به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 64 از 70 نخستنخست ... 142434445455565758596061626364656667686970 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 631 تا 640 , از مجموع 691
  1. #631
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    45,095
    سطح
    100
    Points: 45,095, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,997

    تشکرشده 6,488 در 1,468 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    362
    Array
    سلام
    فرشته جوون،نبینم غصه داشته باشی.
    عزیزم به حرفهای دوستان این رو هم اضافه کن که توی این دوران خانمها خیلی حساس وزودرنج میشن وآقایون ازاینکه نمیتونن این حس وحال رو درک کنن بیشتر بی درک میشن!!!

    سعی کن قوی باشی.چون روزهای سختتری در راه داری.با اومدن فرزندت ازالان بگم که روی کمک همسر حساب بازنکنی که اگه نکرد دلخور بشی وکم بیاری.

    به جای گریه باهاش صحبت کن. ازهمون جمله هایی که باعث میشه رگ غیرتشون گل کنه!!
    مثلا بستنی منو این نی نی کی قراره بهمون برسه!یا بگو واای بازاین فسقلی از باباش اینو خواسته!!خودت که بهتر میدونی.

    یه چیز دیگه سعی کن خواسته هات رو تقسیم کنی یعنی توی یه روز نهایت دوتا یا کمتر یا اصلا دوروز یه بار یه چیزی روبخوای چون آقایون بیشتر ازجسمشون،ذهنشون خسته میشه ومیگن اوووووه چقدر کار دارم!
    گاهی هم ز ناز کشیدن خسته میشن.این مورد زیاد دیده میشه اما دوباره درست میشن...
    عزیزم مراقب خودت باش.عجله نکن وآرامش داشته باش.
    .............
    بی نهایت خانووم، شماهم مراقب خودت باش.هر راهی سختی های خودش روداره.خسته شو،اشکال نداره اما ناامید نشو.توکل کن به خدا عزیزم
    ...........
    حال من بهتر ازقبله.بهتر از دیروز وهفته گذشته وماه گذشته ست.
    انشالله بهتر هم میشه خداروشکر

  2. 6 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Erica (دوشنبه 21 خرداد 97), m.reza91 (دوشنبه 21 خرداد 97), miss seven (یکشنبه 20 خرداد 97), فکور (دوشنبه 21 خرداد 97), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 20 خرداد 97), بی نهایت (یکشنبه 20 خرداد 97)

  3. #632
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 اردیبهشت 03 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,699
    سطح
    100
    Points: 39,699, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,254

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    323
    Array
    سلام

    بعد این که پست رو گذاشتم رفتم تو اتاقم با یک موزیک ملایم و شروع کردم به کارم..

    همسرم اومد حرف بزنه کلی شوخی کرد و من اصلا توجه نکردم و شروع کرد به توضیح دادن

    هفت عزیزم طبق گفته شما گفت که تمام این افکار تو بخاطر عجله و همتی هست که من در تموم کردن رساله ام دارم همه این ها بخاطر اینه که برای پذیرفتن مسولیت جدیدم اماده تر بشم و وقتی دخترم به دنیا اومد راحتتر بهتون برسم و دیگه نرم دانشگاه تنهاتون بذارم

    چیزی هم که خودم فهمیدم اینه که بعد از فهمیدن جریان بارداری رو خودش احساس فشار میکنه و گاها ما هم از تراوشاتش بی نصیب نمیذاره


    ممنون بی نهایت عزیزم از دلداریت با شما حرف زدم سبک تر شدم
    راستش خودم هم میدونم من خیلی حساسم
    و خودش میگه لوس بارت اوردم تحمل کوچکترین بی حوصلگی و تندی رو نداری ...

    البته مشکل من باهاش مسولیت هاش نیست اون مسولیت هاش رو انجام میده
    اره بازم هر از گاهی میره و میاد الان کارهاش خیلی سرعت گرفتن و این باعث اذیت من میشه .
    کلا سرش تو کتابا و ازمایشات و...هست...بدو بدو البته هفته ای دوبار میریم بیرون شهر + خونه فامیل ها و ...

    پاییزه جونم ممنونم برام نوشتی
    در مورد بستنی گفت هزار بار خواستی گرفتم حالا یبار خسته بودم من بخاطر بستنی ناراحت نبودم بخاطر اینکه نمیدونست طبیعیه دلم چیزی بخواد...


