به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 49
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام

    خسته نباشید.میدونم روزهای سخت و پراسترسی رو دارید میگذرونید.

    خیلی دارید خودتون رو سرزنش می کنید.البته رفتارهایی که توی پست های اخیرتون گفتید با خانمتون دارید واقعا بد بود.ولی این رو هم در نظر بگیرید با توجه به گذشته ای که شما داشتید

    و به قول خودتون ژن هایی که به ارث بردید تا حدودی شرایط فعلی شما قابل درکه.

    شما ژن عصبانیت رو از پدرتون به ارث بردید . ولی رفتار خودتون رو با پدرتون مقایسه کنید.مسلما واکنش های موقع عصبانیت قابل مقایسه با ایشون نیست.

    و از همه مهمتر شما به این ضعف آگاهید و در پی درمان هستید.

    البته خودتون هم میدونید این چیزی رو توجیه نمیکنه. زن های امروزی مثل مادران ما نیستن که برخوردهای بد همسرشون رو تحمل کنند .

    من نمیدونم دلیل این همه عصبانیت شما از همسرتون چیه.ولی در لحظاتی که اون کار بدی نمیکنه و شما از دستش عصبانی بشید برای یک لحظه به نداشتنش فکر کنید که چقدر

    میتونه برای شما آزار دهنده باشه.

    غیر از مساله خشم که شما دارید من میخواستم یه نقد هم به شما بکنم.ببینید خیلی از رفتارهای ما در نتیجه عقاید درست یا نادرستی هست که ما برای خودمون داریم.

    شما مرتب به مساله نافرمانی همسرتون اشاره می کنید.

    ببینید من درک می کنم محیطی که شما درش به دنیا اومدید و بزرگ شدید محیط مردسالارانه ای بوده و قدرت تصمیم گیری و امر و نهی فقط با مرد بوده.

    ولی خانم شما مثل من و خیلی از زن ها و دخترهای دیگه اینجوری فکر نمیکنه.ما زنها فکر می کنیم برخلاف اعتقادات رایجی که قرنها در جوامع وجود داشته ما هم مثل مردها دارای

    قدرت فکر و اراده هستیم و تواناییهای زیادی داریم که خیلیهاشون به خاطر سنت های غلط بروز داده نشدند.

    احساسات منطق ما رو از بین نمیبره.چون در غیر این صورت در کشورهای پیشرفته خیلی از زنها صدراعظم ، نخست وزیر ، رییس جمهور و قاضی نمیشدند.

    شاید الان جاش نباشه من این حرفها رو به شما بزنم .ولی چون حدس میزنم آدم حقیقت طلبی باشید میخواستم سعی کنید دیدگاهتون رو نسبت به جایگاه مرد و زن عوض کنید

    فکر میکنم اینجوری یه سری از مشکلاتتون با همسرتون حل بشه.

    همسر شما مکمل شماست.شما با وجود خشونت ها و سختی هایی که شاهدش بودید از قضای روزگار با زنی ازدواج کردید که سرشار از زنانگی و لطافته.

    من فکر می کنم همین میتونه یه فرصت خوب برای شما باشه که از بعد صد در صد مردانتون خارج بشید و کمی لطافت و آرامش به وجودتون اضافه کنید.

    به نظر من حرفهای روانشناستون خیلی خوب بود.امیدوارم بتونن به بهترین شکل به شما کمک کنند.

    من اگر جای شما بودم شاید در این مقطع زمانی که توی استرس بودم از دارو استفاده می کردم و در کنارش روانشناسی رو ادامه می دادم.بعد از عروسی کم کم داروها رو کنار میذاشتم.

    من چند بار توی مقاطع سخت زندگیم این کار رو کردم و خوردن دارو باعث شده بهتر بتونم از کمک های روانشناس هم استفاده کنم.

    به قول دکتر فرنودی مثلث درمان یعنی روان در مانی، دارودرمانی و تغذیه و ورزش میتونه بهتر به ما کمک کنه.

