به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 89
  1. #51
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    از دعواهاتون نوشتین.
    میشه بنویسید چه اشتراکاتی دارید و خانم تون غیر از زیبایی و شادی چه ویژگی های دیگه ای داشته که راغب به ازدواج با ایشون شدید و الانم با وجود قهر تا این حد دوستشون دارید؟

  2. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 19 آذر 96), Erica (دوشنبه 20 آذر 96), paiize (یکشنبه 19 آذر 96)

  3. #52
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    همونقدری که شما در مورد روحیات خانم ها نمی دونید؛ خانمتون هم ظاهرا چیزی در مورد مردها نمی دونه و کلا تعریف صحیحی از ازدواج تو ذهنش نداره؛ رفتارهاشون بچه گانه هست ولی شما قرار نیست ایشون رو تربیت یا بزرگ کنید.

    به نظرم چند جلسه زوج درمانی نیاز دارید و البته اینکه یه فرد خبره باید خانم شما رو بیدار کنه و متوجه شون کنه دختر دبیرستانی نیستند و باید کمی مسئولیت و تفکر هم قاطی روحیه شادشون بکنند.
    رفتارهای مادر همسرتون تو جمع و در برخورد با همسر و فرزندان و دوست و فامیل به چه شکل هست؟ به نظرتون ایشون می تونند روی دخترشون در زمینه افزایش مسئولیت پذیری و بلوغ فکری تاثیری داشته باشند؟

  4. 5 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Amir A (یکشنبه 19 آذر 96), Erica (دوشنبه 20 آذر 96), paiize (یکشنبه 19 آذر 96), tavalode arezoo (یکشنبه 19 آذر 96), میس بیوتی (دوشنبه 20 آذر 96)

  5. #53
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    سلام
    اشتراکات زیادی در ظاهر نداریم. شرایط زندگی هامون زمین تا آسمون با هم فرق میکرده. از نظر اقتصادی من چندساله دارم سعی میکنم خودمو به سطح خانواده همسرم برسونم و تا چندسال آینده میدونم از اونا بالاتر هستم ولی فعلا اختلاف داریم. از نظر فرهنگی سطح من یک نفر بدون در نظر گرفتن اقوام و خانواده م با خانواده همسرم در یک حدوده تقریبا و شاید از بعضی هاشون بالاتر هم باشم. از نظر اجتماعی خانواده همسرم خیلی معاشرتی تر هستن و من رابطه خیلی کم و تقریبا صفری با اقوامم دارم. از نظر ظاهر هم فکر کنم تنها شباهتمون در قده که قد من در بین مردها و قد خانمم بین خانمها بلند محسوب میشه. ولی من از پونزده سالگی زیر آفتاب کار کردم و ریخت و قیافه برام نمونده خانمم تو شرایط مرفه بزرگ شده و همه چیزش خوب و عالیه. از نظر مذهبی و عقیدتی هم اختلافی با هم نداریم البته من تو بعضی مسائل متعصب تر هستم که ربطی به دین نداره و نظر شخصیمه.


