه زنی که از صبح تا شب تو خونه کار میکنه و مردش یه تشکر ازش نمیکنه.و مدام هیکلشو رفتارشو تحقیر میکنه ولی پول یه ورزش و یه ارایشگاه نمیده.
    بهم میگفت الان کبودت کردم مادرت فهمید بهم گفت کتکش میزنی? پس فردا رفتیم خونه خودمون کسی کبودی هاتو نمیبینه.
    الان تصمیمات بزرگی واسه ایندم دارم و واقعا امیددارم.

    ان شاءالله که این بی دین شدن نباشه.ان شاءالله������

    - - - Updated - - -

    سلام.
    متاسفانه بله من چون فکر میکردم شخصی که طلبه س و درس دین خونده.هیچوقت منو ازار نمیده.ولی متاسفانه گول حرفاشو تو نراسم خواستگاری خوردم.
    مشاوره که قطعا بعد از جداییم میرم یه مشاور خوب چون بهش نیاز دارم.
    ممنونم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط mohamad.reza164 نمایش پست ها
    سلام

    سرکار خانم به همدردی خوش اومدین.

    امیدوارم هر چی زود تر به ارامش برسین.


    _____
    من خوب متوجه نشدم هدفتون چیه دقیقا از این تاپیک. ولی متوجه مشکل شما شدم و خیلی هم ناراحت شدم.

    اگر قصدتون طلاق هست، به نظر من سریع ترین راهی که شما رو از این منجلاب نجات میده انتخاب کنید. حتی شده بخشش مهریه. تنها چیزی که الان مهمه ارامش شما هست. که با کشمکش دادگاه و رفت و امد واسطه و خانواده و ساختن چالش های جدید این ارامش محقق نمیشه.

    سعی کنید به جای اینکه به فکر انتقام، کینه گرفتن، افسوس گذشته رو خوردن باشید به فکر ساختن و برپایی خودتون باشید.

    چه شما بخواهید این زندگی رو بسازید وچه بخواهید جداشید اول باید یاد بگیرید خودتون رو گم نکنید.

    ---------

    تو این ماجرا انتخاب روز اول شما دو نفر خروجی اش به اینجا رسیده و دین شما و شغل ایشان مقصر که نیستن. به گفته خودتون دیدید ولی ندیدید.

    لطفا بگید تصمیمتون دقیق چیه . تا راهنمایی بهتری دوستان بدند.
    پدرم از همون اول به این خانواده یعنی از دوماه قبل که این قضیه شروع شد.به این خاتواده گفت بیاید محترمانه و بدون هیچ کشمکشی از هم جدا بشید.
    ولی متاسفانه هروقت فامیلشون پارتیشون تو دادگاه و اوایل خودشون میومدن صحبت.یا نفرین میکردن.یا توجیه میکردن یا دروغ میگفتن یا کلمات رکیک به کار میبردن.
    تازگی ها هم خالشونو فرستادن تهدید کرد که میره زن دوم میگیره.من که نمیتونم خودم پیشنهاد بدم که.
    خودشون نمیخوان ابرومندانه تموم بشه و فعلا دارن دستو پل میزنن و شکایت میکنن.شکایت های دروغ و عجیب.من چاره ایی ندارم و مهرمو گذاشتم اجرا.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Telegramid_TrueMotion نمایش پست ها
    دین و ایمان تو سکوت میاد
    ولی تو ظاهر از دست میره...

    باید سعی کنین نگاهتون به زندگی معنویت در گرو سکوت باشه و عشق رو تو طبیعت و سکوت پیدا کنین...


    در خصوص مشکلاتتون با همسرتون هم عمده مشکلات از این ظاهر بینی بوده که ایشون طلبه هستن یا مذهبی یا فلان. درحالی که میشد با یه فرد به ظاهر غیر مذهبی بهترین زندگی و خوشبختی داشته باشی... متاسفانه دخترا ظاهر بین هستن و خیلی ظاهری نگاه می کنن...

