به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 7 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 89
  1. #61
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    راهنمایی کنید دیگه نمی دونم چه کنم الان 4 ماه میشه رو خودم کار کردم و خیلی تغییرات به وجود آوردم شوهرم هم کمی تغییر کرده اما خیلی کم تا کی ادامه داره ؟ اصلا درست میشه ؟

  2. #62
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 92 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    1,214
    سطح
    19
    Points: 1,214, Level: 19
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 214 در 130 پست

    Rep Power
    35
    Array
    سلام دوست عزیزم
    کاش دوستان این تاپیک رو به فرشته مهربون یادآوری کنن که ایشون سر بزنن بهت.
    خیلی بهت تبریک میگم بابت کارت.عزیزم به نظر من اصلا دیگه راجع به کارت باهاش صحبت نکن.بذار کاملا مستقل از هم باشین تو کار.
    اگر اون چیزی پرسید فقط مختصر جوابشو بده.اون واقعا بخاطر اتفاقات قبلی نگران پیشرفتته و نمیخواد بهتر از اون کار کنی یا موفق تر از اون باشی.بنظرم حرفی از پیشرفتات نشه خیلی بهتره و طوری صحبت نکن که از خودت تعریف کرده باشی و یا از موفقیت هات گفته باشی.درعوض کار اونو باارزش نشون بدی.

    - - - Updated - - -

    سلام دوست عزیزم
    کاش دوستان این تاپیک رو به فرشته مهربون یادآوری کنن که ایشون سر بزنن بهت.
    خیلی بهت تبریک میگم بابت کارت.عزیزم به نظر من اصلا دیگه راجع به کارت باهاش صحبت نکن.بذار کاملا مستقل از هم باشین تو کار.
    اگر اون چیزی پرسید فقط مختصر جوابشو بده.اون واقعا بخاطر اتفاقات قبلی نگران پیشرفتته و نمیخواد بهتر از اون کار کنی یا موفق تر از اون باشی.بنظرم حرفی از پیشرفتات نشه خیلی بهتره و طوری صحبت نکن که از خودت تعریف کرده باشی و یا از موفقیت هات گفته باشی.درعوض کار اونو باارزش نشون بدی.

  3. کاربر روبرو از پست مفید reyhan تشکرکرده است .

    zendegiye movafagh (پنجشنبه 27 تیر 92)

  4. #63
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    به همسرم اس ام اس دادم گفتم من گوشی رو قطع کردم که خدای نکرده حرفی نزنم که باعث رنجش شه
    اونم گفت تو اگه به جایی برسی هیچ کی از دستت در امان نیست . برای خدا هم بنده نمیشی
    فقط رو اعصاب منی من نمی دونم چه گناهی کردم که لایق شم تو با من اینطوری رفتار کنی

    گفتم امیدورام خدا منو به جایی نرسونه که بخوام اونجوری شم
    گفتم من فقط پیشنهاد دادم شرکت رو بگیرم به شرکت چشم ندارم اونم چون خودت گفتی میخوای منحلش کنی
    گفت از حد خودت تجاوز نکن اعصاب منو به هم نریز
    براش زدم
    کنار تو آروم میام پا میذارم
    چراغی تو دست شبا جا میذارم
    به شوق تو عهدی با چشمات میبندم
    دوباره به این دل به این عشق میخندم

    به هرجایی هم که برسم بالاتر از جایگاهی نیست که در کنار تو دارم
    گفتم از دست من ناراحت نباش
    گفتم من هیچ وقت اندیشه آزار کسی رو نداشتم منم از خودم می پرسم چرا اینطوری شد؟
    گفتم این روزا خیلی تنهام بغض میکنم
    گفت خدا پشت و پناهت
    گفتم خدا یه روز تو رو به من داد
    گفت نیتت بد نبود عملت بد بود
    گفتم از کارای خوبی هم که کردم نتیجه عکس گرفتم
    گفتم دلم یه زنگیه خوب می خواست که با همه خوب باشیم حق داشته باشم ناراحت شم عصبانی شم آروم شم
    این زندگیه خوبو داشتم
    با تو با عشقت اخت گرفتم انس گرفتم دنیامو ساختم
    میخوام روزهای شیرینمون برگرده
    گفتم حتی پولهایی که مشتری ها میدن خوشحالم نمی کنه به اندازه 1درصد شرکتی که با تو داشتم
    چون پشت اون پولا لبخند تو بود
    دیگه هیچ چی مهم نیست مواظب خودت باش بای
    دیگه جوابی نداد

