به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 62
  1. #41
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 اردیبهشت 95 [ 21:42]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    181
    امتیاز
    3,890
    سطح
    39
    Points: 3,890, Level: 39
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,697

    تشکرشده 825 در 209 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام بهارجان درسته اونا کاراشتباهی میکنن فکرمیکنی خودت چقد تقصیر داشتی؟بی تارف..
    مگه اونا چه کردن ک انقد متنفری؟ چرا نجسن؟ این فکرا به هر دلیل اونا رو پشیزی آسیب نمیزنه فقط خودت داغون میشی.. میدونی آه پدر چه میکنه..خدا بخیر کنه..
    بهار هرراهی انتخاب میکنی فقط به درستیش مطمئن شو..برات دعامیکنم..

    بهارجان یه روزی نشه ک به این روزات حسرت بخوری بگی میتونستم و انجام ندادم میتونستم دلشونو بدست بیارم اما خودخواهیم نذاشت..
    بهار اگه درکت نمیکردم انقد فک نمیزدم..با دلم حرفامو منطقی مینویسم..

    مواظب خوبیهات باش

  2. 3 کاربر از پست مفید باران بهاری11 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (چهارشنبه 21 فروردین 92), مسافر زمان (چهارشنبه 21 فروردین 92), بهار.زندگی (چهارشنبه 21 فروردین 92)

  3. #42
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    بچه ها شما میاین با پدر مادر خودتون قیاس می کنین و اعتراض می کنین. نه من نه شما نمی دونیم واقعا چی به چیه توی خونه ی بهار یا یکی دیگه یا هر کدوم از ما. بهتره دنبال راه حل باشیم.
    اینکه صبا می گه کتابخونه البته نه از صبح تا شب. همون ساعت اداری هم خوبه. تازه اگه می خوای ارشد بخونی که هی باید درس بخونی. یه ورزش هم کنارش بکنی بعدش دیگه به قول صبا خسته ای میری خونه. خسته ی خوشحال نه خسته ی اعصاب خورد. اونا هم نمی تونن به این راحتی عصبانیت کنن.
    تو که از اونا نمی خوای کاری واست بکنن دیگه توقعی ازشون نداری. پس چی می گن؟ چی می خوان؟ ببین سر چیا بهت گیر میدن و می تونی یه راهی پیدا کنی؟ یا مثلا یه چیزی پیدا کنی که خیلی بیکار نباشن و هی به کارات کار نداشته باشن؟
    راستی یکی از دوستان نوشته بود اینجا که مشکل اینه که وقتی عصبانی هستی می خوای دنبال راه حل بگردی و وقتی که اروم میشی بیخیال می شی. من اینطوریم. شاید واسه تو هم همین باشه.
    نوشته بودی برنامه ریختی و برنامه درازمدت و کوتاه مدت هم داری. این خیلی خوبه. چون راه به راه که اینطوری اعصاب خورد بشه ادم یادش میره که چه مسیری رو داشته می رفته. وقتی برنامه داشته باشی بعد از چند روز که ارامش نسبی پیدا کنی برمی گردی توی همون مسیری که خودت داشتی و می خواستی.

  4. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    بهار.زندگی (چهارشنبه 21 فروردین 92)

  5. #43
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array
    اره فرهنگ...من بچه واقعیشون نیستم.اونا خونواده تناردیه هست.منم منتظر ژان والژانم.گمونم خونمون جابجا شده ادرسمو گم کرده :confused:و گرنه میبایست خیلی زودتر از اینا میومد و اون عروسک پشت ویترین رو برام میخرید.حالا دیگه عروسک به چه دردم میخوره.دوسال دیگه باید بچه داری کنم. از اخرین دستنوشته های کوزت.
    البته اطلاع دقیقی از سرنوشت کوزت نیست.شنیده شده لنگه کفششو تو یه مهمونی جاگذاشته.بعد پسرقارون پیدا کرده.:cool:دویده کفشو بهش بده.اما کوزت میدوه بره خونه.حالا کوزت بدو،پسره بدو.....

    جوک میگی.الان میخوای بگی بد حرف زدم.عذاب وجدان بهم بدی؟اصلا مهم نیست کین؟مهم اینه که با من چه کردن؟

    ببین باران بهاری جان این قضیه محبت رو بیخیال شو.والله دوری و دوستی راحتترم.
    هی میگی چه بدی بهت کردن؟چندبار بگم؟قراربود چه بلای دیگه ای سرم بیاد؟نه میتونم ازدواج کنم..واسه درس خوندن صدتا مانع دارم.کار هم که...ارامش...اسایش...زندگی و حریم شخصی...سردرد...بخوام بنویسم جا کم میاد

    راهی که میگم بد نیست.یه برنامه ریزی درسی کاری شخصیه.اگه جور بشه.اگه چوب لا چرخم نیفته.فقط دعا کن مشکلاتی که قبلا پیش اومد پیش نیاد.
    نترس..میگم دوستی باپسرا..اما اینکارو نمیکنم...فقط وقتی عصبانی میشم میزنه به سرم.وگرنه دوست پسر میخوام چیکار؟شوهر رو هم نمیتونم تحمل کنم چه برسه به دوست.

