سلام پوه چان..
دیگه جواب منفی دادی و تموم شد یعنی؟؟
تشکرشده 32 در 15 پست
سلام پوه چان..
دیگه جواب منفی دادی و تموم شد یعنی؟؟
تشکرشده 3,095 در 1,314 پست
hamed-kr (یکشنبه 20 خرداد 97)
تشکرشده 3,095 در 1,314 پست
احساس ميكنم موجؤد بيهوده و به دردتخوري هستم.
تشکرشده 1,236 در 375 پست
یک سئوال جواب از اساتید عرفان و اخلاق
سلام: علت اینکه زبان مقدِّر است چیست؟ مثلا اگر بگوید امروز چقدر نحس است اتفاق می افتد؟چرا؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است. موضوع از این قرار است که انسان میتواند تقدیر خود را شکل دهد و در این راستا میگویند سعی کنید حداقل در حدّ زبان هم که شده برای خود تقدیری تیره شکل ندهید.
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: خلاصه خوب حواستان را جمع کنید! هر چه اطراف شما جمع میشود، مالک آن هستید. مملوک چیزی نیستید. آزاد و مختارید. این اختیار و عزت را از دست ندهید. اگر چهار مرتبه بگویی بیچارهام و عادت کنی اوضاع خیلی بیریخت میشود. کسی که قوی بوده کم کم میبینی ضعیف شده است. این طور گفتن خیلی مدخلیت دارد. همیشه بگویید: الحمدالله، شکر خدا. بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی. اگر پکر هستی دو مرتبه با دلت بگو: الحمدالله، آن وقت غمت را از بین میبرد. قوهات زیاد میشود.
مبادا اگر تازه کسب را شروع کردهای بگویی بازار خراب است، وضع بد است. این حال کسانی است که هفتاد سال در این دنیا خرد شدهاند. تو سه روز است کاسب شدهای. کسب خیلی سخت است. این حرف را نگو که عادت
میکنی. امیدوارم که جلو زبانت را بگیری که موثر است. بنده یک وقت به ذهنم آمده بود که نکند زبان مقدر باشد. یعنی اگر گفتی خوب است خوب میَشود و اگر گفتی بد است بد میشود.* کسی که تازه زن گرفته است نگوید: ای بابا اوضاع بیریخت است. کمرهایتان را محکم ببندید و قرص مشغول کارتان باشید. زود خودتان را ضعیف معرفی نکنید. فکر مشقتهای جزئی دنیا را نکنید. مالکیت خیلی قیمت دارد. هر جا هم که خرج میکنی بهرهاش را میبری. لذتبخش است. مالکیت خیلی قیمت دارد؛ مالکیت نفس، مال، آبرو، خانه. کسی که سیگار میکشد در حقیقت سیگار او را میکشد. یک وقت نگویید مجبوریم. لفظ «مجبورم» نداریم مگر در طاعات خدا. در آن جا عیب ندراد، خدا یا من بیچارهام، کاری از من بر نمیآید، نمی توانم تو را عبادت کنم. خدا اینها را دوست دارد. مالکیت وحشت آور نیست، خسته کننده نیست. مملوک بودن انسان را بیچاره میکند. این که انبیا و اولیا میگویند دنیا طلب نباشید، یعنی عبد دنیا نشوید. خدا انسان را مالک قرار داده است. فرمود: «الدنیا و الاخره هما ضرتان بمنزله المشرق و المغرب ان قرب من الواحد بعد من الاخر»** ؛ هر کس به یکی نزدیک شود از دیگری دور می شود. اگر مملوک دنیا شوم مملوک آخرت نمی توانم باشم. اگر مملوک خدا و ائمه(ع) شوم مملوک دنیا نمیتوانم باشم. باید مالک باشم. بعد فرمود: «لکل منهما بتون»؛ برای هر کدام فرزندانی است. «کونوا من أبناء الاخره»؛ شما از فرزندان آخرت باشید! چقدر شیرین و لذتبخش است. کلام امیرالمومنین(ع) قوت کمر شیعیان است. کمر انسان را قرص و محکم میکند. در روایت آمده است که «البلاء موکل بالمنطق»؛ بلا و گرفتاری، موکول به سخن گفتن (از آن) است. پیامبراکرم(ص) ، من لایحضر، ج ، ص 379 رجوع کنید به : نهجالبلاغه، حکمت 103. کتاب طوبای محبت – ص37
مجالس حاج محمداسماعیل دولابی.
