به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 6 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 74
  1. #51
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 04 شهریور 93 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1392-1-26
    نوشته ها
    67
    امتیاز
    1,125
    سطح
    18
    Points: 1,125, Level: 18
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    178

    تشکرشده 114 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    من فکر می کنم هیچ کس اینجا به اندازه ی خود شما رو این آقا شناخت خوبی نداره. ماها فقط طبق گفته های شما در موردش قضاوت میکنیم و بیشتر بعد منفی اون آقارو میبینیم ولی شما حتما نکات مثبت بیشتری هم از این آقا دیدین که خواستین دوباره باهاش این رابطه رو ادامه بدین. مطمئنا وقتی می خوایم یک نفر رو انتخاب کنیم همه ی معیارهای خوبو که نداره. ببینید این آقا به غیر از علاقه شدیدش به شما واقعا خصوصیت ارزشمند دیگه ایی داره که باعث بشه این نکات منفی که ازش میگین رو کم رنگ کنه.
    به نظر من باید تا یه جایی با عقل ومنطق جلو رفت و یه جاهایی هم به احساس میدان داد اگه قرار بود همه چی همیشه با عقل بود پس این احساس این وسط چیکاره بود .

    این که سراغ اون خانوم هم رفته شاید خواسته با این کار خودشو درگیر یه رابطه بکنه تا تلخی جدایی از شما رو فراموش کنه . بهتره کمی به قضیه خوشبینانه نگاه کنیم.
    البته دوستایی که ازدواج کردن تجربه ی بیشتر و بهتری دارن و کاملا منطقی برخورد میکنند ولی اگه همیشه خیلی هم منطقی باشیم که تا آخر عمر مجرد میمونیم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید aysu تشکرکرده است .

    meinoush (شنبه 29 تیر 92)

  3. #52
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط aysu نمایش پست ها
    البته دوستایی که ازدواج کردن تجربه ی بیشتر و بهتری دارن و کاملا منطقی برخورد میکنند
    ولی اگه همیشه خیلی هم منطقی باشیم که تا آخر عمر مجرد میمونیم.

    نمی دونم.
    اینکه بدونیم از زندگیمون چی میخوایم فکر می کنم بتونه راه رو نشونمون بده.
    با این حال نمی دونم چرا در عمل حق با توست!! بس که زندگی های مشترک ما با عقل و منطق جور درنمیاد!!!

    - - - Updated - - -

    بعدش طبق استدلال شما ، دوستانی که ازدواج کردند اگر کاملا منطقی بودند که ازدواج نمی کردند!!
    ویرایش توسط she : شنبه 29 تیر 92 در ساعت 12:39

  4. 3 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 29 تیر 92), aysu (شنبه 29 تیر 92), rozaneh (شنبه 29 تیر 92)