    البته این اخلاقمو باید عوض کنم.فردا روز اگه عروسی کردم تا باش دعوام شد عصبانی شدم نرم با یکی دیگه.خدا بخیر کنه.البته من صبورم اما وای اگه کسی از چشمم بیفته...

    اره بخدا مینوش.بلایی نمونده که سرم نیومده.انقده چشمم ترسیده.
    کتابخونه میرم.تازه الان هوا خوبه،پارک و بوستانم زیاده،اب هم باز شده انقد خوشگل شده((من اصفهانی نیستم)).میتونم اونجا هم درس بخونم.وامصیبتا پاییز و زمستون که سرده.
    تازه یعنی ارشد قبول میشم.کلا تغییر رشته و گروه میدم.اینم رشتش سخت.کار عملی زیاد.فقط امیدم به اینه که چون دوسش دارم موفق شم:rolleyes:
    من عصبانی که میشم انقد انرژی تو خودم حس میکنم که دنیاروکون فیکون کنم.البته چی بشه که عصبانی شم..:mad:
    اره و یکی دوتا دوست خوب دارن کمکم میکنن تو مسیر هدفها.اگه چرخ گردون با ما بسازه و بشه.اگه نشه؟:(

    مرسی

  6. 3 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    omid65 (پنجشنبه 22 فروردین 92), ویدا@ (پنجشنبه 22 فروردین 92), باران بهاری11 (چهارشنبه 21 فروردین 92)

  7. #44
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 اردیبهشت 95 [ 21:42]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    181
    امتیاز
    3,890
    سطح
    39
    Points: 3,890, Level: 39
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,697

    تشکرشده 825 در 209 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام
    بهارجان چرا فکرمیکنی حرفی زدم از رو بی درکی..
    برو خداروشکرکن جای دختری نیستی ک وقتی دبیرستانی بود به پرورشگاه پناه برد چراا؟چون پدرش وقتی میزدش چندمترمیپرید چون وقتی کتک میخورد ساعتها یه حالتی بیحال میموند ک جاش رو تنش موند..چون مامانش فاحشه بود..چون عمه هاش اذیتش میکردن..رو دستاش جای سه بار رگ زدنه..این دختر زیباو باهوش وهنرمند تو شهر درندشتی مثل تهران چیکارامیتونست بکنه اما نکرد..وقتی رف پرورشگاه بعد قرنطینه و معاینات فرستادنش ی شهری بافاصله نه ساعت آرزوش این بود ک دکتربشه بتونه خواهر چندسالشو بیاره پیش خودش. برادرش کوچکترازخودشه باهاش همراهی نکرد پیش پدرش موند..
    الان حتما دانشجو شده دلم براش تنگیده:’(
    این واقعیته مثل خیلیای دیگه حالا شما بگو پدرمادرم الن بلن..چشاتو بستی عزیزم شما خودتو هم نمیبینی از یاد بردی بهار واقعی رو..
    شادوموفق باشی

  8. 4 کاربر از پست مفید باران بهاری11 تشکرکرده اند .

    reihane_b (پنجشنبه 22 فروردین 92), shabe niloofari (پنجشنبه 22 فروردین 92), فرهنگ 27 (پنجشنبه 22 فروردین 92), بهار.زندگی (پنجشنبه 22 فروردین 92)

  9. #45
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 آبان 94 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,447
    سطح
    29
    Points: 2,447, Level: 29
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    48

    تشکرشده 100 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    امیدوارم فکر نکنی از سر خوشی اینها رو میگم . اگر بخوای یه کمی از بدیهای پدرو مادرم رو برات مینویسم تا بفهمی چقدر خوشبختی :d

    ولی بذار از دید پدر و مادرت هم به قضیه نگاه کنیم .

    دختری که آرایش میکنه .رفتار مشکوک داره .مدام بیرون از خونه س. دوست نداره کسی از کارش سر در بیاره . خواستگاراش رو بدون دلیل رد میکنه .مردم پشت سرش حرف میزنن و...
    نگرانشیم . میگیم نکنه دوست پسر داره و ...
    هر چقدرم که بد باشیم غیرتمون اجازه نمیده از دخترمون سوء استفاده بشه .ولی به حرفممون گوش نمیده .چاره ای برامون نمیذاره جز دعوا و احتمالا کتک زدن .

