رهام جان. خوبی؟ چی شد عزیزم؟ یه خبری از خودت بده.
تشکرشده 325 در 136 پست
رهام جان. خوبی؟ چی شد عزیزم؟ یه خبری از خودت بده.
تشکرشده 3 در 2 پست
ممنون عزیزم که به یادمی و منو به آرامش دعوت کردید خیلی سپاس گذارم
دیروز خواهر همسرم تماس گرفت به چند تا نکته اشاره کرد که اون خانم با همسرم صحبت میکنه وگفته خیلی خوبه که بچه دار نشدید و این حرفا اگه بچه دار میشدید خانومت هرروز بدتر میشه خلاصه اینکه اهرم فشار برای طلاق یهویی همسرم اون خانم هست و یک اینکه همسرم گفته بوده میترسه من هیچ وقت نبخشمش و برلی همین میگه طلاق
من هم بعد شنیدن این حرفا عکسای تو رسانه های دیجیتال رو عکس های دو نفره گذاشتم و برای همسرم تلگرام زدم تو خیلی خوبی در حق من کردی و من اشتباه فکر کردم تو باکسی رابطه داره ما رابطمون خوب بوده ولی اگه جدایی مدنطرته من موافقم .
همس م جوابی نداد ولی شب زودتر اومد خونه و صبح هم ماشین دست دوستش بود به من گقت برم مغازشون و اونجا ماشین رو بیارم در حالیکه تا چند روز پیش میگفت اصلا زنگ نزن مغازه چه برسه اونجا برم
رفتم ماشین خودمون رو گرفتم و بعدش مادر همسرم از مشهد اومده بود به همسرم گفتم و با شیرینی رفتم دیدنش و اومدم خونه فعلا سعی میکنم مدتی با آرامش برخوزد کنم تا ببینم خدا چی میخواد چون واقعا تا اسفند ماه همسرم واقعا برام کم نذاشته و یهو اینطور شده
تشکرشده 325 در 136 پست
خیلی خوشحال شدم که روابطتتون بهتر شده. انشاا... هر روز هم بهتر بشه. مشخصه شوهرت هنوز خیلی دوستت داره. خیلی از مردا هم بعد از اینکه دستشون برای زنشون رو میشه بخاطر اینکه میترسن زنشون تا مدتها بهشون گیر بده اینجور عکس العمل نشون میدن.
امیدوارم بتونی شوهرتو ببخشی . رهام جان اینو همیشه مدنظر داشته باش شوهرت ده سال بهت وفادار بوده با وجود خانواده ای که طلاق براشون عادیه. پس معلومه خیلی دوستت داره. قدر شوهرت را بدون.
تشکرشده 3 در 2 پست
کارهاش جالبه از یک طرف میگه طلاق از یک طرف میگه اصلا نیازی نیست تو اتاق دیگه ای بخوابی بیا همین جا بخواب من هم میرم سرجام میخوام وقتی اینو گفت ولی ناراحتم از اینکه اصلا خونه چیزی نمی خوره نه غذا نه میوه نه هیچی هرچی درست میکتم میزارم دم دست شاید بخوره نمی خوره بعدش میرم میزارم تو یخچال
واقعا تا قبل اسفند همسرم هرروز صبح منو بیدار میکرد با زور باهاش صبحانه میخوردم بعد باهاش میرفتم دنبال کارهای اداریش تا پول دستش رسید ماشین خیلی گرون به نامم زد و هنوز خودش ماشین نداره و دست به ماشین من هم نمی زنه بعد دعوا تو مسافرت هم همیشه میگه بهترین چیزا رو برای خودت بخر بخاطر این رفتارهاشه که اصلا باور نمی کنم حرفا و کارهای خودش باشه چون طلاق دسته مرده نمی خواست منو میرفت همون سال اول طلاق میداد
تشکرشده 309 در 154 پست
رهام عزیز میدونم که شرایطت واقعا سخته و داری اذیت میشی ولی افرین به تو که اینقدر هوشمندانه عمل کردی!
اینطور که گفتی همسرت خوبیای زیادی داره و ارزشش رو داره که به خاطرش بجنگی.پس کوتاه نیا .نذار اون خانم زندگی ده ساله و زحمتاتو به هدر بده.اگه شوهرت غذا نمیخوره .تو سعی کن غذاهای مورد علاقه شو بپزی و صبر کنی اون بیاد خونه و با هم غذا بخورین.اگه نیومد بهش اصرار کن که بدون تو بهم نمی چسبه لااقل دوتا لقمه بخور.صبحا هم خودت پاشو صبحانشو اماده کن و باهاش بخور.جای خوابتم به هیچ وجه عوض نکن و کنار همسرت بخواب!
تشکرشده 3 در 2 پست
ممنون میس بیوتی جان واقعا این همه تغییر برام خیلی سخته ولی بشدت درگیر درس هستم و اصلا خودمو در گیر نمی کنم شبها کلا زودتر میان خونه و حرف میزنه ولی مثل قبل نه حالا خدا روشکر باز هم دیشب بهش میگفتم تا کی میخوای اینقدر یخ باشی گفت من مشکلی ندارم من از این میترسم دوباره دعوایی چیزی بشه تو همه چیو تو سرم بزنی
منم گفتم چیزی اتفاق نیافتاده که بخوام بگم فقط امیدوارم آرامش به همه زندگی ها برگرده
میس بیوتی (پنجشنبه 25 خرداد 96)
تشکرشده 267 در 138 پست
سلام دوست عزیز
من فکر می کنم که همسرت داره پشیمون میشه از کارش و می ترسه باهات حرف بزنه تو پسش بزنی و یا دوباره حرف گذشته رو بیاری وسط البته حق داری اما به نظرم حالا که داره کم کم یخش باز میشه تو هم یکم بیشتر گرمش کن تا کاملا یخش باز بشه.
با کارهایی که کرده سخته اما گاهی باید مزه ی تلخ یه دارو رو برا سلامتیمون تحمل کنیم.
به نظر من توی خونه به خودت برس لباس شیک بپوش.خونه مرتب باشه غذای مورد علاقش رو بپذ با عشوه راه برو و باهاش معمولی باش و حرف بزن ولی اصرار به اینکه چرا حرف نمیزنی نداشته باش.بذار خودش بیاد.
جای خوابت رو هم تغییر نده و پیش همسرت بخوابو برای برگشت به تختت هم می تونی یه شب که مثلا خوابی یهو بپری از خواب و وانمود کنی که یه خواب بد دیدی و نشون بدی ترسیدی بعدشم برای نترسیدن بری پیشش بخوابی.هههههههههههه
ویرایش توسط *مونا* : پنجشنبه 25 خرداد 96 در ساعت 09:24
میس بیوتی (پنجشنبه 25 خرداد 96)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)