  5. #53
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    قسمت هایی از تاپیک قبلیم رو اینجا میذارم .
    نقل قول نوشته اصلی توسط نوپو نمایش پست ها
    شما به گفته ی خودتان از بودن با او احساس لذت و آرامش نمی کردید. احتمالا به جز نکته سنجی های او صفات دیگری هم بوده است که ذکر نکردید. حالا یا او را دوست داشته اید یا نداشته اید احساس شما این گونه بوده است. اما به نظر من امکان ندارد هیچ گونه محبتی نسبت به او نداشته باشید. چون اگر این طور بود یک سال رابطه نداشتید و از ناراحتی او این قدر ناراحت نمی شدید که تاپیک بزنید. شما مشاوره نرفتید برای اینکه او از نظر مالی راحت تر باشد. حال آنکه اگر او را دوست نداشتید و فقط به قصد شناخت می خواستید مشاوره بروید این قدر راحت کوتاه نمی آمدید. اگر او را دوست نداشتید و آشنایی شما صرفا و مطلقا برای شناخت هم بود یا با توجه به اینکه مرد مسئول امور مالی است و باید برای دختری که خواستارش است مایه بگذارد و سرنوشت خودش هم درمیان است قبول می کردید یا اینکه نهایتا هزینه را هر طور بود نصف به نصف می پرداختید. مبلغ مشاوره هم پول قابل توجهی نیست. شما از اردیبهشت تاپیک زده اید اما هنوز دو دل هستید. اگر برای قبول کردنش دو دل بودید می گفتیم دوستش نداری. اما شما برای رد کردنش دو دل هستید . اگر هیچ محبتی نبود این قدر دو دل نمی ماندید. هم من و هم شما خوب می دانیم که او بهترین شرایط را نداشت. یعنی این طوری نبود که بگوییم دیگر مثل او پیدا نمی شود. خوب می دانیم که کسان دیگری هستند که از نظر سطح مالی اعتقادی هم سان شما باشند و شغل خوب داشته باشند. در ثانی من تاپیک قبلی شما را خواندم. به گفته ی خودتان آدمی نیستید که خودتان را در قید و بند این چیزها بگذارید. حالا چطور شد که ناگهان پس از رد کردنش شروع کردید به دلیل آوردن و چیزهایی را گواه می آورید که به گفته ی خودتان اهمیت چندانی ندارند و می گویید به این دلایل شاید اشتباه کرده باشم. شما از آن دخترها نیستی که در خانه منتظر خواستگار بنشینی بلکه ارتباط اجتماعی قوی داری. اگر در خانه منتظر خواستگار بودی می گفتیم شاید دیگر مثل او نیاید اما شرایط شما این طور نیست. پس نتیجه می گیریم که شما به خاطر شرایطش مردد نیستی. بلکه محبتی به او دارید. اما به دلایلی سعی می کنید انکار کنید. یکی تجربه شکست عشقی چند سال قبل که به گفته ی خودتان سعی کردید از آن به بعد منطقی باشید. شما می خواهید منطقی باشید و احساسی فکر نکنید. برای همین محبتی که دارید انکار می کنید و سعی می کنید برای تردید خود دلایل منطقی بیاورید. اما با توجه به چیزهایی که گفتم این تفکر منطقی نیست. بلکه نوعی فرایند روانی است برای کم کردن فشارهایی که به سیستم اعصاب می آید.
    پس شما به او احساس مهر و محبت دارید اما از بودن با او آن طور که می خواهید لذت نبرده اید. ای کاش بیشتر رابطه ی خود را با او شرح می دادید تا بتوانیم دقیق تر بررسی کنیم. اما چیزی که الان می توانم بگویم این است که( مهر و محبت) و _(لذت و سرخوشی ) دو احساس کاملا متفاوت است اگرچه مقداری (نه کاملا) به هم وابسته است. از طرفی بعضی ها در زندگی اولی را انتخاب می کنند و بعضی ها دومی را . بسته به شخصیت فرد دارد. از طرف دیگر می توانند روی هم اثر بگذارند. آن هم بسته به شخصیت دارد. اگر لذت ارجحیت داشته باشد و از چیزی لذت ببری مهرش را بیشتر به دل میگیری. اما اگر محبت برایت ارجحیت داشته باشد و چیزی را دوست داشته باشی از آن لذت خواهی برد. حالا خودت باید شخصیت خودت را بشناسی و با خودت کاملا روراست باشی. انگار داری فیلمی مستند نگاه می کنی. آن وقت می توانی بهتر تصمیم بگیری.
    نقل قول نوشته اصلی توسط asemani نمایش پست ها
    نوپوی عزیز
    من واقعا ازت ممنونم. خیلی خیلی خوب و کامل و جامع توضیح دادی . به طوری که از دیشب چندین بار پیامت رو خوندم و سعی کردم تا ذهنم آروم نشده جوابی براش ننویسم .

    راستش این قسمت از حرفت تکه پازل گمشده ایه که من در اینجا توضیح ندادم. من چند روز پیش این آقا رو ملاقات کردم. این ملاقات ناگهانی بود . اما ما چند ساعتی با هم صحبت کردیم. اون ازم خواست که جوابم هرچی که هست –مثبت یا منفی- حضوری بهش اعلام کنم تا باور کنه این جواب رو .
    ملاقات ما به این صورت بود . اولش ما در مورد چیزهای متفرقه حرف زدیم و قرار شد این موضوع روی وجهه همکاری ما اثری نداشته باشه و حتی در صورت جواب منفی روابط آشنا بودن و کمک گرفتن از همدیگه و .... ادامه داشته باشه .
    بعد از اون ازم خواست که دوباره به پیشنهادش فکر کنم. گفت که اون کاملا عوض شده و افکارش تغییر کرده . گفت که می دونه که منو زیاد در محذورات قرار داده . گفت اشتباه کرده و قول میده نوع دیگه ای از زندگی رو نشونم بده . از من هم گله کرد که جاهایی لجبازی کردم و ....
    اما من ازش خواستم حالا که تموم شده بذاره تموم بشه . گفتم از شروع مجدد می ترسم. از یک بار دیگه امتحان کرن و رفتن این راه می ترسم. گفتم می ترسم اگر این راه رو دوباره شروع کنیم و باز هم به همین جا برسیم ، این بار آسیب ها جبران ناپذیر باشن.
    و اون قبول کرد ....
    در نهایت ازش خواهش کردم که زندگی عادیشو از سر بگیره و حالا که موقعیت ازدواج داره ، ازدواج کنه و .... اون هم همینارو متقابلا از من خواست
    بعد از چند روز پیام زد که به حرفام فکر کرده و قانع شده و خانوادش ازش خواستن که براش کسی رو معرفی کنن و اون هم قبول کرده !!!!!
    و همون روز هم دوست مشترکی که ایشون رو خوب میشناخت منو به شدت سرزنش کرد و گفت این آقا ازدواج می کنه و تو می بینی که همه مواردی که تو گفتی تو زندگیش خللی ایجاد نمی کنه .
    این ماجرا باعث به وجود اومدن احساسات متناقضی در من شده . نمی دونم واقعا چی . به این فکر می کنم که در عرض چند روز چطور تصمیم گرفت ازدواج کنه . به این فکر می کنم که اگه واقعا درست گفته باشه و عوض شده باشه ..... به این فکر می کنم که شاید اشتباه کردم برای رد کردنش . که شاید موضوعاتی که بینمون مطرح بود مشکل خاصی رو ایجاد نمی کرد. که شاید در مورد احساسم بهش اشتباه کردم. شاید احساسم توی احساسات زیاد اون گم شده بود. اینکه کسی مثل اون دوستم نداشته باشه و خیلی چیزای دیگه ....
    این حرف هام مربوط به این قسمت از سوالت که چرا ناگهان پس از رد کردنش باز دو دل شدم.