    غیر از زیبایی و شادی چیزی که میتونم بگم تو اولین برخوردها متوجه ش شدم و منو مطمئن کرد میخوامش قلب رئوف و مهربونش بود. و البته سطح توقعش که اصلا بالا نبود با اینکه میتونست با خانواده و شرایطی که داشت خیلی خیلی بالاتر باشه.... بار اولی که خواستگاریش رفتم بهش گفتم که شرایط مالی فعلیم خیلی خوب نیست ولی آینده خیلی بهتر میشه و هرکاری میکنم که خودمو بکشم بالا و بتونم هر نیازی داره برطرف کنم. مشکلی با این مسئله نداشت..... بهش همون اول ها گفتم که من باید تا زمانی که برادرم دانشگاه میره ازش مراقبت کنم و پیش خودم باشه و تا زمانی هم که سر کار نرفته خرجش با منه. و اینم بهش گفتم که اگر اون موقع ازدواج کنیم تا حداقل چهار پنج سال باید برادرم با من زندگی کنه چون زن پدرم اجازه نمیده برادر من بره پییششون و برادرم کسی رو جز من نداره.... من قبل خانمم خواستگاری دیگه ای نرفته بودم ولی فکر نمیکنم هر دختری این مسئله رو قبول کنه. رفتار زن پدرم رو هم دیده بودم که قبول نکرد وقتی برادرم سه سالش بود با اینکه خودشم بچه داشت و ازدواج اولشم نبود برادرمو قبول کنه.... ولی خانم من خیلی راحت این مسئله رو پذیرفت هرچند خانواده ش مخالفت کردن ولی خودش حتی خیلی هم نسبت به برادرم احساس دلسوزی کرد و تا الانم رابطه شون خوب بوده.... البته الان ما دیگه این مشکلو نداریم و بعد عروسی من خونه مو میدم دست برادرم و فقط خرجشو میدم و از دور مراقبشم دیگه لازم نیست با ما زندگی کنه.... ولی اون موقع که این مسئله رو راحت قبول کرد من متوجه شدم که قلب پاک و مهربونی داره. بعد از اونم بارها مهربونیشو بهم ثابت کرده ممکنه خیلی شیطون و خوش گذرون و سر به هوا باشه ولی امکان نداره کسی براش مشکلی پیش بیاد و خانم من بفهمه و کاری نکنه.... من یا برادرم مریض میشدیم کلا وسایلشو جمع میکرد چند روز می اومد خونه من و پرستاری میکرد.... تا قبل قهرش اگه من درگیر چیزی بودم و ناراحت بودم هرکاری میکرد منو از ناراحتی دربیاره و واقعا مهارت ویژه ای تو این کار داشت. نمیذاشت سیگار بکشم و سیگارامو یواشکی مینداخت دور و میگفت من یه روز تورو ترک میدم بالاخره. البته الان که قهره کاری نداره من جلوش سیگارم بکشم. از همون سال اول آشنایی هم وقتی شدیدا بهم علاقمند شدیم وفاداریشو به من چندجا ثابت کرد. دیگه یه مرد مگه چی میخواد از زنش؟
    همه دلخوشی من توی این چهار سال این بود که فلان روز و ساعت میتونم برم ببینمش کی میتونم صداشو بشنوم برای اون باید فلان کارو بکنم میرم دیدنش فلان چیزو بخرم قراره با هم زندگی کنیم و فلان امکاناتو پس باید براش تهیه کنم و... وقتی میرفتم پیشش اون گرمی و شادابیشو که میدیدم واقعا انگار تمام خستگی و ناراحتی من از هرجایی که بود از بین میرفت الان که قهر کرده و اینارو دیگه ازم گرفته انگار به یه آدم معتاد مواد نمیرسونن دیگه.
    با اخلاق تندی هم که من دارم شاید هرکسی نمیتونست تا همینجا هم سر کنه



    نمیدونستم چیزی به نام زوج درمانی هم وجود داره. میگردم ببینم کجارو میتونم پیدا کنم در این مورد. ممنون از توصیه تون.
    مادر خانمم زن بسیار مدبر و باسیاستی هست و شخصیت قابل احترامی برای من داره ولی به هیچ عنوان نمیشه ایرادی از دخترش رو بهش گفت اگر بخوام با خودم دشمنش کنم میتونم ازش همچین چیزی بخوام.

  6. 2 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    نیلوفر:-) (دوشنبه 20 آذر 96), صبا_2009 (یکشنبه 19 آذر 96)

  7. #54
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    اشتراکات و نقطه قوت های شخصیت خانمتون کم نیست.

    من در رابطه با اینکه چطور الان برش گردونید به حالت نرمال جز مشاور هیچ ایده دیگه ای ندارم.
    ولی در حالت کلی گویا وقت آزاد خانم تون خیلی زیاده و به دلیل رفاه و سطح آزادی که داشته بیشترین تاثیر رو از دوستاش می گیره. و البته با توجه به حرفهای شما ؛ مشغله شما هم خیلی زیاده و وقت کمی رو با هم می گذرونید؛ و البته هر دو هم کمی عجول هستین. برای اینکه همسرتون کمتر تحت تاثیر دوستاش باشه باید مشغله داشته باشه؛ و البته بتونه بیشتر در کنار شما باشه. به این مسائل هم فکر کنید و برنامه درازمدتتون رو در این راستا تغییر بدین.

