به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 38 , از مجموع 38
  1. #31
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    امروز رفتم پیش روانپزشکی که می رفتم. یه دارو دیگه هم داد واسه تثبیت خلق. بهم گفت مشکل خاصی ندارم ولی این طبیعتمه و باید قبولش کنم. اینکه اختلال خلق دارم. گفت که به کسایی که برام مهمن بگم که من این مدلیم و وقتی حالم بد میشه خیلی به پرو پام نپیچن. و بگم که اگه بهشون پریدم و ناراحتشون کردم بعدا از دلشون در میارم. من انگار دو ماه حالم خوبه یه ماه حالم بده. گفت باید خودمو طبیعتمو بشناسم و سعی کنم با خودم کنار بیام و بتونم زندگی عادیمو بکنم و حساس نباشم روی این موضوع و البته منتظر هم نباشم که خوب شم. همینم. باید با همین که هستم کنار بیام زندگی مو تنظیم کنم بر اساس همین نوسانات خلق و خوشحال باشم. اینارو گفت. گفت که نمی شه خوب شم. فقط می شه کنترل شم اونم تا یه حدی.

    ببخشید من بد نوشتم پست قبلیمو. ولی به هر حال نمی تونم وقتی هنوز ال ب ی من ایراد داره بیام چه چه بزنم. من اینطور خدایی رو نمی فهمم. الان بعد از چند سال تونستم یه کم با وجود داشتن خدا کنار بیام. اونم خدایی که مولانا می گه. خدایی که همه اش مهره. خدایی که هیچوقت رنج نخواسته برای ادما. و ادما خودشون برای خودشون درد و رنج رو درست کردن. خدایی که سراسر شادیه و اصلا درد و رنجو نمی فهمه. ما هم باید سراسر شادی و مهر باشیم چون اصلمون اینه. و روح خدا در وجود ما هم هست. من فعلا فقط این خدا رو می تونم بفهمم. تازه همینم هنوز لنگم.

    ممنون از همه دوستان.

  2. 5 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    m.reza91 (شنبه 03 خرداد 93), toojih (شنبه 03 خرداد 93), پونیو (شنبه 03 خرداد 93), محمد 93 (یکشنبه 04 خرداد 93), شیدا. (شنبه 03 خرداد 93)

  3. #32
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 اردیبهشت 03 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,699
    سطح
    100
    Points: 39,699, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,254

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    323
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush نمایش پست ها
    نمی دونم واسه چی هر کی می رسه می گه خدا
    چون تنها کسیه که مارو از پوچ گرایی ای که مثلشو تو دچارش شدی نجات میده.

    "هوالاول و الاخر و الظاهرو الباطن"

    باور نمیکنی از گفته مولانا دلیلی بیاورم :)

    در راه طلب رسیده ای میباید
    دامان زجهان کشیده ای میباید
    بی چشمی خویش را دوا کن ورنی
    عالم همه اوست دیده ای میباید
    صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را
    ویرایش توسط فرشته اردیبهشت : شنبه 03 خرداد 93 در ساعت 22:21

  4. کاربر روبرو از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده است .

    meinoush (شنبه 03 خرداد 93)

  5. #33
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 02 مهر 95 [ 23:41]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    3,832
    سطح
    39
    Points: 3,832, Level: 39
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 118
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    128

    تشکرشده 312 در 128 پست

    Rep Power
    32
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته اردیبهشت نمایش پست ها
    چون تنها کسیه که مارو از پوچ گرایی ای که مثلشو تو دچارش شدی نجات میده.

    "هوالاول و الاخر و الظاهرو الباطن"





    الان تو کشورای اروپایی طبق آمارها درصد زیادی خدا رو قبول ندارن اما فکر نمیکنم که به پوچی رسیده باشن و مشکلات مینوش را داشته باشن!!!!

  6. کاربر روبرو از پست مفید gisooo تشکرکرده است .

    meinoush (شنبه 03 خرداد 93)

  7. #34
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    دلیلش یا یکی از دلایلشو فکر کنم بدونم. با کمک پست هایی که Estaf برام گذاشته بود.