    ببخشید خیلی حرف زدم.روزهای قشنگ زندگیتون رو با افکار مخرب و آزاردهنده خراب نکنید.امیدوارم خوشبخت بشید

  2. 3 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    Amir A (جمعه 11 اسفند 96), گیسو کمند (یکشنبه 13 اسفند 96), صبا_2009 (پنجشنبه 10 اسفند 96)

  3. #22
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    دوست من ببین ادم اول ناراحت میشه بعد پر خاشگر میشه بعد عصبانی میشه خوب مسلم شما ناراحتید که پر خاشگری میکنید
    ولی منظور من این بود ناراحتی که پرخاشگری در ادامش نباشه ولی شما پر خاشگری دارید حالا نه اون که بخوایید طرف بکشید مثلا 50 درصد پرخاشگری در حالت ناراحت هستید
    یعنی شما 90 درصد مواقع الان پر خاشگرید؟؟!!!!!!
    ممنون امید عزیز از اینکه در این مسیر کمکم میکنید.

    خب من بی حوصلگی و یکم بدخلقی رو پرخاشگری حساب نکردم. ناراحتی ای که همون لحظه بروز ندم هم دارم مثلا جایی باشم نتونم به شکل عصبانیت بروزش بدم ممکنه حتی دو سه ساعتم تحمل کنم ولی بعدش باید سر یکی خالی کنم یا دیگه هیچ کسی نباشه آخرش باید چندتا مشت بزنم مثلا تو دیوار یا رو میز یا فرمون ماشین یا یه چیزی رو بشکنم خورد کنم تیکه تیکه کنم کلا یه چیزی رو داغون کنم تا آروم بشم. ناراحتی ای که فقط بشینم غصه بخورم و بعدش ناراحتی دود بشه فکر نمیکنم داشته باشم. چیزی واقعا یادم نمیاد.
    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    چه خوب که دوران خوبی داشتید.میتونید برای ما توضیح بدید چرا خوش بودید؟ چه دلیلی داشت شما خوشحال باشید؟؟
    لطفا فکر کنید و لیست کنید و اینجا بنویسید
    - تازه عقد کرده بودم و تا چند ماه ذوق مرگ بودم.
    - هنوز متوجه دروغگویی و پنهان کاری زنم نشده بودم و گناه دروغ برای من یه درجه از خیانت کمتره. فکر میکردم روراسته باهام.
    - فکر میکردم رابطه مون عالیه و هیچ مشکلی با من نداره و منم توانایی خوشبخت کردنشو دارم خوشحال بودم از رابطه مون و مشکلات بینمون هم به نظرم کوچیک و بی اهمیت بود تا زمانی که به مشاور گفت راضی نیست خبر نداشتم از خیلی چیزا.
    - برادرم تو کنکور جز رتبه های برتر شد و تا چند ماه فوق العاده خوشحال بودم.
    - کارم سبک تر بود و چند تا پروژه با هم سرم نریخته بود
    - یه کاری که چندسال پیش استارتشو زده بودم هفت هشت ماه پیش خیلی غیرمنتظره به سود افتاد
    - نمیدونم چرا اون موقع انتظارات خانواده خانمم برام مهم نبود الان از اینکه تو تدارکات عروسی خیلی دخالت و امر و نهی میکنن عصبی میشم. اون موقع همین که منو قبول کرده بودن تا مدت ها باعث خوشحالیم بود.