    در راستای زوج درمانی؛ باید با هم فیلم ببینید؛ کتاب بخونید و موضوعات مشترک برای بحث و تبادل نظر بوجود بیارید. با توجه به اینکه شما فرد بالغ این رابطه هستید و البته مدیریت زمان شما پیچیده تر هست باید شما انرژی بیشتری بگذارید تا خانمتون رو به این راهکارها جذب کنید.
    ویرایش توسط صبا_2009 : دوشنبه 20 آذر 96 در ساعت 17:40

  8. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Amir A (چهارشنبه 22 آذر 96), فرشته اردیبهشت (سه شنبه 21 آذر 96), میس بیوتی (سه شنبه 21 آذر 96)

  9. #55
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام
    متاسفانه شما متوجه عمق مشکلتون نشدید. من برای کمک به کنترل خشم همسر خودم مطالعاتی در این زمینه داشته ام، البته خشم ایشون شاید یک دهم خشم شما هم نباشه . به هرحال براساس اطلاعاتی که در این زمینه دارم و با توجه به نوشته های خودتون متوجه شدم که شما یک ارتباط نا معقول بین کتک زدن و محبت کردن برقرار کردید. شما فکر میکنید با کتک زدن به اون فرد محبت میکنید که اشتباه نکنه و بعد از کتک زدن هم احساس میکنید که عدالت رو اجرا کردید، برای همین هست که در ذهن شما جا افتاده که فرد بعد از کتک خوردن باید عذرخواهی کنه و شاید هم تشکر. کتک کاری هیچ رابطه ای با محبت و عدالت نداره و یک عمل کاملا غیر انسانی و غیر اخلاقی هست ، اینکه شما بین کتک و محبت و عدالت در ذهن تون ارتباط ایجاد کردید نشان دهنده یک نوع تفکر بیمارگونه هست.
    متاسفانه چون در کودکی از پدرتان کتک خوردید این تفکر در شما بوجود آمده و شما در کودکی با پدرتان همانند سازی کردید. این همانند سازی در دوران کودکی به قدری ناخود آگاه و عمیق هست که متاسفانه ممکن هست در روند درمان شما مشکلاتی ایجاد کنه . اگر شما در کودکی با پدرتان همانند سازی کرده باشید حتما و حتما باید پیش یک روان درمان مجرب مدت طولانی و مستمر درمان بشید چون روند درمان با مشکلاتی همراه خواهد بود. بخاطر همین مسیله هست که هر چقدر اینجا دوستان سعی میکنند شما رو متوجه عمق مشکلتون بکنند شما مقاومت میکنید و فقط به فکر اشتی با همسرتان هستید، متاسفانه باید بگم اگر درمان نشید آسیب های جدی به روح و روان همسرتا وارد میکنید و احتمال از هم پاشیدن زندگیتان بعد از چند سال خیلی زیاد هست. لطفا خودتون به تنهایی و فقط برای درمان خودتون به یک روان درمان بسیار مجرب مراجعه کنید. شما توانایی این رو دارید که این چرخه معیوب رو که از خانواده به ارث بردید متوقف کنید و در آینده به فرزندتان منتقل نکنید. لطفا تا تعدیل مشکلات ازدواج نکنید و یا حداقل بچه دار نشید ، لطفا تا درمان نشدید فرزندی نیارید چون اون هم مانند شما آسیبهای زیادی خواهد دید .

  10. کاربر روبرو از پست مفید maadar تشکرکرده است .

    Amir A (چهارشنبه 22 آذر 96)