    من واقعا نمی دونم احساسم بهش چی بود. حالا یا اون اجازه نداد (با ابراز احساس زیاد) که من احساسم رو بدونم یا انقدر مسائل مورد بحث بین ما زیاد بود که احساسی هم اگه بود از بین برد.
    شاید این قضیه مثل یه چرخه معیوب شد که مدام تکرار شد: "بحث های زیاد احساس منو از بین برد ، نبودن احساس من بحث ها رو زیاد کرد ...." حالا اینکه اول کدومش اتفاق افتاد رو نمی دونم ، اما چیزی که هست الان من به وجود داشتن و نداشتن هر دو قسمت شک کردم .

    ما زیاد بحث می کردیم . قسمتی از این بحث ها هم در مورد روابط اجتماعی مون بود. به خصوص ارتباط با مردها . جایی در مورد مرد گریزی به دوستی توضیح دادی .

    من تقریبا این طور هستم که توصیف کردی. اما اون بر عکس همه اینها رو از من می خواست. اون حتی از من می خواست که بدون حضور استاد اصلا تو کلاس حضور نداشته باشم . هرگز با همکلاسی ها – به صورت مختلط – برای یه نوشیدنی یا .... حتی در محیط دانشگاه یک جا نشینم و موارد این چنینی ...
    قسمت دیگه بحث های ما به خاطر چیزهایی بود که هنوز اتفاق نیفتاده بهشون فکر می کرد. مثلا می گفت امشب که مهمون دارید مدیونی اگه لباس آستین کوتاه بپوشی .... اگر عروسی رفتی مدیونی اگر عکس بگیری .... روز آخر کلاستون مدیونی اگر در جشن خداحافظی شرکت کنی ....
    قسمت دیگه بحث ها مربوط به زود رنج بودنش بود . مثلا یک بار من موضوعی رو به علت خاصی بهش نگفتم و بعد از چند روز بیان کردم. اون به شدت از این موضوع آسیب دید و مدام تاکید می کرد که کنارم باش و به من در تحلیل این موضوع کمک کن. چون دارم داغون میشم و ....
    قسمتی از بحث ها هم به علت در آوردن جزییات از لابلای صحبت های من بود. که دیگه کم کم می ترسیدم باهاش راحت صحبت کنم . ازش می خواستم که انقدر ریزبین نباشه و اون می گفت نمی تونم ...
    راستی من تا حدی بین شخصیت ایشون و شخصیت همسر نازنین آریایی از نظر بدبینی مشابهت می بینم و بین شخصیت ایشون و همسر خانم she از نظر سیاست مدار بودن . هرچند نمی دونم چقدر این مشابهت واقعیه .