    خلاصه کلی حرف زدیم (طبق معمول کلی هم گریه کردم ) من رو برد بازار و مانتویی که لازم داشتم خریدیم و حالم خوبه

    بی نهایت جونم انشالا که حالت همیشه خوب باشه البته خستگی طبیعیه گاهی ... ولی بازم زود خوب شو

  4. 7 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    Erica (دوشنبه 21 خرداد 97), m.reza91 (دوشنبه 21 خرداد 97), miss seven (یکشنبه 20 خرداد 97), paiize (یکشنبه 20 خرداد 97), فکور (دوشنبه 21 خرداد 97), میس بیوتی (یکشنبه 20 خرداد 97), بی نهایت (دوشنبه 21 خرداد 97)

  5. #633
    ترنم عشق
    مهمان
    من به عنوان یکی از بنده های خدا خیلی دل شکسته ام
    بعضی ها هر جوری دلشون خواست با من رفتار می کنند و شخصیت منو زیر سؤال می برند
    می دونید که تهمت بزرگترین گناهه!! اما همیشه به من تهمت زده میشه!
    خدا خودش می دونه....
    برام دعا کنید.

  6. 3 کاربر از پست مفید ترنم عشق تشکرکرده اند .

    miss seven (دوشنبه 21 خرداد 97), tavalode arezoo (دوشنبه 21 خرداد 97), بی نهایت (دوشنبه 21 خرداد 97)

  7. #634
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array

    Heart

    بی نهایت عزیز امید دارم حال دلت هر روز بهتر از دیروزت باشه.‌
    هر وقت از مبارزه با مشکلات خسته شدی بیا من یه حریف تمرینی میخوام ( رزمی
    ) در حدی که بگی همون مشکلات قبلیم بهتر بود..، آخه من به فیلمایی که توش حرکات رزمی داره علاقه دارم روم تأثیر منفی گذاشته .. بروسلی شدم رفت.
    صدردصد تضمینی با بیست سال سابقه

    شوخی میکنم.


    ...........................

    پاییزه عزیز خداروشکر حالتون خوبه و آرزوی روزای خوبی رو برات دارم


    ...........................

    فرشته ی اردیبهشت عزیز اول خواستم بنویسم واست بعد یهو دیدم دومین پستت حالت بهتر بود و خوشحال شدم. مانتو جدید مبارک به شادی بپوشی منم یه مانتو خریدم


    همیشه شاد باشی.

    ...............................
    ترنم جان شما هم خودتو رها کن بقیه بقین و در حاشیه هستن شما خودت سعی کن راحت و خوش زندگی کنی و این باعث شه اونها هم کاری بهت نداشته باشن.
    ترنم ذهنتو خالی کن و به خودت اصلا اجازه نده منفی بنویسی .. فقط شادیتو بیا بنویس

    پ.ن

    ۱. صبا جون چرا ساکتی؟

    ۲. Tavalode arezoo شمام ساکتی عزیزم حرفی بزن، چیزی بگو

    ۳. فکور جون بچتون چطوره؟ خوبه الحمدالله؟؟؟

    و بقیه بچه ها که میان و میرن و فقط نگامون میکنن

    امیدوارم تابستون شیرینی داشته باشین و گرمای تابستون به محبت و عشقتون برسه و زندگیتون به شیرینی و دلنگیزی شربت بیدمشک خنک باشه



    ویرایش توسط sahar.66 : دوشنبه 21 خرداد 97 در ساعت 10:49

  8. 8 کاربر از پست مفید sahar.66 تشکرکرده اند .

    Erica (دوشنبه 21 خرداد 97), m.reza91 (دوشنبه 21 خرداد 97), miss seven (دوشنبه 21 خرداد 97), tavalode arezoo (دوشنبه 21 خرداد 97), فکور (دوشنبه 21 خرداد 97), نیکیا (سه شنبه 22 خرداد 97), بی نهایت (دوشنبه 21 خرداد 97), صبا_2009 (دوشنبه 21 خرداد 97)

  9. #635
    ترنم عشق
    مهمان
    ممنون سحر جان
    بی خیال...
    سپردم به خدا
    ویرایش توسط ترنم عشق : دوشنبه 21 خرداد 97 در ساعت 11:03

  10. 4 کاربر از پست مفید ترنم عشق تشکرکرده اند .

