به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 31 اردیبهشت 98 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1397-3-08
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    787
    سطح
    14
    Points: 787, Level: 14
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    درگیر خاطرات بد گذشته هستم و حالم خوب نیست

    سلام به همه دوستان همدری..سالها خواننده خاموش بودم وامروز تصمیم گرفتم مساله خودم را بنویسم. من خانمی 36 ساله و شاغل هستم 4 ساله ازدواج کردم و یک دختر یک ساله دارم خانواده من و همسرم همسایه بودند و ماسنتی ازدواج کردیم تحصیلات و موقعیت شغلی خودم از همسرم بالاتره و البته یک سال هم من از ایشون بزرگتر هستم. راستش همسرم از روز اول خیلی ابراز محبت و عشق می کرد که البته اون زمان برام قابل باور بود به طوریکه با وجود بعضی مشکلات با هم ازدواج کردیم. اولین مشکل از روز تعیین مهریه شروع شد که قرار بود خودمون دو نفر تعیین کنیم و خودشون موافقت کردند ولی بعد ایشون زنگ زدن و پشت تلفن گفتند که پدرم موافق نیست و مقدار مهریه را خیلی کم کردند راستش اونزمان برام اهمیت چندانی نداشت ولی سنگ بنای بی اعتمادی من شد. ایشون قبل از ازدواج خیلی با رفیقاشون بودند البته به دلیل دوری( من دوران نامزدی تهران و مشغول تحصیل بودم) از عمق این روابط اطلاعی نداشتم البته چندین بار اطمینان دادند که این مسائل برای دوران مجردی هست و بعد از ازدواج تموم میشه که متاسفانه نشد و طوری پیش رفت که شب بعد از عروسی تا ساعت 12 و یک خونه نیومدن و با تذکر پدرشون اومدن..روز قبل از عروسی هم سر اینکه می خواستن مشروب بدن و من مخالف بودم برخورد بدی با من کردند و به من گفتن من تو رو به خاطر دوستام تو بیابون رها می کنم..روزهای بدی رو گذروندم راستش هیچ وقت این حرف را فراموش نمی کنم. به هر حال رفیق بازی ایشون ادامه داشت البته محل کارشون دو ساعت با محل زندگی ما فاصله داشت و عملا ما در هفته فقط دو روز کنار هم بودیم که اون هم چندین ساعتش صرف رفیق بازی می شد. در این میان حرفهایی از مادرشون شنیدم که همه فامیل پسر منو می خواستن و ...نمی دونم شاید می خواستن کلاس بزارن به هر حال یک سری دلخوریها تو دلم داشتم و هیچ وقت هیچی نگفتم و گذاشتم به حساب سن و سال و...تو این مدت یک زن نمونه شده بودم بسیار مهربان کدبانو و شیک و موفق که همسرم مدام می گفت روز به روز عاشقترم و ... البته بد اخلاقی ها و کم صبریهای زیادی داشت به طوریکه دو روز مسافرت ماه عسل را زهرم کرد..حرفهایی زد و کارهایی انجام داد که هیچ وقت از دلم بیرون نمی رن.اما نمی دونم با چه تحمل و صبری ادامه دادم و خواستم که زندگیم را بسازم که خیلی هم موفق شدم و ایشون به ظاهر بسیار تغییر رویه داده بودند تا اینکه در دوران بارداری در یک شهر دور کار می کردم ولی به سختی تمام کارهای منزل را انجام می دادم و از همه لحاظ به ایشون می رسیدم..یک روز اتفاقی پیامی در گوشیشون دیدم که از یکی از دوستاش تشکر کرده بود که گویا مهمونی در خونه مجردی این دوست بوده و دوست دخترهاشون هم تشریف داشتند وقتی اسم دوست دختر اون آقا را دیدم به یکباره تمامی مهر عشق و علاقه ام به این زندگی تموم شد به ایشون هم گفتم و البته منکر شدند و گفتند که پیام را یکی از دوستان فرستادند و بعد از اون سعی کردند خیلی محبت کنند..راستش برای من قابل باور نبود و همچنان نیست و از اونروز همه چیز رنگ بی تفاوتی برام گرفته الان شاید 80 درصد تغییر کرده و در ظاهر مشکلی اصلا نداریم ولی همش ظاهر سازیه..هیچ احساسی به ایشون ندارم دلم براش تنگ نمیشه و فقط در ظاهر محبت می کنم و در قلبم هیچ حسی وجود نداره محبتاش برام هیچ ارزشی نداره و همه چیز را از روز اول بهش یادآوری می کنم و حتی دیروز بهش پیشنهاد جدایی دادم الان فقط نگران دخترم هستم و وجود و عدم وجود همسرم هیچ اهمیتی برام نداره ..لطفا راهنماییم کنید البته نمی دونم دوایی برای قلب شکسته وجود داره یا نه ولی اگه راهی باشه می خوام امتحانش کنم نه به خاطر همسرم فقط و فقط به خاطر دختر نازنینم

