به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 60
  1. #41
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 مرداد 96 [ 12:17]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    112
    امتیاز
    2,270
    سطح
    28
    Points: 2,270, Level: 28
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 46.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    81

    تشکرشده 99 در 49 پست

    Rep Power
    25
    Array
    دوست عزیز جواب سوال تایپیکتون به نظر من همون حرفی هست که همه دوستان گفتن.
    کاری به کارش نداشته باش.

    نظرم کارشناسی نیس و صرفا نظر خودم رو میگم.ولی من اگه جای شما بودم. به نظرم کارم اشتباه بوده ولی نه اونقدری که باعث جدایی شه. شما خیانت که نکردی ب همسرتون.
    چون میدیدم همسرم حاضر نیست بیاد ببینیم همو و از طرف دیگه هم پشت تلفن یا اس ام اس حالت سوال جواب پیش اومده من نمیتونم حرفامو بدون ناراحتی و با جملات درست بزنم.
    براش یه نامه مینوشتم. و ایمیل می کردم.

    با این مزمون که من میدونم اشتباه کردم دلایلم اینا بوده و میدونم دلایلم خیلی اشتباه بوده و خیلی بچگونه فکر کردم. اینارو نمیگم که توجیه کنم کارمو میگن که بدونی تو اون لحظه اینجوری فکر کردم که صد در صد اشتباه بوده. وگرنه در اینکه من اشتباه کردم شکی نیست.
    دوس نداشتم ازت جدا شم. زندگیم و تورو خیلی دوس داشتم و دارم. و دلم میخواست فرصت داشتم و جبران می کردم . اعتماد از دست رفترو مجدا ایجاد می کردم.
    زندگیم برام خیلی مهم بود و هست و هرگز فکر نمیکردم مرتکب همچین اشتباهی بشم و تاوانش اندازه زندگیم باشه. دوس نداشتم جدا شم ولی بخاطر خواست تو و اینکه بهت حق میدادم ناراحت شی تن به این جدایی دادم.
    بعد از جدایی بارها ازت خبر گرفتم و خواستم مجددا ازدواج کنیم. چون من میدونم اشتباه کردم و مقصرم ولی هنوز تو مهمترین ادم زندگی من هستی. و بابت همین اصرار کردم.که شاید اشتباه بود
    تو مطمعنا این حق رو داری ک فکر کنی و برای زندگیت برنامه بریزی..
    این نامه رو نوشتم هم برای اینکه حرف دلم رو بزنم چون از طریق دیگه ای نمیشد و هم برای اینکه بهت بگم حق داری تنها باشی, فکر کنی و برای زندگیت تصمیم بگیری و من این حق رو ندارم که با پیام دادنم باعث ناراحتیت بشم.
    و در اخر هم باهاش خداحافظی کنی و بگی من پیام نمیدم که افکارت رو بهم نربزم ولی خوحال میشم اگه روزی تصمیم بگیری بهم فرصت جبران بدی. و اگه هم برنامه ای دیگه ای برای زندگیت بریزی برات بهترینارو میخوام.

    و بهش فقط یه اس میدادم و میگفتم ایمیل دادم. و لطفا بخونه. تو همون اس ام اس هم ازش عذرخواهی میکردم بابت پیام دادنمو میگفتم که دیگه پیام نمیدم.

    و بعد هم واقعا تحت هیچ هیچ هیچ شرایطی نه پیام میدادم. نه زنگ میزدم نه خبرشو از اطرافیان می گرفتم و فقط منتظر میموندم خودش تصمیم بگیره.
    ولی ارتباطم رو با دوستانم قطع نمیکردم. مثلا اگه شما با خواهرش دوستین. بعدش هم دوست بمونید. ولی از پیگیر همسرتون نشین.
    اگه مجلس ختم دوست مشترکی باید برید. خب برید. ولی پیگیر همسروتن نشین. نگاهش نکنید زیر زیرکی.

    کلا حرف دلتون رو بدون حالت التماسی و با اعتماد به نفس بزنید و بعد برین کنار.

    این نظر من بود. امیدوارم هر اتفاقی می افته برای شما بهترین باشه

  2. کاربر روبرو از پست مفید tanha67 تشکرکرده است .

