سلام .انگشتام قدرت تایپ ندارن.
مدیر عزیز من که نمیدونم با چه زبانی از شما تشکر کنم خداوند حتما اجرتان را میدهد.
ببینید من الان خونه خودم هستم اون خونه مادرشه. وقتی میخواستیم نقل مکان کنیم از شهر شوهرم/ شوهرم گفت شما برید منم میام و الان چند ماهه که نیومده.
من تصمیم گرفته بودم باهاش بمونم برای همین رفتم پیشش. ولی دیشب که بحثمون شد دیگه نتونستم تحمل کنم.
به پدرم اس دادم که ایا این مرد ارزش اینو داره که به پاش بمونم یا نمیتونم بیارم پیش خودمون و ترکش بدم؟
پدرم گفتن خودت تصمیم بگیر. گفتم نمیتونم. ایشون گفت فکر نمیکنم اراده ای برای ترک داشته باشه .این شد که مصمم شدم ازونجا بیام پدرم گفت بذار بچه باشه تا احساس مسولیت کنه در قبال بچش. منم برخلاف میل باطنیم گذاشتمش و اومدم. بعد که پدرمو دیدم ایشون گفتن چرا داری بچشو بزرگ میکنی اونم راحت پیش مادرش واستاده .گفت من یک شب بدون زن و بچه خوابم نمیبره اون چند ماهه پیش مادرش میخوابه.بعد گف توی مهمونی دو دقیقه نمیتونه بیدار بمونه و چرت میزنه و کدوم معتادی رو دیدی که ترک کنه.
خانم میشل من الان شرایط خوبی ندارم لطفا یکم مهربونتر باشید .عین متن جناب مدیر رو بهش گفتم. تو این چند سال هم خیلی گفتم.
مدیر عزیز شما نوشته بودید که زنو شوهر باید کنار هم باشند تا بتونن مسائلو حل کنن. ولی وقتی نمیاد پیش ما زندگی کنه من چه کاری میتونم بکنم.
آقای خاله قزی ممنونم من چون تصمیمم برای جدایی جدی شد یک تاپیک دیگه باز کردم.
من طی این چندسال بارها و بار ها بهش گفتم بیا اعتیادت رو کنار بذار تا زندگیمون بهتر بشه . خوب هرموق بوی سیگار میداد یا من چای میاوردم ولی اون نشسته چرت میزد اعصابم خرد میشد و دعوا راه میفتاد. انقد قول داده حتی دست روی قران گذاشته ولی ترک نکرده.
برای من این مسائل مهمه شاید خانومایی باشن که اعتیادوسیگار شوهرشون براشون مهم نباشه.
سردرگمی که چیزی نیس اقای خاله قزی دارم دیوونه میشم.
دلم برای دخترم یک ذره شده .................................................. .............................خدایا........... ......................
علاقه مندی ها (Bookmarks)