    اینکه ادم برای اینکه بتونه درست زندگی کنه باید یه تکیه گاه داشته باشه. مثل ستون فقرات بدن ادم. یه چیزی که محور باشه ثابت باشه و چیزای دیگه ای که متغیرنو بشه بر اساس اون تنظیم کرد. این واسه اونایی که خدا رو فکر می کنن هست می شه خدا. واسه اونایی که خودشونو دوست دارن و اعتماد به نفس دارن میشه خودشون. واسه بعضی هام می شه یه شکل دیگه از خودشون که خودشون زندگی هستی و خدا رو همه رو یک جنس می دونن و اونو میذارن اصل و سعی می کنن به سکوت ذهنی برسن تا بتونن به اون فضا دسترسی پیدا کنن. این اخری رو درست نمی فهمم.

    من هیچکدوم اینارو نیستم. عشق هم می تونه اون محوره باشه. عشق به یه مرد به خونواده به بچه به کار به یه هدف خاص. عشقی که باعث بشه همه زندگیتو حول اون بذاری. اینم می تونه معنا بده به زندگی. من چیزی که بخوام عاشقش بشم هنوز پیدا نکردم یعنی نتونستم ببینم. البته همه عشقا هم خوب نیستن. یه خانم هست می بینمش همه چیش شده کارش. خیلی هم راضی به نظر میاد. همه چیش کارشه. خیلی بی عاطفه است. یعنی هیچی جز کار نمی فهمه تمام روابطش هم مربوط به کارشه و سودجویانه است و هدفمند. یه روزی اگه برسه که نتونه کار کنه لابد خودکشی می کنه. البته الان هم زندگی به نظر من نمی کنه. همه ی ابعاد وجودش شده یه بعد اونم کار. البته اسایش و ارامش داره که من ندارم. اینش خوبه.

  8. #35
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط meinoush نمایش پست ها
    اقا محمد من می گم نره شما می گین بدوش؟؟؟ نمی دونم واسه چی هر کی می رسه می گه خدا. ...............

    سلام خانم مینوش

    حقیقت امر اینکه امروز صبح بعد از نماز خوابم نبرد ، یک نیرویی من رو از توی تخت کشوند اینجا و به تاپیک شما ،و توی اون نیم ساعتی که وقت داشتم اون مطلب رو براتون ارسال کردم که حالا اینکه نتیجه اون مطلب خیر بوده یا شر رو نمیدونم…

    خوب من اشتباهی که کردم این بود که بدون اینکه پایه های اعتقادی و فکری شما رو بدونم چون تاپیکهاتون رو کامل مطالعه نکرده بودم اون راهکارها رو ارائه دادم که اگر از شما شناخت بیشتری داشتم قطعا اون مورد دوم رو بهتون نمیگفتم..

    و توی نوشته ام جمله ای گفتم که شاید شما سوتعبیر کردید و منظور من چیزی دیگه ای بوده….

    خداوند توی ارتباط ما با خودش در موضع قدرت (ناز) هست و ما بنده هاش در موضع ضعف (نیاز) هستیم
    که منظور من اون کلمات قرمز رنگ بود...


    خیلی دوست داشتم برای تک تک کلماتی که نوشتید حرف بزنم و توضیح بدم ولی فکر نکنم اینجا مجال این موضوع باشه… فقط به همین مقدار بسنده میکنم که من اشاراتم به خالق هستی بود… ولی شما خالق هستی رو با مخلوق ذهن خودتون یکی گرفتید…. خالق هستی همون زیبای مطلقی هست که خانم فرشته اردیبهشت توی چند پست قبلتر فقط یک ذره خیلی خیلی ناچیز تونستن وصفش کنن و اونطور باهش معاشقه کنن و در اغوش بگیرنش…

    در هر صورت فرای این حرفها خبر خوشی که هست اینه که نه خوشی های دنیا پایدار هست و نه ناخوشیهاش.. پس توی ناخوشیهاش زیاد سخت نگیرید به خودتون و توی خوشیها زیاد سرمست نشید.. ان شالله به زودی دوباره روزهای خوشی بعد این روزهای سخت به زندگیتون برمیگرده…


    ------------------------

    سلام رضا جان
    خیلی مخلصیم..