    اگه هیچ کدوم این اتفاقات خوب هم نمی افتاد و حتی مشکلاتی هم پیش می اومد من آدمی نبودم تو مشکلات بشینم غصه بخورم اینکه الان ناراحتی من به شکل کج خلقیه جدیده. قبلا بیشتر به صورت عصبانیت بود. به اون شکلی که مثلا مردم میشینن غصه میخورن و گریه میکنن بلد نیستم ناراحتی کنم دلم هم بخواد نمیتونم. شده به رفیقم گفتم ناراحتم دو ساعت رفتیم بوکس یا تیراندازی تا حالم بهتر شده.
    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    چرا فکر می کنید اوضاع خوبی ندارید؟؟؟
    برای اینکه قبلا میتونستم جلوی خیلی از رفتارهای نادرستمو پیش خانمم بگیرم فکر این رفتارها می اومد تو سرم ولی انجامشون نمیدادم ولی الان کنترلش خیلی سخت شده برام و دارم مرتب خراب میکنم. قبلا برخورد فیزیکی به این شکل غیر از یه بار که زدمش نداشتم. جای اینکه یه کاری کنم بهم نزدیک بشه دارم بدتر میترسونمش و فراریش میدم اونقدر که حس میکنم دوست نداره پیشم تنها باشه.
    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    اگر چه اتفاقی براتون بیفته خوشحال مشید؟؟
    حالت ایده آل اینه که هم من بتونم خشمم رو مدیریت کنم و هم اون به حرف من یکم گوش کنه. اینجوری بشه خیلی خوشحال میشم.
    ولی اگه فقط خودم هم میتونستم جلوی پرخاشگریمو بگیرم و کاراش دیگه اعصابمو بهم نمیریخت و میتونستم مثلا خونسرد و بی تفاوت باشم بازم فکر میکنم خیلی موفقیت آمیز بود.
    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    تا حالا توی مدرسه نمره کم گرفتید؟؟چی کار کردید؟؟
    چه واکنشی نشون دادید؟؟والدینتون چه بر خوردی با شما داشتن ؟؟؟
    آره زیاد. برام مهم نبوده. کاری نکردم واکنش خاصی هم نشون ندادم. پدرم که زیاد براش اهمیتی نداشت من درس بخونم بیشتر منو برای کار اینور اونور میفرستاد عصبانیتشم به ده و بیست من زیاد ربطی نداشت مودی بود برای انضباط ولی کتک میخوردم. مادرمم فقط میگفت نذار از مدرسه اخراجت کنن. بعد دوازده سالگی هم دیگه کلا کسی با درس و مشق من کاری نداشت برای خودمم خیلی مهم نبود دغدغه های دیگه داشتم پونزده سالگی به دلیل کمبود وقت میخواستم ترک تحصیل کنم معلم ریاضیم منصرفم کرد.
    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    ایا فکر نمیکنید فردی کمال طلب هستید؟؟
    چرا میدونم کمال گرا هستم تو هر کاری جدی وارد بشم و هر پله ای که برم بالا بهترشو میخوام. همین درس خوندن وقتی تصمیم گرفتم کنکور بدم برام جدی شد و همینجوری پله پله که میرفتم جلو مهم میشد. از یه جهاتی کمال گرایی خیلی به زندگی من کمک کرد.
    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    ایا فکر نمیکنید مهار بچه نباش را دارید؟؟
    چرا میدونم تاحدودی مهار بچه نباش دارم. مجبور بودم به اختیار خودم نبوده و میدونم هم تو این سن نمیشه دیگه درستش کنم احتمال داره از اونور بوم بخوام بیفتم. راجع بهش تحقیق کردم این مدت.
    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    ایا شمازندگی پدر و مادرتان را الگو قرار داده اید برای همین در زندگی زناشویی مهار موفق نباش را دارید پیاده میکنید؟
    نه به هیچ عنوان زندگی پدر و مادرمو الگو نمیکنم. چیز خوبی نبود که الگو بشه برام. فکر نمیکنم مشکل مهار موفق نباش داشته باشم درسته زدم این مدت رابطه مو منفجر کردم ولی اگه این مشکل رو داشتم باید جلوی موفقیت های دیگه مم میگرفت. بعدم اینکه من از کوچکترین موفقیت و پیشرفتی که توی رابطه م با خانمم پیدا میکنم حتی وقتی موقتیه بینهایت خوشحال میشم و ذوق میکنم. کسی که مهار موفق نباش داره نمیتونه از موفقیت احساس خوبی پیدا کنه.