موفق باشید
تشکرشده 1,077 در 458 پست
سلام عزیزم
راستش این حس منه درباره ی تو شاید یکنفر دیگه به قضیه یجور دیگه نگاه کنه.
بنظرم این اتفاقا برای تو لازمه... اینکه حتی تلخی ها و ناکامی ها رو هم دوست داشته باشی هر وقت تونستی بپذیری از اون لحظه تو رشد میکنی ، از اون لحظه نسبت به دیروزت قوی تر میشی.
هر کسی به نحوی در زندگی مزه ی رنج و غم رو میچشه. برای تو ، برای من... اونچیزی که مهم اینه من بپذیرم رنج ها و غم ها بخشی از زندگی هر انسانی هست ، حالا بیام خودمو با دیگران مقایسه کنم ببینم اونها هم مثل من خودشونو میبازن یا نه به زندگی ادامه میدن.
گاهی حکمتی در این اتفاقات نهفته هست اینکه من انقدر بشکنم ، انقدر رنج بکشم تا بالاخره قوی بشم ، تا به اون پذیرشه برسم.. مثل کارگاه آهنگری اونقدر فلز رو توی آتیش میبرن و میکوبن روش تا زمانی که سخت و مقاوم بشه .... یک روز به دست آدما کوبیده میشه و روز دیگر همون آدمها نمیتونن اون فلز رو خم کنن، باد و باران نمیتونه...
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ
مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ
وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ
وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ
وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد
تشکرشده 36,015 در 7,406 پست
سلام
واکنشت طبیعی بوده و از این جهت صادقانه حتی اگر درست نبوده باشد .... چون شناخت یعنی همین و قرار نیست ما خودمان را برای همدیگر تنظیم کنیم و بزک کنیم ... همونی که هستیم باشیم ... عصبانیت ها و خوشحالیهامون را همانگونه که هست بروز می دهیم تا بهتر همدیگر را بشناسیم و نسبت توانایی و قدرت سازگاری خودمان با فردی که با آن مواجهیم را بسنجیم و تصمیم بگیریم ....
اینکه خلاف احساس میگم یعنی اینکه یک وقتی عقلت راهی نشون میده که احساساتت نمیخواد بپذیره شما احساس را مهار می کنی و عقلت را فرمان می بری البته باید مواظب عقلانی سازیها باشیم که خیلی ظریف هستند و برای همین راهنمایی نیاز هست خیلی وقتها احساسات ما در پوشش عقل مارا پیش می برد اینجاست که شناخت درست از خود و احساسات بسیار به ما کمک می کند که عقلانیتمان را از عقلانی سازیهای احساساتمان درست بشناسیم .
اینجا شما اگر با احساساستت جلو بروی و در مخالفت با عقل قرار گیری صادقانه است اما آسیب رسان .... در اینجا عقل باید جلودار باشد ....احساس هم مثلاً در آنجا که بی نهایت گفت که من هم تکمیل کردم البته در جایی که تا حد زیادی طرف را پسندیده ای و می دانی با ضعفهایش هم می توانی سازگار باشی و ظرفیت را داری آنوقت در مقابل رفتارهایی از او احساس و برداشتت را صادقانه و بدون موضع گیری بیان می کنی و واکنش فرد را می سنجی و بهتر می شناسی ... آیا واکنشش توجیه است و رفتار دفاعی ... آیا صرفاً پذیرش ... آیا مقابله به مثل و .... همه اینها کمک کننده است هم شما احساسات را بیان می کنی و انباشت احساس منفی در وجودت پیش نمیاد و اعتماد به نفس و جرأت ورزیت هم تقویت می شود هم در مقابل واکنشها شناخت از طرفت بدست می آوری ....