    از اینکاری که الان میخوام بکنم خیلی بدم میاد که بخوام از بعضی قسمتهای پست شما نقل قول بگیرم و جواب بدم چون ما دو تا ،دو تا دوست خوبیم وقتی این کار رو بکنم مثل این هست که انگار دارم باهت بحث و جدل میکنم و وقتی هم دو نفر در مقابل هم قرار میگیرن نفر سوم داستان شیطان میشه که تا میتونه هیزم بیار معرکه بشه و بین دو نفر رو خراب میکنه ولی چون ممکنه کس دیگه ای بیاد این پست شما رو بخونه و بعضی جاها، شما از صحبتهای من سوبرداشت کردی با اجازت جاهایی که نیاز به توضیح داره رو خدمتت عرض میکنم:


    برای من جالبه شما یه جای دیگه هر فرصت شغلی برای زن ها رو به معنای بیکاری یه مرد و اون رو در راستای تفکرات "به اصطلاح روشنفکرانه ی غرب" و همینطور تفکرات "فمینیستی" میدونید و الان دارید ایشون رو مورد عتاب قرار میدید که بهتره برای رهایی از این افکار به یه شغلی اهتمام بورزند !
    رضا جان اولا یک تبریک بگم بخاطر حافظه خوبت که این موضوع توی خاطرت مونده اما من جایی اسمی از فمنیست نیاوردم و کلا از این دسته بندی ها بدم میاد و فراری هستم چون همون فرد فمنیست هم ممکنه حرفها و تفکرات درست و قابل احترامی داشته باشه ، فقط توی یک پست یک خانم اومده بود گفته بود که توی دانشگاه همه دختر پسرها با هم دوست میشن و باعث حسرت من شده ، که من اونجا جواب دادم که این افرادی که مخالف با تفکیک جنسیت هستن ، این هم یکی از نتایج این موضوع که اسفناک هست که دوستی دختر پسر توی دانشگاه به یک ارزش تبدیل شده…

    اما در مورد اشتغال خانمها حرف دیگه ای زده بودم، گفته بودم که مثلا این همه مشاغل توی کشور داریم که توسط یک خانم اشغال شده و کار تخصصی خاصی هم نیست و از عهده یک اقا هم برمیاد مثل کارتوی خیلی از ادارات و موسسات و… خوب این خانم جای یک اقا رو اشغال کرده که اون اقا الان فارغ التحصیل شده و بیکار توی خونه نشسته و ازدواج نمیکنه بخاطر بیکاری ، خوب اگه اون اقا پسر جای اون دختر خانم میرفت سرکار ، هم اون صاحب شغل شده بود و هم اون دختر خانم شاغل مجرد فرصت ازدواجش بیشتر میشد… قبول کنیم کشور ما ظرفیتهای شغلی بالفعلش اونقدر نیست که هم برای خانمها و هم برای اقایون شغل باشه و واقعا خیلی از کارها تخصصی نیست و بحث شایسته سالاری توش مطرح نیست و بحث جنسیت سالاری بخاطر رفع معضلی که گفتم باید براش مطرح باشه…

    برنامه نود رو تا حالا حتما دیدی؟ اون بخشی که سوال اس ام اسی مطرح میکنن ، دو مدل سوال هست ، مثلا یک مدل هست میگه به نظر شما ایا علی دایی گزینه مناسبی برای مربی گری پرسپولیس بوده یا نه ، بعد میگه جواب مهم نیست چون سلیقه ای هست، شما اگه شرکت کنید توی قرعه کشی هفته اینده شرکت داده میشید. اما یک زمانی سوال میکنه مثلا به نظر شما قهرمان این فصل لیگ برتر کی میشه ، میگه شما تیم مورد نظرتون رو انتخاب کنید منتهی قرعه کشی برنامه یک ماه دیگه که لیگ تموم میشه انجام میشه....
    حالا یک سری مسائل اجتماعی هست که افراد نظرات مختلف دارن ، مثل همین بحث اشتغال خانمها، مثل بحث کنترل جمعیت ، مثل بحث کنکور و.. منتهی این هم مثل همون مدل سوالات دسته دوم باید صبر کرد تا جامعه چند سال دیگه یا گاها چند ده سال دیگه جواب درست رو تحویل ما بده تا بشه قضاوت کرد تا نظر درست مال کدوم دسته و گروه بوده... پس اینکه من بگم نظر من درسته یا شما بگی نظر من درسته یک بحث بیهوده هست... شما از منظر خودت به قضیه نگاه میکنی من از دیدخودم.