  2. کاربر روبرو از پست مفید Mina101 تشکرکرده است .

    nahid-111 (شنبه 12 خرداد 97)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    سلام عزیزم
    شما حق دارین و اگر مسئله ی پنهانی هم باشه ایشان نمیپذیرن و بقول شما حتی ممکنه ظاهر سازی کنن. تنها راه اینه که با هم پیش مشاوره برین. مزیت مشاوره اینه که ایشون رو به صورت قطعی از رفیق بازی و مهمانی اینچنینی ترک میدن. اینطور اعتماد از دست رفته و محبت و علاقه ی شما هم کم کم برمیگرده.
    این مسئله باید به این شیوه حل بشه و زندگیتون حفظ بشه.

  4. کاربر روبرو از پست مفید sahar.66 تشکرکرده است .

    Ye_Doost (یکشنبه 13 خرداد 97)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 31 اردیبهشت 98 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1397-3-08
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    787
    سطح
    14
    Points: 787, Level: 14
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام سحرجان ممنون که پاسخ دادی..واقعیت اینه که الان ایشون کاملا از عواقب تمامی کارهاشون اطلاع دارند در واقع کاملا تفهیم شدن. چون منو خیلی خوب می شناسه شخصیت مستقلی دارم خانواده بسیار خوب و مهربانی دارم و از لحاظ مالی هم کاملا مستقلم در واقعم حقوق من دو برابر حقوق ایشون بوده و از نظر شغلی جایگاه اجتماعی بالایی دارم. بنابراین وقتی حرف از تموم شدن علاقه ام زدم و گفتم جدا شیم می دونست که کاملا جدی هستم و چنان شوکی بهش وارد شد که خودم ترسیدم .تنها نکته ای که شاید به عنوان نقطه ضعف به ایشون داده باشم احساسات عمیق و خیلی شاعرانه ای بوده که داشتم و تفکر غالبی که فکر می کردم با صبر و عشق همه چیز درست میشه..البته مطمئنم که حتی نصف تعلق خاطری را که ایشون به من داشته و داره من هیچ وقت بهش نداشتم و ندارم ولی من با همون علاقه نصفه نیمه سعی کردم توی راه درست قدم بردارم و کمتر اشتباه کنم ولی ایشون بی پروا و بدون ترس تو مسیر زندگی تاختن و با اعتماد بیش از حدی که به علاقه نصفه من به خودشون داشتن اجازه هر جور خطایی را به خودشون دادن..حالا خیلی پشیمونن تو این مدت خیلی کارها کردن که جبران کنن شاید الان ایده ال ترین مرد روی زمین باشند و من در هر موردی بهشون اعتماد دارم در مورد اون مهمونی هم با وجودیکه می دونم خودشون هم حضور داشتند ولی می دونم دست از پا خطا نکردند ولی برای من اینها خط قرمز هستند و ایشون از خط قرمزای من عبور کردن و من هم تمام راههای برگشت را براشون بستم..راستش بعد از اون ماجرا همه اتفاقات بدی را که برام ایجاد کرده بود را یک به یک هم برای خودش و هم برای خودم شمردم دو روز چیزی نخوردم و نخوابیدم ولی بعد از اون به زندگی برگشتم بیشتر از قبل کار کردم ورزش کردم و به خودم رسیدم ولی ایشون رو هم از قلبم بیرون کردم..نمی دونم شاید باید بپرسم آیا میشه دوباره کمی بهشون علاقه پیدا کنم چون به خاطر دخترم نمی خوام ازش جداشم وگرنه اینقدر برام بی ارزش شده که شاید یک لحظه هم پشیمون نشم..شاید هم دارم اشتباه می کنم و نباید اینقدر سختگیر باشم ولی متاسفانه شخصیتم به این صورته که اگر کسی از خط قرمزا عبور کنه ازش می گذرم..توی دو راهی بدی گیر کردم گاهی می گم حالا که نتیجه این همه تحمل و صبر را گرفتی نباید جابزنی از طرف دیگه هیچ حسی تو دلم بهش ندارم ولی با این حال تمامی وظایفی را که یک زن در مقابل همسرش داره را شاید هم بیشتر انجام می دم و ایشون هم در یک حالت دودلی مونده و فکر می کنم گاهی تو دلش میگه حتمن عاشقمه ولی از قلب شکسته من خبر نداره..ممنون میشم نظراتتون را بهم بگید

