سحر جان شما اگه واقعا بهش این اطمینانو دادی که کنارشی و دوستش داری و بهش احتیاج داری ، بهش گفتی که توقع مالی و تشریفات خاصی ازش نداری و باید از نو باهم شروع کنید از همه مهمتر سرزنشش هم نکردی ، و مهمتر
از همه اینا زمان هست که واقعا این مدت زمان کمی نیست ، به اندازه کافی بهش فرصت هم دادی واقعا فکر نمیکنی وقتشه که تکلیف خودتو معلوم کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا کی میخوای بیای اینجا و کمک بخوای؟ آخه مگه تکلیفت با این درد و دلها معلوم میشه ؟؟؟ دلیل این همه بی خیالی تو واسه اینکه همینطور بلاتکلیف نامزد بمونی چیه؟؟؟؟؟؟
تو الان خونه پدرت هستی و تا حدودی هم ایشان دارن خرجتو میدن ، وقتشه که که دیگه بزرگترت که پدر و مادرته از پدر مادر ایشون بخوان که تشریف بیارن منزل شما تا واسه مراسم عروسی و زمان رفتن سر خونه زندگیتون صحبت کنن
پدرت ازشون بپرسه خوب آقای فلانی دیگه وقتشه که کم کم برای این شروع زندگی بچه هامون دست به کار بشیم و ما الان آماده ایم و الان برنامه شما واسه بردن عروستون دقیقا چیه؟؟
اولا این خیلی طبیعیه که پدرت بخواد بدونه خوانواده داماد چه برنامه ای برای بردن عروسشون دارن ، و این اتفاق بین همه خانواده طرفین نامزد میافته همه اونایی که خیلی عادی و مشکلی ندارن چه برسه به شما
که اصلا نمیدونی همسرت برنامه اش چیه میخوادت نمیخوادت - پشیمون شده از ازدواج یا نه میخوادت ولی فعلا با این شرایط هنگ کرده -
که باز هم هر مشکلی باشه اینهمه نامزد موندن اصلا درست نیست دودش توی چشم خودت میره و هر اتفاقی ام افتاده باشه اگه همسرت هنوز دوست داره ولی شرایطش هرچی که هست شما باید برید سرخونه زندگیتون و کم کم
با هم شرایطو مساعد کنید انشاالله
اما سحر عزیز تا زمانی که خانواده ها تون با هم نشینن تکلیف شما 2 تا رو روشن کنن همین آش و همین کاسه است یا حداقل باید حالا حالاها مثل همین یکسال اخیری که گذشت و تو اینهمه توی فشار بودی بازم همینطور ادامه
داشته باشه ، شما که اول و آخر باید تکلیفت روشن بشه پس چه بهتر که زودتر معلوم شه دیگه تا ازینم دیرترنشده که اصلا خوب نیست زن و شوهر اینهمه از هم دور باشن و مطمئن باش شرایطتت با این دوریها بدترم میشه
شما همش میگی پدرشوهرم اعصاب نداره مادرم غصه میخوره پدرم مظلومه ، عزیز من مادرت الان فکر میکنی خیلی ازین شرایط راضیه؟ یا فکر میکنی پدرت اول و آخر نمیفهمه؟ یا الان با دیدن دختری که اینهمه مدت نامزده و هیچ حرفی
از رفتن به خونه زندگیش نیست فکرش درگیر نیست؟ تو باید شوهرتو بکشونی به خونه زندگیت و ازون دوستا و محیطم دورش کنی نمیشه که فعلا نامزد بمونید شوهرتم همونجا کار کنه پدر مادرتم هیچی نفهمن پدرشوهرتم هیچی
نفهمه پس عزیزم اصلا به خودت زحمت نده بشین یه جا تا چشماتو وقتی باز کنی که همه چی بهم ریخته
علاقه مندی ها (Bookmarks)