    - - - Updated - - -

    تشکر خانم آنیتا
    من هیچ مشکلی با خانمهای موفق و باهوش ندارم. ضد زن نیستم. شاید اگه خانم خودمم توانایی و مهارت بالایی در یک زمینه علمی داشت اجازه میدادم با یه سری شرایط بره سر کار. شاید البته مطمئن نیستم. و خوشحالم توانایی فکری خاصی نداره که من رو سر دو راهی بذاره.
    رفتار من با پدرم قابل مقایسه نیست من به احساسات اطرافیانم اهمیت میدم با اینکه خودم احساسات چندانی ندارم ولی برام ناراحتی و خوشحالی دیگران مهمه. و اینکه من اصلا نمیخوام دل کسانی که دوستشون دارم رو بشکنم.
    در مورد نافرمانی هم ببینید من آدم دیکتاتوری حتی در محیط کارم نیستم در مقابل حرف منطقی سر تعظیم فرود میارم و فرقی هم نمیکنه این حرفو زن بگه مرد بگه از من پایین تر باشه بالاتر باشه بچه چهارساله هم حرف منطقی بزنه به حرفش بها میدم. برعکسشم کسی که مدام احساسی با من حرف بزنه اعتبار حرفاش برای من کلا از بین میره احساسات جای خودشو داره. منظورم هم از منطقی حرف زدن لحن جدی و آمرانه و ژست بیخودی نیست اتفاقا ادب و احترام و نرمی کلام خیلی مهمه تا حرفی رو بپذیرم منظورم بیان یک مطلب با دلیل و منطقه. خانم من لحن بدی نداره حتی لحن فحش دادنشم انقدر دخترونه ست که آدم اصلا ناراحت نمیشه ولی دلیل و منطق نداره حرفاش. اینکه دلم یهو اینجوری خواست، فلانی گفت اینکارو بکن و مامانم گفت اشکال نداره برای من قابل پذیرش نیست و مشکل ایجاد میکنه بینمون.
    میدونم زن های امروزی دیگه همه چیزو تحمل نمیکنن همین ترسناک میکنه همه چیزو. اگه اهل سازش بود خب من که قبول داشتم خشم من مشکل و بیماریه به جای تحریک اعصاب من میتونست کمکم کنه یکم باهام راه بیاد تا من این مشکل رو حل کنم. نه اینکه توی تهدید و استرس این باشم که دوباره یه ماه قهر میکنه یا میره به کسی میگه یا مهریه شو اجرا میذاره. میدونم یه ذره استرس میتونه مانع بدرفتاری بیشتر من باشه ولی حد بالای استرس و اینکه نگرانم از دستش بدم اثر عکس داره بدتر منو عصبانی میکنه. منظورم هم این نیست حق نداره از رفتار اشتباه من ناراحت بشه. منظورم اینه میتونست یکم سازش کنه کمتر منو عصبانی کنه یا من الکی هم عصبانی میشم با من یکی به دو نکنه حداقل بفهمه دست خودم نیست سکوت کنه اون لحظه. منتها یه چیزهایی میگه بدتر منو عصبی کنه.
    اگر من میتونستم موقع عصبانیت به این فکر کنم که نبودش منو میکشه که کار به جاهای باریک نمیکشید. بعدش که خراب میکنم تازه به ترس از دست دادنش فکر میکنم و به تقلا می افتم چی کار کنم یادش بره.
    داروها خواب آور بودن وگرنه شاید استفاده میکردم. حالا این دفعه رفتم دوباره میگیرم میخوره به عید چند روز وقت دارم بخوابم.
    چی کار باید بکنم که لطافت پیدا کنم نه دیگه خودم بترسم از زندگی مشترک باهاش نه اونو بترسونم با عصبانیتم؟؟ ترس من یه چیز آبروریزی ایه که تا قبل اینکه روانشناس بگه اصلا متوجه شدتش نبودم
    مراقبه هم نمیدونم چرا باعث آرامشم نشد. نفهمیدم چاکرا و نور قرمز و سبز درخشان و دنبالچه چیه. یه جوری بود کلا شاید چون یهو از وسط کار یه ویس رو گرفتم گوش کردم برام عجیب بود.

  4. 2 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (جمعه 11 اسفند 96), گیسو کمند (یکشنبه 13 اسفند 96)

  5. #23
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Amir A نمایش پست ها
    ممنون امید عزیز از اینکه در این مسیر کمکم میکنید.

    خب من بی حوصلگی و یکم بدخلقی رو پرخاشگری حساب نکردم. ناراحتی ای که همون لحظه بروز ندم هم دارم مثلا جایی باشم نتونم به شکل عصبانیت بروزش بدم ممکنه حتی دو سه ساعتم تحمل کنم ولی بعدش باید سر یکی خالی کنم یا دیگه هیچ کسی نباشه آخرش باید چندتا مشت بزنم مثلا تو دیوار یا رو میز یا فرمون ماشین یا یه چیزی رو بشکنم خورد کنم تیکه تیکه کنم کلا یه چیزی رو داغون کنم تا آروم بشم. ناراحتی ای که فقط بشینم غصه بخورم و بعدش ناراحتی دود بشه فکر نمیکنم داشته باشم. چیزی واقعا یادم نمیاد.