    یک بار دیگه تاپیکت رو بخون . عادلانه قضاوت کن . چند درصد بهشون حق میدی؟

  10. 3 کاربر از پست مفید soheil2 تشکرکرده اند .

    reihane_b (پنجشنبه 22 فروردین 92), فرهنگ 27 (پنجشنبه 22 فروردین 92), بهار.زندگی (پنجشنبه 22 فروردین 92)

  11. #46
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    بهار اگر بخواهی از خانواده جدا بشی موافقند؟
    اجازه می دهند بری مستقل زندگی کنی؟

    - - - Updated - - -

    با سهیل موافقم.
    پدر و مادرت هم بخاطر تو تحت فشار هستند. راه حلشون اشتباه است که به کتک و دعوا متوسل می شن. اما به هر حال دلایل خودشون را دارند.

    گرچه بهار امروز نتیجه تربیت و رفتار دیروز اونهاست. ولی مطمئنن دلشون نمی خواسته که اینطور بشه. فقط بلد نبودند.

  12. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    بهار.زندگی (پنجشنبه 22 فروردین 92)

  13. #47
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 دی 94 [ 22:37]
    تاریخ عضویت
    1391-12-28
    نوشته ها
    868
    امتیاز
    9,210
    سطح
    64
    Points: 9,210, Level: 64
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 140
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,872

    تشکرشده 3,054 در 793 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بهار ، فکر میکنم من و تو و راحیل و دختر مهربون باید یه کمپینی تشکیل بدیم تا از مشکلاتمون که مربوط به پدرامون میشه رهایی پیدا کنیم . این شکلی شاید بشه کارهایی کرد .

  14. 2 کاربر از پست مفید omid65 تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (پنجشنبه 22 فروردین 92), دختر مهربون (پنجشنبه 22 فروردین 92)

  15. #48
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array
    من نمیفهمم چرا هر سری اوضاع تاپیکم اینجوری میشه.مگه مسابقه بدترین پدر و مادر دنیا گذاشتیم که میگید پدر و مادر فلانی الن،فلانی از تو بدبختتره...به من چه؟من مشکلات خودمو دارم.و اینا داره اذیتم میکنه.وقتی میخواید وانمود کنید که هه اینا که چیزی نیست کلافه میشم.اصلا نمیدونم یکیتون میتونه یه هفته همچین شرایطی رو تحمل کنه؟
    هیچ اینده تضمین شده ای ندارم..نه ازدواج نه کار نه درس،هیچ کدوم واضح نیستن برام.همشون نامعلومن.
    هر سری باید مشکلاتمو لیست کنم؟
    الان اگه منم بگم چندبار به خودکشی فکر کردم و تا مرحله انجام رفتم راحت میشین؟
    نمیخوام تند برم ولی واقعا کلافم کردین.
    اگه شارژ بودم حتما این مورد رو بعنوان افت مشاوره مینوشتم.


    نقل قول نوشته اصلی توسط soheil2 نمایش پست ها
    امیدوارم فکر نکنی از سر خوشی اینها رو میگم . اگر بخوای یه کمی از بدیهای پدرو مادرم رو برات مینویسم تا بفهمی چقدر خوشبختی :d

    نه نمیخوام...از مقایسه بدم میاد.

    ولی بذار از دید پدر و مادرت هم به قضیه نگاه کنیم .

    دختری که آرایش میکنه .

    الان اکثر دخترا ارایش میکنن.ارایش کردن منم موضوع تازه ای نیست،سالهاست که هست.ضمن اینکه ارایش من جلف نیست.خواهر خودم یا اقوام همینطورین.

    رفتار مشکوک داره .

    چه رفتار مشکوکی؟!!

    مدام بیرون از خونه س.

    کی گفته من مدام بیرونم؟!

    دوست نداره کسی از کارش سر در بیاره .

    بله.چون بهشون اعتماد ندارم.و هیچ وقت تو مسائلی که میدونستن کمکم نکردن.و ظرفیت شنیدن و پذیرش حقیقت رو ندارن.پس چرا بهشون بگم؟

    خواستگاراش رو بدون دلیل رد میکنه .

    فکر کنم گیر اصلیشون همین ازدواج نکردنمه.احتمالا دارن میگردن اگه عیب و ایرادی دارم رفعش کنم.واسه همین به ارایش و ... گیر میدن.نمیدونم شاید دلایل دیگه ای هم هست.
    خوب من کاری نمیتونم کنم.شرایطمو نمیتونم بهشون توضیح بدم.
    ضمن اینکه خودشونم رفتارای بدی تو این زمینه دارن.یه جورایی به زور خواستشونو میخوان تحمیل کنن.یعنی اونیکه خودشون میپسندن


    مردم پشت سرش حرف میزنن و...

