ناراحت بشم از دنیا
ناراحت چی
وقتی هر سال دارم یک سال یک سال به تو نزدیک میشوم
ناراحتی دیگه نمیمونه
خودتم قول دادی هر کی اذیتتو ن کرد اگر این دنیا نتونستید حقتون بگیرید میایید پیش من و من ازشون میگیرم
دیگه غصه چیو من بخورم
تشکرشده 1,106 در 598 پست
ناراحت بشم از دنیا
ناراحت چی
وقتی هر سال دارم یک سال یک سال به تو نزدیک میشوم
ناراحتی دیگه نمیمونه
خودتم قول دادی هر کی اذیتتو ن کرد اگر این دنیا نتونستید حقتون بگیرید میایید پیش من و من ازشون میگیرم
دیگه غصه چیو من بخورم
تشکرشده 6,837 در 2,392 پست
یگانه خدای مهربان من ،،
من عاشق تووووو ،،، تو عاشق من
zolal (پنجشنبه 14 فروردین 99)
تشکرشده 2,637 در 1,207 پست
الهی من شکوفه ای بهاریم که سرمای زمستان را تاب نمی آورم
در این شب سرد میخواهم گم شوم لابه لای خاطره های مبهم، میان نوشته هایی که در حافظه ی تاریخ جا خواهد ماند...
امشب گلبرگ هایم را به دست باد میسپارم تا ببرد به سرزمینی که همیشه بهار است و دلی که همیشه بهاری ست
ویرایش توسط سحر بهاری : شنبه 03 اسفند 98 در ساعت 21:00
تشکرشده 6,837 در 2,392 پست
ویرایش توسط باغبان : شنبه 03 اسفند 98 در ساعت 22:21
تشکرشده 1,799 در 742 پست
مقصد کجاست که راهش به آن باشد!
بار خدایا چقدر شبیه برادران یوسفیم. از حسادت .......
از بزرگ بینی ........
از گمراهی که نزدیکترین به پیامبر تو بودند......
با همه اینها هنوز به تدبیر خود ایمان داریم، غافل از اینکه تدبیر تو بالاتر از همه است و از چاه بیرون میکشد عزیزش میدارد.
تشکرشده 3,095 در 1,314 پست
اولین باره توی این تاپیک مینویسم.
خدایا سلامتی و عافیت رو به تمام مردم کشورم و دنیا عطا کن و سر این بیماری رو از جهان کم کن.
تشکرشده 2,637 در 1,207 پست
همیشه دوست داشتم یک روز خاص و رمانتیک تو زندگیم به نیمه شعبان و ولادت آقا برسه ... اما امسال مهمان ناخوانده کرونا باعث شد مردم برنامه هاشون بهم بریزه... منم مستثنی از این قضیه نبودم و مثل خیلی ها برنامه ریزیم بهم ریخت.
وقتی برای کاری مهم در ارتباط با خانوادم چند وقت پیش به شهر محل سکونت همسرم رفتیم چون پدر همسرم ( که اون زمان نامزد بودیم ) بیمار بود من از قبل با مشورت همسرم و یه آمادگی کمی که داشتم تصمیم گرفتم همونجا یک مراسم عقد محضری ساده داشته باشیم .
موقع برگشت همسرم گفت سحری ممکنه مدتی نتونم ببینمت گفتم چرا ؟ گفت کرونا میدونی که.. ( چون همسرم پزشک بیمارستان هستن ) گفتم اَی خِدا تنبلی نکن مرد بذار دو روز از عقدمون بگذره گفت نه جانم جدیه و دوره نهفتگی داره مراقب خودت و خونوادت باش... همونجا بود که دلم ریخت.
برگشتیم و سر خودم رو با نقاشی و کارای هنری گرم میکردم اما اوایل اسفند که شد خیلی نگرانش شدم... میگفت مردم به هشدارها توجه نمیکنن و کار رو سخت تر میکنن... فکر کنم همون روزا بود که اومدم تاپیک درد و دل با خدا و گفتم دلم میخواد گلبرگ هامو به دست باد بدم ببره یه جایی که مردمانش دلهاشون بهاریه.... واقعا برخی دانسته یا نادانسته باعث شیوع بیماری میشدن و من خیلی دلم از این مردم گرفته بود و نگران بودم. چون با توضیحاتی که همسرم میداد مطمئن شده بودم خطر در کمین مردم هست.
