درود دوست عزیز
تقریبا هم سن هستیم من متولد 63 هستم و متاهل یه دختر 18ماهه هم دارم خدارو شکری از زندگیم و از همسرم خیلی راضی هستم هرروز وقتی از منزل میامب یرون اینو میگم:
خدایی بخاطر همه چیزهایی که بهم دادی و صلاح دونستی ندی شکرت واقعا هم میگم البته بعضی وقتها پیش خودم میگم ایکاش میتوانستم برگردم به گذشته و اشتباهاتم را جبران کنم
تو بیست سالگی مغازه زدم صبح تا شب کار میکردم هم فروشندگی میکردم هم مثل یه شاگرد بارهایی که میفروختم را جابه جا میکردم درامد خوب یداشتم ولی چون درست بلد نبودم حساب کتاب ها را نگه دارم بعد دوسال ورشکست شدم توی 22 سالگی یعنی به تمام معنا له شدم له له از اونایی که فامیل دور توی کلاه قرمزی میگه داغون بودم به تمام معنا دوسال تا دوسال و خورده ای طول کشید دوباره سرپا بشم تا دلت بخواد تحقیر شدم ترکش هاش تا چند سال همرام بود همش ترس داشتم نکنه دوباره شروع کنم و بازم زمین بخورم ولی دوباره شروع کردم بعد دوسال اولاش خیلی خوب نبود ولی کم کم درست شد الانم بد نیست ولی خدا بخواد دوسال دیگه میخوام یه شغل جدید بزنم با درامد بهتر ولی کارش سختتره فشار خیلی زیادی از طریق اطرافیان بهم وارد میشه خیلی زیاد ولی خیالی نیست اینو همیهش بخودم میگم:
کارهای بزرگ ساخته شدهب رای ادم های بزرگ
سپاس از جناب مدیر همدردی که بهم یادداد زندگی بالا پایین داره پستی بلندی داره ما نیامدیم که فقط خوشی ببینیم و لذت ببریم مثل زندگی آدم و هوا که از بهشت رانده شدند و هیچ مشکلی نداشتند در زندگیشان خوش و خرم لذت میبردند بدون اینکه مشکلی داشته باشند و سختی بکشند!بعضی وقتها ما فکر میکنیم زندگی یعنی لذت بردن و خوش بودن اینکه مشکلی نداشته باشی یعنی خوشبختی بقولی گفتی بعضی ها فکر میکنن خوشبختی یعنی تمام شدن یک مشکل تا رسیدن به یه مشکل دیگه!! درصورتی که زندگی با همین بالا پایین بودن هاش هستش که لذت بخشه و شیرینه اینکه وقتی یه مشکلی را حل میکنی بزرگتر میشی باتجربه تر و قویتر میشی اینکه زندگی هرروز یه چالش و یه مشکلی جلوی پاهات میزاره از اونها استقبال کن برو بطرفشان از اینکه یکجا بشینی و همش بگی چرا من پارتی ندارم یا پول ندارم و غصه بخوری مطمئن باش هیچ چیزی عوض نمیشه
و در آخر قبلا مجرد بودم باشگاه رزمی میرفتم با دوستم بودم چون مغازه دار بودیم بعضی وقتها دیر میکردیم بچه های باشگاه دوتا ستون تشکیل میدادند و ما دونفر مجبور میشدیم از وسطشان رد بشیم و اونها هم شروع میکردن به زدن ضربه با مشت و پا شاید باورت نشه ولی این شده بود واسه ما تفریح و تمرین بعضی وقتها از قصد دیر میرفتیم.این کتک خوردنها باعث میشد قویتر بشیم مشکلات زندگی هم دقیقا مثل همان وضعیتی که درش قرار داشتم پس از ضرباتی که بر پیکرت وارد میشه نترس و جاخالی نده
شاد و سربلند و پیروز باشید
دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !
علاقه مندی ها (Bookmarks)