سلام اسمانی عزیز
این همه اصرار و سماجت این اقا برای دیدار حضوری خیلی معقول نیست.شاید قصد و نیت خاصی داشته باشه.مراقب خودت باش
تشکرشده 10,024 در 2,339 پست
سلام اسمانی عزیز
این همه اصرار و سماجت این اقا برای دیدار حضوری خیلی معقول نیست.شاید قصد و نیت خاصی داشته باشه.مراقب خودت باش
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
تشکرشده 1,881 در 749 پست
نه مریم عزیزم . محاله قصدی داشته باشه . از این نظرات کاملا و کاملا تایید شده ست.
شک ندارم که دوباره از شیوه آمپاس ;) میخواد استفاده کنه . دوباره با ابراز احساسات شدید و وارد کردن عذاب وجدان و ....
اما این بار تصمیم گرفتم فقط من صحبت کنم. اولا زمان رو محدود میذارم و ثانیا در مورد اهمیت مشاوره صحبت می کنم. ازش میخوام که اون خواستگاری قبلی رو اگر بهم نزده ، ادامه بده . میخوام این بار تمام تلاشم رو بکنم تا قانعش کنم. میخوام در مورد مشکلاتی که ممکنه تو زندگیمون پیش بیاد حرف بزنم. میخوام بگم اگر قبولت کنم و بعد نتونم خوشبختت کنم بزرگترین ظلم رو در حقت کردم. میخوام ازش بخوام به تصمیمم احترام بذاره و ....
- - - Updated - - -
و اگر ماجرای قبلی مطمئن شدم که بهم خورده و هنوز اصرار داره ازش میخوام که بریم مشاوره
ولی به شرطی که در طول دوره مشاوره ابراز احساسات نباشه
و به شرطی که قول بده اگر مشاور گفت مناسب هم نیستیم ، به خاطر صلاح هر دومون قبول کنه
تشکرشده 1,881 در 749 پست
نمی خوام از خودم دفاع کنم. چون خودم هم می دونم خیلی زیاد مقصرم . مدتی هم خیلی زیاد عذاب وجدان داشتم . اما وقتی دیدم تو مدت کوتاهی تونسته به شخص دیگه ای فکر کنه (هرچند که ادعا داره دوستش نداره ولی من نمی تونم باور کنم ) میزان این عذاب وجدان به شدت کاهش پیدا کرد.
شک من اگرچه به اون هم آسیب زده ، اما علتش چی بوده ؟
- ایشون منو تو فشار برای گرفتن جواب مثبت قرار میده . وقتی میگم قراره فکر کنم به یکباره اس ام اس می زنه که "همسرم دوستت دارم"!!!!!! و هزار تا اس ام اس این مدلی . کدوم دختری می تونه این موضوع رو تحمل کنه . من وقتی این اتفاق می افته به شدت می ترسم . چون احساس می کنم در فشار شدیدی قرار گرفتم . وقتی هم میگم نه که آماج گلوله های احساسی و عذاب وجدان ها قرار می گیرم. من هم انسانم . نمی تونم بگم این حرفها هیچ اثری روی من نداره . سنگ که نیستم.
- من بار دوم با اطمینان برگشتم. اطمینان از احساسم . گفتم یه بررسی مشاوره ای هم انجام میدیم و اگر نظر مشاور هم مثبت بود همه چیز اوکیه .
اما نتیجه چی بود؟ ایشون با شخص دیگه ای آشنا شده بود. گفت بدون رفتن به مشاور سریع در دو روز (بچه ها در جریان هستن ) بگو که نظرت چیه . و اون قدر اصرار کرد که .....
من نتونستم چشم رو مشکلاتی که داشتیم ببندم .
الان هم جریان همینه . من میرم و باهاش صحبت می کنم تا خیلی چیزا روشن بشه . اون همین الان هم این اصرارها رو داره . اگر ماجرا تموم شده ، خب اجازه بده من با خیال راحت تصمیم مثبت یا منفی مو بگیرم. اگر تموم نشده خب دست از اصرار و این رفتارا برای من برداره .
ببینید من نمیگم اون اذیت نشده . اما گاهی احساس می کنم من بیشتر اذیت شدم
چرا ؟
چون بررسی تمام جنبه های عاقلانه این ازدواج به دوش منه .
و همین طور کنترل احساسات اون .
و همین طور پیشگیری از مانع شدن احساس خودم
و الان که احساس منم تا حدی درگیر شده باید کنترل این احساس رو هم دستم بگیرم
به نظر شما اینا برای یه دختر سخت نیست ؟
- - - Updated - - -
دوستان کسی اطلاعات پزشکی داره که الان من کلرودیازپوکساید بخورم بهتره یا پروپرانولول ؟ یه حالت استرس شدید به همراه تپش قلب دارم .
