به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 71
  1. #41
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    مامانت نگرانته.

    نگران این که نکنه تنهایی غصه بخوری.
    نکنه با دوستای مشکل دار بگردی و مساله ای برات پیش بیاد.
    نگران این که افسرده بشی و ...

    نگرانه و نگرانیش را با غرغر نشون می ده.
    طلاق شما فقط برای شما سخت نیست. برای پدر و مادرها جدایی بچه هاشون خیلی سخته!
    درکشون کن.

  2. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    barani (شنبه 08 تیر 92), Lnaz (شنبه 08 تیر 92), tamanaye man (شنبه 08 تیر 92)

  3. #42
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من کاملا درک می‌کنم که نگرانه. ولی نگرانیش یه کم واسه سن و سال و شرایط من زیاده. مثلا اصرار داره خونه رو رهن بدم برم دوباره با اونا زندگی کنم. یا مثلا میگم دارم با دوستم میرم شام بخورم میگه منم میخوام بیام!
    دوباره حس می‌کنم چارده سالم شده از بس نگرانی بی مورد داره. بهش میگم مادر من تو دو روز پاشو بیا خونه من، میگه میام اونجا میبینم تنهایی شوهرت نیست دلم میگیره.
    فکر کنم تا منو دق نده دست بردار نیست.

    راستی کلاس ورزش ثبت نام کردم. ببینین چه دختر حرف گوش کنی شدم

  4. 3 کاربر از پست مفید Lnaz تشکرکرده اند .

    aysu (شنبه 08 تیر 92), barani (شنبه 08 تیر 92), shapoor (شنبه 08 تیر 92)

  5. #43
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دیشب شوهرم بالاخره جواب تلفنمو داد. باهاش حرف زدم. عین کتابهایی که میخونه شروع کرد قلمبه سلمبه حرف زدن. حرفشم این بود که الناز جان رابطه من و شما خیلی قبل تر از طلاق تموم شده بود و من تمام دوران ازدواجم احساس میکردم دارم با یه دختر بچه زندگی میکنم که هر چقدر تو روابط شغلی و تحصیلی سرآمده تو روابط عاطفی هیچی سرش نمیشه و فکر میکنه من باباشم که تمام بار زندگی بیفته روی شونه من و قدر ندونه و بیشتر به یه پدر احتیاج داشته باشه که بهش بگه بکن نکن. و تو اون موقع که منو برای همیشه از دست دادی فهمیدی که چقدر منو دوست داری و من یک ثانیه تو اون زندگی راحت نبودم و هر چی بهت عشق و محبت میدادم و نیاز جنسیتو برطرف میکردم تو همش خودخواهانه به فکر خودت بودی و حس میکردی وظیفمه و نرمال نبودی و کاری کردی که من با همه زیبایی و خوش هیکلی که داری حالم ازت به هم بخوره و هیچ فرقی با این زنایی که سر چارراه اسفند دود میکنند و یقه آدمو میچسبند که هزار تومن بذاری کف دستشون برام نداشته باشی و محبت منو به زور میخواستی و اصلا فکر نمیکردی من چی میخوام. و این اواخر عین کنه چسبیده بودی بهم و داشتم خفه میشدم و من اگر ظاهر و پرستیژ کاری تو نبود و میدونستم یه همچین آدمی هستی اصلا جواب سلامتم نمیدادم چه برسه به این که تورو وارد زندگیم کنم و الان پشیمونم که چرا اسمت تو شناسنامه من هست و تا آخر با هرکسی که آشنا میشم مجبورم در مورد تو بهش جواب پس بدم و هیچ احدی از رو بار کلمات نمیفهمه که من چه زجری کشیدم و بهم حق نمیده.
    الانم دلم میخواد خوشبخت شی و بری دنبال زندگی خودت و من اگه بازم بتونم کمک کنم که تو پیشرفت کنی هرکاری از دستم بر بیاد میکنم چون من خیلی انسان و شریفم و تا به حال بدی برای کسی نخواستم و خیلی خوبم و تا الان به همه کمک کردم و با این که تو دیگه هیچ کس من نیستی و زن همسایه از تو به من نزدیکتره بازم هرکاری بخوای میکنم
    منم تمام مدت اینجوری بودم و تا میومدم حرف بزنم میگفت وسط حرف من نپر