    این قسمت از حرفت خیلی جالب بود. تا به حال به این موضوع فکر نکرده بودم. فکر می کنم من جزء دسته اول باشم . اگر از چیزی لذت ببرم مهرش رو هم به دل می گیرم.
    شاید این درست باشه . میزان لذت من از این رابطه زیاد نبود. چون من عشق پر سوز و گداز و .... رو دوست ندارم. بر عکس به شادی و نشاط و شوخ بودن و ... علاقه دارم و همیشه هم جذب آدمهایی با این ویژگی ها شدم. در این رابطه این چهار حالت دیده شد

    1. بحث ها و جدل ها : به خاطر اختلاف سلیقه و نظر و شاید اختلافات فرهنگی
    2. دوست داشتن و ابراز علاقه زیاد و عشق پرسوز و گداز : که برای من جالب نبود
    3. شوخی ها و شادی ها : میزانش به علت وجود دو مورد قبلی کم بود . و اون مقدار کم هم خیلی وقت ها برای من جذابیت نداشت. اکثر شوخی ها و موضوعاتی که اون تعریف می کرد برای من جذابیت نداشت و به اصطلاح خیلی بچه گونه بود. از ماجراهایی که تعریف می کرد و می خندید و ... اگرچه من هم می خندیدم ، اما به نظرم بی مزه جلوه می کرد.
    4. موضوعات عادی و روزمره مثل موضوعات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و در کل اطلاعات عمومی : اون تقریبا در مورد این چیزها نظر خاصی نداشت یا با نظر من موافق بود یا سریع بحث رو عوض می کرد و به یکی از سه حالت قبل بر می گردوند.


    امیدوارم تونسته باشم تا حدی مواردی رو که به ذهنم می رسید درست بیان کرده باشم . منتظر نظرات و تحلیل های زیبای تو دوست خوبم و بقیه هستم .
    نقل قول نوشته اصلی توسط نوپو نمایش پست ها
    با توجه به چیزهایی که گفتید باید بگویم تصمیم درستی گرفته اید. شما برخلاف تصورتان همسان نبودید. نه از نظر اعتقادات نه از نظر شخصیت. به خصوص نظرات متفاوت شما و ایشان درباره ی روابط اجتماعی دقیقا متضاد بود[کلا با توجه به چیزهایی که تعریف کردید تصمیم شما کاملا منطقی بوده است. حالا که تصمیم خود را گرفته اید به آن ایمان داشته باشید و شک نکنید. آخر چطور ممکن است آدمی در این مدت کوتاه کاملا عوض شود. شما می دانید که ترک یک عادت کوچک مثل چای خوردن مشکل است و زمان بر حالا چطور همه این چیزهایی که گفتی و مسائل کوچکی هم که نیست کاملا عوض شده است ؟:confused: متاسفانه ایشان به شما وابسته شده بود و وارد فاز احساسی شده بود. به طوری که نمی توانست چیزهایی را که شما می بینید و این قدر واضح بود برایتان ببیند. جای تعجب ندارد که آدمی که این فاز را تجربه می کند افسرده شود و بعد هم برای به دست آوردن شما آخرین تیر ترکش را استفاده کند. همین حالا هم او دارد اشتباه می کند که بلافاصله پس از چنین رابطه ای اقدام به ازدواج می کند. مطلبی که در این سایت بسیار یادآوری شده است. به نظر من علاوه بر ناهمسانی شما و اشتباه ایشان که وارد فاز احساسی شد این آقا هنوز بلوغ لازم حداقل بلوغ احساسی لازم را برای ازدواج ندارد. شما دیگر به هیچ عنوان مردد نباش] یکی از اشتباهات روابط آشنایی این است که نشانه هایی که حاکی از وجود ناسازگاری است هر چند کوچک نادیده بگیریم که شما خیلی خوب مدیریت کرده اید و نشانه ها را جدی گرفته اید. حالا هم بهتر است خودتان را برای آشنایی جدید و مناسب تر آماده کنید که با توجه به سابقه تان در این سایت فکر کنم تبحر کافی برای کسب این آمادگی را دارید:o
    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    وقتی رابطه ات رو با این آقا تموم کنی، حتمن یه زمان هایی دلت برای دوستت دارم شنیدن هاش تنگ میشه. ممکنه چند روز گوشیت رو نگاه کنی و هیچ پیامی نداشته باشی. ممکنه یه دفعه دوباره پیام بده و تو دلت بخواد جواب بدی.ممکنه احساس تنهایی کنی.
    .
    ممکنه مرد بعدی احساسات لطیفی نداشته باشه ولی هزارتا خوبیه دیگه داشته باشه، عاشقت نباشه و منطقی رفتار کنه یا یه ازدواج سنتی و حساب شده باشه. ممکنه یادت بیاد که میتونستی اینقدر احساسات دریافت کنی.
    .
    احساسات و اس ام اس ها و ابراز احساسات این آقا همیشگی نخواهد بود. بعدن حتمن کم میشه. پشت نقاب همه ی این ابراز احساسات، مطمئن باش که خود واقعی این آدم رو دیدی و شناختی. تا اگر دلتنگ حضور یه آدم عاشق شدی یادت بیاد که اون چه ویژگی های بدی هم داشته. مثلا همون قضیه ی مالی.
    .
    اینا دلیل نمیشه که نظرت رو عوض کنی همینجوری گفتم.
    نقل قول نوشته اصلی توسط asemani نمایش پست ها
    سلام she عزیزم . واقعــــــــــــا خوشحال شدم از اینکه به تاپیکم اومدی و بهم سر زدی .


