برای بچه دار شدن اضطراب دارم و هر دفعه چکاپ رو عقب میندازم.من وشوهرم مشکل تالاسمی مینور داریم یکی علتهای ترسم همینه.ترس دیگم اینکه بچه معلول داشته باشم نه اینکه معلول بودن رو بد بدونم ولی از کم تحملی خودم میترسم.یکی دیگه از ترسام اینده بچم هست که چی میشه ایا میتونم تامینش کنم میتونم درست تربیتش کنم میتونم ادم با مسئولیتی ازش بسازم.وخیلی ترسای دیگه که گریبان گیرمه.مثلا اینکه با امدن بچه به خیلی ازکارای شخصی خودم نمیرسم ومجبورم کنارشون بذارم لطفا کمکم کنید.خیلی برام سخت شده.از طرفی شوهرم هم هیچ اسراری به بچه دار شدنمون نداره.براش فرقی نمیکنه میگه زندگیمون راحته وخوبه وخیلی خوشیم.
سلام. چه خوب که اینطور فکر میکنی. به نظر من تمام ترسهات در واقع حاصل یک تفکر منطقیست و اتفاقا باید بچهدار شدن دلیل داشته باشی، نه بچهدار نشدن.
تمام چیزهایی که نوشتی درسته، بچه باعث میشه چارچوب زندگی کامل متحول بشه، اولویتهای آدم و در نتیجه برنامههای زندگی تغییر اساسی میکنه. مسئولیتی دائمی رو متوجه شخص خواهد کرد. نوع رابطه شما و همسرت رو تغییر میده، نیاز به افزایش قدرت صبر و تحمل داره و خیلی چیزهای دیگه که خودت هم حتما در موردش فکر کردی. همراه این تغییرات، یک سری پیشامدهای شیرین و عمیق رو تجربه خواهی کرد و در مقابل رنجهای عمیق هم خواهی برد. همین موضوع برای یچهای که به دنیا میاد هم هست، اون هم مقداری از زندگی لذت میبره و مقداری هم رنج. کسایی که بچهدار شدن رو تبلیغ میکنند اغلب تاکیدشون روی اتفاقات شیرین زندگیست و یا مزایایی که از بچهدار شدن ( ممکنه!) به دست بیاد. مثل اینکه کسی در پیری دستگیر شما باشه، که البته این مدل مزیتها رو میشه به سادگی جایگزین براش پیدا کرد.
من اون سمتی ایستادم که به نظرم بچه آوردن، اخلاقی نیست، چرا که به معنای تحمیل یک رشته از رنجها، به عزیزترین موجوده. دلایل دیگری هم هست. در نتیجه میفهممت و به نظرم میرسه برای شما و همسر گرامی هم کم و بیش، همین نگاه هست و اگر درست حدس زده باشم، این تاپیک رو برای این شروع کردی که دلیل درونی برای بچهدار شدن نداری، بلکه رویکردی خارج از خودت ( جامعه، خانواده و ...) شما رو داره به اون سمت هل میده. با این هُلِش! میتونی مقابله کنی، گرچه مسیر سخت و پر پیچ و تابیست.
هر چیز که در جُستن آنی، آنی
مولانا
علاقه مندی ها (Bookmarks)