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    عزیزم قطعا اعتماد بر میگرده چون ایشون خط قرمز رو آنچنان رد نکرده و خلاف بزرگی انجام نداده.
    اما رابطه ی شما و همسرتون نباید بخاطر دختر گلتون ادامه پیدا کنه بلکه باید عشق حاکم باشه و از بودن هم لذت ببرین.
    انسان گاهی خطاهایی میکنه و ایرادهایی داره که خیلی بهشون توجه نمیکنه... اینها با مشورت کردن و راه حل های مناسب و یادگیری برطرف میشن.
    هیچکدام از ما بخاطر اشتباهمون طرد نشدیم و فرصت داده شد برای شروعی بهتر. ایشان جرمش خیلی سنگین نیست ولی خب به عللی این اتفاقات افتاده.
    عزیزم یه سوال دارم شما آیا به ایشون میگین که ازش سر تر هستین؟ یعنی بالاترین؟

    همسرتون بهتر شده ولی برای اینکه شما اعتمادتون برگرده و باز نسبت بهم محبت پیدا کنین و اینکه ایشان برخی ایرادها رو رفع کنن نیاز دارین از مشاوره بهره ببرین.

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    شما خودتون میگید ایشون خیلی بیشتر از اونی که شما بهشون علاقه داشته اید، بهتون علاقه داشته و دارند. اگر هم خطاهائی داشته اند به گفته خودتون پشیمان شده اند ضمن اینکه دست از پا هم خطا نکرده اند. فکر نمی کنید دارید زیاده روی می کنید؟ دارید آگاهانه یا ناخودآگاه تلافی گذشته ها رو می کنید؟
    "چندین بار اطمینان دادند که این مسائل برای دوران مجردی هست و بعد از ازدواج تموم میشه که متاسفانه نشد و طوری پیش رفت که شب بعد از عروسی تا ساعت 12 و یک خونه نیومدن و با تذکر پدرشون اومدن..روز قبل از عروسی هم سر اینکه می خواستن مشروب بدن و من مخالف بودم برخورد بدی با من کردند و به من گفتن من تو رو به خاطر دوستام تو بیابون رها می کنم..روزهای بدی رو گذروندم راستش هیچ وقت این حرف را فراموش نمی کنم. به هر حال رفیق بازی ایشون ادامه داشت البته محل کارشون دو ساعت با محل زندگی ما فاصله داشت و عملا ما در هفته فقط دو روز کنار هم بودیم که اون هم چندین ساعتش صرف رفیق بازی می شد. در این میان حرفهایی از مادرشون شنیدم که همه فامیل پسر منو می خواستن و ...نمی دونم شاید می خواستن کلاس بزارن به هر حال یک سری دلخوریها تو دلم داشتم و هیچ وقت هیچی نگفتم و گذاشتم به حساب سن و سال"

    قبول دارم این مسائلی که مطرح کرده اید برای یک تازه عروس و خانم بسیار سنگین و دل شکن هستند ولی الان سال ها گذشته. اگر واقعا پشیمون شده اند به هر دوتون شانس دوست داشتن و عاشق شدن دوباره بدید. نه فقط به خاطر فرزندتون بلکه اول به خاطر خودتون.