    اما منم خودمو قانع کردم که باید ازدواج کنم. قانع کردم که اونو بذارم تو ذهنمو به خودم بگم شتر دیدی ندیدی. و معیار بچینم برا خودم که مرد باید پاک باشه ، با ایمان باشه ، شغلش دائمی باشه ، تحصیلات داشته باشه ، فلان و فلان و فلان .....

    تا اینکه این آقا اومد. ظاهرا همونیه که من می خواستم . اما ..... من با معیارای خودم قانع نشدم !!! نمی دونم چرا ؟ تا می خواست قضیه جدی بشه یکی انگار بهم گفت نه ! گذشت و گذشت و ارتباط داشتیم تا رسید به این سیاست مداریهاش ، جزیی نگریهاش . اینجا احساس کردم دوس ندارم این طور باشه . دوس دارم با صلابت باشه ، نترسه که بخواد سیاست بازی های بیخودی درآره . اگه با کسی خوب نیست نباشه ، اگه خوبه باشه . نمیگم مردم دار نباشه ، نه . اما یه رنگ باشه . یه جور باشه . نه اینکه در ظاهر یه جور و در پشت سرشون طور دیگه ای باشه .

    She عزیزم گفتی که جزیی نگریش شاید به خاطر علاقه اش به من باشه . اما متاسفانه با شناختی که ازش دارم این طور نیست. تو همه امور اینطوریه . تو شغلش . به طوری که آه و ناله زیر دستاش همیشه هواست. اون قدر دقت داره به کاراشون که به اصطلاح اسم پلیس جنایی رو روش گذاشتن ، عده ای هم میگن عقده ای . کارایی تو محل کارش برای کشف جرم می کنه که به عقل جن هم نمی رسه (البته پلیس نیست ، اما ... ) . بارها ازش خواستم این همه جزیی نگر نباشه . اما میگه نمی تونم. این در ذات منه .


    محبت زیاد خیلی بده. خیلی ها از اینکه طرف مقابلشون بهشون توجه نداره شکایت می کنن. طبیعتا اونا حال منو درک نمی کنن. یه وقتایی اون قدر از این همه ابراز احساسات اشباع میشی که حالت از هرچی عشق و علاقه است به هم می خوره . دوس نداری قبل از اینکه نیاز به دوس داشتن رو حس کنی اونو بشنوی.

    مثلا یه روز منو در نظر بگیرید. از صبحش هزار بار اس ام اس دوست دارم و عاشقتم و برات می میرم برام اومده . هزار تا نگاه که محبت توش موج می زنه رو دیدم. به همراه کلی از این رفتارا. وقتی میرسم خونه اطلاع میدم و جواب میاد که عزیزم دوست دارم . مرسی که خبر دادی. می خوام بعد از ظهرش برم بیرون. یه خرید معمولی هزار بار مراقب خودت باش و زیاد راه نرو و زود برگرد خونه و ... می شنوم. تو اوج شلوغی های خیابون در حالی که دارم می دوم که کارامو انجام بدم گوشیم زنگ می خوره. وسط ماشینا و تو شلوغ پلوغیا در حالی که صدا قطع و وصل میشه میگم خودم زنگ می زنم و قطع می کنم. در حالی که تو اون لحظه میزان احساسات تو صفره باز زنگ می زنه و در حالی که صدا به زور میاد یکی اون پشت داره میگه اینو می خواستم بگم . دوستت دارم[IMG]]یعنی هنگ می کنی. و این قضیه تا شب که بخوابی ادامه داره . این واقعا یکی از معمولی ترین روزای من بود.
    اما چیزی که من دوس دارم.
    دوس داری غرق اجتماع و زندگی اجتماعیت باشی. بری و بیای . بعد یه لحظه حس کنی یه چیزی کمه . که فلانی !! منو دوس داره !!! نکنه نیست . دلت بترسه از دست دادن چیزی که برات عزیزه. نگران بشی. احساس نیاز کنی به محبت. یه قرار تو یه بعد از ظهر آروم داشته باشی . اونجا بشنوی که دوست داره و خیالت راحت راحت [IMG]احساس آرامش همیشه بعد از برطرف شدن نیاز میاد.