  11. #56
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 01:14]
    تاریخ عضویت
    1394-9-11
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    3,516
    سطح
    37
    Points: 3,516, Level: 37
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 111 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام اقا امیر
    خیلی خوبه که دنبال حل مشکلاتتون هستین
    نکته ای که من در رفتاراتون دیدم رفتار 0-100 .یعنی تحمل میکنید ،تحمل میکنید تا به نقطه جوش برسه .
    مثلا در مورد همین خرید چرا با مهربونی بهش نگفتین گرسنه این؟ و بعد فرضا یکی دوساعت خرید نخواستین ازش برین شام ؟ میگفتین واقعا دیگه نمیتونم عزیزم حتما فردا میایم بقیه خریدا انجام میدیم و من همیشه در خدمت خانومم و خلاصه ازین حرفا ...یا اگه واجب بود بگین عزیزم من برم یه ساندویج ، کیکی بگیرم تو ماشین بخورم بیام تا هم بتونیم به خریدت برسیم هم عصبی نشم اینجوری کلافه شدم و تو هم که هنوز خرید اصلیتو نکردی . راه حل زیاده اما شما همش بدترین ها انتخاب می کنید. متوسل به زور میشدید .چرا به خودتون اجازه میدیدن گوشی از دست خانومتون بگیرین اما اونکه میخواد گوشی برداره میگین غلط میکنی دست بزنی ؟ منم باشم لج میکنم امیر اقا چون حس میکنم شخصیت و فردیتم نادیده گرفته شده .
    خیلی از رفتارهای خانومتون بچه گانه و ناپخته اما شما میتونید بهتر از این ها مدیریت کنید رابطه و با مهربونی و زبان خوش مشکلات حل کنید.
    مثلا وقتی خانومتون سر مساله بی اهمیتی قهر کرد چرا رفتین دنبالش این همه مسیر؟ خودتون به رفتارای بچه گونش پر و بال ندین .
    شما یک مرد مسئولیت پذیر و با اصول اخلاقی و روابط بسته تر هستین اما خانومتون روابط کاملا باز و راحتی داره و اکثر مشکلاتتون سر همینه .بهتر در این مورد به یک توافقی برسید یک سری جاها شما گذشت کنید یکسری جاها خانومتون . مثلا راجع عکساش و اینستا اونهمه عصبانیت و شکوندن گوشی لازم نبود میگفتی عزیزم یسری عکساتو فقط دوست دارم خودم ببینم این عکسا اینستا نذار نه اینکه کل پسرای فامیل بلاک کنه (اونم خانومتون که روابط صمیمی و راحتی دارن و منطقی نیستن ،قطعا سختشونه اینکار). یک توضیحی بدین که عکساشم چجور بود خوبه .یعنی حساسیت شما زیاده یا ایشون بی تفاوته به حریم مورد نظر شما ؟
    و اینکه همسرتون راجع خصوصیات مردانه اگاه کنید اینکه مرد با دیدن تحریک میشه و کتاب بهش بدین راجع این مساله .فایل های صوتی که مطمین بشه همینه و فقط نظر شما نیست اونوقت یه خانوم با پوشش نامناسب نمیاره با برادر شما که تازه به بلوغ رسیده تنها بذاره.

    یدفعه داد و بیداد نکنین بعد هم سریع اشتی نتیجش همین میشه که هیچ تاثیری نداره و فاصلتون با خانومتون هم زیاد میشه . اما اگر سر هر مساله ای ناراحتیتون را با سرسنگینی و سکوت و گفتگو حل کنید هم تاثیر گذار هم دیگه در طولانی مدت اینطور عمیق نمیشه که شما دست رو خانومتون بلند کنید

    به نظرم اگر میخواین رابطتتون در اینده هم تلخ نشه باید صبور باشید این رفتارای خانومتون خیلی زمان میبره تا تعدیل بشه .شما هم باید حساسیتتون کم کنید و خشمتون هم کنترل کنید اینگونه برخوردای شما هر زنی سرد میکنه.
    اخرین حرفم هم اینه که توقع نداشته باشین خانومتون بشه همونی که شما میخواین چون سبک زندگی کاملا متفاوتی دارین با هم و اینو برای اینده در نظر بگیرین .

  12. 3 کاربر از پست مفید mahtaban تشکرکرده اند .

    Amir A (چهارشنبه 22 آذر 96), میس بیوتی (سه شنبه 21 آذر 96), بارن (چهارشنبه 22 آذر 96)

  13. #57
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 28 اردیبهشت 98 [ 01:14]
    تاریخ عضویت
    1394-9-11
    نوشته ها
    74
    امتیاز
    3,516
    سطح
    37
    Points: 3,516, Level: 37
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    8