    یعنی چقدر من میتونم خر باشم اگه دلم بخواد این مرد باز برگرده سر زندگیش

  6. 2 کاربر از پست مفید Lnaz تشکرکرده اند .

    barani (دوشنبه 10 تیر 92), dosty (دوشنبه 10 تیر 92)

  7. #44
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 شهریور 92 [ 22:13]
    تاریخ عضویت
    1392-4-07
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    44
    سطح
    1
    Points: 44, Level: 1
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    تشکرها
    4

    تشکرشده 20 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام دوست گرامی
    من درباره طلاق خیلی تحقیق کردم و مقالات زیادی خوندم در این باب میتونم کمکتون کنم به امید خدا
    اول اینکه شما اولین زنی نیستین طلاق میگیرن در هر ساعت توی ایران 15طلاق ثبت میشود البته شایدم بیشتر شده باشه زیاد حضور ذهن ندارم . پس زیاد نگران این نباشید که چرا شما طلاق گرفتین بگذریم که چرا طلاق گرفتین ولی احساسات شما در این دوران مشابه همه زنان و مردان متارکه شده است و به اصطلاح دوران پس از طلاق یا دوران خاکستر میگویند
    سعی کنید همه هدایا و چیزهای که شما را به یاد همسرتون میندازه بندازید دور به امکان و جاهای که احساساتون بیشتر برمی انگیزه نروید. به یه مشاور خوب مراجعه کنید تا بتونید تصمیمات درستی برای زندگی ایندتون فراهم کنید . هر چقدر شما نزد همسرتون گریه و تمنا کنید تنفر او نسبت به شما بیشتر میشود بگذارید گذر زمان کار خودش را بکند .
    به یاد داشته باشید که طلاق پایان زندگی مشترک است نه پایان زندگی
    سوالی داشتین بگویید پاسخگو هستم

  8. 4 کاربر از پست مفید s.esmailzadeh تشکرکرده اند .

    barani (دوشنبه 10 تیر 92), Lnaz (دوشنبه 10 تیر 92), shapoor (دوشنبه 10 تیر 92), شیدا. (سه شنبه 11 تیر 92)

  9. #45
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    راستش خیلی مایلم شوهرمو راضی کنم بریم حضوری حرف بزنیم

  10. #46
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام الناز جان. خوبی؟

    لطفا به سوال زیر جواب بده:

    از صحبت کردن با همسرت چه هدفی داری؟

    =====================

    عزیزم تو هم خودت رو آزار می دی، و هم همسرت رو. این رو در مجموع دو تاپیکت می گم.

    منظورم اینه که قبل از اینکه متوجه خیانت همسرت بشی، از زندگی باهاش راضی نبودی. اون هم راضی نبود.

    تو بازه قبل از طلاق هم همین وضعیت بود.

    الناز جان وقتی تو نمی تونی خودت رو دوست داشته باشی، چطور ممکنه کس دیگه ای بتونه دوستت داشته باشه؟

    وقتی تو برای خودت خوب نیستی، چطور ممکنه برای کس دیگه ای خوب باشی؟ وقتی هم برای کسی خوب نباشی، اون هیچ انگیزه ای نداره که بخواد با تو باشه.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  11. 5 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 11 تیر 92), Lnaz (سه شنبه 11 تیر 92), shapoor (دوشنبه 10 تیر 92), tamanaye man (سه شنبه 11 تیر 92), taraneh89 (دوشنبه 10 تیر 92)

  12. #47
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 آذر 94 [ 23:23]
    تاریخ عضویت
    1392-3-07
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    312
    امتیاز
    3,323
    سطح
    35
    Points: 3,323, Level: 35
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    1,117

    تشکرشده 633 در 254 پست

    Rep Power
    43
    Array
    دوست خوبم هدفی که شما از همون اول داشتی با هدف که ما داشتیم کلا" فرق می کنه شما تمام تلاشتون اینکه همسرتونرو برگردونید ولی ما تلاشمون اینکه شما اون زندگیرو فراموش کنید.


    الآن فکر می کنم هیچکس موافق نباشه شما به اون زندگی برگردی. با توجه به مکالمه آخری که با اون اقا داشتید میشه دقیقا" بگید که می خواهید فراموشش کنید یا می خواهید که اون برگرده؟

  13. 4 کاربر از پست مفید shapoor تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 11 تیر 92), Lnaz (سه شنبه 11 تیر 92), tamanaye man (سه شنبه 11 تیر 92), میشل (سه شنبه 11 تیر 92)

  14. #48
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    جالبه که چقدر از واژه شوهر استفاده میکنید. گویا حواستون نیست که دیگه شوهری در کار نیست.
    من فکر میکنم که شما هیچ امیدی به پیدا شدن موقعیت ازدواج مجدد ندارین، احساس میکنین آدم دوست داشتنی نیستین به همین دلیل نمیتونین شوهر سابقتون رو ول کنین.