    شیدا. (دوشنبه 13 اردیبهشت 95)

  3. #42
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    در ادامه صحبتهای اخیر دوستان
    من هم می خوام یک نکته را اضافه کنم

    خواهر و دوست و فامیل و آشنای همسرتون نمی دونن همسر شما چرا ازتون جدا شده
    اونها فقط دیدند که ناگهانی و توافقی جدا شدید
    بعد هم شاهد آشفتگی ها و بداخلاقی ها و مشکلات روحی همسرتون بودند


    از بیرون اینطور به نظرشون رسیده که همسرتون مشکلات شخصی داره و شما را هم گول زده و ازتون جدا شده و قدرتون را نمی دونه و ...
    دلشون می سوزه براتون و فکر می کنن شاید بشه کمکی کرد
    یا به هر حال ارتباط خوبی باهاتون دارند به عنوان همسر سابق برادر یا پسرشون و ...

    اما واقعیت اینه که اونها نمی دونن چی شده و براساس ظاهر موضوع دارن رفتار می کنن و شما را بعضا حمایت هم شاید می کنند

    شاید اگر اونها هم بدونن علت جدایی شما و آشفتگیهای همسرتون کاری بوده که شما کردید
    دیگه شما را حمایت نکنند یا حتی با شما دوستی نکنند که شما امید واهی پیدا کنید که همشون دوستم دارن و می خوان برگردم و ... خواهرش دیشب حالم را پرسید، برادرش دیروز بهم اس ام اس زد و ....

    اینها نشانه هیچی نیست. از یک سری آدم بی اطلاع از ماجرا چه انتظاری دارید؟
    رفتارهاشون را تفسیر مثبت در جهت کمک به برگشتن همسرتون نکنید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : دوشنبه 13 اردیبهشت 95 در ساعت 15:19

  4. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    ZENDEGIBEHTAR (سه شنبه 14 اردیبهشت 95)

  5. #43
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 تیر 95 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    592
    سطح
    11
    Points: 592, Level: 11
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام شیدای عزیز

    در مورد دلیل جداییمون خواهر همسر سابقم و شوهرش کامل و برادر بزرگترشون تا حدودی میدونن چی شده و حتی بعضی از دختر خاله هاش هم تاحدودی میدونن به خاطر یکسری اتفاقاتی که برای من افتاده این مسائل پیش اومده،
    ولی از اونجایی که من تقریبا 9 سال عروس اون خانواده بودم و عشق و دوست داشتن منو به همسرم دیدن و اینکه گذشتهای منو دیدن ، و هم اینکه همسر بنده از اولش یکسری اخلاق خاصی داشت که هر زنی توان زندگی با چنین اخلاقی رو نداره و از اول هم همسر من آدم عصبی مزاجی بوده و همه نگران تداوم زندگی ما با هم بودن ، و چون میدونن تداوم و آرامش زندگیمون به دلیل آرامش خودم بوده و زن قرقری نبودم برای همین منو واقعا دوست دارن

    حتی خواهرش بجای اینکه به من بگه چرا این کار رو کردی گفت چرا حقیقت رو به برادر من گفتی تو که میدونستی چه اخلاق خاصی داره
    یا حتی مادرش که در جریان موضوعات نیست ولی خب میدونه که یه اتفاقاتی افتاده که پسرش بهم ریخته ، به پسرش گفته من نمیدونم چی شده ولی هرچی هست تو ببخش ، چون خانومت هم دختر خوبیه هم دوست داره
    اگه هم اشتباهی کرده ، هرکاری هم کرده باشه حتی بدترین کار رو تو ببخش چون ذاتا دختر خوبیه و ما فقط اونو به عنوان عروس دوست داریم

    من نمیخوام از خودم تعریف کرده باشم و مسلما وظیفه من بوده ، ولی من به جرات میگم احترام و پذیرایی که من از خانواده همسر سابقم کردم هیچ کدوم از خانوم های خانوادشون در حق هم نکردن
    واسه همین منو واقعا دوست دارن بحث دلسوزی نیست

    حتی داییش به من میگفت آخه ما نمیدونیم چی شده اگه خطایی از تو سر زده بهش بگیم ببخشه ، بگذره