    تشکرشده 111 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یمورد دیگه هم میتونید با هم قرار بذارین که وقتی پیش همین گوشیهاتون سایلنت کنید و یا فقط تماس های ضروری جواب بدین و بهش بگین دوست دارم از تک تک لحظاتی که پیشتم لذت ببرم و نمیخوام هیچی مزاحممون بشه یا لحظه ای از من دورت کنه یا باعث کدورت بشه بینمون .بگین ما باید اولویت اول همدیگه باشیم من و تو قرار با هم یکی بشیم .دوست دارم اینو تو عمل م بهم ثابت کنیم و خودتون هم حتما تو اینکار پیش قدم باشین و همیشه بذارینش اولویت اول زندگیتون تا اونم یاد بگیره و نگه که خب دوستمه منکه نمیتونم ازش بگذرم بلکه بگه من بخاطر تو از جونمم میکذرم رابطم با ادمی که از نظر همسرم مشکل اخلاقی داره که چیزی نیست

    فقط بازم میگم جواب گرفتن شما زمان میبره و باید صبور باشین .خانومتون یه روزه عاقل نمیشه و هیچوقت هم صد درصد طبق معیارای شما عمل نخواهد کرد چون اونوقت دیگه این ستاره ای که شما دوسش دارین نخواهد بود.

    یمدت دست از کنترل گری ایشون و اعمال مرزهاتون هم دست بکشید ببینید چقدر میتونید با این اوضاع کنار بیاید و با خانومتون هم صحبت کنید ببینید قدر از معیار ها و محدودیت های شما در طولانی مدت برش قابل قبول

  14. کاربر روبرو از پست مفید mahtaban تشکرکرده است .

    Amir A (چهارشنبه 22 آذر 96)

  15. #58
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 24 خرداد 97 [ 23:00]
    تاریخ عضویت
    1396-6-31
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    1,324
    سطح
    20
    Points: 1,324, Level: 20
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    221

    تشکرشده 40 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. من تمام ارسال ها رو خوندم. و در طول این مدت بارها تغییر عقیده دادم با چیزهای جدیدی که میخوندم از افراد مختلف ! در نهایت نظرم اینه:
    اول فکر میکردمم چقدر دیگه خانمتون شورش رو در میاره و این بچه بازی ها چیه. ولی وقتی نظرات زنهایی که مورد آزار و خشونت از شوهراشون قرار گرفتن رو خوندم یادم اومد که درست میگن و حق با خانمتونه به خاطر این سکوتش ! اون الان از شما واقعا دلزده شده ولی ته دلش هنوز با شماست؛ که این یا به خاطر اینه که چاره ای نیست و زن و شوهر هستین و امیدواره کم کم احساسش خوب شه، یا داره سبک سنگین میکنه ببینه دیگه میتونه بهتون علاقمند بشه یا نه.
    در مورد علت دلزدگیش هم یکی این که اون رفتارتون وااااااااقعا ترسناک بوده برای دختری که از گل نازکتر نشنیده و به احتمال قوی خیلی شکه شده. به خصوص که ادم از کسی که خیلی دوستش داره این خشونت رو ببینه. دوم این که این باید و نباید تعیین کردن برای اون به عنوان یک انسان بالغ 25 ساله خیلی زجرآوره و من هم باشم منزجر میشم. این که مجبور شده ازتون مخفی کنه نشون میده که خیلی وقته از این زورگویی ها خسته شده. زورگویی الزاما این نیس که سرش داد بزنی یا کتکش بزنی یا هر تنبیه دیگه. همین که بدون این که حرفت رو بفهمه و قبول کنه مجبور بشه کاری که نمیخواد انجام بده زورگوییه.
    من خودم با یه موردی که خیلی ازش خوشم میومد و در مرحله آشنایی بودیم، بعد از چندین بار رفتارهای تند و زننده ازش خیلی دلسرد شدم. حس میکردم همش میخواست منو کنترل کنه و برام تعیین تکلیف کنه. درسته که از نظر قانونی و شرعی اختیارات زیادی برای مرد در نظر گرفته شده، ولی به نظرم هیچ مردی حق نداره خودش رو مالک زنی بدونه. پس هویت انسانی اون چی میشه؟ چرا باید احساس کنین که ازاون خیلی بیشتر میفهمین و صلاح همه چیز رو میدونین ؟
    این حق شماس که نظر مخالفتون رو بهش بگین و ازش بخواین به نظرتون احترام بذاره، ولی زورگویی و این که پررو میشه و تنبیه و اینا رو واقعا برنمیتابم! حداقل من به عنوان یه دختر نمیتونم چنین رفتارهایی رو تحمل کنم. و ادامه ی این رفتارها میتونه یه عشق آتشین رو سرد سرد کنه.
    به زور هم نمیتونین ببرینش مشاور این کارا فقققققققققققط تنفرش رو بیشتر میکنه

  16. 2 کاربر از پست مفید nazaninIT تشکرکرده اند .

