به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 7 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 93
  1. #61
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    آونگ جان سلام روزتون بخیر

    باور کنید من چند روزه بهش محبت میکردم و مهربون بودم

    ما بحث نکردیم من گفتم برای زندگیمون میخوای چه کار کنی من امروز وقت گرفتم گفت من مشکل ندارم نمیام میخوام برم هوا عوض کنم از این جور حرفها

    منم زیاد اصرار نکردم و خودم رفتم
    مشاوره خوب بود ولی میگفت که خودش باید بیاد اولا وسواسش و اختلال روانی که داره باید قرص بخوره

    به خودم هم گفت باید ببینی میتونی کنار بیای یا نه و اصول رفتاریت عوض بشه چیزاهایی که شما اینجا گفته بودید هم تقریبا ایشون هم تکرار کردن
    راستی آونگ جان شما تحصیلاتتون چیه؟

    همسرم که دیشب اومد خونه خیلی زیاد باهاش گرم نگرفتم فقط سلام و علیک و خوبی گفت چرا صبر نکردی با من بری گفتم تو که میگی مشکل نداری میگم بریم میگی من مشکل ندارم تو مشکل داری حالا که رفتم اومدم میگی چرا با من نرفتی
    من واقعن نمیدونم دیگه چطور باید با تو باشم دارم میرم که مشکلاتم حل کنم که حداقل اگر توی زندگی با تو به نتیجه نرسیدم بتونم برای بعد از طلاق حداقل روحیه باز و بهتری داشته باشم و افسردگی به سراغم نیاد
    گفت پس برو پیش وکیل بعد برو پیش روانشناس
    بعد شروع کرد به اینکه تونمیخوای درست بشی تو همش اینطوری اونطوری

    حتی یکبار هم نگفت اره من اشتباه دارم بعدم رفتیم طبقه بالا چون پدرش تنها بود با هم شام خوردیم طبق معلوم آخر سفره اومد و شام خوردیم من اومدم پایین اون بعد 45 دقیقه طبق معمول اومد پایین ... نشست جلوی تلویزیون و من هم خوابیدم صبح هم پاشدم صبحانه آماده کردم ببره ... یکم غرغر و ظرفها به هم میزد و در بهم میزد ورفت سر کار تا الان که دارم اینو مینویسم ... حالم بهتره یکم آروم هستم و دیشب یک فایل صوتی راز گوش کردم و به چیزهای خوب فکر کردم تا یکم روحیه ام بهتر بشه و شد ولی نمیدونم چرا میلی به همسرم ندارم که زنگ بزنم حالشو بپرسم وووو دوست ندارم این حالم از بین ببرم ....

  2. #62
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام مینا خانم
    اولا تشویقتون کنم بابت اینکه مشاوره رفتید
    تشویقتون می کنم که باهاش مهربون بودید
    بعد اگه دم دستم بودید یک دعوای مفصل باهاتون می کردم
    اول تکلیف خودمو معلوم کنم: من اینجا ذینفع نیستم . حل شدن و نشدن مشکل شما نفعی به من نمی رسونه پس اگه دعواتون می کنم یا عصبانی میشم ناراحت نشید به خاطر خودتونه
    آخه اینم جمله است که گفتید:
    من واقعن نمیدونم دیگه چطور باید با تو باشم دارم میرم که مشکلاتم حل کنم که حداقل اگر توی زندگی با تو به نتیجه نرسیدم بتونم برای بعد از طلاق حداقل روحیه باز و بهتری داشته باشم و افسردگی به سراغم نیاد

    دیگه صورتک عصبانیت و ناراحتی نبود بگذارم
    یعنی واقعا از دیشب تا به حالا با توجه به جواب همسرتون :گفت پس برو پیش وکیل بعد برو پیش روانشناس
    نفهمیدید چه سوتی ای دادید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟
    آخه این همه ما میگیم شما هم زحمت می کشید بعد با یک جمله خرابش می کنید
    می دونم سخته
    می دونم خسته اید
    می دونم بار سنگینی رو تنهایی باید بکشید
    می دونم دوست دارید مثل خیلیها زندگی خوبی داشته باشید
    می دونم به خودتون میگید :چرا من؟؟؟ مگه من چه گناهی کرده بودم؟؟؟
    اما اول گفتم :راهتون سخت و طولانی است
    باید خیلی دقت کنید
    سوال خصوصی نپرسید:
    تحصیلات من مهندسی است
    براتون از خدا آرزوی صبر و موفقیت دارم
    ویرایش توسط آونگ : دوشنبه 31 فروردین 94 در ساعت 10:10

  3. کاربر روبرو از پست مفید آونگ تشکرکرده است .