    * روی مسائل اصلی مانند مشروب، دوستی های خارج از عرف و شرع، و .... جدی باشید و یکبار برای همیشه حل شون کنید. مسائل کم اهمیت تر رو هم بین خودتون مطرح و حل کنید ولی خیلی سخت گیری نکنید. انتظارات تون به عنوان یک همسر رو بهشون بگید. نیاز به محبت، توجه، هدیه دادن به همسر و فرزند و ... . تقریبا همه آقایان این مسائل رو نمی دونند. یکی به این دلیل که مردها دنیای متفاوتی دارند و توجه هم نمی کنند که خانم ها دنیای شان فرق داره. و دیگه اینکه در این مورد مطالعه هم نمی کنند. در خانه و مدرسه هم این مسائل که آموزش داده نمی شوند تازه سخت و جدی بودن به آقایان آموخته و توصیه میشه. می مونه اینکه خود خانم سیاست داشته باشه و یادش بده. با گفتن و صحبت، وادار کردن به مطالعه کتاب هایی درمورد همسر و فرزند داری، و نظایر آن ها.

    بنشینید این مسائل رو با هم حل و فصل کنید. نه اینکه برای هم بشمرید. واقعا حل و توافق کنید.

    حرف هایی که مادر ایشون زده از جنس حرف های خاله زنکی است که همه مادرها می زنند و مطمئن باشید درآینده خودتون همین حرف ها رو تحویل داماد آینده تان خواهید داد (انشاا...)

    * به خودتون احساس دل سوزی برای خود و خشم از آقاتون رو تلقین نکنید. درسته که براتون خوشایند است ولی نتایج خیلی بد و تشدید کننده ای داره و حتی مسائل رو بزرگ تر و پر رنگ تر از اصل واقعی شون نشون میده. از این افکار و احساسات منفی دوری کنید.
    سعی کنید خوبی های ایشون رو هم به یاد بیاورید. مخصوصا مواقعی که شما اشتباهاتی داشته اید و ایشون باهاتون به خوبی برخورد کرده اند.

    موفق باشید

  8. کاربر روبرو از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده است .

    tavalode arezoo (شنبه 19 خرداد 97)