    موضوع بعد اینکه اگر پستهای من رو دنبال کرده باشید اگه اشتباه نکنم توی تاپیک خانم مصباح الهدی اشاره کرده بودم که از زن خونه نشین بدم میاد و دوست دارم خانمم فعالیت اجتماعی داشته باشه … این فعالیت اجتماعی الزاما به معنی شغلی که ایجاد درامد کنه نیست… میتونه مثل یک کلاس و اموزش دیدن باشه ، میتونه مثل حضور توی گروهها و ان جی او ها باشه ، میتونه کارهای عام المنفعه ای باشه که توی پست قبلم بهش اشاره کرده بودم.. خیلی مهم هست که چه مرد و چه زن توی زندگیش احساس پِرت بودن و غیر مفید بودن نکنه و اگرنه این احساس به شدت پژمرده و ناکارامدش میکنه… مثلا چند وقت پیش یک تاپیکی خانم فرشته اردیبهشت زده بودن که نالش داشتن از بیکاری ایام تابستون و عنوان کرده بودن اگه پسر بودن حتی میرفتن کارگری یا الان حاضر هستن توی یک رستوران کار کنن و… واقعا این نگرش قابل تحسین هست که لحظه ای ادم اجازه نده بیکار باشه ولو اینکه قرار به بیگاری و کار بی مزد باشه.من هم نه میدونستم خانم مینوش شاغل هستن یا نیستن و منظورم این بود یک فعالیتی کنن که هم ذهنشون حسابی درگیر بشه و هم اینکه حس مفید بودن توی زندگی بکنن.


    شما هدف سخنوری رو دنبال میکنید
    رضا جان من زیاد فرصت نوشتن اینجا رو ندارم و معمولا شبها قبل خواب میام اینجا ، و اگه بخوام مطلبی بنویسم یا راهنمایی بکنم خیلی با وسواس مینویسم ، اگه نوشته های من رو نگاه کنید ، توی جاهایی پست میزارم که طرف اونچنان مشکل حادی نداشته باشه و من خودم بتونم خودم رو توی شرایط اون فرض کنم و مثلا هیچ وقت به خودم اجازه نمیدم توی یک تاپیکی مطلب بزارم که مثلا یک زن و شوهر اختلافات شدیدی تو زندگی دارن یا مثلا یک نفر با پدر مادرش اختلافات شدیدی داره و پدر مادرش مشکلات اخلاقی داره ... چون من هیج وقت نه توی اون شرایط بودم و نه میتونم شرایط اون فرد رو در نظر بگیرم که حالا بخوام براش پیشنهاد یا راهکاری بدم... خوب اگر بحث سخنوری بود که هرجایی که دستم میومد مطلبی مینوشتم. توی هر تاپیکی هم که چند خطی مینویسم فقط با این نیت هست بتونم گره ای از طرف باز کنم و واقعا تا جایی که تونستم مطلب زائد و بی ربط ننوشتم و سعی کردم حرفی بزنم پخته و کارامد باشه. که فکر میکنم تمام اعضا اینجا همین روال رو داشته باشن و کسی اونقدر بیکار نباشه که بیاد اینجا با هدف سخنوری.


    مساله ی بعد دوست عزیز ، از نظر من، خدایی که عشق و مهر رو آفرید ،خیلی خشن توی ذهنتون تصور میکنید. هر چند همه ی این صفات هم خلق خودشه ولی عبادت خدا از روی عشق بیشتر با اختیار انسان سازگاری داره تا عبادت از روی ترس و قدرت پروردگار و ضعف بنده. من این رو بیشتر میپسندم و انتخاب کردم.
    .
    این رو هم که بالا توضیح دادم .....


    و در آخر اینکه دید بالا به پایین شما توی اکثر پست هاتون حس میشه . بد نیست بیاید پایین و یکم افقی به دیگران نگاه کنید.