    من الان گیجم بهم بگید کجام ؟
    آخر این زندگی رسیده ؟؟



    تو شرکت تنها نشستم فقط اشک میریزم
    این همون همسریه که به همه میگفت آرزو دارم هم چهره هم اخلاق بچمون به خانومم بره؟
    این همونه که میگفت تو رو از جون خودم بیشتر دوست دارم ؟
    باورم نمیشه
    ویرایش توسط zendegiye movafagh : پنجشنبه 27 تیر 92 در ساعت 15:21

  5. #64
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 92 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-02
    نوشته ها
    232
    امتیاز
    1,214
    سطح
    19
    Points: 1,214, Level: 19
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    128

    تشکرشده 214 در 130 پست

    Rep Power
    35
    Array
    شوهرت خیلییییییییییی ازت ناراحته.این ناراحتی هم به نظر میاد در طولانی مدت ایجاد شده باشه.نه فقط واسه اون جمله ای که بهش گفته بودی تو دعوا.
    خودت حس نکرده بودی؟یعنی واقعا رفتارات اذیتش میکرده؟

  6. #65
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    ما همه کارا رو با مشورت انجام میدادیم اما بعدش بعد از چند سال چند ماه پیش بهم گفت خیلی از کارها رو به زور به خاطر من تحمل میکرده و ازش پرسیده بودم خب چرا به من نگفتی اونم گفت چون دوست داشتم و از و عشق این کارها رو میکردم
    حتی مسائل ساده مثل خونه گرفتن که خودش پیشنهاد داد نزدیک خونه مامانم اینا بگیریم اما بعد منت می ذاشت و میگفت کی میاد این کارو کنه ببین من چقدر دوست داشتم نزدیک خونه مامانت برات خونه گرفتم
    یا مثلا آرایشگاهو الان بعد از چند سال میگه فلان قدر پول آرایشگاهت شد موقع عروسی بارها بهش گفته بودم اگه راضی هستی برم اون آرایشگاه برای عروسیمون اما الان میگه من ساده بودم میخواستم رضایتتو جلب کنم اما تو لیاقت نداشتی
    ببین همه مسائل به ظاهر ساده اما بزرگ روی هم جمع شد و اون به من نگفته بود تو رفتارش هم نشون نمی داد
    اما من زندگیمو دوست دارم همسرمو دوست دارم
    خدایا یعنی چی میشه؟؟
    تو این روزهای عزیز دعام کنید
    یا

  7. #66
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 مهر 92 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1392-2-29
    نوشته ها
    126
    امتیاز
    790
    سطح
    14
    Points: 790, Level: 14
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    139

    تشکرشده 82 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیزم از خدا می خوام کمکت کنه و مشکلاتت حل بشه برگردی به دوران خوش زندگیت ان شالله به حق این ماه رمضون کمکت کنه عزیزم

  8. کاربر روبرو از پست مفید سان آی تشکرکرده است .

    del (شنبه 29 تیر 92)

  9. #67
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    وقتی اومد از مسافرت باهاش گرم برخورد کردم بهم گفت تو که فقط میخوای منو عصبی کنی بوسیدمش و قربون صدقش رفتم .رفتار من باهاش خیلی گرم و خوب هست و ازش تعریف میکنم و بهش گفتم که میتونیم یه تیم رو تشکیل بدیم که رقیبامون کمتر شن و ...از خودش و مدیریتش خیلی تعریف کردم
    باهام خوبه . با دخترمون خیلی خوبه .... اما دیروز ناراحت بود نمیدونم از چی
    با ناراحتی دراز کشیده بود و اس ام اس میداد
    من نهایت سعیمو می کنم که همه چیز خونه نظم داشته باشه و شاغل بودنم خدشه ای به وظایفم وارد نکنه
    اگه کاری لازمه انجام بدم یا چیزی رو فراموش کردم بهم میگین ؟

  10. #68
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 بهمن 95 [ 11:36]
    تاریخ عضویت
    1392-4-15
    نوشته ها
    123
    امتیاز
    4,459
    سطح
    42
    Points: 4,459, Level: 42
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    141