    - تازه عقد کرده بودم و تا چند ماه ذوق مرگ بودم.
    - هنوز متوجه دروغگویی و پنهان کاری زنم نشده بودم و گناه دروغ برای من یه درجه از خیانت کمتره. فکر میکردم روراسته باهام.
    - فکر میکردم رابطه مون عالیه و هیچ مشکلی با من نداره و منم توانایی خوشبخت کردنشو دارم خوشحال بودم از رابطه مون و مشکلات بینمون هم به نظرم کوچیک و بی اهمیت بود تا زمانی که به مشاور گفت راضی نیست خبر نداشتم از خیلی چیزا.
    - برادرم تو کنکور جز رتبه های برتر شد و تا چند ماه فوق العاده خوشحال بودم.
    - کارم سبک تر بود و چند تا پروژه با هم سرم نریخته بود
    - یه کاری که چندسال پیش استارتشو زده بودم هفت هشت ماه پیش خیلی غیرمنتظره به سود افتاد
    - نمیدونم چرا اون موقع انتظارات خانواده خانمم برام مهم نبود الان از اینکه تو تدارکات عروسی خیلی دخالت و امر و نهی میکنن عصبی میشم. اون موقع همین که منو قبول کرده بودن تا مدت ها باعث خوشحالیم بود.
    1-مشکلاتتون در زندگی لیست کنید و بنویسید
    دوست من ببین پرخاشگری مشکل نیست پرخاشگری نوعی واکنش هست به برداشت ما از واقعیت .
    مثلا شما میتونید بگید امروز خانوم من به من یه دروغ گفت اونم در چه شرایطی و این یعنی یه مشکل از نظر شما
    2- طرزفکر شما درمورد هر مشکل رو برای ما بیان کنید مثلا اینکه خانوم من به من دروغ گفت اون میخواست به من ضرر بزنه
    3-احساساتی که در رابطه با آن مشکل تجربه کرده اید را بیان کنید.با توجه به مثال مثلا احساس بد ب
    ینی به همسر
    4-تغییرات و ناراحتیهای جسمانی که تجربه کرده اید با بروز هر مشکل را بیان بفرمایید مثلا سردرد شدید
    5-و سرانجام برخورد ورفتار شما درمقابل این مشکل چگونه بوده است.مثلا دعوا و خشونت

    اگه هیچ کدوم این اتفاقات خوب هم نمی افتاد و حتی مشکلاتی هم پیش می اومد من آدمی نبودم تو مشکلات بشینم غصه بخورم اینکه الان ناراحتی من به شکل کج خلقیه جدیده. قبلا بیشتر به صورت عصبانیت بود. به اون شکلی که مثلا مردم میشینن غصه میخورن و گریه میکنن بلد نیستم ناراحتی کنم دلم هم بخواد نمیتونم. شده به رفیقم گفتم ناراحتم دو ساعت رفتیم بوکس یا تیراندازی تا حالم بهتر شده.
    -
    برای اینکه قبلا میتونستم جلوی خیلی از رفتارهای نادرستمو پیش خانمم بگیرم فکر این رفتارها می اومد تو سرم ولی انجامشون نمیدادم ولی الان کنترلش خیلی سخت شده برام و دارم مرتب خراب میکنم. قبلا برخورد فیزیکی به این شکل غیر از یه بار که زدمش نداشتم. جای اینکه یه کاری کنم بهم نزدیک بشه دارم بدتر میترسونمش و فراریش میدم اونقدر که حس میکنم دوست نداره پیشم تنها باشه.