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 31 اردیبهشت 98 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1397-3-08
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    787
    سطح
    14
    Points: 787, Level: 14
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ممنون از لطفتون امیدوارم که همیشه زندگی به کامتون باشه..آقای یک دوست تا پیش از این همیشه نظراتتون را راجع به مسائل دوستان می پسندیدم و ممنونم از نظراتتون .در مورد اینکه پرسیدید آیا به همسرم گفتم که ازش سرترم نه هرگز همچین حرفی را لااقل از این جنبه که مثلا شغل یا درآمد بالاتری دارم نگفتم راستش ذاتا چنین خصلتی را ندارم و حتی برخی از همکارا به من ایراد می گیرند که چرا خیلی خاکی برخورد می کنی و حتی توصیه می کنن که خودم را بگیرم البته تو جامعه کنونی ما شاید حق هم دارند.ولی چندین بار بهشون گفتم که هیچ ارزشی برای زندگی و عشق قائل نیست و خودم را از این جهت که به راه درست تو زندگی پایبند بودم برتر از اون می دونم . در مورد حرفهای مادرشوهر می دونم اینها حاشیه است و حرفهای بی خود..راستش برای من هم اهمیتی نداشتند و بهشون بها نمی دادم ولی بعد از اون ماجرا همه چیز یکباره مهم شد و انگار همه حرفها واسم رنگ جدی بودن گرفت..راستش تمام دلخوریهای من از همسزم مختص این ماجرا نبوده و نیست همسر من انسان بسیار بی مسئولیتی در قبال من بودند خیلی شبها منو تنها گذاشتن و رفتن دنبال رفیق بازی..حتی تو زمان بارداری یکبار تا ساعت 3 نیمه شب خونه نیومدن و من تازه خوابم برده بود که یکدفعه در رو باز کردن و اومدن داخل خونه که من با وحشت از خواب پریدم و چنان حالم بد شد که واقعا فکر کردم بچه را از دست دادم خودش هم خیلی وحشت کرد طوری که بعد از اون ماجرا به گریه افتاد و تقریبا همین ماجرا بود که قضیه رفیق بازیشو تا حدودی کم کرد..ولی بعدها از من گله می کرد که تو چرا به من زنگ نزدی که بیام خونه در واقع یه جورایی منو مقصر می دونستن..ایشون انتظار دارن من مدام خواهش می کردم که تشریف بیارن سر زندگیشون!! من هم گفتم وقتی ازدواج کردی باید متوجه می شدی که باید بیایی خونه و پیش زن و بچت باشی.البته من هم هیچ وقت جلوش اظهار عجز نمی کردم البته سیاست های خودمو داشتم اون موقع مغز و قلبم و همه چیز با هم هماهنگ بودند که بهترین کار را برای زندگیم انجام بدم.نمی خوام ماجراها را ریز به ریز بگم من چند مشکل با ایشون داشتم 1- دورویی و ظاهرسازی و تظاهر کردن به آنچه که نبود قبل از ازدواج(به عنوان مثال خیلی جنتلمن بود و زبون باز قهار که من حقیقتا باور کرده بودم 2-رفیق بازی که چندین بار قبل از ازدواج به من گفتند که اهل این برنامه ها نیستند 3-بی خیالی در قبال زندگی خانوادگی .حالا با وجودی که نقریبا اینها رفع شده و به یک آرامشی در زندگی رسیدیم ولی انگار اون روحیه ای که می خواستم همه چیز را درست کنم هم از بین رفت انگار حالا می خوام همه چی آوار بشه راستش دیگه ارزششو برام از دست داده.. و مسائلی که الان دارم اینکه داره مثلا جبران می کنه ولی به شیوه خودش و در واقع برای دل خودش!!کادو می خره و حرفهای رمانتیک می زنه ولی با من حرف نمی زنه.ایشون به هیچ عنوان حاضر نمیشه که در مورد این مسائل صحبت کنیم مدام میگه من اشتباه کردم ببخشید و می خوام جبران کنم ( یه جورایی حالت منت گذاشتن هم داره) ...و دیگه حرف گذشته رو پیش نکش ولی من می خوام در مورد تمام احساساتی که اون زمان تجربه کردم صحبت کنم پیشنهاد مشاور را هم دادم ولی قبول نمی کنه و یکبار گفت من اگه پیش مشاور بیام همه حقو به تو می ده و تو با خیال راحت می خواهی جداشی!! نمی دونم حسابی اوضاع روحی من بهم ریخته است..ممنون میشم نظراتتونو بهم بگید

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 تیر 98 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1395-12-03
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    3,601
    سطح
    37
    Points: 3,601, Level: 37
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 258 در 107 پست

    Rep Power
    34
    Array
    واقعا این همه استقلال و مدیریت خوب رو تحسین میکنم
    خیلی لذت بردم ازینکه اینقدر قوی هستین و بر خلاف زنهای دیگر با قدرت احساستون رو مدیریت میکنید.

    البته من متوجه نشدم که آیا همسرتون دوست دختر داره یا اینکه فقط در یک مهمانی مختلط در خونه مجردی شرکت کرده؟؟
    مردها معمولا انتظار دارند که زنها به راحتی از خطا و یا حتی خیانتشون بگذرند و همسرت خودش رو محق میدونه که شما الان برخورد جدی نکنی.
    اگه الان باهاش جدی برخورد نکنی اولا بخشش شما در نظرش کم اهمیت میاد و ثانیا پیش خودش خیالش راحت میشه که اگه هر خطایی بکنه بازم زنش به پاش میمونه.