    تشکرشده 70 در 40 پست

    Rep Power
    23
    Array
    سلام زندگی موفق عزیز من تا حالا همه نوشته هاتو دنبال کردم و همه رو خوندم منم مثل بقیه به پشتکار و عشقت آفرین میگم و صبرت رو تحسین میکنم ! اما تو الان نیاز به تحسین نداری نیاز داری یکی از دید شوهرت انتقاد کنه ازت ببین زندگی موفق به نظر من همینطور که تو نوشته هات به ما میگی که تو کارت موفقی وبقیه بهت احترام میذارن تو زندگیت هم به صورت محسوس یا نامحسوس به شوهرت هم گفتی شوهرت ته ته ته دلش یه خورده بهت حسودی میکرده که موفقی و پا به پاش داری پیشرفت میکنی ولی چون تازه اول زندگیتون بوده و خیلی دوستت داشته و شرکت به تو نیاز داشته سعی میکرده این حس رو تو وجودش خفه کنه! گفتی که شوهرت آدم مغروریه ،آدمای مغرور هم هرچند دوست دارن همیشه سرشون بالا باشه ولی از طرفی هم دوست دارن سرشون رو بگیرن پایین با بقیه(یا همسرشون) حرف بزنن!یعنی دوست دارن از بقیه بالاتر باشن یا به عبارتی بدتر دوست ندارن کسی از اونا بالاتر باشه! حالا تو خواسته یا ناخواسته گاهی ازش جلو زدی و احتمال قریب به یقین تو ذوق زدگیهای موفقیتت وقتی به شوهرت تعریف میکردی که چه پیشرفتایی کردی از خودت هم تعریف کردی! حالا همه اینا تو وجود شوهرت مثل باروت تلمبار شده بود و تکیه گاه بودنش برای تو مثل پرده ای ضد انفجار روی اون باروت بود، حالا اون روز که تو توی دعوا اون حرف رو گفتی اون پرده ی ضد انفجار برداشته شد! واون احساسی که نباید پیدا بشه پیدا شد!تو در ظاهر گفتی که باعث پیشرفتش شدی ولی در باطن گفتی که اون تکیه گاه و حامی تو نبوده و بلکه تو حامی اون بودی و این یعنی بدترین ضربه برای یه ادم مغرور! مردها یه نیاز معمولیشون اینه که احساس کنن کسی بهشون نیاز داره حالا این نیاز تو آدمای مغرور به اوج خودش میرسه! و اینکه تو الان بدون نیاز به شوهرت داری پیشرفت میکنی یه جوری این نیازشو ارضا نمیکنه! البته من موفقیتت رو هم تبریک میگم و به هیچ وجه نمیگم دست از کار و پیشرفت توی کارت بردار ولی دیگه از کارای شرکت و حرفی که رنگ و بوی موفقیت وابسته به تو داره بهش نگو! اگه هم شرکت پیشرفتی کرده حق یا ناحق به اون ربطش بده !حالا نظر خودت رو هم بگو

    - - - Updated - - -

    سلام زندگی موفق عزیز من تا حالا همه نوشته هاتو دنبال کردم و همه رو خوندم منم مثل بقیه به پشتکار و عشقت آفرین میگم و صبرت رو تحسین میکنم ! اما تو الان نیاز به تحسین نداری نیاز داری یکی از دید شوهرت انتقاد کنه ازت ببین زندگی موفق به نظر من همینطور که تو نوشته هات به ما میگی که تو کارت موفقی وبقیه بهت احترام میذارن تو زندگیت هم به صورت محسوس یا نامحسوس به شوهرت هم گفتی شوهرت ته ته ته دلش یه خورده بهت حسودی میکرده که موفقی و پا به پاش داری پیشرفت میکنی ولی چون تازه اول زندگیتون بوده و خیلی دوستت داشته و شرکت به تو نیاز داشته سعی میکرده این حس رو تو وجودش خفه کنه! گفتی که شوهرت آدم مغروریه ،آدمای مغرور هم هرچند دوست دارن همیشه سرشون بالا باشه ولی از طرفی هم دوست دارن سرشون رو بگیرن پایین با بقیه(یا همسرشون) حرف بزنن!یعنی دوست دارن از بقیه بالاتر باشن یا به عبارتی بدتر دوست ندارن کسی از اونا بالاتر باشه! حالا تو خواسته یا ناخواسته گاهی ازش جلو زدی و احتمال قریب به یقین تو ذوق زدگیهای موفقیتت وقتی به شوهرت تعریف میکردی که چه پیشرفتایی کردی از خودت هم تعریف کردی! حالا همه اینا تو وجود شوهرت مثل باروت تلمبار شده بود و تکیه گاه بودنش برای تو مثل پرده ای ضد انفجار روی اون باروت بود، حالا اون روز که تو توی دعوا اون حرف رو گفتی اون پرده ی ضد انفجار برداشته شد! واون احساسی که نباید پیدا بشه پیدا شد!تو در ظاهر گفتی که باعث پیشرفتش شدی ولی در باطن گفتی که اون تکیه گاه و حامی تو نبوده و بلکه تو حامی اون بودی و این یعنی بدترین ضربه برای یه ادم مغرور! مردها یه نیاز معمولیشون اینه که احساس کنن کسی بهشون نیاز داره حالا این نیاز تو آدمای مغرور به اوج خودش میرسه! و اینکه تو الان بدون نیاز به شوهرت داری پیشرفت میکنی یه جوری این نیازشو ارضا نمیکنه! البته من موفقیتت رو هم تبریک میگم و به هیچ وجه نمیگم دست از کار و پیشرفت توی کارت بردار ولی دیگه از کارای شرکت و حرفی که رنگ و بوی موفقیت وابسته به تو داره بهش نگو! اگه هم شرکت پیشرفتی کرده حق یا ناحق به اون ربطش بده !حالا نظر خودت رو هم بگو