    برای اینکه بتوانید سر و صدای ذهن را بخوابانید تا حالا چیزی راجع به تمرکز ذهن شنیده اید
    کنترل ذهن


    حالت ایده آل اینه که هم من بتونم خشمم رو مدیریت کنم و هم اون به حرف من یکم گوش کنه. اینجوری بشه خیلی خوشحال میشم.
    ولی اگه فقط خودم هم میتونستم جلوی پرخاشگریمو بگیرم و کاراش دیگه اعصابمو بهم نمیریخت و میتونستم مثلا خونسرد و بی تفاوت باشم بازم فکر میکنم خیلی موفقیت آمیز بود.
    طرز بر خورد ما با یک مساله حاصل بر داشت ما از واقعیت است.
    میدونید چه زمانی شما بدترین برداشت از خود یا دیگران میکنید ؟ وقتی عزت نفستون پایین
    فرد دارای عزت نفس بالا به همان اندازه که خودش را دوست داشتنی و ارزشمند میداند ، سایر انسانها را نیز محترم و با ارزش میداند.


    آره زیاد. برام مهم نبوده. کاری نکردم واکنش خاصی هم نشون ندادم. پدرم که زیاد براش اهمیتی نداشت من درس بخونم بیشتر منو برای کار اینور اونور میفرستاد عصبانیتشم به ده و بیست من زیاد ربطی نداشت مودی بود برای انضباط ولی کتک میخوردم. مادرمم فقط میگفت نذار از مدرسه اخراجت کنن. بعد دوازده سالگی هم دیگه کلا کسی با درس و مشق من کاری نداشت برای خودمم خیلی مهم نبود دغدغه های دیگه داشتم پونزده سالگی به دلیل کمبود وقت میخواستم ترک تحصیل کنم معلم ریاضیم منصرفم کرد.

    چرا میدونم کمال گرا هستم تو هر کاری جدی وارد بشم و هر پله ای که برم بالا بهترشو میخوام. همین درس خوندن وقتی تصمیم گرفتم کنکور بدم برام جدی شد و همینجوری پله پله که میرفتم جلو مهم میشد. از یه جهاتی کمال گرایی خیلی به زندگی من کمک کرد.

    خیلی خوبه برای جهت دهی به مسیر مثبتش چه کارایی کردید؟؟

    چرا میدونم تاحدودی مهار بچه نباش دارم. مجبور بودم به اختیار خودم نبوده و میدونم هم تو این سن نمیشه دیگه درستش کنم احتمال داره از اونور بوم بخوام بیفتم. راجع بهش تحقیق کردم این مدت.

    چرا نمیشه درستش کرد؟چرا انقدر بدبینید مثل اینکه یه خورده طرحواره بد بینی هم دارید .شما قدرتمندید که هر کاری که بخواهید بتوانید انجام دهید
    با نوشتن قرار داد درمانی اسمارت میشود
    دوست عزیز ببین هر تغییری اولش سخت است ولی کم کم دلپذیر میشود

    نه به هیچ عنوان زندگی پدر و مادرمو الگو نمیکنم. چیز خوبی نبود که الگو بشه برام. فکر نمیکنم مشکل مهار موفق نباش داشته باشم درسته زدم این مدت رابطه مو منفجر کردم ولی اگه این مشکل رو داشتم باید جلوی موفقیت های دیگه مم میگرفت. بعدم اینکه من از کوچکترین موفقیت و پیشرفتی که توی رابطه م با خانمم پیدا میکنم حتی وقتی موقتیه بینهایت خوشحال میشم و ذوق میکنم. کسی که مهار موفق نباش داره نمیتونه از موفقیت احساس خوبی

    یعنی فکر میکند حت
    ی در سطح نا خود اگاهتونم اونو نپزرفتید؟

    بد نیست برای این هم یک قرار داد بنویسیم با هم انشاءالله
    در پست ها بعدی راجع به قرار داد درمانی اسمارت بیشتر صحبت میکنیم

  6. 2 کاربر از پست مفید خادم رضا تشکرکرده اند .