    پشت سر کی حرف نمیزنن؟پشت سر مامان بابام که بیشتر حرف میزنن اما گوششون واسه اونا کره.
    در ضمن حرف میزنن چون مامان بابام همچین اجازه ای بهشون دادن در حالیکه همون کسانی که غیبت منو میکنن اجازه نمیدن کسی کوچکترین حرفی راجب بچه هاشون بزنه.حالا هرکار هم که کرده باشن.

    نگرانشیم .

    زحمت میکشن.الان دیگه دیره.باید چند سال پیش شرایطمو درک میکردن تا این بلا سرم نیاد.بچه که فقط بدنیا اوردنش نیست.

    میگیم نکنه دوست پسر داره و ...

    فکر نمیکنن دوست پسر دارم.چون کار خاصی نمیکنم.اونوقت که داشتم چرا بفکر نبودن؟

    هر چقدرم که بد باشیم غیرتمون اجازه نمیده از دخترمون سوء استفاده بشه .ولی به حرفممون گوش نمیده .چاره ای برامون نمیذاره جز دعوا و احتمالا کتک زدن .

    بیخود کردن...اونوقت که باید باشن نبودن حالا با دعوا و کتک میخوان بگن بله..ما هستیم.
    نه دعوا سر دوست پسر و اینا نیست سر اینه که خوش اومدی...بفرمایید برید

    یک بار دیگه تاپیکت رو بخون . عادلانه قضاوت کن . چند درصد بهشون حق میدی؟

    0درصد
    شیدا جان الان از نظر مالی توان مستقل زندگی کردن رو ندارم.مگه چقد حقوق دارم؟
    بهار امروز؟بهار امروز چشه؟من که از خودم خیلی راضیم و مشکلی نمیبینم.
    دیگه قرار نیست هر چی دلتون خواست بگید.درسته تاپیک زدم اما نه دیگه اینطور.:mad:

    امید اواتارت خیلی نازه:).خوبه که هستی.حداقل یه کوچولو همدردیم
    رهایی چطوری؟هی بهم دلداری بدیم..نوبتی:o
    هــــی روزگـــار

    - - - Updated - - -

    همش فکر میکنم اگه ازدواج کنم هم چطوری اعتماد کنم؟من که نمیتونم به کسی اعتماد کنم.از کجا معلوم اونم بعدا بد نشه؟اگه بد شد چه کاری از دستم برمیاد؟هیچی:(

  16. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    omid65 (پنجشنبه 22 فروردین 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 22 فروردین 92)

  17. #49
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 25 آبان 94 [ 22:07]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    2,447
    سطح
    29
    Points: 2,447, Level: 29
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    48

    تشکرشده 100 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من قصد ناراحت کردنت رو نداشتم . به هر حال اگر ناراحتت کردم معذرت میخوام . چون وضعیت مشابهی دارم میتونم تا حد زیادی درک کنم .

    اون جمله ها هم برداشت من از پستهای خودت بود .

    موفق باشی .

  18. 2 کاربر از پست مفید soheil2 تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (جمعه 23 فروردین 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 22 فروردین 92)

  19. #50
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بهار.زندگی نمایش پست ها
    هیچ اینده تضمین شده ای ندارم..نه ازدواج نه کار نه درس،هیچ کدوم واضح نیستن برام.همشون نامعلومن.
    هر سری باید مشکلاتمو لیست کنم؟
    الان اگه منم بگم چندبار به خودکشی فکر کردم و تا مرحله انجام رفتم راحت میشین؟
    نمیخوام تند برم ولی واقعا کلافم کردین.
    اگه شارژ بودم حتما این مورد رو بعنوان افت مشاوره مینوشتم.

    بهار امروز؟بهار امروز چشه؟من که از خودم خیلی راضیم و مشکلی نمیبینم.
    دیگه قرار نیست هر چی دلتون خواست بگید.درسته تاپیک زدم اما نه دیگه اینطور.:mad:
    بهار جان منظور بدی نداشتم.
    منظورم همین ناامید بودنت و ناسازگاریهاتون با همدیگه است.
    فقط خواستم بگم که اونها هم تو این ماجرا دارن اذیت می شن.
    به هر حال هر کدوم از ما مشکلاتی داریم و خود من از همه بیشتر.

    امید هم آواتارش قشنگه اما من همه اش با یک خانم اشتباه می گیرم.
    چون عکس دختر بچه است. اتفاقا می خواستم بهش بگم می شه عوض کنه!

    - - - Updated - - -

    کتک زدن دردناکتر از کتک خوردن است.

  20. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    omid65 (پنجشنبه 22 فروردین 92), فرهنگ 27 (پنجشنبه 22 فروردین 92), بهار.زندگی (جمعه 23 فروردین 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 22 فروردین 92)


 
صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وقتی ناراحتم به سختی می تونم حرف بزنم(دوستان قدیمی لطفا باهام صحبت کنید)
    توسط ستاره آشنا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 مهر 97, 23:46
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  4. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 30 فروردین 92, 11:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.