  11. کاربر روبرو از پست مفید mah naz تشکرکرده است .

    zendegiye movafagh (یکشنبه 30 تیر 92)

  12. #69
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    بله حق با شماست من نباید از پیشرفت یا موفق بودنم زیاد بگم اما اون اصلا یه زن خانه دار بی درآمد رو متاسفانه آدم حساب نمی کنه ببخشید با این لفظ صحبت میکنم اما چون برخوردش اینطوریه

    خسته شدم کاش دوسش نداشتم
    نه میتونم ازش جدا شم نه تحمل این وضعو دارم

    آره این چند روزه احساس میکنم که به خاطر پیشرفتم ناراحته قشنگ معلومه اما آخه اگه بخوام هم کاری نکنم آدمی نیست که راحت پول بده منت میذاره حواسش به نیازهای ما نیست و کارهای خودش در اولویته
    اصلا کسی بوده تا حالا اینجوری باشه بعد درست شه ؟؟
    من میترسم الان فرشته مهربون هم به من بگه تو هنور از تمرکز رو شوهرت دست برنداشتی اما تا ابد ه میشه اینطوری گذروند الان چند ماهه نه توقعی نه کاری بسه دیگه
    مامانم اینا بنایی دارن باید چند روز خونه ما بیان اما به خاطر اختلافاتی که پیش اومد روشون نمیشه بیان خونه ما با این که واقعا بی تقصیر بودن من حتی نمی دونم چه طوری بگم به همسرم که به مامان اینا تعارف کن خونه ما بیان
    مامان اون هر ماه چند روز میاد پیش ما اون وقت وضع من اینه
    ویرایش توسط zendegiye movafagh : یکشنبه 30 تیر 92 در ساعت 17:24

  13. #70
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    خدا رو شکر بهش گفتم جریانو
    بعد گفت بمونن خونه ما خب
    منم گفتم خجالت میکشن فکر میکنن مزاحمن
    بعد گفت من که تا دو روز دیگه تهرانم بیان راحت بمونن
    بعد گفتم با هم باشیم بهتره این حرفا چیه عزیزم
    گفتم اونا فکر میکنن تو دوست نداری بیان
    گفت اگه نیان ناراحت میشم
    گفتم خودت زنگ میزنی گفت باشه بعد زنگ زد بهشون
    خدا رو شکر
    خدایا ببین به خاطر یه زنگ چقدر دلم شاد شد خب زندگیمو درست کن دیگه
    بچه ها ممنون که برام دعا میکنین

    - - - Updated - - -

    خدا رو شکر بهش گفتم جریانو
    بعد گفت بمونن خونه ما خب
    منم گفتم خجالت میکشن فکر میکنن مزاحمن
    بعد گفت من که تا دو روز دیگه تهرانم بیان راحت بمونن
    بعد گفتم با هم باشیم بهتره این حرفا چیه عزیزم
    گفتم اونا فکر میکنن تو دوست نداری بیان
    گفت اگه نیان ناراحت میشم
    گفتم خودت زنگ میزنی گفت باشه بعد زنگ زد بهشون
    خدا رو شکر
    خدایا ببین به خاطر یه زنگ چقدر دلم شاد شد خب زندگیمو درست کن دیگه
    بچه ها ممنون که برام دعا میکنین

  14. 3 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 15 مرداد 92), mah naz (دوشنبه 31 تیر 92), ساحل75 (سه شنبه 01 مرداد 92)


 
صفحه 7 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کاش طرز فکر مردم نسبت به دخترایی که عقد کوتاه مدت داشتند تغییر کنه.لطفا بخونید
    توسط دختری در جستجوی کمال در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: یکشنبه 09 اردیبهشت 97, 08:39
  2. شناسایی ضعفهایم ، تلاش برای تغییرات مثبت در خودم و زندگیم . راهنمایی کنید.
    توسط zendegiye movafagh در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 42
    آخرين نوشته: شنبه 04 خرداد 92, 13:14
  3. پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: جمعه 22 اردیبهشت 91, 19:01
  4. میخوام تغییر کنم(درونگرایی خوب یا بد؟!!)
    توسط nazlin1990 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 مهر 90, 23:06

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.