    Amir A (شنبه 12 اسفند 96), گیسو کمند (یکشنبه 13 اسفند 96)

  7. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    1-مشکلاتتون در زندگی لیست کنید و بنویسید
    دوست من ببین پرخاشگری مشکل نیست پرخاشگری نوعی واکنش هست به برداشت ما از واقعیت .
    مثلا شما میتونید بگید امروز خانوم من به من یه دروغ گفت اونم در چه شرایطی و این یعنی یه مشکل از نظر شما
    2- طرزفکر شما درمورد هر مشکل رو برای ما بیان کنید مثلا اینکه خانوم من به من دروغ گفت اون میخواست به من ضرر بزنه
    3-احساساتی که در رابطه با آن مشکل تجربه کرده اید را بیان کنید.با توجه به مثال مثلا احساس بد ب
    ینی به همسر
    4-تغییرات و ناراحتیهای جسمانی که تجربه کرده اید با بروز هر مشکل را بیان بفرمایید مثلا سردرد شدید
    5-و سرانجام برخورد ورفتار شما درمقابل این مشکل چگونه بوده است.مثلا دعوا و خشونت
    تشکر
    1- غیر از مسئله خشم و ترس من از زندگی مشترک و صمیمیت با همسرم که مشکل حساب نمیکنید، مشکلات من الان به طور کلی سه دسته میشه:
    i- مشکلات اقتصادی؛ بدهی زیاد دارم.
    ii- رفتارهای خانواده خانمم بخصوص برای عروسی خیلی دارن اذیتم میکنن. سیصد تا مهمون خانمم داره پنجاه تا من. دیگه تا کجا من باید کوتاه بیام که راضی باشن؟
    iii- رفتارهای خود خانمم. لجبازی و بچه بازی، دروغگویی و پنهون کاری، تابع حرف و نظر دیگران بودن و در مقابلش حرف منو گوش نکردن.

    در مورد مشکل اول:
    2- طرز فکرم اینه که خونه سازی و بودجه عروسی و یه سری هزینه های دیگه این مدت تعادل زندگیمو بهم زده غیرقابل حل نیست ولی فعلا مشکل هست بخصوص که من خیلی صرفه جو نیستم و نمیتونم هم بذارم غیر از شرکام کسی بفهمه بدهکارم 3- گاهی خیلی احساس خستگی و فشار و استرس میکنم. 4- درد جسمی ندارم فقط خسته م نهایتا سرم درد بگیره. 5- دعوا و خشونت هم مستقیم سر بدهی هام ندارم یه میزانیش تا آخر اسفند حل میشه و برای بقیه شم برنامه دارم تو سال جدید فقط باید بتونم صبور باشم. ولی حس میکنم فشارهای مالی گاهی باعث میشه مسائل دیگه رو بهانه کنم برای دعوا و پرخاشگری.

    در مورد مشکل دوم:
    2- خانواده ش خیلی جریانات داره. طرز فکر من در مورد خانواده خانمم اینه که صبر زیادی که در همه موارد بهشون نشون دادم باعث شده یادشون بره من برام حرف مردم مهم نیست و همونجوری که قبل عقد ذله م کرده بودن و دوبار میخواستم بدزدمش ببرمش الانم خیلی اذیتم کنن بدون عروسی میبرمش خونه م و تا یه جایی میتونم تحمل کنم بعدش میزنم به سیم آخر. حداقل بخاطر دختر خودشونم شده نباید انقدر با من مخالفت کنن. قصدشونم اذیت کردن منه که آخرش بهم تیکه میندازن خرم از پل گذشته. 3- احساس هم شرمنده اینجوری میگم حسم اینه شعور کافی ندارن و دارن مقایسه ای رفتار میکنن یعنی درگیر اینن دیگران چی کار کردن ما هم دقیقا همون کارو بکنیم که من با این طرز فکر خیلی مخالفم 4- وقتی هی بحث میکنم و فایده نداره عصبانیم میکنن سردرد میگیرم و داغ میکنم. 5- برخورد و رفتار هم بعد از بحث های طولانی مثلا ده روز پیش دیدم دیگه اعصابم نمیکشه از خونه پدرخانمم اومدم بیرون گفتم میرم تو حیاط سیگار بکشم ولی دیگه نتونستم برگردم تو. حس کردم برگردم دعوامون میشه و اونام حالا بهشون برخورده که من بهشون بی احترامی کردم. با خودشون دعوا نکردم ولی عصبانیتمو به شکل خشونت یه جای دیگه خالی کردم.