    درسته بعضی از اعضای خانوادش نمیدونن ولی ته دلشون شک کردن ، ولی منو میشناسن که اگه اشتباهی هم شده از روی حماقت و ندونم کاری بوده نه اینکه ذاتا زن بدی هستم و مشکل دارم
    ویرایش توسط مهرایران : دوشنبه 13 اردیبهشت 95 در ساعت 15:51

  6. #44
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 07 اسفند 95 [ 02:21]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    1,558
    سطح
    22
    Points: 1,558, Level: 22
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger Second Class
    تشکرها
    58

    تشکرشده 151 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اگر شوهرتون تصمیم قطعی گرفته بود که برای همیشه جدا باشه ، نیازی نبود تندی کنه یا بگه دیگه زنگ نزن . اگر با خودش درگیر نبود ، انقدر سرد برخورد می کرد که شما هم کامل نا امید میشدی و خودت دیگه زنگ نمی زدی . نیازی نبود ایشون بگه چیکار کنی یا نکنی .

    به نظرم توصیه های دوستان خوب نبود و برداشت درستی از حال روحی شوهرتون ندارن . با اینحال بهتره بزارید شوهرتون خودش با خودش کنار بیاد و به آرامش برسه و اگر به شما متمایل شد ، خودش زنگ بزنه . فعلا بهتره اصرار نکنید چون برای هر دوتون بد تر میشه و حتی شانس بازگشت کمتر میشه . ممکنه بره ازدواج کنه یا شما رو کامل فراموش کنه ، ولی فعلا با خودش درگیره و بهتره ول کنید تا به ثبات برسه .

    جمله ی زیر که اشاره کردید ، در حقیقت «ایده آل منطقی» هست که دوست داشت اینجوری باشه . در واقع به لحاظ روحی هنوز نمیدونه با خودش چند چنده و جمله زیر نشان دهنده حال روحی واقعی اش نیست :
    (( من دیگه به شما و با شما بودن فکر نمیکنم ، شما هم این فکر رو نکن ، من اهداف دیگه ای واسه آینده خودم ترسیم کردم که شما هم توش جایی ندارید ، دیگه پیام ندید ، اینو قبلا هم تکرار کردم ))

    اگر حال روحی بالا رو داشت با تماس شما عصبانی نمی شد و مثلا نمی گفت من رو به هم ریختی . خیلی راحت اگر 100 بار هم زنگ می زدید فقط میگفت دیگه تمام شده و حتی دلش برای شما می سوخت و تندی نمی کرد . ممکن بود تلخ صحبت کنه و سرد باشه ولی اصلا و ابدا دلیلی برای عصبی شدن نداشت و هیچ وقت برای شما تعیین تکلیف نمی کرد که پیامک ندی و تسلیت نگی و غیره

    بر خلاف توصیه های دوستان ، هر نوع رابطه با واسطه و بی واسطه و هر نوع کانال ارتباطی رو با ایشون قطع کنید . بجاش کم کم جدایی همیشگی رو بپذیرید تا اگر تصمیم نهایی ایشون جدایی بود ، داغون نشید . اگر هم ایشون مثلا 6 ماه دیگه گفت برگردیم به هم ، شما به دلیل پذیرش جدایی ، اعتماد به نفست رو باز سازی کردی و با روحیه ی سالم تری بدون التماس یا موقعیت ضعیف ، بر می گردی . . .

    بوسیله تحلیل رفتارهای بی سر و ته خواهرش یا برادرش یا بقیه ی افراد داستان ، خودتون رو آزار ندید ، تنها راه اینه که خودش بعد از گذشت مدت مثل 3 تا 6 ماه ، بخاد که ببخشه و بر گرده . در ضمن همیشه یادتون باشه که شما یک انسان زنده هستید و دارای ارزش وجودی بالا . یعنی هیچ وقت دلیلی نداره خودتون رو کاملا خار کنید . اگر خیانت کرده بودید بله ولی الان دیگه بزارید خودش به ثبات برسه . . .
    ویرایش توسط بهزاد9 : دوشنبه 13 اردیبهشت 95 در ساعت 21:48

  7. کاربر روبرو از پست مفید بهزاد9 تشکرکرده است .