  15. 8 کاربر از پست مفید toojih تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 11 تیر 92), Lnaz (سه شنبه 11 تیر 92), tamanaye man (سه شنبه 11 تیر 92), taraneh89 (دوشنبه 10 تیر 92), گل آرا (پنجشنبه 13 تیر 92), میشل (سه شنبه 11 تیر 92), دلنشین (دوشنبه 10 تیر 92), شیدا. (سه شنبه 11 تیر 92)

  16. #49
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اردیبهشت 03 [ 11:57]
    تاریخ عضویت
    1391-6-06
    محل سکونت
    تهــــران
    نوشته ها
    435
    امتیاز
    12,597
    سطح
    73
    Points: 12,597, Level: 73
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 253
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,016

    تشکرشده 2,385 در 431 پست

    Rep Power
    62
    Array
    سلام الناز جان
    عزیزم تایپیک های قبلیتو که دیدم یه مشکل مشترک بینشون بود و اونم این بود که شما چه تو زمان تاهلت و چه بعد از اون کل زندگی و خوشبختی خودت رو تو شوهرسابقت معنی میکردی!اگه اون خوب بود تو خوب بودی و اگه اون بد بود بد میشدی!!!خودت کجای زندگیت بودی؟؟؟
    الناز چیا داشته و داره که بتونه باهاش خوش باشه؟
    مساله اصلا این نیست که شوهرت باشه یا نباشه مشکل اصلی اینه که تمام خوشبختیتو وابسته به وجود یه آدم کردی و حالا رنج تغییر برات سخت اومده و علی رغم اینکه میدونی اشتباهه اما نمیتونی نبودن رو بپذیری چون از نظر تو نبودن شوهرت و دوست نداشته شدن از طرف شوهرت و بی توحهی شوهرت و......یعنی بی ارزشی الناز!!!چون تو النازو دوست نداری
    تو دوست داستن خودت رو رضایتتو از زندگیت به آدمای دیگه و شوهر سابقت گره زدی
    خودت برای خودت چه قدر ارزش قائلی؟چه قدر خودتو دوست داری؟
    الناز!مشکل اصلی عزت نفسته!!عزت نفستو بالا ببر
    یه لیست برای خودت بساز از داشته هات:
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
    این بند به یك مهارت مهم اشاره می كنم كه اگر بتوانید خوب درك كنید و انجام دهید كمك زیادی به شما می كند. و آن اینكه :

    تو باید علائقت را گسترش دهی. مثلا:- والدینت

    - خواهر و بردارانت

    - دوستانت

    - تفریحات

    - سینما

    - موسیقی

    - مطالعه

    - پیاده روی

    - نقاشی،‌ نویسندگی و ....

    وقتی برنامه ای ریخته ای كه خیلی چیزهای دیگر در آن بود، و میزان زیادی از علائق و لذتهایت را از این طریق دنبال كردی به خاطر شارژی كه از سایر منابع دریافت می كنی ، قدرت بیشتری جهت سازندگی زندگیت پیدا می كنی و احساس خوشبختی بیشتری می كنی.
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان
    این اشتباهه که هویت ما گره بخوره به میزان علاقه و تأییدی که دیگران نسبت به ما دارند .
    اول قدم هم در این راه اینه که هویت شخصیتیت رو از گرو علاقه و احساسات همسرت بیرون بکشی و مستقل بشی ، قدم هایی در راه رفع وابستگی برداشتی ادامه بده اما نه فقط از جهت رفتار ظاهری ، بلکه از جهت شناختی ، یعنی نگرشت نسبت به خودت و زندگیت رو تغییر بده و به اینجا برسون که تو یک فرد مستقل و توانمندی و مهم اینه که خودت خودت رو پذیرفته باشی با همه توانمندی و کمی و کاستیهات و به خود علاقمند باشی ... در این صورت سلامت روح و روانت مهمتر از هر چیزی خواهد شد و هر تغییری در زندگی و رفتارت بدهی برای همین خواهد بود که سالم و سر حال باشی و متعادل ، و دیگه این که شوهرت دوستت داره یا نداره برات اصل نمیشه که با اثبات یا نفی اون روبراه یا به هم بریزی ، بلکه این که در سلامت روح و روان و تعادل رفتار باشی محور زندگیت خواهد شد و برای تحقق آن عقلانی نگاه کرده و عمل می کنی و احساسات هم می شود نیروی محرکه و سوخت موتور حرکتیت نه مرکب حرکتت .