    واحد (دوشنبه 31 فروردین 94)

  4. #63
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    حق با شماست متاسفانه من یکی از ایراد هایی که دارم همینه دیگه بدبختانه

    زبونم از کنترلم خارج شد چون واقعن عصبی شدم .....

    ببخشید سوال خصوصی پرسیدم
    پس چی میگفتم بهش ....

    برای دعوا ها هم ناراحت نشدم چرا باید ناراحت بشم .شما به نفع من حرف زدید

    و مثل بقیه منو تنها نذاشتید

    متاسفانه از بس در زمان مجردی همش جنگیدم برای موقعیتم برای خودم و شخصیتم به دلیل مشکلاتی که پدرم ایجاد کرده بود روحیه جنگیدم هم ضعیف شده

  5. #64
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    مینا اتفاقا من تاپیکت را دنبال می کنم و دوست دارم بدونم بالاخره این مشکل چطوری حل می شه.
    ولی چیزی به ذهنم نمی رسه که برات بنویسم.

    تا همسرت برای درمان اقدام نکنه، شما یک نفری راه به جایی نمی بری.
    دوست ندارم حرفی بزنم که ناامید بشی یا انرژیت را بگیرم.
    منتظرم ببینم بالاخره همسرت برای درمان با شما همراه می شه یا نه.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  6. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    واحد (دوشنبه 31 فروردین 94)

  7. #65
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    مینا جان من هم تایپک شما رو دنبال میکنم . همسرتون به درمان نیاز داره ولی برای اینکار به همراهی و همدلی شما نیاز مبرم داره . سعی نکن ایشون رو بیمار جلوه بدی . بهش بگو ما هر دومون برای بهتر شده زندگیمون به مشاوره نیاز داریم . میتونستی بگی تنها رفتم چون به شما و زندگی باشما علاقه دارم و برام خیلی مهمه . خواهش میکنم توهم کمکم کن . ازش کمک بخواه . به جای اینکه نشون بدی که به کمک احتیاج داره .

  8. کاربر روبرو از پست مفید واحد تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 01 اردیبهشت 94)

  9. #66
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    سلام خیلی خوشحال شدم عزیزانم واحد و شیدای عزیزم

    ممنونم واقعن خدا رو شاکر هستم و دوستتون دارم

    بله همسرم میاد مشاوره و مشکل اینه درست نمیتونه حرف بزنه به جای اینکه به دل و دماغ ندارم میگه من مشکل ندارم
    چون بعدش اعتراف کرد که دل و دماغ نداشتم میخواستم روحیه ام عوض بشه

    راهی که میشه اما این منو بیشتر نگران میکنه که ادامه نده که همه کاراش همینطوره تا تقی به توقی میخوره میگه دیدی اینم مشاوره
    که در طول چهار سال همه چیز به هم نسبت داده

    الان بعضی مواقع میگه رفتیم تهران مشاوره چی شد چه تغییری کردی در صورتی تهران به ایشون قرص تجویز کرد و به من کلاس مهارت ارتباطی و زنا شویی

  10. کاربر روبرو از پست مفید مینای سخن گو تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 01 اردیبهشت 94)