- - - Updated - - -
دختری دیگه تصمیم که می گیرن هزار تا منبع برای کمک به تصمیم گیری دارن
- خانواده : که کلی سختگیری می کنن و بررسی می کنن و .... اما خانواده من میگن خودت می دونی ، خودت تصمیم بگیر. وقتی هم نظر خواهی کنم ازشون میگن : "خوبه دیگه بابا ، مگه دختر شاه پریونی ؟ یا مثلا میگن کسی که نماز بخونه خداترس میشه و آدم خوبیه ، سخت میگیری ، یا میگن چه ایرادی داره مگه ؟ کار داره ، درس خونده ، خونواده داره و .... اصلا همسانی شخصیت ها رو در نظر نمی گیرن !
- خود آقا پسر : وقتی دو تا ایراد می گیره و دو تا شرط میذاره و وقتی میگه اگر این طور باشی یا نباشی من نیستم و .... آدم احساس می کنه که خب پس اون هم چشماش بازه و داره فکر می کنه و تصمیم می گیره . اما این آقا فقط به من میگه من دوست دارم . تو تصمیمت رو بگیر. حتی یه بار گفت من اگر ببینم اشتباه هست هم بر نمی گردم. چون من تصمیمم رو گرفتم و الان این تویی که باید تصمیم بگیری !
- مشاور : که من کلا از نعمتش محروم شدم
تمام پشتوانه تصمیم گیری من شده این سایت ! و جالبه که با سامانه 09640 به صورت آنلاین چت کردم. میگه با توجه به سن شما و با توجه به اینکه پسر با ایمانیه و ... مناسبه که قبول کنی . !!!!
اینها همه یعنی من تنها هستم !! یعنی تمام بار مسئولیت تصمیم گیری به دوش منه
این ها رو همه رو در نظر بگیرید به اضافه استرسی که هر دختری با وجود داشتن تمام این امکانات در هنگام تصمیم گیری داره .
تشکرشده 194 در 88 پست
ببینید من نه شما رو مقصر میدونم نه طرف مقابل رو چون درجریان ریز جزئیات نیستم که چه اتفاقاتی افتاده و هرگز هم قضاوت نمیکنم و رای نمیدم درباره کسی
ولی از صحبتهای شما کاملا مشخص بود که شما با خودتون و احساستون و شکی که دچارش هستین مشکل دارین ولی میخواین بار این مسئولیت رو بدوش افراد دیگه بندازید که خودتون خلاص بشید از این ناراحتی
از حرف من ناراحت نشید ولی من نمیتونم به حرفای شما اطمینان کنم و یکطرفه به قاضی برم و بگم اون اقا مشکل روانی و عصبی داره و هرگز هم نمیگم نداره
بلکه باید حرف هر دوطرف رو شنید تا کسی بتونه قضاوت کنه
شاید حرف شما درست باشه ایشون مشکل عدم تعادل دارن که اینطور ابراز احساسات میکنن
شاید برعکس این شما باشید که مشکل ترس از توجه زیاد دارید و اینطور ابراز احساسات حتی معمولی شمارو اذیت میکنه و میترسونه (دقیقا شخصا با اینطور افراد بخصوص خانوم برخورد داشتم)
ولی بصراحت این بی انصافی که خودتون رو معصوم و طرف مقابل رو مطلقا گناهکار دونستین در حرفاتون کاملا روشن هست
به نظر من اولا شما بفهمید خودتون چه احساسی به طرف مقابلتون دارید وایا واقعا علاقه دارید بهش یا نه
اگر واقعا علاقه دارید بصراحت هم مشکلات ایشون و هم شکلات خودتون و هم علاقه تون رو بهش بگید و ازش بخواید که باید به مشاور مراجعه کنید و مدت بیشتری هم با هم وقت بگذرونید
اگر قبول کردن خب میرید مشاوره و با گذشت زمان و شناخت بیشتر میتویند بهتر تصمیم بگیرید
اگر قبول نکردن و رفتار غیرطبیعی بازم بروز دادن پس براحتی میتونید تشخیص بدید ایشون مناسب شما نیست و واقعا مشکل دارن و جواب منفی قطعی بهشون میدید و دیگه هم سراغشون نمیاید و از ایشون هم میخواید دیگه سراغ شما نیاد چون مزاحمت تلقی میشه
پس راه حل نوع مواجه شدن با طرفتون مشخصه و فکرنمیکنم زیاد سخت باشه حتی اگر عکس المعمل ایشون مناسب نباشه
ولی هنوزم نظر من اینه شما راه سخت رو در مواجه شدن با درون خودتون دارید
تشکرشده 6,419 در 1,797 پست
سلام آسمانی.ممکنه لینک تایپیکهایی که به استرس الانت مربوطه رو بذاری تا بهتر راهنماییت کنیم
asemani (یکشنبه 20 مرداد 92)
تشکرشده 1,881 در 749 پست
من واقعا ممنون میشم اگر کمکم کنید. واقعا ممنون میشم.
