لطفا راهنماییم کنید که باز هم به خودم و این خواستگار لازمه زمان بدم یا نه؟

[Pooh]

اگر خواهان باشند بر می گردند. خیلی خوب کردی که گفتی اگر مهریه براتون مهمه اول تکلیف آون رو مشخص کنید و بعد ادامه آشنایی.
آفرین. درایت خوبی بود.
حالا آگه واقعا خواهان باشه بر می گرده، و اگر هم آنقدر مادیات براش ارزش داره همین الان خودش را نشان می ده.

هه... اینی که من دیدم، پولش از همه چی براش عزیزتره.

میگفت من خودمو متعهد به چیزی که تعیین کردم میدونم و چیزی رو تعیین میکنم که بتونم بدم و وعده الکی ندم. و حد تواان الان من که بتونم بدم، نهایت 30 تاست.

همچین میگفت که حد توان الانم و اینکه خودمو متعهد میدونم، که من فکر میکردم منظورش اینه که اگر همین الان زنش بگه مهریمو میخوام بتون دو دستی تقدیمش کنه.

اتفاقا این رو پرسیدم. گفتم یععنی من فردای عقد بگم من همین سی تایی که گفتی در حد توانته، همین الان میخوام، شما دست میکنی تو جیبت و میگی بفرما؟

گفت نه در طول زندگی بهش میدم.

گفتم یعنی در طول زندگی توان شما همین حد باقی میمونه و توان الان شما با توان 20 سال دیگه شما یک اندازست؟ یعنی من فرضا بیست سال دیگه خواستم مهریمو بخوام، شما باز حرف توان اون موقعتون مطرح میشه یا نه؟

گفت من کلا هر موقع باشه 30 تا بیشتر نمیدم.

منم گفتم پس کلمه ی " در حد توان" برای شما فقط بازی باکلماته.

بگذریم.... گفتن نداره، ولی در حین صحبت، حتی در نظرم اومد که اگه صد ا رو قبول کنه و بهم ثابت بشه دوستم داره، بع از عقد 70 تاش رو میبخشم. ولی دیدم نه... مرغش یه پا داشت.

سقفی که اون تعیین میکرد حدود 60 میلیون الانه. کفی که من تعیین کردم حدود 200 میلیون الانه. گویا 140 میلیون، برای ایشون ارزشش بیشتر از من بود و من هم دیگه صحبت رو ادامه ندادم و گفتم پس خوشبخت باشید.

[Pooh]

دیگه مهم نیست.
فقط خدا رو شکر که تردیدم در مورد بی علاقگیش، به اطمینان تبدیل شد. و من هرگز حاضر به زندگی که طرفم توش بهم علاقه نداشته باشه، نیستم.

به خصوص که چیزی که من خواستم، واقعا حداقل عرف جامعه بود و رقم عجیب و غریبی نبود. و ماشالله وضع مالیشون هم خوبه.


بی خیال دیگه مهم نیست.

خوشحالم که با تمام ترسی که از تنهایی دارم، و با تمام کمالگرایی هایی که شاید در ملاک هام داشتم، توی این جریان تونستم تحمل خودم رو برای روبرو شدن با شرایطی که باب میلم و مطابق ایده آلهام نبود بالاتر ببرم و به ترس از تنهایی و مجرد موندن هم غلبه کنم و نذارم تصمیم اشتباهی بگیرم.

و البته خودم هم فهمیدم خیلی آدم خوبی ام که اینقدر بزرگوارم که ظاهر بین نیستم. شاید هر کی جای من بود، تا پیوند کلیشو میفهمید میگفت نه. ولی من فهمیدم خودم آدمیم که واقعا ارزش های اخلاقی و فرهنگی برام مهمتره.

حالا یکی نیست بهم بگه اینا رو نگی چی بگی؟ :)

[Telegramid_TrueMotion]

من اصلا کاری ندارم طرف کی بود ولی قبل اینکه مطرح می کردی مهریه رو
باید یه نگاه به ایینه می انداختی ببینی چند چندی
چند سالته؟
چند تا خواستگار صف کشیده برات؟
چند نفر حاظره همین 30 تا رو اسما حتی بنامت بکنه؟


بازم میگم از نظر من نمی بایست حتی مطرح می کردی چون اگه قرار بود خوشبخت بشی با 1 سکه هم میشدی ولی اشتباهت اینجاست زوم کرده بودی رو سکه و توقع داشتی با این همچی یا هیچی... پشیمون شدنت تو اینده حتمی هست

[صبا_2009]

Pooh عزیز خدا رو شکر که با درایت خوبت نتیجه ختم بخیر شد.