    zendegiye movafagh (دوشنبه 13 اردیبهشت 95)

  8. #45
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 تیر 95 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    592
    سطح
    11
    Points: 592, Level: 11
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز سلام

    فکر میکنم حق با شماست و من باید فقط به خودم فکر کنم و به اندازه کافی منت کشی و کوچیک کردم خودمو
    اگه منو همسر سابقم قسمت هم باشیم و صلاح اون بالایی در کنار هم بودن ما دو نفر باشه که کل دنیا هم جمع شن و بخوان ما رو برای همیشه از هم جدا کنن نمیتونن
    ولی اگه ما قسمت هم نباشیم هم کل دنیا اگه جمع شن نمیتونن کاری کنن که ما به زندگی مشترک برگردیم
    من دیگه باید روال زندگی عادیمو پیش بگیرم تا ببینم چی پیش میاد ، هر چند که خیلی سخته خیلی سخت
    اون که علاقه زیادی به کتاب صد سال تنهایی داره و ظاهرا تحت تاثیر این کتابه ، البته من مضمون این کتاب رو نمیدونم ولی حرف این کتاب رو که میزنه بغض میکنه
    من صبرم زیاد ، فقط این مدت اگه خیلی خواستم در دسترس باشم به این دلیل بود که همه میگفتن از دل برود هر آنکه از دیده رود ، و به مرور سرد میشه و منو فراموش میکنه
    فقط به نظر شما من شماره های تماسمم عوض کنم ؟؟؟؟
    با خانوادش هم تماسی نداشته باشم ، یا مثل گذشته باشه ؟؟؟
    در کل میخوام بدونم محو شم یه مدت یا اینکه فقط کاری به کار همسر سابقم فقط نداشته باشم ؟؟؟؟؟؟
    ویرایش توسط مهرایران : سه شنبه 14 اردیبهشت 95 در ساعت 11:42

  9. #46
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    شماره واسه چی عوض کنی؟ شاید شوشو بخواد برگرده سمتت، فامیلش هم اگه زنگ تو بزنن یعنی براشون مهمی شاید بتونن نظر پسرشون رو عوض کنن پس بیخیال زندگیتو بکن انشاءالله شوهرت برگرده سمتت ، التماس دعا

  10. 3 کاربر از پست مفید آخیش تشکرکرده اند .

    ZENDEGIBEHTAR (سه شنبه 14 اردیبهشت 95), بهزاد9 (سه شنبه 14 اردیبهشت 95), ستاره زیبا (پنجشنبه 16 اردیبهشت 95)

  11. #47
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 تیر 95 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    592
    سطح
    11
    Points: 592, Level: 11
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همسر من یه آذر ماهی وحشتناکه
    همیشه تو زندگیه مشترکمون من ناز همسرم رو میکشیدم حتی زمانهایی هم که حق با من بود چون تحمل قهرشو نداشتم خودم پیش دستی میکردم ، به نظرتون همسر من با این همه غرور و منم منمی که داره و از نظر خودش آدمیه که هیچوقت اشتباه نمیکنه ، ممکنه پشیمون بشه و بخواد برگرده
    من حتی فکر میکنم اینقدر که غد هستش حتی پشیمون بشه حاضر عذاب بکشه ولی نگه کم آوردم

  12. #48
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    ببین اینراه جواب میده؟ شاید راه خوبی باشه شایدم بدتر باعث بشه شوهرت ازت دل بکنه و لج کنه ، وقتی با آشناهای مشترکتون صحبت میکنی به اونایی که قابل اعتمادن و میخوان شما دوتا باهم زندگی کنید بگو که دوستش داری و بگو بهش سلام برسونن، ازشون خواهش کن باهاش صحبت کنند و راضیش کنند برگرده، یه کاری کن که حفظ غرورش و مردونگی رو در این ببینه که برگرده سمت زنی که دوستش داره و چندسال از عمرش رو بپای این مرد گذاشته، مستقیم که نمیشه بهش گفت اما اگه درک میکرد که کارش بدور از جوونمردیه خوب بود
    ویرایش توسط آخیش : سه شنبه 14 اردیبهشت 95 در ساعت 12:08

  13. #49
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    من فکر می کنم همسر شما قصد برگشتن نداره

    وگرنه اصلا جدا نمی شد. آخه آدم که بی خودی از همسرش طلاق نمی گیره.
    باز اگه موضوع طوری بود که همه فهمیده بودن و از همه طرف تحت فشار بود که آبروش رفته و ... می شد یه توجیهی واسه طلاق پیدا کرد.