    پیشنهاد من این هست سعی کنی معنویت رو تو ابعاد دیگه زندگی ببینی نه تو ظاهر حقیقت معنویت هم پی بردن به عمقش هست نه ظاهرش...
    بنده میخواستم ظاهربین باشم با فرد پولدار و یا حداقل خوشتیپ و قد بلند ازدواج میکردم.به فردی که به باطن نگاه میکنه و دین طرف براش مهمه نمیگن ظاهر بین.
    من نه دنبال پولش بودم که نداشت و میدونستم نه دنبال چشم رو هم چشمی.من فقط زندگیه محکم و عاشقانه میخواستم.و بابت طلاق هایی که اطرافم پیش اومده بود ترسیده بودم.وگرنه من هم خواستگار دکتر داشتم هم مهندس هم استاد دانشگاه.
    میگفتم درس دین خونده.و البته حرفایی که موقع خواستگاری میگفتن که مادرشوهرم بچه شهیده.چقدر ایمانشون قویه یا خرفای شوهرم و معنویتش اره من خام شدم.حقیقتا جوری حرف زد که گفتم با ایمان تر لز ایشون نیست.
    از مدرسه های قم هم تحقیق کردیم همه میگفتن خوبه.
    و منم بعد یه ماه صحبت گفتم بله.
    متاسفانه بعد از عقد همچی تغییر کرد
    تازه فهمیدم ایشون میگن عید نوروزو قبول ندارم.تولد فقط امسال برات میگیرم.تولد فقط مخصوص امامه.دخترمو تو 15سالگی به سن تکلیف میرسونم.که حتی استادشم زنگ زد واسطه بشه اینارو شنید گفت اره بعضی از طلبه ها عقاید جهل دارن.

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام
    فشار بیش از حد به شما و درگیر کردن احساسات شما باعث شده همه وجودتون به احساسات بپردازد آن هم از نوع منفی. لذا اکنون شرایط خوبی برای فکر کردن و حل مسائل نداری

    ببین دین به همسرت نگفته که :اذیت کن. آسیب برسان، تهمت بزن، حق کسی را بخور، خشمگین بشو،و همسر آزاری کن.
    دین به عکس در مورد همه چیز خوب می گوید.

    پس شما کسی را رها کن که دین ندارد. اینکه کسی لباسی خاص بپوشد یا ادعا کند یا چند صفحه بخواند به معنی دین نیست.
    اشتباه شما اینست که به جای اینکه فرد دین داری را انتخاب کنی، َبه لباس و ظاهر توجه کردی و بررسی نکردی و کسی را انتخاب کردی که کاملا بی دین هست.

    و اکنون اگر شما هم دست به بی دینی بزنید دقیقا مثل همان فرد خواهید شد. شاید اینطوری مشابه شوید و بتوانید با هم زیر یک سقف زندگی کنید!!!!

    اما اگر کارها و منش و بی دینی او را دوست ندارید، باید از کارهایی که او می کند فاصله بگیرید و به روشهای دینی روی بیاورید که آرامش در آنهاست.


    نیاز به مشاوره حضوری برای ته نشین شدن احساسات منفی دارید تا تصمیم خود را با قوت بگیرید نه با ترس
    احساسات شما زیادی تیز شده است. وقتی احساسات لجام پاره کند به بی دینی نزدیکتر خواهیم شد. و این همان جایی هست که همسرت در آنجا مقیم شده است.
    شما هر چه بر این منش منفی پیش روید بیشتر به همسرتان شبیه می شوید، لطفا مواظب باشید.

    هرگز دینت را از شخصی نگیر که با تغییرش بی دین شوی
    دین را با فکر بگیر و آن هم فکر صحیح نه آغشته به احساس و غریزه
    سلام.
    متاسفانه بله من چون فکر میکردم شخصی که طلبه س و درس دین خونده.هیچوقت منو ازار نمیده.ولی متاسفانه گول حرفاشو تو نراسم خواستگاری خوردم.
    مشاوره که قطعا بعد از جداییم میرم یه مشاور خوب چون بهش نیاز دارم.
    ممنونم������
    ویرایش توسط گوهرشاد : سه شنبه 27 شهریور 97 در ساعت 12:27

  14. کاربر روبرو از پست مفید گوهرشاد تشکرکرده است .

    نیکیا (سه شنبه 27 شهریور 97)

  15. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 خرداد 99 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1397-2-08
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    2,714
    سطح
    31
    Points: 2,714, Level: 31
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 130 در 77 پست

    Rep Power
    26
    Array
    شما می فرمایید ظاهر بین نیستین ولی بنظر من ظاهر بین هستین تنها تفاوت شما با دختر خانمی که از پسر خوش تیپ خوشش میاد و ماشین لوکس طرف شما از پسری خوشتون میاد که بنا بگفته شما طلبه باشه و دم از دین و مذهب بزنه و این نشون میده طبق معیارهای شما این ادم شما رو خوشبخت می کنه!

    اگه این استدلال شما ظاهر بینی نیست پس ظاهر بینی به چی میگن؟؟؟؟


    شناخت موقعی حاصل میشه کامل مسائل اصلی طرف بپرسید عقایدشو جویا باشید.
    و در ضمن من تاکید دارم مذهب امر درونی هست و اخلاق هم همین طور کسی که ادعای مذهب در بیرون می کنه دلیلی بر مذهبی بودنش نیست نه میشه گفت هست...

    در کل بنظر من باید از سطحی فکر کردن به مذهب و اخلاقیات دست بکشید و عمیق نگاه کنین


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.