    می دونی آدم همون طور که از تشنگی زیاد می تونه خفه بشه ، از توی آب افتادن و بلعیدن مداوم آب هم می تونه غرق بشه و سرانجام هر دوش مرگه .
    مرگ اول اگرچه امروزه شایع تر شده ، اما مرگ دوم دردناک تره . دردش هم عذاب وجدانشه . تموم شدن رابطه ای که طرف مقابل برات کم نذاشته ، بلکه خیـــــــــــــــــــلی گذاشته و همین خیـــــــلی زندگیتو خراب کرده .

    و یه چیز دیگه که امروز احساس کردم باید بهش توجه بیشتری کنم. یه نفر تاپیک زده که با شوهرش سر کمک های مالیش به خانوادش اختلاف داره. و من دیدم این موضوع هم می تونه یکی دیگه از دلایل اختلاف ما باشه . بله . این آقا کمک های مالی خیلی زیادی به خانوادش می کنه و بدتر از اون اینه که خانوادش این موضوع رو وظیفه اون می دونن و نه لطف. یعنی خیلی راحت هر کسی نیاز به چول داره تماس می گیره و میگه فلان قدر بریز به حسابم :mad:

    بچه ها من دسته بندی کردم. این آدم خیلی خوبه . اما من نمی تونم . قضیه به دل ننشستن رو میذارم کنار . چون با منطقم جور در نمیاد .
    اما 1. ابراز احساسات خیلی زیادش 2.سیاست داشتنش 3. جزیی نگر بودنش 4. وابستگی مالی خانوادش . با این موارد نمی تونم کنار بیام . البته اگر حد اینا رو کم کنی خیلی هم خوب هستن. اما حد بالاش رو من نمی تونم تحمل کنم. همه اینا در حد افراطی هستن.

    امیدوارم تصمیمم درست باشه . برام دعا کنید. امیدوارم پشیمون نشم از تصمیمم . عقلم بعدا بهم نهیب نزنه که اشتباه کردم. از آینده تصمیمم می ترسم. اما توکل بر خدا
    - - - Updated - - -

    دوستان اون بازهم پیام زد که لطفا هرچه سریع تر تصمیم نهایی تو بگیر و بهم بگو. گفتم حالم خوب نیست. اما بازهم اینو تکرار کرد. گفتم نیازه سوالاتی بپرسم . چون شرایط جدیدی پیش اومده . بازهم گفت لطفا تصمیم نهاییت رو بگیر و بهم اطلاع بده .

    - - -

    می تونم بگم من موافقم. اما به شرط اینکه یه مشاور هم منو مطمئن کنه از اینکه اختلافات بینمون موارد خاصی نبودن و قابل حل شدن هستن. نمی دونم اگر اینو بگم چه جوابی میده . اما احساس می کنم غرورم نمیذاره این حرفو بزنم. این اقدام درست نیست . چون در آینده هر بار اگر مشکلی پیش بیاد اون به راحتی می تونه بگه من که رفته بودم سراغ کس دیگه ای . این تو بودی که نذاشتی و طاقت نیاوردی .

    - - - Updated - - -

    به قول she این بار این منم که خواستگاری کردم!
    ویرایش توسط asemani : شنبه 29 تیر 92 در ساعت 13:24

  6. کاربر روبرو از پست مفید asemani تشکرکرده است .

    she (شنبه 29 تیر 92)

  7. #54
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    خودت رو آدم ضعیفی که نمی تونه تصمیم بگیره نشون نده!
    .
    شاید اون با خودش فکر میکنه حق با اوست! تو داری لفتش میدی! احساسات اون رو به بازی گرفتی! به نظرش مسخره است که در مورد آدم خوبی مث او نمی تونی تصمیم بگیری! حالا به هر حال نوبت اوست که ناز کنه!! چرا نکنه!
    .
    محکم باش. به خودت فکر کن. شرایط رو بسنج.
    .
    من وقتی میرم مغازه مانتو فروشی و به یه مانتویی علاقه نشون میدم!! و پرو میکنم ولی شک دارم اگر فقط همون یه دونه باشه از اون مدل و رنگ و سایز، بیشتر شک می کنم. چون میدونم ممکنه از دستش بدم! اگر یه خانومی بیاد و بخواد اون مانتو رو بخره احتمال اینکه من قاطع تر بشم برای خرید اون مانتو بالا میره!! ببین تو اینجوری نشده باشی.
    ویرایش توسط she : شنبه 29 تیر 92 در ساعت 13:27