  11. #67
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام مجدد
    چی باید می گفتید:
    عزیزم من صبر کردم ولی داشت دیر می شد منم ناچار برای اینکه این وقتی که گرفتم از دست نره خودم تنهایی رفتم ، ان شاالله دفعه بعد باهم میریم
    بعد همین الان که تنور داغه نون رو بچسبونید که :فردا زنگ میزنم وقت بگیرم تو کی می تونی بیایی؟؟
    ضمنا اصلا نگران نباشید که همسرتون نمی تونه مشکلش رو بیان کنه
    من تا به حال مشاوره نرفتم ولی به خاطر یکی از نزدیکانم به عنوان همراه پیش روانپزشک رفتم
    طبیعی است که بیمار روحی اولش قبول نداره مریضه و دلایل دیگه ای میاره
    این هنر روانپزشک و یا مشاور است که با دقت در صحبتها و سوق دادن مسیر صحبت به سمت اطلاعات مورد نیازش ، آنها را بدست آورد
    ضمنا حتما نیاز است بعد و یا قبل از هر جلسه و یا چند جلسه یکبار شما به تنهایی بروید و توضیحاتی جهت روشن شدن موضوع بدهید
    شاعر گرانقدر سرزمینمان می فرماید:
    گرچه منزل بس خطرناک است مقصد بس بعیـــــــد
    هیچ راهی نیست کان را نیست پایــان غم مخـــــور

    موفق باشید
    ویرایش توسط آونگ : دوشنبه 31 فروردین 94 در ساعت 15:41

  12. 2 کاربر از پست مفید آونگ تشکرکرده اند .

    واحد (جمعه 04 اردیبهشت 94), هم آوا (سه شنبه 01 اردیبهشت 94)

  13. #68
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 خرداد 95 [ 10:16]
    تاریخ عضویت
    1393-11-25
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    2,721
    سطح
    31
    Points: 2,721, Level: 31
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 67 در 45 پست

    Rep Power
    29
    Array
    ممنون آونگ عزیز

    بهش اس ام اس دادم امروز هم دکتر هست اگر مایلی برات وقت بگیرم همین امروز بریم

    اما اومد در در شرکت دنبالم و با هم راه افتادیم رفتیم توی راه دیدم حالش بهتره گفتم بریم دکتر امروز وقت بده بهت .. هیچی نگفت و ساکت دوباره گفتم نمیخوای جواب بدی

    گفت رفتیم تهران چی شد این همونطور تو مشکل داری باید اصلاح بشی و درست بشی گفتم اره من مشکل دارم تو درست میگی ولی من رفتم میگه همسرت هم باید بیاد چون ما نمیتونیم براساس حرف شما راه کار بدیم باید همسرتون هم بیان مشاوره بشن وگرنه من خودم تنها میرفتم شروع کرد به پرخاشگری تو نمیفهمی تو مشکل داری تو سرکوفت میزنی تو اینو مییگی
    تو اونو میگی خلاصه هر چی بود ریخت وسط همه حرفهایی که تو دعوا بهم زده بودیم البته اونایی که من گفته بودم و برداشته های غلط از حرفهای قبلی
    خلاصه سرتون درد نیاورم تا اینکه گفت باشه میرم دکتر ولی به تعدادی که تو رفتی پیش وکیل میری پیش مشاور بعد درست میشی بعد من میرم میری قرص میخوری گفتم اینا هیچکدوم به هم ربط نداره
    دوباره پرخاشگری هر دومون انجام شد بعد برگشته میگه باشه ولی وقتی شکمت آب شد و قیافه ات درست شد بعد میرم دیگه زدم سیم آخر گفتم مرسی پس از اول بگو از قیافه من خوشت نمیاد نه من برای قیافه ام کاری نمیتونم بکنم پس مشاوره هم کنسل پیگیری وکیل انجام میدم چون قیافه ام چیزی نیست خود به خود درست بشه
    گریه کردم رسیدیم خونه رفتم خونه و نیامد پایین ( اینو هم بگم از حرفی که زده بود کلی بهم ریخت بد رانندگی میکرد ترمزیهای بد میگرفت و گاز میداد و با آخرین سرعت میرفت ) منم فقط دعا میکرد م به سلامت برسم

    خلاصه رسیدیم خونه من رفتم توی خونه اون نیامد و توی ماشین نسیت بعد یک ساعت نیامد پایین

    من هم لباس عوض کردم برم پیش وکیل دیدم جلوی دره توی ماشینه گفت کجا گفتم میرم پیش وکیل ... چون من و تو منطق نداریم و من برای قیافه ام نمیتونم کاری کنم
    تا اینکه پدر شوهرم وامد از در بیرون گفت اینجا چه کارم میکنید گفتم هیچی گفت شام بیایین بالا گفتم تا شام خیلی مونده تا ببینم چی میشه
    خلاصه در ماشینو بستم رفتم اومد دنبالم داد زد گفت زود باش سوار شو میریم پیش مشاور اما اگه بگه تو مشکل داری چی گفتم باشه بریم اگر گفت من میرم خودم اصلاح میکنم اما اگه گفت تو مشگل داری چی باشه میریم میبینیم