همون شب از فکر و خیال خوابم نبرد انگار همسرم میدونست آروم و قرار ندارم و دیدم باهام تماس گرفت و بعد از چند دقیقه صحبت آرومم کرد .خب برای من که تازه عقد کردم تحمل این شرایط خیلی سخته و نمیشه با کلمات توصیفش کرد.
الان اینروزا دلم حسابی براش تنگ شده ، با صدای خسته گفت خانمی اوضاع رو که میبینی انشالله برگشتم تو تابستون یه عروسی خوب برات میگیرم، کلی با هم میریم تفریح و... راستش خیلی کنترل میکردم خودمو که متوجه نگرانی های پشت کلماتم نشه، متوجه بغض پشت صدام نشه...
گفت دعام کن منم اینجا هر شب برای خودم و تو دعا میکنم. گفتم عزیزم دعای یه ملت پشت سر شماست... خوشبحال حالی که داری و میتونی به خلق خدا کمک کنی، این یه امتحانه ... من نیازمند ترم به دعای تو
دوستان عزیز تر از جانم
لطفا دعا کنین این روزا تموم بشه و کسانی که تو این روزا زحمت میکشن مثل کادر درمانی، پلیس و ... تنشون سلامت باشه و سالم پیش خونوادشون برگردن و اتفاقی خوب بیافتن. دعای صحیفه سجادیه رو فراموش نکنین. ممنونم از محبتتون
miss seven (چهارشنبه 19 مرداد 01), Mvaz (پنجشنبه 14 فروردین 99), zolal (پنجشنبه 14 فروردین 99), افسونگر (یکشنبه 22 تیر 99)
تشکرشده 1,424 در 468 پست
پروردگارا...
اراده ام را با اراده خودت هماهنگ فرما تا آن کنم که تو می پسندی.
تشکرشده 311 در 123 پست
هر چقدر فکر می کنم که چطور حرف بزنم نمیشه خدا. نوشتن و پاک کردن، نوشتن و پاک کردن.
گاهی اوقات نمیشه نوشت.
جملات رو هر چقدر تاب بدم بازم بی تابی منو نشون نمیده. این کلماتم با زبون بی زبونی میگن که نمیشه، ولی خودت میدونی...
گاهی دلخوشیت نوشته ی روی دیوار یک کوچه میشه که در موردش قبلن باهاش بحث کردی، ولی یه روز میای میبینی که یه لایه رنگ کاملا اونو پوشونده، به همین راحتی...
کاشکی دیوارها میتونستن حرف بزنن...
کاش میتونستم دعا کنم بدون اینکه عذاب بکشم...
.
.
.
هر جا که هست یا رب، او را ز غم نگه دار
حیف است بر رخ او، گرد غمی نشیند
در باغ و گلشن عشق، از هر طرف گلی هست
حاشا که مرگ خاموش، غیر از تو گل بچیند
تشکرشده 6,837 در 2,392 پست
سلام مرگ خاموش
ناراحت به نظر میرسی
نوشتن خیلی کمک می کنه
یه دفترچه برا خودت تهیه کن و توش بنویس
اگه هم خواستی تو همدردی یه تاپیک بزن ،،بچه ها هستند و الحمد لله خوب کمک می کنند .
قلم خیلی قشنگی داری مرگ خاموش و شعرهای قشنگی می نویسی
این خیلی خوبه :)
ولی اگه قدر این قلم را بدونی ، خیلی بهتر میشه ( شاد بنویسی )
اسم کاربریت را عوض کن دوست عزیز
تو تماس با ما اعلام کن ،،، بچه ها از بالا درست می کنند
:)
شادی واقعی را تو هدف های دنیوی پیدا نکن
هدف دنیوی خیلی خوب هستند ،، ولی اصلی کاری ،،،یه چیز دیگه ست که باید به اون برسیم .
مطمئن باش شاخه ی واقعی خودت را را پیدا می کنی و از اون گل ، می چینی .
با گوشه گرفتن ؛ درمان نشود غم
برخیز و به پا کن ، شوری به عالم
تنها ننشین :)
برخیز و ببین ، گل های خندان صحرایی را
از صحرا دریاب ، این زیبایی را
حق یارت .
ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 17 فروردین 99 در ساعت 17:26
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)