    m.reza91 (دوشنبه 21 خرداد 97), miss seven (دوشنبه 21 خرداد 97), tavalode arezoo (دوشنبه 21 خرداد 97), بی نهایت (سه شنبه 22 خرداد 97)

  11. #636
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام سحرجان.خیلی ممنونم از احوالپرسیت.
    راستش حالم این روزا خیلی خوب نیس،حدودیک سال ونیمه باخونوادم قطع رابطه کامل کردم به خواست شوهرم ولی خودم هم خیلی خسته شده بودم ازاین همه کشمکش.اینجوری همه یه آرامش نسبی داشتیم فقط میموند دلتنگی شدید که اونم مدام خودمو قانع میکردم اینجور خیلی بهتره.
    الان سه ماهه شوهرم اجازه داده مامانم رو نیم ساعتی تو خونه خودم ببینمش اونم باحضور خودش(یاد زندونیا میفتم که باحضور ماموراجازه ملاقات دارند وبایدمواظب حرفشون باشن که برعلیهشون نشه)ولی چه ملاقاتی؟!!!
    هربار بدتر ازقبل.آخرین بار که فاجعه بود دوطرف خیلی به هم بی احترامی کردند جلوی بچه هام هیچکی ملاحظه من وبچه هام را نکرد
    ازیه طرف میخوام بهش بگم نمیخوام ماه دیگه مامانم رو ببینم بخاطر اینکه طاقت استرس ندارم ولی از طرف دیگه میدونم شوهرم از خداخواسته ممکنه دوباره یه مدت طولانی نذاره ببینمش.باتوجه به شناختی که از شوهرم دارم میدونم این دیدارها خیلی دووم نخواهد داشت .کلا امیدم به درست شدن این رابطه بدجور ناامید شد.

  12. 4 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    m.reza91 (دوشنبه 21 خرداد 97), miss seven (دوشنبه 21 خرداد 97), sahar.66 (دوشنبه 21 خرداد 97), بی نهایت (سه شنبه 22 خرداد 97)

  13. #637
    ترنم عشق
    مهمان
    نقل قول نوشته اصلی توسط tavalode arezoo نمایش پست ها
    سلام سحرجان.خیلی ممنونم از احوالپرسیت.
    راستش حالم این روزا خیلی خوب نیس،حدودیک سال ونیمه باخونوادم قطع رابطه کامل کردم به خواست شوهرم ولی خودم هم خیلی خسته شده بودم ازاین همه کشمکش.اینجوری همه یه آرامش نسبی داشتیم فقط میموند دلتنگی شدید که اونم مدام خودمو قانع میکردم اینجور خیلی بهتره.
    الان سه ماهه شوهرم اجازه داده مامانم رو نیم ساعتی تو خونه خودم ببینمش اونم باحضور خودش(یاد زندونیا میفتم که باحضور ماموراجازه ملاقات دارند وبایدمواظب حرفشون باشن که برعلیهشون نشه)ولی چه ملاقاتی؟!!!
    هربار بدتر ازقبل.آخرین بار که فاجعه بود دوطرف خیلی به هم بی احترامی کردند جلوی بچه هام هیچکی ملاحظه من وبچه هام را نکرد
    ازیه طرف میخوام بهش بگم نمیخوام ماه دیگه مامانم رو ببینم بخاطر اینکه طاقت استرس ندارم ولی از طرف دیگه میدونم شوهرم از خداخواسته ممکنه دوباره یه مدت طولانی نذاره ببینمش.باتوجه به شناختی که از شوهرم دارم میدونم این دیدارها خیلی دووم نخواهد داشت .کلا امیدم به درست شدن این رابطه بدجور ناامید شد.
    سلام عزیز دلم
    قربونت برم
    من از صمیم قلبم دعات می کنم خدا صدای دل شکسته ها رو خیلی زود می شنوه

    سر نماز ظهر حتما به یادت هستم اونم سفارشی
    خیلی دوستت دارم گلم

  14. 5 کاربر از پست مفید ترنم عشق تشکرکرده اند .