پس دقت کن معنای اینکه با عقلت صادقانه پیش بروی در حالیکه احساسات ممکنه مخالفت کند بی صداقتی نیست بلکه پیش رانی عقل و تبعیدت احساس است
تشکرشده 1,236 در 375 پست
سلام
نمی دونم ولی فکر می کنم اگر کمکی بشه توی زمینه روحی به شما کرد راه حلش نباید چندان هم مثل پست قبل بنده یادآوری چنین موضوعات به شکل تنها باشه ، منظورم این هست که اون موضوع به تنهایی در حالی که شما دارین شاید فقط حس دافعه تون رو تشدید که من که نمی تونم مثلا دارم از صبح تا شب به خودم ناسزا می گم (خدایی نکرده) بعد شما یهویی میاین میگین فلان ، در حالی که به نوعی شدت آسیب من از این موضوع خیلی زیادتر از این هست که بتونم مثلا از چنین حرفی توی خودم یه انگیزه مدت دار در خودم ایجاد کنم و از تله این احساس سنگین با چنین حرف هایی به تنهایی عبور کنم .
البته جای این حرف ها توی این تاپیک نیست ،قاعدتا باید تاپیکی با موضوع مرتبط با خودش این حرف ها ادامه پیدا کنه.
در واقع این حرف ها قطعه های یه پازل برای کمک کردن هستن تا استقامت لازم رو توی طول مسیر برای تغییر ایجاد کنن ولی به تنهایی نمی تونن غلبه این احساس ها رو بشکنن.
خب اون چیزی که این جور مواقع میشه گفت و کاربردی باشه این هست که مسیر رو بهترِ به جای تغییر دادن کل بینش و احساس مون به موضوعی معطوف کنیم که گسترش اون موضوع بتونه بهمون کمک کنه تا غلبه این احساس ها و به تبعش طرز فکر مون کمتر و کمتر بشه.
اگر بتونین توی این مسیر هم از روانپزشک کمک بگیرین خب خیلی بهتر هست و یادم هست که توی یکی از تاپیک هاتون دکتر محمدیان رو معرفی کرده بودم.
خب این موضوعاتی که می خواین بهش بپردازین چیا می تونن باشن.
مطمئنا فعالیت های گروهی و اجتماعی موثر تر و قوی تر هستن ، ولی به خودتون بستگی داره که چه فعالیتی انتخاب می کنین ، باید ببنین اولا چه فعالیت هایی رو دوست دارین ، این که به فعالیتی بپردازین که دوست داشته باشین عنصر مهمی هست.
موضوعات این فعالیت ها می تونن خیلی باشن ،موضوعاتی مثل ورزش های گروهی مثلا عضویت توی یه گروه کوهنوردی و انواع ورزش های گروهی دیگه ، شرکت در کلاس های هنری که حتما باید می گم دوست شون داشته باشین ، عضویت فعال در گروه های محیط زیست ، فعالیت های عام المنفعه و...
میشه خودتون چند مثالا بزنین که با توجه به روحیه خودتون اونها رو دوست دارین؟
بعد از موضوعات گروهی و اجتماعی نوبت به موضوعات فردی می رسه ، باز هم دوست داشتن اون موضوعات مهم هستن ، یه عنصر دیگه که توی این گگونه فعالیت ها اولویت داره که بهش توجه کرد ملموس بودن موضوعی هست که بهش می پردازین ،منظورم این هست که کاری باشه که دست آورد خارجی ملموس داشته باشه بهتر هست .
مثلا باز یادم میاد گفته بودین به گلکاری و پرورش گیاه علاقه دارین ، خب این موضوع جذابی توی موضوعات فردی می تونه باشه ، این که آدم یه دونه رو بکاره و هر روز ازش مراقبت کنه و اتفاق های خارق العده ای که می افته رو نه از پشت قاب تلویوزیون بلکه زنده تماشا کنه واقعا لذت بخشه. این که چند تا دونه از گیاه های مختلف و متنوع بکاره (هر چی بیشتر بهتر) و تا انتها از شون مراقبت کنه ، ریشه زدن ها و جوانه زدن هاش رو تماشا کنه ، شکل های مختلف رو یش هاشون رو با هم مقایسه کنه حتی از مراحل مختلف رشد شون عکس بگیره ،روشون اسم بذاره گل دادن و احیانا محصول داشتن شون رو تماشا کنه فکر می کنم فعالیتی باشه که می تونه در نوع خودش بخشی از روز تون رو بجای غصه خوردن و فکر کردن پر کنه تا ان شاء الله ریشه این شادی ها توی زندگی تون رشد کنه و به تبع فعالیت های ذهنی آزار دهنده جاشون تنگ تر تنگ تر بشه.