    Amir A (چهارشنبه 22 آذر 96), بارن (چهارشنبه 22 آذر 96)

  17. #59
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array

    سلام
    ممنون بابت راهنمایی و توضیحاتتون.
    بالاخره بردمش پیش روانشناس. گفتن خانمم دچار اضطراب شده و اگر مسئله جدی نباشه با چند جلسه مشاوره این مسئله به زودی حل میشه....
    ولی مشاور به من خصوصی گفت علائمی داره که اگه تا یکی دو ماه دیگه ادامه پیدا کنه یا شدیدتر بشه باید هم با روان درمانی هم شاید با داروهای ضداضطراب و ضدافسردگی با هم درمان بشه.... فعلا خودش به دکتر گفته به احدی حرفی نزده و جلوی دیگرانم عادیه
    ولی ممکنه بعد از یه مدت علامت هاش هی بیشتر بشه و جلوی دیگران هم بخواد همین کارایی که با من میکنه بکنه و کلا گوشه گیر میشه و بقیه هم میفهمن.... فعلا گفته شب ها نمیتونه راحت بخوابه و کابوس میبینه راجع به اون شب کذایی... میگه مدام بهش فکر میکنه و تو ماشین کنار من میشینه استرس داره و خیال میکنه دوباره این اتفاق قراره بیفته... ولی اصلا یک کلمه از اون جریانو نتونسته برای دکتر هم حتی تعریف کنه. هرچی ازش پرسیدن نخواسته اون اتفاقو تعریف کنه و من که رفتم تو اتاق خودم جریانو گفتم. برای معالجه باید بتونه خودش از اول همه چیو تعریف کنه و حسشو بگه که فعلا مشاور خواست هرچی که به ذهنش اومد و تونست براش بنویسه و هفته بعد ببریم. ممکنه یه اضطراب ساده باشه و با همین مشاوره حل بشه. مشاور میگه همین که درمان رو زود شروع کردیم خیلی خوبه و میتونه راحت تر حل بشه و شاید به دارو هم نیاز نباشه. میگه احتمالا به زودی آشتی میکنه منتها این زودم دیگه واسه من دیره داره یه ماه میشه تازه من با حرفایی که خودش زده و مشکلاتی که میگه داره باهام بعید میدونم

    فعلا هم توصیه ش این بود بهش اصرار نکنم چیزیو نخوام براش توضیح بدم یا اثبات کنم فقط هر روز برم حتما ببینمش و بریم یه جای ترجیحا آروم کنار هم یه ساعت ساکت بشینیم که این احساس عدم امنیت و ترسی که کنارم پیدا کرده کم کم از بین بره... منم دارم همین کارو میکنم فعلا. میگه بذارم خودش شروع به صحبت کنه تا لازم نبود اصلا باهاش حرف نزنم تا خودش کم کم شروع بکنه حرف زدن. پیشنهاد مسافرت هم داد گفت اگه قبول کرد برین مسافرت ولی بازم در آرامش مطلق. میگه هرچی من بخوام به زور باهام حرف بزنه یا حتی خودم از اینجا و اونجا باهاش حرف بزنم استرسش بیشتر میشه . میخوام فردا کارو تعطیل کنم ببرمش شمال اگه قبول کنه.

    مشاور یه لیست نسبتا بلندبالا از مشکلاتی که با من داره رو جلوی خودش برام خوند. از هیچ قسمت رابطه ش با من راضی نیست مشکلاتش با من خیلی زیاده.