  8. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    asemani (شنبه 29 تیر 92)

  9. #55
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    بهم بگید الان بهش باید چی بگم. من خیلی گیجم آره she . تو درست تشخیص دادی . مثل همیشه . از یه طرف احساسم بهم میگه قبولش کن. اما از اون طرف عقلم میگه اون مسائل یادت باشه که ممکنه حل نشده باشه . یادت باشه این بار تویی که رفتی به سمت اون. اما از طرفی هم تاکید می کنه که ممکنه از دستش بدی. اون جنبه های خوب زیادی داره . الان بهم بگید بهش چی بگم ؟

  10. کاربر روبرو از پست مفید asemani تشکرکرده است .

    she (شنبه 29 تیر 92)

  11. #56
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    خودت مهمی نه اینکه به اون دقیقن چی میگی.
    اول اینو بهمون بگو که دقیقن چی میخوای؟

  12. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    asemani (شنبه 29 تیر 92)

  13. #57
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    اینو میخوام : من دوستش دارم. فقط به شرطی که اون موارد و مشکلات رو مشاور تایید کنه که مشکلی در زندگی آیندمون نمی تونه پیش بیاره . بهش علاقه دارم و نمی تونم به همین سادگی از دستش بدم. اما نمی تونم هم به هر قیمتی داشته باشمش . اگر بدونم زندگیمون موفق نخواهد بود ، می تونم با احساسم کنار بیام.

    - - - Updated - - -

    الان با به دست آوردنش به شرطی موافقم و آرومم می کنه که منطق و عقل بگه مشکلی پیش نخواهد اومد. و با رفتنش هم به شرطی می تونم کنار بیام که منطق و عقلم بگه به درد هم نمی خوردیم . سعنی الان همه چیز به قانع شدن عقل و منطق بستگی داره .

  14. کاربر روبرو از پست مفید asemani تشکرکرده است .

    she (شنبه 29 تیر 92)

  15. #58
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    خب همینو بهش بگو! همین رو!
    بگو از دست دادنش برات سخته و اگر برای او هم همینطوره یه مشاوره ازدواج میتونه خیال جفتتون رو راحت کنه.
    .
    اگر ناز کرد بهش بگو هر جور که صلاح میدونی عمل کن! خوشبخت باشی.

    - - - Updated - - -

    تیکه ی اول نوشته ات رو بهش بگو.
    .
    لازم نیست بهش توضیح بدی که عقل و احساسم یکی نیست! بگو من دوستت دارم. و برای اینکه مطمئن بشم می تونم خوشبختت کنم و تو هم متقابلن همینطور. لازم دارم یه متخصص مسائل این یک سال ما رو بررسی کنه و خیال هر دومون راحت باشه.
    .
    اگر هم که دیگه به من فکر نمی کنی که هیچی. به سلامت!

    .
    اگر وادارت کرد که ناز بکشی و التماسش کنی مطمئن باش که شخصیت سالمی نداره!!
    .
    قاعدتا باید بپذیره.

  16. 2 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 29 تیر 92), saraamini (شنبه 29 تیر 92)

  17. #59
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آسمانی یک چیزی را باید واضح به شما بگویم. شما اگر می خواهی همسر این آقا بشوی وظایفی داری. از جمله وظایف شما
    1- ایجاد آرامش در این آقا
    2- تمکین از ایشان
    این دو وظیفه اصلی یک خانم در برابر شوهرش است که برای انجام آنها خصوصیاتی لازم است :
    برای ایجاد آرامش در مرد :
    1- ارضای کامل مرد از نظر عاطفی و جنسی. یعنی اگر این آقا واقعا نیاز دارد روزی هزار بار بهش بگی دوستت دارم شما باید قبول کنی. اگر احتیاج دارد آخر رمانتیک بودن باشد شما باید خودت را در اختیارش بگذاری.
    2- تعامل مناسب با خانواده مرد تا توی منگنه قرار نگیرد : معمولا مردهای ایرانی به خانواده خود وابستگی دارند و نمی توانند مستقیم خواسته های آنها را رد کنند. مردهای ایرانی از همسرشان انتظار دارند صبور باشند و به خانواده آنها به خصوص مادرشان احترام بگذارند. پس شما نمی توانی کمک های مالی این آقا به خانواده اش را قطع کنی. چون هم این آقا ناراحت می شود و هم خانواده اش در مقابل شما جبهه می گیرند و دست به یکی می کنند. فقط شاید بتوانی کمی تنظیمش کنی.
    3- تحسین کردن مرد : یعنی اگر ایشان در مورد موضوع خاصی صحبت کرد سرزنش نشود و صحبت هایش بی مزه و بچه گانه تلقی نشود. چون هیچ چیز مثل این کار غرور مرد را خرد نمی کند. یادت باشد مردها از اینکه به آنها ثابت شود اشتباه کرده اند بی زار هستند. بنابراین باید بتوانی بیشتر وقت ها کارهای همسرت را خوب و درست تلقی کنی و صحبت هایش را همین طور.