    ببین من الان چون دقیق نفمهمیدم که قضیه خیانته یا شرکت در مهمونیه؟ در هر صورت هر دو کار زشت و غیرقابل توجیه هست.
    اگه قضیه خیانت و نفر سوم هست که باید به شدت برخورد بشه و حتی تعهد و امتیازاتی ازش بگیری.
    ولی اگه شرکت در مهمونیه باید اولا واضح ازش قول بگیری و بهش اخطار بدی که در صورت تکرار دیگه برات هرگز قابل قبول نیست و ثانیا حداقل به مدت یک هفته باهاش سرسنگین باش و امورات خونه رو مثل سابق انجام نده تا بفهمه عمیقا ناراحت هستی

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    خانم خندون
    این که کسی به مهمانی های مختلط بره مخصوصا اگر متاهل باشه به اندازه کافی بد است حالا اینکه اونجا دوست دختر یا اگر صریح باشیم خانم های .... رو هم داره یا نه فرع است. برفرض دفعه اول و دوم تنها بمونه بعدش چی؟ میخواد مرتب به این جلسات بره که خوش گذراندن دیگران رو تماشا کنه؟ حتی اگر از اولین جلسه مثل بقیه نباشه کمی بعد همراه میشه. مشکل فقط به روابط محدود نمی مونه. تو این جلسات مفاسد دیگری مثل مشروب خوردن، مواد مخدر و غیره هم کمابیش وجود دارند. کسی که پاش به این مجالس باز بشه تغییر می کنه و دیگه مرد زندگی نخواهد بود.

    خانم مینا
    به نظر من بهتره شما بازهم یه فرصت دیگه به همسرتون بدید، مخصوصا که میگید واقعا پشیمون شده. منتهی همانطور که قبلا گفتم خیلی جدی سنگ هاتون رو وا بکنید و طوری هم به سمت شون برگردید که خیال نکنند همه چی به خیر و خوشی (برای ایشون) و برای همیشه فراموش شده. خیر، جوری باشه که بدونند اگر مجددا خطا کنند علاوه بر خطاهای آینده پرونده خطاهای گذشته شان رو هم باز می کنید و براشون گران تموم میشه. کلا کاری کنید ایشون بین شما و دخترتان و اون کارهای غلط یک انتخاب همیشگی و قطعی بکنند.

    موفق باشید

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 31 اردیبهشت 98 [ 10:31]
    تاریخ عضویت
    1397-3-08
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    787
    سطح
    14
    Points: 787, Level: 14
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام وقت همگی بخیر و ممنونم از همه دوستانی که وقت عزیز و شریفشون را در اختیار من گذاشتند..در جوابتون باید بگم فقط در مهمانی مختلط شرکت کردند و دوست دختر ندارند که اگه داشت یک ثانیه دیگه نمی موندم..ولی همین مهمانی هم اصلا برای من قابل هضم نیست به هر حال هر ماجرایی و هر خیانتی از یه جایی شروع میشه یکیش همین مهمونی ها که متاسفانه فقط برای همین موارده..و همانطور که آقای یک دوست فرمودند ادامه اش چیزی جز از بین رفتن و متلاشی شدن زندگی نیست.. باید بگم ایشون بسیار روی لباس پوشیدن و رفتار اجتماعی من حساسن( البته خودم حساس ترم )..ولی متاسفانه ایشون خیلی مطمئنن به خودشون که مشکلی پیش نمی آد یا حتی مدام میگه من اون موقع هم که با دوستام زیاد رفت و آمد می کردم هم مواظب زندگیم بودم می دونید من الان با آدمی مواجهم که بسیار از تهدید من ترسیده و می دونه که ممکنه هر لحظه عملیش کنم مدام میگه صد در صد من مقصرم .به صورت افراطی مثلا در حال جبران و شاید به نحوی بدتر کردن قضیه است چون دیگه واقعا بعضی کاراش خیلی لوس هستن و مثل پسر بچه های نابالغ عمل می کنه اصلا باورم نمیشه این همون آدم غدی بود که من می شناختم و اصلا هم قبول نمی کنه که باید زمان بگذره و با صحبت و بحث به یک نتیجه ای برسیم که بتونیم تا آخر ادامه بدیم حتی من گفتم شاید من مشکلی داشته باشم که البته حتما دارم بیا روراست و شفاف حرف بزنیم ولی متاسفانه قبول نمی کنه و فقط می گه بیا گذشته را فراموش کنیم و اینقدر مساله را کش نده که البته منظور من هم اصلا کش دادن نیست چون واقعا خودم بیشتر اذیت می شم ولی خوب به نظرم مشکل اساسی حل نشه یه جایی یه روزی دوباره سر در می آره شاید با وضعیت بدتری..راستش فکر می کنم اگه همین الان بگم بخشیدم و همه چی را فراموش کردم دوباره بی خیالیشو شروع کنه .که البته نشانه هایی هم هر از گاهی بروز میده.واقعیت اینه که با وجودی که مدام می گه من می دونم اشتباه کردم و ...به نظرم فقط می خواد یه فرصت برای خودش ایجاد کنه تا به قول معروف آبها از آسیاب بیفته.سوالم اینه که چطور میشه با جنبه بالغ ایشون صحبت کرد تا به یک نتیجه ای رسید که پایدار باشه؟؟