    صبا خانم ممنونم از راهنمایی هاتون
    خانم مشاور هم نظر شمارو داشتن که من باید از کارم کم کنم. اگر برام امکانش بود الان این کارو میکردم ولی فعلا یه پروژه خیلی سنگین دارم که اگر تا آخر اسفند تموم نشه جریمه بدی میخوره و رو پولشم برای خرج عروسی حساب کردم نمیتونم فعلا کارمو کم کنم ولی در آینده چرا خودمم برنامه دارم بیشتر کنارش باشم فعلا من انقدر درگیر و خسته هستم که حتی میرفتیم سینما وسط فیلم خوابم میبرد و خانمم ناراحت میشد جای اینکه بهش خوش بگذره. با این وجودم گردش و تفریح میرفتیم ولی شرایط این پیش نیومده تاحالا یه جا بشینیم مثلا با هم کتاب بخونیم. باید فکر کنم ببینم چه موضوعات مشترکی میتونم برای بحث پیدا کنم الان هیچی واقعا به ذهنم نمیرسه هرچی فکر میکنم یکیمون دوست داره یکی نداره. البته الان اینکارو هم نمیتونم اجرایی کنم ولی کتاب خوندن فکر خوبیه میتونم کتاب های روانشناسی بگیرم با هم بعدا بخونیم فکر میکنم دوست داشته باشه منتها اول باید خودم وقت کنم بخونم ببینم به درد میخوره یا نه.
    وقتی یه مدت جایی میره کلا از بحث اصلی خارج میشه مثلا کلاس زیاد میره ولی به جای اینکه روی اون چیزی که قراره یاد بگیره تمرکز کنه درگیر رابطه با دوست های تازه میشه و اوضاع خراب تر میشه. من ترجیح میدم کلا خونه بشینه و هیچ کاری نکنه که دیگه دوست جدید بهش اضافه نشه. کاری رو تنهایی انجام نمیده که بشه بی دردسر مشغولش کرد. بخوام به چیزی مشغولش کنم باید خودم وقت داشته باشم که با خودم انجام بده نه کسی دیگه.

    ممنونم خانم مادر از راهنماییتون. نمیدونم چرا فکر میکنین من متوجه عمق مسئله نیستم؟! من که قبول دارم نباید اون کارو میکردم و عصبانیتم یه مشکله. اینکه برام مهمتره الان تو این مقطع که خانمم اول آشتی کنه و حالش خوب بشه بخاطر اورژانسی بودن قضیه ست نمیخوام از دستش بدم وگرنه متوجه حرف شما هم هستم دنبال درمان خشمم هم چشم میرم. نمیدونم من با پدرم همانندسازی کردم یا نه. خیلی تفاوت بین ما هست. پدرم منو با کابل هم میزد اگر من میخواستم از اون الگوبرداری کنم باید منم همین کارو با برادرم میکردم یا از خونه مینداختمش بیرون یا وقتی کوچیک بود ولش میکردم هرازگاه میرفتم خودمو گم و گور میکردم من هیچ کدوم این کارارو در مورد برادرم نکردم الان هم که بزرگ شده میدونم همین لحظه کجاست و شب قراره کجا باشه نسبت بهش احساس مسئولیت دارم که پدرم نسبت به من و برادرم نداشت. شبیه پدرم بودن استعداد و مهارت خاصی میخواد که من فکر نمیکنم اون استعدادو داشته باشم هرچند منم یه چیزهایی رو بدجور خراب کردم ولی اگرم این همانندسازی ذره ای اتفاق افتاده باشه به اختیار خودم نبوده و خیلی هم همانند نیست.
    این ارتباطی که راجع به کتک زدن و محبت و عدالت میگین من فکر میکنم در من وجود داره و حق باشماست. چون من با افراد غریبه ی مثلا توی خیابون زد و خوردی ندارم و فقط یه بار تو خیابون دعوام شد اونم قصدم از زدن کشتنش بود نه ادب کردنش چیزی دم دستم نبود و کلا مدل زدن اونجوری خیلی فرق داره. غیر از اونم جز موقع ورزش و تو رینگ من به کسی ضربه فیزیکی وارد نکردم. در مورد افراد غریبه من همچین حسی ندارم یعنی به من ربطی نداره که بخوام دیگرانو درست کنم و کاریم به کسی ندارم فقط در مورد کسانی که برام مهم هستن احساس مسئولیت میکنم.