من هنوزم سر حرف اولم هستم این آقا یا شما رو نپسندیده بود یا کلا بی مسئولیت بود! بی مسئولیتی خیلیی گسترده هست. اینکه کسی یه خواستگاری ساده رو تا این حد کشش بده و در نهایت بخاطر مبلغ مهریه بزنه زیر همه چیز چیزی جز بی مسئولیتی نیست و البته ایشونم در کل پروسه یه جوری رفتار کرده بود که نه احساساتی نشون بده نه احساساتی رو در شما برانگیخته کنه و تمام جوانب احتیاط که مبادا خرج اضافه ای برای شما تراشیده بشه رو رعایت میکرد نشون از این داشت که کلا ازدواج دغدغه اصلیش نیست و یه بازی رو شروع کرده بود که در صورتی که توش تمام منافعش تامین میشد حاضر به ادامه بود و در غیر اینصورت میکشید کنار!

حتی اگر مهریه 30 تا هم قبول می کردی هیچ معلوم نبود بعد از مثلا مهاجرتش یا قبولی دکترات می خواست باهات ادامه بده (حتی در صورتی که همسرش بودی)

مجرد بودن و تنهایی کشیدن شاید سخت باشه ولی بهتر از مورد سوء استفاده قرار گرفتن هست.

شاد باش که قضیه همین جا ختم بخیر شد بدون اینکه احساساتت درگیر بشه

[minno]

عزیزم اگه عاشقت بود قبول می کرد. لیاقت شما بیشتر از این حرفاست . خودت را دست کم نگیر بانو.

[dooo]

Poohجان خداروشکر که ختم به خیر شد،درکت میکنم که الان شاید یه خورده ناراحت باشی یا کمی از آینده نگران باشی که چه اتفاقی میفته اما مطمئن باش که یه ازدواج ناموفق هزااااار برابر بدتر از تنهایی و مجرد بودنه

ازدواجی که عاقلانه و با علاقه ی دوطرفه باشه واقعا اوج خوشبختیه ان شاالله قسمت شما و همه ی مجردا بشه اون هم خیلی زود

با توجه به اینکه گفتید از نظر مالی وضعیت خوبی داشتن صد سکه انتظار زیادی نبوده،البته باز هم نمیشه از جانب اون اقا و اینکه طرز فکرشون واقعا چی بوده حرف زد و قضاوت کرد

اما هر دلیلی که بوده همه رو به فال نیک بگیر و از خدا بخواه کسی که واقعا باهاش خوشبخت میشی سر راهت قرار بده

[Parastou]

تو آشنایان ما یه آقایی هستن که تک پسر بودن و سال ها از جانب خانواده این حس رو دریافت می کرده که خیلی ویژست و هر دختری برازنده ایشون نیست. به همین دلیل بارها به دلایل مختلف گزینه های زیادی رو از رد کردن تا این که سنشون بالا رفت. فرق ایشون با موردی که سر راه شما قرار گرفت این بود که فهمیدن تو تصمیم گیری برای ازدواج دچار مشکل شدن و این مشکل رو با دختری که بار آخر به خاستگاریش رفتن و به اشتراکاتی هم رسیده بودن مطرح کرد و با هم جلسات مشاوره متعددی رفتن و بعد هم ارتباطشون به ازدواج موفقی ختم شد شکر خدا.
این آقای خاستگار نه تنها وسواس فکری داشتن بسیار خودشیفته هم بودن که تو زندگی خیلی آزار دهنده خواهد بود ترکیب این دو مشکل.
شمابا توجه به شرایط مهریه بالایی تعیین نکردید. خدا رو شکر کنید که همین جا مشخص شد این آقا کسی نبود که قدر شما رو بدونه.

[Pooh]

تو آشنایان ما یه آقایی هستن که تک پسر بودن و سال ها از جانب خانواده این حس رو دریافت می کرده که خیلی ویژست و هر دختری برازنده ایشون نیست. به همین دلیل بارها به دلایل مختلف گزینه های زیادی رو از رد کردن تا این که سنشون بالا رفت. فرق ایشون با موردی که سر راه شما قرار گرفت این بود که فهمیدن تو تصمیم گیری برای ازدواج دچار مشکل شدن و این مشکل رو با دختری که بار آخر به خاستگاریش رفتن و به اشتراکاتی هم رسیده بودن مطرح کرد و با هم جلسات مشاوره متعددی رفتن و بعد هم ارتباطشون به ازدواج موفقی ختم شد شکر خدا.
این آقای خاستگار نه تنها وسواس فکری داشتن بسیار خودشیفته هم بودن که تو زندگی خیلی آزار دهنده خواهد بود ترکیب این دو مشکل.
شمابا توجه به شرایط مهریه بالایی تعیین نکردید. خدا رو شکر کنید که همین جا مشخص شد این آقا کسی نبود که قدر شما رو بدونه.

سلام.
اینجوری نگید در مورد اون بنده خدا. احساس گناه بهم دست میده. حس می کنم ازش ینجا یه آدم بد و غول بی شاخ و دم ساخته ام اینجا.
اونا آدمای خوبی بودن.

تازه شایدم من بیشتر از اونها ، اونها رو معطل کردم. چون شاید از اول که حسی درونم ایجاد نشد، نبید ادامه میدادم و مردم رو معطل میکردم.

شاید بی محبت نبود ولی شکل محبت کردنش به دل من نمی نشسته.

شاید این منم که واقعا لیاقت اونو نداشتم.