    Erica (دوشنبه 21 خرداد 97), m.reza91 (دوشنبه 21 خرداد 97), miss seven (دوشنبه 21 خرداد 97), tavalode arezoo (دوشنبه 21 خرداد 97), بی نهایت (سه شنبه 22 خرداد 97)

  15. #638
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 10:10]
    تاریخ عضویت
    1396-11-02
    نوشته ها
    627
    امتیاز
    9,101
    سطح
    64
    Points: 9,101, Level: 64
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 249
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocial3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    199

    تشکرشده 1,077 در 458 پست

    Rep Power
    122
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tavalode arezoo نمایش پست ها
    سلام سحرجان.خیلی ممنونم از احوالپرسیت.
    راستش حالم این روزا خیلی خوب نیس،حدودیک سال ونیمه باخونوادم قطع رابطه کامل کردم به خواست شوهرم ولی خودم هم خیلی خسته شده بودم ازاین همه کشمکش.اینجوری همه یه آرامش نسبی داشتیم فقط میموند دلتنگی شدید که اونم مدام خودمو قانع میکردم اینجور خیلی بهتره.
    الان سه ماهه شوهرم اجازه داده مامانم رو نیم ساعتی تو خونه خودم ببینمش اونم باحضور خودش(یاد زندونیا میفتم که باحضور ماموراجازه ملاقات دارند وبایدمواظب حرفشون باشن که برعلیهشون نشه)ولی چه ملاقاتی؟!!!
    هربار بدتر ازقبل.آخرین بار که فاجعه بود دوطرف خیلی به هم بی احترامی کردند جلوی بچه هام هیچکی ملاحظه من وبچه هام را نکرد
    ازیه طرف میخوام بهش بگم نمیخوام ماه دیگه مامانم رو ببینم بخاطر اینکه طاقت استرس ندارم ولی از طرف دیگه میدونم شوهرم از خداخواسته ممکنه دوباره یه مدت طولانی نذاره ببینمش.باتوجه به شناختی که از شوهرم دارم میدونم این دیدارها خیلی دووم نخواهد داشت .کلا امیدم به درست شدن این رابطه بدجور ناامید شد.
    سلام مهربونم

    خیلی ناراحت شدم انشالله به خیر خوشی روابط مثل قبل بشه. نمیدونم در خصوصش تاپیک زدین یا نه که در حد توانمون یاریت کنیم.
    شما خانم خیلی محترمی هستین و با شخصیت ، انشالله درست میشه زندگی اینچیزام داره. هر اتفاق تلخی یه روزی تموم میشه و شیرینی شادی ها بر میگرده.

    اگر کمکی از من بر میاد مضایقه نمیکنم
    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد



  16. 5 کاربر از پست مفید sahar.66 تشکرکرده اند .

    Erica (دوشنبه 21 خرداد 97), m.reza91 (دوشنبه 21 خرداد 97), miss seven (دوشنبه 21 خرداد 97), tavalode arezoo (دوشنبه 21 خرداد 97), بی نهایت (سه شنبه 22 خرداد 97)

  17. #639
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 20 تیر 98 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1395-12-03
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    3,601
    سطح
    37
    Points: 3,601, Level: 37
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 258 در 107 پست

    Rep Power
    34
    Array
    حال و احوال خاصی ندارم.
    دو روز دیگه ماه رمضون تموم میشه هم ناراحتم هم خوشحال.
    یکی عید فطر و یکی عید نوروز واقعا حس عید بودن رو دارم (شکمو هم خودتونین)

    قربون مامانم بشم با وجود اینکه شاغله ولی هر بعدازظهر چندین ساعت تو آشپزخونه مشغول آشپزی واسه افطار و سحر. و این روزهای آخر هر روز دلتنگ رفتن ماه رمضانه.

    من که روزه داریم خیلی با مشقت نبود و هر روز زیر سایه و باد کولر بودم.
    ولی میشناسم کسایی که با سن ۶۰ سال و شغل سخت کارگری ساختمان هر روز روزه میگیرند و از گرما و اینا شکایت نمی کنند.
    واقعا روزه تمرین صبر و اطاعت است.

    پ.ن: تو این ماه رمضون من تو همدردی فعالتر شدم و بیشتر پست میذارم.

  18. کاربر روبرو از پست مفید خندون تشکرکرده است .

    miss seven (جمعه 25 خرداد 97)

  19. #640
    ترنم عشق
    مهمان
    افسونگر عزیزم چقدر خوشحال شدم دیدمت
    دلتنگت بودم خانم گلی
    از حالت بگو برامون

  20. کاربر روبرو از پست مفید ترنم عشق تشکرکرده است .

    miss seven (جمعه 25 خرداد 97)


 
صفحه 64 از 70 نخستنخست ... 142434445455565758596061626364656667686970 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.