    رفتیم مشاوره دکتری که خودم یکبار رفته بودم بود ولی مراجعه کننده داشت به منشی گفتم اجازه بده ما بعدش بریم من واقعن کارم ضروری

    خلاصه رفتیم داخل
    من گفتم اون گفت من گفتم اون گفت

    - - - Updated - - -

    ممنون آونگ عزیز

    بهش اس ام اس دادم امروز هم دکتر هست اگر مایلی برات وقت بگیرم همین امروز بریم

    اما اومد در در شرکت دنبالم و با هم راه افتادیم رفتیم توی راه دیدم حالش بهتره گفتم بریم دکتر امروز وقت بده بهت .. هیچی نگفت و ساکت دوباره گفتم نمیخوای جواب بدی

    گفت رفتیم تهران چی شد این همونطور تو مشکل داری باید اصلاح بشی و درست بشی گفتم اره من مشکل دارم تو درست میگی ولی من رفتم میگه همسرت هم باید بیاد چون ما نمیتونیم براساس حرف شما راه کار بدیم باید همسرتون هم بیان مشاوره بشن وگرنه من خودم تنها میرفتم شروع کرد به پرخاشگری تو نمیفهمی تو مشکل داری تو سرکوفت میزنی تو اینو مییگی
    تو اونو میگی خلاصه هر چی بود ریخت وسط همه حرفهایی که تو دعوا بهم زده بودیم البته اونایی که من گفته بودم و برداشته های غلط از حرفهای قبلی
    خلاصه سرتون درد نیاورم تا اینکه گفت باشه میرم دکتر ولی به تعدادی که تو رفتی پیش وکیل میری پیش مشاور بعد درست میشی بعد من میرم میری قرص میخوری گفتم اینا هیچکدوم به هم ربط نداره
    دوباره پرخاشگری هر دومون انجام شد بعد برگشته میگه باشه ولی وقتی شکمت آب شد و قیافه ات درست شد بعد میرم دیگه زدم سیم آخر گفتم مرسی پس از اول بگو از قیافه من خوشت نمیاد نه من برای قیافه ام کاری نمیتونم بکنم پس مشاوره هم کنسل پیگیری وکیل انجام میدم چون قیافه ام چیزی نیست خود به خود درست بشه
    گریه کردم رسیدیم خونه رفتم خونه و نیامد پایین ( اینو هم بگم از حرفی که زده بود کلی بهم ریخت بد رانندگی میکرد ترمزیهای بد میگرفت و گاز میداد و با آخرین سرعت میرفت ) منم فقط دعا میکرد م به سلامت برسم

    خلاصه رسیدیم خونه من رفتم توی خونه اون نیامد و توی ماشین نسیت بعد یک ساعت نیامد پایین

    من هم لباس عوض کردم برم پیش وکیل دیدم جلوی دره توی ماشینه گفت کجا گفتم میرم پیش وکیل ... چون من و تو منطق نداریم و من برای قیافه ام نمیتونم کاری کنم
    تا اینکه پدر شوهرم وامد از در بیرون گفت اینجا چه کارم میکنید گفتم هیچی گفت شام بیایین بالا گفتم تا شام خیلی مونده تا ببینم چی میشه
    خلاصه در ماشینو بستم رفتم اومد دنبالم داد زد گفت زود باش سوار شو میریم پیش مشاور اما اگه بگه تو مشکل داری چی گفتم باشه بریم اگر گفت من میرم خودم اصلاح میکنم اما اگه گفت تو مشگل داری چی باشه میریم میبینیم

    رفتیم مشاوره دکتری که خودم یکبار رفته بودم بود ولی مراجعه کننده داشت به منشی گفتم اجازه بده ما بعدش بریم من واقعن کارم ضروری

    خلاصه رفتیم داخل
    من گفتم اون گفت من گفتم اون گفت

    - - - Updated - - -

    شاید بگم نیم ساعت من گفتم اون گفتم

    بعد مشاورمون گفت حالا ساعت وقتتون تموم شد ...
    گفت به همسرم هر دو مشکل دارید هر دو مقصر دچار طلاق عاطفی شدید