    رضا جان من توی نوشته هام دید بالا به پایین به کسی ندارم ، شاید به مسائل از دید بالا نگاه کنم ولی نه تنها به انسانهای دیگه از بالا نگاه نمیکنم بلکه خودم رو هم پایینتر میدونم.با این وجود ممنون میشم اگه جایی از نوشته هام اینطور برای شما القا شده ، برام یاد اوری کنی تا تذکر بشه برام.


    شما به هر انسانی مثل یه سیستم ایزوله نگاه میکنید که هیچ تاثیری از دنیای بیرونش نمیگیره برای همین میاید یه الگوریتم ناقص ارائه میدید بدون اینکه این سه رابطه رو دیده باشید و میگید هر کس این رو رعایت کنه به کمال و سعادت میرسه .ا
    این رو کاملا درست گفتید ، این نگرش من توی نوشته هام هست رضا جان... شاید اون دید از بالایی که شما میگی منظورت همین باشه منتهی این دید از بالا به انسانها نیست بلکه به مسائل هست. من دیدگاهم توی مسائل رو شاید کمی ایده الگرایانه و نزدیک به یک انسان کامل مطرح کنم. هر چقدر یک انسان معرفتش به خدا بیشتر بشه و به خدا نزدیکتر بشه ، محیط خارج براش بی اثرتر میشه و دنیاش فقط خداش میشه و دیگه نه شادی های خارجی هیجان زده اش میکنه و نه ناراحتی های خارجی بهمش میریزه... مثلا شما برو یک روحانی یا یک شخص عام که این توفیق رو داره که معرفت الهی در دلش راه پیدا کرده رو پیدا کن... برو بعد از نمازش بهش بگو حاج اقا! عزیزترین بچه ات الان از دنیا رفت... انگار نه انگار اتفاقی افتاده نهایتش این که بگه انا لله و انا الیه راجعون و خم به ابروش نمیاره و یا برو بهش بگو حاج اقا شما از بانک مثلا یک ماشین پورشه هفتصد میلیونی برنده شدید... باز هم هیچ هیجانی درش نمیبینی و نهایت اینکه یک الحمدلله از زبانش بشنوی... از این اتفاقات تلختر و شیرینتر مد نظر شما هست؟ انسان هر چقدر خدا تو زندگیش پررنگتر بشه بقیه عوامل خارجی براش ریزتر و بی اهمیت تر و کم اثر ترمیشه.


    البته این انتظار از شما نیست که توی همه چیز در حد بالا اطلاعات داشته باشید و همین طور کار کرده باشید ولی بهتره در انتخاب جملات و کلماتتون بیشتر دقت کنید تا ناخواسته باعث رنجش دیگران نشید.
    کاملا درسته رضا جان.





    رضا جان ممنون از پستت . برام تلنگری بود که کمتر حرف بزنم و بیشتر یاد بگیرم.
    از خانم مینوش هم معذرت میخوام نظم تاپیکشون رو بهم ریختم.

    موفق باشید.

  9. 4 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    m.reza91 (یکشنبه 04 خرداد 93), meinoush (یکشنبه 04 خرداد 93), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 04 خرداد 93), بی نهایت (یکشنبه 04 خرداد 93)

  10. #36
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    محمد جان نظم تاپیک منو به هم نریختین. اگه این تاپیک من باشه و مثل الان من باشه که کلا از ابتدا بی نظم بوده :) من یه خورده حالم بد بود بد نوشتم. البته نظرم پایه اش همونه چون با وجودی که احتیاج دارم به یه تکیه گاه و محور هنوز نمی تونم حس کنم خدا هست. حتی تلقینم نمی تونم به خودم بکنم که فکر کنم واقعا هست. نه تونستم عاشق خودم بشم نه تونستم عاشق یه ادم دیگه بشم و نه فعلا عشقی حرفه ای یا هدف خاص انسانی ای دارم که عاشقش بشم. برای اون تکیه گاه و اون ستون فقرات به هر چیزی چنگ انداختم توی این مدت. اما تا میام یه کم خودمو جمع کنم دوباره حالم بد میشه دوباره همه چی ریست میشه. حتی عشقام حتی هدفام. حتی می خوام همه وسایلمو همه افکارمو همه ادمایی که می شناسمو هم بریزم دور عوضشون کنم وقتی حالم بد میشه. یه جوری انگار پوست می ندازم هر بار یا نمی دونم یه جوریه همه روابطم احساساتم خیلی چیزام تغییر می کنه هر بار که حالم بد میشه. مثل اینه که یه راهی می خوای بری هی توش وقفه می یفته. هی وقفه. هی وقفه.
    من معذرت می خوام از شما و ممنونم که برام وقت گذاشتین و پست گذاشتین. هنوز درک من در حدی نیست که درک شماها هست. و بهتون غبطه می خورم که انقدر راحت هستین با خدا و مطمن. من دوست داشتم فکر کنم خدا هست. فارغ از اینکه واقعا باشه یا نباشه حس بودنش باعث میشه که ادم یه پناهی داشته باشه. حالا حتی این پناه تصوری هم باشه بازم این تصور اگه بود برام می تونست خیلی قدرتمند و مفید باشه.