    مهتاب خانم ممنون از راهنمایی هاتون. بله من این مشکل صفر و صدی رو دارم در همه موارد یعنی میگم یا ازدواج نکن یا اگر کردی بهترین و کاملترین رابطه رو باید داشته باشی حد وسط و معمولی در هیچ چیزی مفهوم چندانی برام نداره.
    من آدمی نیستم وسط یه پاساژ شلوغ که خودم زنمو بردم ولش کنم برم غذا بخورم. اونم راضی نمیشد تا کفش نخریده بریم.
    تو خیابونم نمیتونم ولش کنم هر اتفاقی ممکنه بیفته.
    گوشی هم در حالت عادی کاریش ندارم گوشیمو برداره اون موقع فرق میکرد
    آره اکثر مشکلات من سر روابط اجتماعیشه
    عکسای اینستاشم بی حجاب در حال بوس و از این چیزا. عصبانی بودم که پسرها هم تو لیستشن و اینارو دیدن برای این گفتم بلاک.
    راجع به خصوصیات مردانه به لطف این جمع های زنانه ای که میره توشون خیلی میدونه یه چیزهایی از منم بیشتر میدونه. سر به هواست دقت نمیکنه یا براش مهم نیست که رعایت کنه و منو حرص نده.
    درست میگین من راهم اشتباه بوده اگر از بحران فعلی جون سالم به در ببریم به فکر اونم می افتم که بعد از این چی کار کنیم.
    نمیخواستم هیچ وقت عوضش کنم بعضی شیطنت هایی که میکرد رو دوست داشتم فقط میخواستم به چیزهایی که میگم هم کنارش گوش کنه.
    فعلا هیچ کنترلی از طرف من روش نیست منم که در کنترل اونم.

    ممنونم نازنین خانم از نظرتون
    آره شوکه شده اگر انقدر دختر حساسی نبود شاید اینجوری نمیشد فعلا هیچ برنامه و تصمیم جدی ای برای آینده ندارم که بدونم چطوری میخوام در آینده باهاش رفتار کنم که آسیب نبینه. فعلا تمام زومم رو اینه که از این مشکل استرس دربیاد و مشکلاتی هم که الان میگه باهام داره حل بشن
    باور اینکه انقدر ترسیده هم منو متعجب کرد و فکر میکردم حتما شدتش زیاد بوده که انقدر ترسوندتش ولی وقتی میخونم شما هم اینجا میگین خیلی عمل ترسناکی بوده واقعا مغزم هنگ میکنه. کار درستی نبود ولی دیگه نه انقدر ترسناک که بخواد مریضش کنه
    اگه به زور نبرده بودمش الان هنوز نمیدونستم چشه و چه مشکلاتی با من داره. دفعه بعد با ملایمت میبرمش.

    ویرایش توسط Amir A : چهارشنبه 22 آذر 96 در ساعت 12:14

  18. 3 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 22 آذر 96), الهه زیبایی ها (چهارشنبه 22 آذر 96), صبا_2009 (چهارشنبه 22 آذر 96)

  19. #60
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    خدا رو شکر که رفتین مشاوره. هر چند ناراحت شدم بخاطر شرایطی که همسرتون توش هست ولی خوشحالم که شما به اشتباهتون واقفید و سعی در حل مساله به صورت ریشه ای دارید. امیدوارم که مشاور اولا کمک کنه حال خانمتون خیلی زود خوب بشه و ثانیا کمک کنه ایرادهای هر دو طرف کمتر بشه و آگاهانه بقیه مسیر رو طی کنید.

    فکر می کنم گفتید که خودتون شرکت دارید؛ امکانش هست خانمتون مدتی توی شرکت به فعالیتی مشغول بشه؟

    در مرد کتاب هم؛ کتابهایی که در مورد مردان و زنان هست مثل مردان مریخی و زنان ونوسی رو هر کس هر دو بخشش رو مطالعه کنه و خصوصیات ذکر شده رو با خودتون مقایسه کنید و در موردش حرف بزنید که قبلا چه برداشتی داشتید و حالا چه برداشتی. مشکل اکثر روابط با حرف زدن برطرف میشه و رابطه شما هم مستثنی نیست.

  20. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    Amir A (شنبه 25 آذر 96), Erica (پنجشنبه 23 آذر 96), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 22 آذر 96)


 
صفحه 6 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:26 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.