    ایشون اومده به شما گفته بدون این که به بقیه بگیم بیا توافقی جدا بشیم من بعد باز باهات ازدواج می کنم
    خب برای چی؟ من هنوز درست نمی فهمم شما چرا طلاق گرفتید.

    به نظر من که همسرت یا قبل از اون ماجرا قصد جدایی داشته و این بهانه خوبی شده براش که مهریه نده و توافقی و بی دردسر جدا بشه

    یا واقعا اون موضوع براش خیلی مهم و بزرگ بوده و نمی تونسته بپذیره با زنی زندگی کنه که این کار را کرده ... پ
    س بدون این که آبروی شما را ببره آروم از زندگیتون رفته بیرون.

    در هر دو صورت ... دلیلی برای برگشت می بینید؟

    اگر علت طلاق را به درستی برای خودتون روشن کنید
    می تونید بفهمید راهی برای برگشت هست یا نه.


    الان هم بهتره کلا دل بکنی از اون زندگی
    زندگی خودت را بکن
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  14. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    ZENDEGIBEHTAR (چهارشنبه 15 اردیبهشت 95)

  15. #50
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 تیر 95 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    592
    سطح
    11
    Points: 592, Level: 11
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متاسفانه همسر سابق بنده آدمیه که حرف کسی رو گوش نمیکنه و کاملا خود رای عمل میکنه ، برای همین خاطر حتی تا حالا خانوادش به روش نیاوردن که طلاق گرفتیم چون فکر میکنن هرچی به روش نیارن و در مورد این موضوع باهاش صحبت نکنن اون راحتتر پشیمون میشه و راحتتر تصمیم میگیره
    چون مدلش اینطوریه که هر چی بهش اصرار کنن که این کار رو نکن حتی اگه بدونه درسته و حق با بقیه است بازم دوست داره خودش تصمیم بگیره و حرف کسی رو گوش نمیکنه و تو این آخرین تماسمون حتی این اخلاقشو بهم یاد آوری کرد و بهم گفت تو که میدونی من هر کاری که خودم بخوام انجام میدم و منو مجبور به کاری نکن و واسطه کیه و کیلویی چنده و ...
    و چون خودش میدونه که تو زندگیه مشترکمون کاری برای من نکرده و همیشه ناراحت این موضوع بوده که فقط من تو این زندگی کار کردم و پول در آوردم و همیشه تو سختی بودم و این موضوع رو همیشه پیش اعضای خانوادش میگفت
    برای همین یه طورایی فکر میکنه که یه بخشی از این اتقاقات کمبود های خودش بوده که باعث شده من این اتفاقات برام بیافته و اگه مشکل مالی نداشته و نیازهای اولیه ای که هرمردی برای زنش تهیه کرده بوده و میتونست تامین کنه شاید این اتفاقات نمیافتاد
    حتی جالبه بدونید که اینقدر حتی از عروسی که برام گرفته بود ناراضی بود که حتی تا 4 یا 5 ماه قبل از اختلافمون همیشه تصمیم داشت و میگفت در اولین فرصت میخواد برام سالگرد ازدواج بگیره به جبران گذشته
    و خودش تو حرفاش گفته که نمیخوام به زندگیه گذشته برگردم
    حتی زمانی که میخواست جدا بشه میگفت منو از این قفس نجات بدید و میخوام آزادش کنم که واسه خودش زندگی کنه و چون من هیچ کاری براش نکردم و ....
    الانم برنامه ریزیهاش فعلا برای آینده دکتری و استاد دانشگاه شدن و دفتر خدمات مالی زدنه و یا شاید هم ویلاسازی و برای همین احساس ناتوان بودن نسبت به مردهای دیگه که حداقل تو فامیلش میبینه تا به این اهدافش نرسه هزار بار هم ازش خواهش کنی میگه نمیخوام به زندگی گذشته برگردم


 
صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:56 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.