آخه یه کمی زیاده
http://www.hamdardi.net/thread-28113.html
http://www.hamdardi.net/thread-29263.html
http://www.hamdardi.net/thread-29281.html
- - - Updated - - -
این ها رو به ترتیب به وجود اومدنشون گذاشتم. به طور خلاصه بخونید
تشکرشده 194 در 88 پست
من تاپیکهای قبلی شمارو خوندم و چیزی که درش شاید شک داشتم تبدیل به یقین شد
کاملا مشخصه مشکل از خوده شماست و تا وقتی واقعا مشکلتون رو نشناسید دچار مشکل میشد با احساستون در زندگی
توی پست قبلی اشاره کردم ولی بعید میدونم واقعا بخواید بشنوید و باور کنید مشکل در درون خودتون هست
قصد جسارت ندارم و همه ما هم مشکلات خاص خودمون رو داریم بخصوص خودم مشکلات عدیده ای دارم ولی بروشنی میتونم تشخیص بدم مشکلات شما از کجا ریشه گرفته
ولی خودتون باید بخواید که پی به مشکلات و ضعفهاتون ببرید و گفتن دیگران بدون خواست خودتون هیچ تاثیری نداره
asemani (یکشنبه 20 مرداد 92)
تشکرشده 1,881 در 749 پست
باور کنید من خودم رو مبرا نمی دونم و اونو گناهکار
تمایل دارم نظرتون رو بدونم .
تشکرشده 2,575 در 920 پست
آسمانی چرا جواب دفعه قبلی شما ( که خودت تماس گرفتی با ایشان ) قطعی نبود ؟ چرا نتوانستی همان موقع جواب قطعی بدهی ؟
من فکر می کنم یک چیزی درونت هست یک ترس یا شاید یک وابستگی یا هر چیز دیگری. می شود از این احساس برایم بگویی و بدون حاشیه در مورد آن صحبت کنی ؟ من باید بدانم درون تو چیست.
asemani (یکشنبه 20 مرداد 92)
تشکرشده 1,881 در 749 پست
مرسی نوپو جان
دلیل اینکه نتونستم جواب قطعی مثبت بدم اطمینانه . اطمینان به اینکه خوب باشه و ترس از اینکه اشتباه کنم
من دفعه پیش که باهاش تماس گرفتم به این علت تماس گرفتم که کنترل امور رو دستم بگیرم .
1. از مشاور کمک بگیرم
2. اصلا لج و لجبازی نکنم
3. تا حدی ابراز احساسات کنم تا شدت ابراز احساسات اون گرفته بشه
4. از اون هم بخوام ابراز احساساتش رو کنترل کنه و منو هول نکنه .
اما به علت وضعیت جدیدی که پیش اومد نشد . سرعت تصمیم گیری مجددا رفت بالا
من وقتی می ترسم نمی تونم تصمیم بگیرم. سریع استاپ می کنم و همه چیزو تعطیل می کنم .
دلیلش هم فقط ترس از تصمیم گیری غلطه .
ببینید من الان شرایط زندگی خوبی دارم تقریبا. با ازدواج با هرکسی این شرایط یه مقداری تغییر می کنه .
آدما با هم متفاوتن . یکی میاد توی 80 درصد لحظه هات دخیل میشه . یکی توی 50 درصد. یکی توی صد در صد
این آقا از اون کساییه که توی 100 در 100 موارد میخواد شریک باشه .
یعنی به قول خودش دیگه نفس کشیدن هم با هم
مثلا حتی یه مسافرت تنها یا یه چیز کوچیک تنها برای من نمی مونه
حتی میگه پایان نامه رو با هم انجام میدیم
این میزان از دست دادن همه کنترل ها و اختیارات منو می ترسونه و باعث میشه به شرایط فعلیم راضی تر بشم.
من همیشه باید همه چیزو آروم شروع کنم. سریع و بلادرنگ نمی تونم. باید آماده بشم قبلش. اگر توی این مدت طولانی اون آروم آروم با من پیش اومده بود به جای اینکه هولم کنه بهم فقط آرامش داده بود مطمئنا خیلی زود می تونستیم به نتیجه برسیم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)