سلام دوستان عزیزم
من این کارگاه رو خیلی خوب دنبال می کنم و به واسطه اینکه تو محیط کارم مجبورم خیلی حرف بزنم، تجربیات و نوشته های اینجا مدام میاد تو ذهنم.
نتیجه جدیدی که گرفتم این هست که اوضاعم ناجور داغووونه
البته بعضی جاهاش رو به خودم حق میدم چون مثلا من اگر بخوام اجازه بدم مراجعه کننده با فراغ بال حرف بزنه و من وسط حرفش نپرم ، زود زود قضاوت نکنم و ... در روز کار دو نفر رو باید راه بندازم
اما در مورد این مساله:
خودمحور:
"فردی که تنها احساس خود را درک می کند و قادر نیست حس طرف مقابل خویش را بفهمد."
قضیه از اونجا شروع میشه که همکار من از نظر من ضریب هوشی بالایی نداره، یا داشته ولی از به دلیل اینکه تو سیستم فاجعه بار اداری کشورمون هر چی بیشتر خودت رو به ندونستن بزنی کارت سبکتره و ایشون هم از این قاعده پیروی کرده و الان سالهاست از کارش راضیه
با اینکه ایشون سابقه کاریش از من خیلییییییییییی بیشتره ولی یه جاهایی من مجبور شدم سرشون غر بزنم، ایراد بگیرم و ... البته لازم به ذکر است که ایشون با اینکه آقا هستند ولی دقیقا مثل یه پیرزن 150 ساله از صبح که میاد غر می زنه تا آخر وقت اداری، از اون طرف هم با اینکه از نظر من خودشون ضریب هوشی بالایی ندارن ولی مرتب افراد دیگه رو چه جلوی روشون و چه پشت سرشون خنگ
خطاب میکنند. بارها هم پیش اومده 30 ثانیه بعد خودشون یه کاری رو اشتباه انجام دادن. خلاصه اش این هست که به شدت رو اعصاب هستند و من فکر می کردم من حساسم ولی خب همکارهای دیگه از اتاق های دیگه و طبقات دیگه هم گویا چنین نظری دارند.
این همه قصه گفتم که برسم به اینجا که از دید ایشون من خودمحور:
"فردی که تنها احساس خود را درک می کند و قادر نیست حس طرف مقابل خویش را بفهمد." هستم.
من واقعا قادر نیستم حس ایشون رو تو بیش از 50% مواقع بفهمم و گویا این مساله تو ذهن ایشون موندگار هست، حالا سوالم این هست که تو موارد مشابه این مورد، و توی این مورد من باید تلاش کنم که خودمحور بودنم رفع بشه؟ یا باید کار خاصی نکنم مشکل از فرستنده هست به گیرنده های خودم دست نزنم
![:325:](images/smilies/325.gif)
در ادامه هم بگم من عزت نفس کافی دارم، تایید طلب نیستم، یعنی تأیید ایشون واسم مهم نیست ولی خب انگار باعث شدم اعتماد به نفس و عزت نفس ایشون خدشه دار بشه و این یعنی مهارت کلامی من مشکل داره، الان راهکار چیست؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)