راستی این که بتونین همزمان توی فعالیت های فردی و گروهی کاری رو شروع کنین خیلی بهتر هست .
توی طول مسیر هم اگر احساس بدتون خواست اذیت تون کنه خیلی وقت ها با سئوال "خب که چی بشه؟" خودش رو نمایش داد شما هم با سئوال بالغ تون جواب بدین "چرا که نه؟"
موفق باشین.
Pooh (دوشنبه 21 خرداد 97)
تشکرشده 3,095 در 1,314 پست
سلام.
ممنون فرشته مهربان. متوجه شدم.
سلام اقا حامد.
پاراگراف اول پست اخرتون رو نفهمیدم ولی بقیش رو متوجه شدم.
یکم ذهنم ارومتر بشه، بعد یه تاپیک میزنم یا شایدم برم مشاوره حضوری.
ممنونم ازتون.
سحر خانم، شما مشخصه که دختر قوی هستید، و تبریک میگم اگر هیچوقت احساس یاس بهتون دست نمیده. جون من خیلی وقتا احساس یاس بهم دست میده. شاید فرق من و شما اینه که من بروزش میدم ولی شما نه. خوبه که اینقدر قدرت داری. ولی مطمینی که قدرت قضاوت در مورد دیگران رو هم داری؟
زن ایرانی (دوشنبه 21 خرداد 97)
تشکرشده 416 در 195 پست
پوه جان، سلام
دو تا سوال دارم ازت.
تا به حال خواستگار غیرسنتی داشتی؟
اهل شرکت در فعالیت های اجتماعی هستی؟
تو این مدتی که در حال بررسی خواستگارت بودی، معیارهات منطقی بود. بعد از این جریانات برات تجربه هم شد که تواضع در مقابل خواستگار خیلی شیوه صحیحی نیست. خب الان خیلی شرایط خوبی هست که تمرکزت رو روی خواستگار غیرسنتی بزاری. یه جوری که آشنایی بین خودتون دو نفر باشه و خانواده ت فقط در جریان باشن. شاید بگی زیاد مورد پسند واقع نمیشم. خب هرچی تعداد فعالیت های اجتماعیت رو بیشتر کنی، با آدم های بیشتر و روحیه های متنوع تری آشنا میشی.
با روحیاتی که از نوشته هات پیدا هست، خواستگار سنتی نه تنها جواب نمیده، بلکه خیلی از نظر روحی و اعتماد به نفس تضعیفت میکنه.
تشکرشده 1,077 در 458 پست
سلام عزیزم / نه هرگز!
اینجا محیط مجازیه و خطا درونش زیاده مگر افراد خیلی خبره که اونام با توجه به سوابق و افرادی که بهشون مراجعه داشتن و مقالات و کتابها بتونن نظرات خیلی بهتری بدن.
فکر نمیکنم ما اینجا تو این تاپیک آمده باشیم شما رو برنجانیم یا قضاوت کتیم هر کسی در حد توانش یاریتون کرده . مثل من که همیشه برای شما آمدم.
خیلی ها برای تاپیکیتون وقت گذاشتن .. حتی بهترین افراد سایت و خیلی مشاوره های خوبی دادن. منم از دید خودم برای شما نوشتم گاهی لازمه انسان در سختی قرار بگیره تا قوی بشه در حدی که اتفاقات تلخ رو راحت پشت سر بگذاره.
در هر صورت من بشخصه فکر میکنم گذاشتن نظرات بیشتر در خصوص این تاپیک هم خاطر شما رو مکدر میکنه هم زحمت ما رو زیر سؤال میبره.
اگر فکر میکنین علت ناراحتیتون مطلبی خارج از قضیه خواستگار هست میتونید در تاپیک جداگانه ای مطرح کنین که مخاطب دچار قضاوت یا نظرات اشتباه نشه.
در پایان اگر خاطر شما مکدر شده عذر میخوام اما با توجه به گذشته و امروز بنظرم باید بیش از گذشته دختر قوی تری باشین.. من دیگه اینجا نظری نمیگذام . سربلند باشی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ
مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ
وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ
وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ
وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد
ویرایش توسط sahar.66 : دوشنبه 21 خرداد 97 در ساعت 18:39
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)