    به همسرم گقت شما باید بروی پیش روانپزشک نه اینجا حتما هم سعی کنید برید تهران
    همسرم گفت باشه میرم همون که قبلی رفتم برم

    - - - Updated - - -

    ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفت بله حتمان برید چه همسرتون با شما زندگی کنه چه نکنه شما باید بری برای خودتم شده برو

    برو که حداقل خودت به آرامش برسی و همسرتو به آرامش برسونی
    و به من گفت هر هفته یک روز بیا مشاوره و به همسرم گفت میرید دکتر بعد هفته یک روز هم شما باید بیای

    اول به خاطر خودتون دوم به خاطر زندگیتون سوم به خاطر اینکه به هم عشق بورزید

    خدا شکر همسرم یکم آروم شد و قراره بریم دکترتهران برای روانپزشکی که قبلا رفتیم

    باز اگر شما کسی رو سراغ دارید که خوبه توی تهران بهم اعلام کنید

  14. 2 کاربر از پست مفید مینای سخن گو تشکرکرده اند .

    آبی آسمان (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), شیدا. (سه شنبه 01 اردیبهشت 94)

  15. #69
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 دی 94 [ 18:30]
    تاریخ عضویت
    1392-7-22
    نوشته ها
    178
    امتیاز
    3,383
    سطح
    36
    Points: 3,383, Level: 36
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 117
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 443 در 158 پست

    Rep Power
    37
    Array
    سلام

    در مجموع خوب بود هرچند خودتون هم می دونید که بعضی جاها عصبانی شدید
    اما یک نکته بگم تو موارد خاص و به تعداد بسیار اندک در فواصل زمانی زیاد از هم از شوک عاطفی هم می توانید استفاده کنید
    اما فقط در موارد بسیار حساس
    چون اگه زیاد استفاده کنید اثرش از بین میره
    فقط قضیه رو بچسبید سرد نشه
    پیگیری مداوم درمان بدون فشار عصبی بر روی همسرتون همراه با محبت و آرامش در منزل
    همیشه تکرار کنید :آره منم مریضم ولی باید با هم بریم
    خواهش می کنم شما هم دیگه حرفی از طلاق نزنید
    و درمواقع آرامش به حرفهایی که تو دعوا زده شده اشاره نکنید
    موفق باشید
    ویرایش توسط آونگ : سه شنبه 01 اردیبهشت 94 در ساعت 12:36

  16. 4 کاربر از پست مفید آونگ تشکرکرده اند .

    واحد (جمعه 04 اردیبهشت 94), هم آوا (سه شنبه 01 اردیبهشت 94), آبی آسمان (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94), شیدا. (سه شنبه 01 اردیبهشت 94)

  17. #70
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 خرداد 94 [ 15:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-18
    نوشته ها
    110
    امتیاز
    1,952
    سطح
    26
    Points: 1,952, Level: 26
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 43.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second Class3 months registered
    تشکرها
    235

    تشکرشده 155 در 73 پست

    Rep Power
    28
    Array
    سلام عزیزم خواهر خوبم

    منم پیگیر مشکلت هستم وهميشه پستای جديدتو ميخونم این مدتی بود که رفته بودیم مسافرتو دیشب برگشتیم به اينترنتم دسترسی نداشتم

    خیلی خوشحالم که داری تغییر میکنی با توکل به خدا ادامه بده مشاورم یادت تره

    راستی مگه توشهرخودتون مشاور و روانپزشک نیست که میخوای بري تهران چون مشاور چیزی نیست که بايکي دوجلسه مشکلت حل بشه حداقل شش ماه تا یکسال طول می‌کشه خوب من به شوهرت حق میدم که واسه مشاوره بره یه شهر دیگه سعی کن همون محل زندگيتون یه مشاور و روانپزشک خوب پیدا کنی ودرمانتونو ادامه بدین که از رفت وآمدم خسته نشین

    در

  18. 2 کاربر از پست مفید آبی آسمان تشکرکرده اند .

    واحد (جمعه 04 اردیبهشت 94), شیدا. (پنجشنبه 03 اردیبهشت 94)


 
صفحه 7 از 10 نخستنخست 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:48 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.