    به خودت توجه کن و روی نگرشت کار کن و محوریت افکار و عملکردت رو از چنگال احساسات و هیجانات بیرون بیار و اون رو در عقبه راه قرارش بده و از پشتوانه بودنش بهره ببر .

    موفق باشی

  17. 8 کاربر از پست مفید taraneh89 تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 11 تیر 92), Lnaz (سه شنبه 11 تیر 92), shapoor (سه شنبه 11 تیر 92), tamanaye man (سه شنبه 11 تیر 92), ویدا@ (دوشنبه 17 تیر 92), میشل (سه شنبه 11 تیر 92), دلنشین (دوشنبه 10 تیر 92), شیدا. (سه شنبه 11 تیر 92)

  18. #50
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 شهریور 93 [ 10:51]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    1,301
    سطح
    20
    Points: 1,301, Level: 20
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    118

    تشکرشده 160 در 70 پست

    Rep Power
    23
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط taraneh89 نمایش پست ها
    سلام الناز جان
    عزیزم تایپیک های قبلیتو که دیدم یه مشکل مشترک بینشون بود و اونم این بود که شما چه تو زمان تاهلت و چه بعد از اون کل زندگی و خوشبختی خودت رو تو شوهرسابقت معنی میکردی!اگه اون خوب بود تو خوب بودی و اگه اون بد بود بد میشدی!!!خودت کجای زندگیت بودی؟؟؟
    الناز چیا داشته و داره که بتونه باهاش خوش باشه؟
    مساله اصلا این نیست که شوهرت باشه یا نباشه مشکل اصلی اینه که تمام خوشبختیتو وابسته به وجود یه آدم کردی و حالا رنج تغییر برات سخت اومده و علی رغم اینکه میدونی اشتباهه اما نمیتونی نبودن رو بپذیری چون از نظر تو نبودن شوهرت و دوست نداشته شدن از طرف شوهرت و بی توحهی شوهرت و......یعنی بی ارزشی الناز!!!چون تو النازو دوست نداری
    تو دوست داستن خودت رو رضایتتو از زندگیت به آدمای دیگه و شوهر سابقت گره زدی
    خودت برای خودت چه قدر ارزش قائلی؟چه قدر خودتو دوست داری؟
    الناز!مشکل اصلی عزت نفسته!!عزت نفستو بالا ببر
    یه لیست برای خودت بساز از داشته هات:
    ترانه جان میشه بیشتر برای الناز و امسال ما که شخصیت وابسته داریم و خوشبختیمونو در گرو افراد دیگه می بینیم ،حتی اگر اون شریک زندگی با ما سازگار نباشه ، چه جور میشه از این حالات وابستگی در بیایم ؟

    این عزت نفس کجای ماست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  19. 3 کاربر از پست مفید دلنشین تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 11 تیر 92), Lnaz (سه شنبه 11 تیر 92), شیدا. (سه شنبه 11 تیر 92)


 
صفحه 5 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چه کمکی به بهبودی وضعیت بچه هام میتونم داشته باشم؟
    توسط heliyaa در انجمن طــــرح مشکلات کودکان: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 تیر 96, 11:28
  2. چطو ر میتونم از این وضعیت راحت شم ؟
    توسط aftab6 در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 63
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 اردیبهشت 95, 03:46
  3. ازوضعیت بد مالی شوهرم خسته شدم تواین شرایط چه کار میتونم بکنم؟
    توسط شاپرک 114 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 02 خرداد 94, 10:55
  4. تو هرکدوم از این موقعیت ها چه رفتار بهتری میتونستم داشته باشم؟
    توسط nafiseh joon2 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 آذر 93, 13:19
  5. چطوری به کسی که نمیتونه بخاطرموقعیت شغلیش ابراز علاقه کنه کمک کنیم؟
    توسط bahar5005 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: شنبه 19 بهمن 92, 11:24

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:37 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.