شاید هم به خاطر گناهای گذشته، جوری شدم که مهر آدم پاکی مثل اون به دلم نمی افته. اثر گناهام.

کلا بی خیال ازدواج بشم بهتره. من نمیتونم کسی رو دوست داشته باشم. ایراد از منه. بهتره دیگه هم کسی رو علاف نکنم و با احساسات و اعصاب کسی بازی نکنم. من به درد ازدواج و زندگی نمی خورم.

فقط لطفا در مورد این آقا بد نگید.

از عصر تا حالا دارم از عذاب وجدان فقط گریه می کنم....
---------------------------------------------------------------------------

لطفا تاپیک رو ببندید.

- - - Updated - - -

من اصلا کاری ندارم طرف کی بود ولی قبل اینکه مطرح می کردی مهریه رو
باید یه نگاه به ایینه می انداختی ببینی چند چندی
چند سالته؟
چند تا خواستگار صف کشیده برات؟
چند نفر حاظره همین 30 تا رو اسما حتی بنامت بکنه؟


بازم میگم از نظر من نمی بایست حتی مطرح می کردی چون اگه قرار بود خوشبخت بشی با 1 سکه هم میشدی ولی اشتباهت اینجاست زوم کرده بودی رو سکه و توقع داشتی با این همچی یا هیچی... پشیمون شدنت تو اینده حتمی هست

سلام.
شاید حق با شما باشه.
ولی ازدواج فقط خوشبخت شدن من نیست. طرف مقابلم هم باید با من خوشبخت بشه. اما من فهمیدم به درد کسی نمیخورم.

امیدوارم خوشبختو سعادتمند باشه. لیاقتش رو داره.

[الهه زیبایی ها]

سلام.
اینجوری نگید در مورد اون بنده خدا. احساس گناه بهم دست میده. حس می کنم ازش ینجا یه آدم بد و غول بی شاخ و دم ساخته ام اینجا.
اونا آدمای خوبی بودن.

تازه شایدم من بیشتر از اونها ، اونها رو معطل کردم. چون شاید از اول که حسی درونم ایجاد نشد، نبید ادامه میدادم و مردم رو معطل میکردم.

شاید بی محبت نبود ولی شکل محبت کردنش به دل من نمی نشسته.

شاید این منم که واقعا لیاقت اونو نداشتم.

شاید هم به خاطر گناهای گذشته، جوری شدم که مهر آدم پاکی مثل اون به دلم نمی افته. اثر گناهام.

کلا بی خیال ازدواج بشم بهتره. من نمیتونم کسی رو دوست داشته باشم. ایراد از منه. بهتره دیگه هم کسی رو علاف نکنم و با احساسات و اعصاب کسی بازی نکنم. من به درد ازدواج و زندگی نمی خورم.

فقط لطفا در مورد این آقا بد نگید.

از عصر تا حالا دارم از عذاب وجدان فقط گریه می کنم....
---------------------------------------------------------------------------

لطفا تاپیک رو ببندید.

- - - Updated - - -



سلام.
شاید حق با شما باشه.
ولی ازدواج فقط خوشبخت شدن من نیست. طرف مقابلم هم باید با من خوشبخت بشه. اما من فهمیدم به درد کسی نمیخورم.

امیدوارم خوشبختو سعادتمند باشه. لیاقتش رو داره.

اینجوری در مورد خودتون نگید
تک تک ما مورد پسند خدا هستیم
هیچ کدوم از ما حق نداریم در مورد پسندیده های خدا اینطوری بگیم
حتی اگه خودمون باشیم

وقتی جلوی آیینه میرید حتما دختری رو میبینید که
حاضر نیست تن به هر ازدواجی بده
فقط هممون نقطه ضعف هایی داریم و
لازم داریم ی چیزهایی رو یاد بگیریم

[باغبان]

سلام خانم Pooh



ان شاالله که خوب باشید ،،
ممنون که در همدردی قابل دونستید و از خودتون گفتید ،،
ان شالله خیره ،،

یه مطلبی هست که باید خدمتتون بگم ،،



می دونی خانم pooh ،،، شاید درون ما انسانها دو افکار وجود داشته باشه :
1- افکار مثبت
2- افکار منفی

مغز در این دو جریان در حال حرکته ،،
باید با یادآوری نقاط روشن زندگیمون ( در هر لحظه از زندگیمون )مغز خودمون را به سمت افکار مثبت سوق بدیم ،،
وقتی این کار را کنیم تاریکی ها کم تر میشه ،،
وقتی تاریکی ها کمتر بشه احساس بهتری به خودمون داریم ،،
وقتی احساس بهتری به خودمون داشته باشیم عزت نفس و اعتماد به نفس بهتری داریم.
وقتی عزت نفس و اعتماد به نفسمون بهتر شد مجهز به دو بال میشیم :
1 - بال باور
2- بال روحیه

می دونی وقتی این دوبال راداشته باشیم ،، می تونیم پروازکنیم ،،می تونیم اونقدر اوج بگیریم تا اونجایی که فکرش هم نکنیم.