    ملزومات انجام وظیفه تمکین :
    1- اگر این آقا انتظار دارد شما حجابت را کامل رعایت کنی و با آقایان دیگر ارتباطت را محدود کنی و در جشن هایی که آقایان صمیمی هستند مثل جشن آخر سال دانشگاه شرکت نکنی باید قبول کنی. یعنی اگر همسر این آقا بشوی قبول کرده ای که این کار را انجام دهی و انجام این کارها برای این آقا به منزله تعهد و وفاداری است نه محدودیت. اصولا زن و مرد در این مسئله خاص باید کاملا هماهنگ باشند.
    2- شما می گویی این آقا ریزبین و نکته سنج است. پس احتمالا در مسائل مالی و خرج زندگی و حساب و کتاب و همین طور عمل می کند. اصولا مسئولیت مالی زندگی به عهده مرد است و شما اگر همسری این آقا را قبول کنی این مسایل را هم قبول کرده ای. من فکر نمی کنم مردی که این قدر دقت دارد روی خرج کردن پول دقت نداشته باشد. منظورم خساست نیست. بلکه بسیار با دقت و نکته سنجی خرج کردن است. نظر خودت با توجه به شناختی که از این آقا داری چیست ؟
    احساست را خودت بهتر از من می دانی. اما زندگی مشترک هم احساس و هم وظیفه را با هم دارد. شما می گویی احساس را داری. آیا می توانی این وظایف را ( با توجه به خصوصیات ایشان ) در قبال این آقا نه از سر اجبار که با کمال میل و خوشحالی انجام دهی ؟ آسمانی با خودت روراست باش. این آقا هر مشکلی هم که داشته باشد با تو روراست بوده است و ریاکاری نکرده است چون به گفته خودت مثل یک بچه صاف و ساده است. الان که می گوید جواب مثبت بده منظورش همین است. می گوید (من خودم را نشان داده ام و همه چیز را گفته ام. آیا مرا دوست داری و می توانی به من تعهد دهی که وظایف زناشویی را انجام دهی ؟ ) شما حالا از دوست داشتنت مطمئنی. اما باید از توانایی تعهد دادن هم مطمئن باشی.
    ویرایش توسط نوروزیان. : شنبه 29 تیر 92 در ساعت 13:59

  18. 4 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 29 تیر 92), hamrahi (شنبه 29 تیر 92), reihane_b (شنبه 29 تیر 92), she (شنبه 29 تیر 92)

  19. #60
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    آخیـــــــــــــــــش نوپو جان دستت درد نکنه. الان آسمانی یه همچین پستی لازم داشت!

    - - - Updated - - -

    البته آسمانی اینجا رو به عنوان مکان مشاوره قبول نداره و خودش رو هم قبول نداره (البته اشکال نداره ها) و امیدواره یه نفر دیگه بیاد و بهش بگه این آقا برای شما مناسبه و اخلاقش رو عوض خواهد کرد و همه چی درست میشه!
    .
    ببخشید آسمانی جان ولی مگه به همین امیدوار نیستی؟
    دارم بدجنسی می کنم ها! ببخشید.
    .
    .
    .

    یه چیز جالب اینه که :

    وقتی آقایون میرن خواستگاری همیشه با خودشون فکر می کنن شاید دختر بعدی از این بهتر باشه!
    ولی وقتی خانوما براشون خواستگار میاد نگران این هستن که نکنه بعدی همین خوبی ها رو هم نداشته باشه!!

    ویرایش توسط she : شنبه 29 تیر 92 در ساعت 14:05

  20. 2 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 29 تیر 92), reihane_b (شنبه 29 تیر 92)


 
صفحه 6 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 26 بهمن 94, 19:57
  2. (توهم همه چیز دانی ) استفاده نادرست از شبکه های اجتماعی و توهم دانش
    توسط مدیرهمدردی در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 10 بهمن 94, 17:26
  3. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 مرداد 92, 19:59
  4. +تاریخچهٔ جنسی‌ همسر آیندتون چقدر براتون مهمه
    توسط kamran2007 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 88
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 مهر 88, 11:08

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.