  13. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 تیر 98 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1395-12-03
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    3,601
    سطح
    37
    Points: 3,601, Level: 37
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 258 در 107 پست

    Rep Power
    34
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    سلام

    خانم خندون
    این که کسی به مهمانی های مختلط بره مخصوصا اگر متاهل باشه به اندازه کافی بد است حالا اینکه اونجا دوست دختر یا اگر صریح باشیم خانم های .... رو هم داره یا نه فرع است. برفرض دفعه اول و دوم تنها بمونه بعدش چی؟ میخواد مرتب به این جلسات بره که خوش گذراندن دیگران رو تماشا کنه؟ حتی اگر از اولین جلسه مثل بقیه نباشه کمی بعد همراه میشه. مشکل فقط به روابط محدود نمی مونه. تو این جلسات مفاسد دیگری مثل مشروب خوردن، مواد مخدر و غیره هم کمابیش وجود دارند. کسی که پاش به این مجالس باز بشه تغییر می کنه و دیگه مرد زندگی نخواهد بود.

    واااه!!! مگه من چی گفتم آقای یه دوست؟ نگفتم که به شوهرشون کاپ افتخار بدن!!! از نظر من همسر ایشون خطا کرده و این به نظرم با خیانت خیلی فرق داره.
    یه جوری واسم توضیح دادین که تو این مجالس چی میگذره که من دوباره رفتم پستم رو خوندم. بله خودم میدونم که تفریح و مهمونی مجردی یعنی چی.
    در هر صورت اینو میدونم که همسر ایشون خطا کرده و برای یکبار اشکالی نداره که بخشیده بشه اما این بخشش باید به سختی به دست بیاد تا همسر مینا قدر این بخشش رو بدونه و بدونه که در صورت تکرار دیگه بخشش و چشمپوشی وجود نداره.

    پ.ن: بهتره که در تاپیکها بچه ها البته به غیر از استارتر نظرات همدیگر رو نقد نکنند و هر کی نظر خودش رو بگه. مرسی


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. حس میکنم همسرم اونی نیست که میخواستم
    توسط amirsoheili در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 تیر 93, 15:15
  2. دیگه خسته ام از مردی که مرد من نیست
    توسط زن زندگی در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 35
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 بهمن 92, 00:19
  3. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 آبان 91, 20:39
  4. جدایی یا صبر و ادامه دادن (خواستن همیشه توانستن نیست)
    توسط sonic.quak در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: پنجشنبه 25 خرداد 91, 01:50
  5. عدالت در خواستگاری نیست
    توسط daneshjo در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 44
    آخرين نوشته: پنجشنبه 24 اردیبهشت 88, 23:31

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.