    ممنونم اقای محمد 93 و ببخشید تندیمو لطفا.

  11. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    محمد 93 (یکشنبه 04 خرداد 93), شیدا. (یکشنبه 04 خرداد 93)

  12. #37
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    در ادامه پست 8

    9- به نظر میاد یه راه تشخیص اینکه اوضام داره بد میشه وضعیت محیط اطرافم یعنی اتاقمه. دو هفته ای بود که می دیدم هر ورز بد تر و شلوغ تر و در هم تر داره میشه اتاقمو و اصلا حال اینکه بخوام مرتب کنمش هم ندارم. این احتمالا می تونست یه نشونه باشه و دفعه دیگه به این موضوع اهمیت می دم به عنوان نشانه که از کارهای اشتباهم جلوگیری بکنم اگه بشه.

    - - - Updated - - -

    فعلا فقط همین نشونه به نظرم میاد. و البته اگه تایمش هم درست باشه (چون تازه از قبل از عید دارم به خودم دقت می کنم) دو ماه خوبم یه ماه بد. تایم بعدیم می شه ماه سومیه تابستون. راه های دیگه ای اگه دیدم و پیدا کردم برای اینکه بتونم اگاه باشم به اینکه وضعیتم معقول نیست و برداشت ها و تصمیماتم قابل اعتماد نیستن توی اون بازه زمانی میام می نویسم شاید به درد یکی بخوره.

  13. 3 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    پونیو (یکشنبه 04 خرداد 93), میشل (یکشنبه 04 خرداد 93), شیدا. (یکشنبه 04 خرداد 93)

  14. #38
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    من نمی تونم عاشق بمونم. نم یتونم تو عمق برم دیگه. انگار دیگه باید تو سطح بمونم. اون ادمی که فکر می کردم دوسش دارم اونم بعد کلی سال که اینو دیدم فکر کردم می تونم دوسش داشته باشم و واقعا هم داشتم دو باری که حالم بد شد توی این چند ماه یه بار اولش خیلی کم شد حسم بهش و حالتای مردد بودن پیدا کردم بعضی وقتا دوسش داشتم بعضی وقتا نه. این بارم کلا هیچی. دو ماه خوبم یه ماه کلا همه چی رو فراموش می کنم. الانم هیچکسی واسم مهم نیست. دوباره میام دوست داشتن شروع می کنم باز تا میام خودمو ادما رو زندگی رو دوست می دارم تا میام چند تا فکر واسه اینده ام می کنم تا می یام می فهمم چی کار کنم نکنم حالم بد میشه میشم همون که بودم.
    مسخره ام کلا. سیستم کولی ها باید زیست کنه دلم. دو ماه یه جا یه ماه سکوت. دوماه یه جای دیگه. یه ماه سکوت و فراموشی!! نااشنام با خودم. البته اینطوری هم خیلی وقت نیست که شدم دقت نداشتم اما نهایتا دو سال باشه.
    از دست خودم خسته میشم و کلافه و بعضی وقتا هم بدم میاد از خودم. اما هیچوقت نمی تونم مدعی باشم که از خودم حوصله ام سر می ره :) فکر کنم دیگه ارامش نخواهم داشت. سیستم زندگی جدیدی باید داشته باشم. اما متاسفانه نمی دونم دقیقا.

  15. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    m.reza91 (سه شنبه 06 خرداد 93)


 
صفحه 4 از 4 نخستنخست 1234

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.