    در مورد مشکل سوم:
    2- در مورد حرف گوش نکردنش طرز فکرم اینه که میخواد رئیس بازی دربیاره و دیگران اینجوری کوکش میکنن که مقابلم بایسته. در مورد دروغم میدونم از سر ترسش دروغ میگه ولی بازم عصبیم میکنه چون میفهمم منو به خودش نزدیک نمیبینه که دروغ میگه. پنهان کاریم همینطور.
    3- حسم در برابر لجبازی و حرف گوش نکردنش اینه که به قدر کافی دوستم نداره وگرنه احترام میذاشت و حرف گوش میکرد. در مورد مخفی کاری و دروغاشم حس میکنم از پشت بهم خنجر میزنه و خب معلومه اعتمادم به همه چیزش حرفاش کاراش رازداری و وفاش خیلی کم شده.
    4- بیشترین ناراحتی های جسمی رو سر دعواهام با خانمم دارم. هم یه ماهه تا یکی دو روز بعد دعوا گاهی قفسه سینه م شدید درد میگیره و تو کمرم حس سوزن سوزن شدن میکنم و تیر میکشه هم بعد دعواهای ناجور سردرد میگیرم و پشت سرم داغ میکنه. کلا هم حرارت بدنم خیلی میره بالا و بعد دعوا هم شدیدا استرس میگیرم که باز قهر کنه یا یه وقت حرف طلاق بزنه و تپش قلب میگیرم گاهیم حس میکنم هوا نیست و تا زمانی که رفتارش باهام عادی بشه و خیالم راحت بشه که قهر نمیکنه این حالت ها کاملا درست نمیشه. یکی دو روز ممکنه طول بکشه چون اون سری که قهر کرد چند روز بعد دعوا قهر کرد.
    5- برخوردم از صحبت جدی باهاش شروع میکنم ولی آخرش میشه همون دعوا و فحش و اگه مقاومت کنه داد و بیداد و بعدم تهدید به زدن و اگه ساکت نشه خشونت. البته الان یک هفته ست خداروشکر به برخورد فیزیکی کشیده نشده از وقتی رفتم دکتر و صحبت های دکتر هلاکویی رو دارم گوش میدم البته نمیدونم بخاطر اینه یا یه چیزهای دیگه ولی بهرحال هنوز به پیشرفت قبلی خودمم نرسیدم. قبلا به لطف مشاور و کمک های اینجا حتی موفق شده بودم فحشم ندم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    خیلی خوبه برای جهت دهی به مسیر مثبتش چه کارایی کردید؟؟
    کار خاصی نمیکردم طبق غریزه م جلو میرفتم. مثلا نوجوونی یه چندسال تو مکانیکی کار میکردم ماشین هایی که خوشم می اومد رو رویاپردازی میکردم که یه روز میخرم. شاید باید در مورد رابطه م با خانمم هم رویاپردازی کنم. یا مثلا بحث ازدواجم اینجا بهم گفتن چرا با دختری که پولدارتر از خودته ازدواج کردی که تو هچل بیفتی اگه الان تمام چک های من برگشت بخوره و بیان منو با دستنبد هم ببرن بازم پشیمون نمیشم من زنم رو بخاطر پول پدرش انتخاب نکردم ولی باعث شد من ناخوداگاه بخوام با پدرش رقابت کنم و تلاش منو چند برابر کرد. بحث تحصیلم همین بود بعد کارشناسی احساس نیاز میکردم که باید برم بالاتر ارشدم بگیرم شاید اگه دنبال ازدواج نمی افتادم دکترامم میرفتم میگرفتم.
    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    برای اینکه بتوانید سر و صدای ذهن را بخوابانید تا حالا چیزی راجع به تمرکز ذهن شنیده اید
    کنترل ذهن
    بله تکنیک های توقف فکر رو شروع کرده بودم یه مدت. ادامه ندادم و بعدم کلا راهمو گم کردم و کارم به خفه کردنش و اینا رسید و اوضاع خیلی افتضاح شد که به فکر دارو افتادم.
    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    چرا نمیشه درستش کرد؟چرا انقدر بدبینید مثل اینکه یه خورده طرحواره بد بینی هم دارید .شما قدرتمندید که هر کاری که بخواهید بتوانید انجام دهید
    با نوشتن قرار داد درمانی اسمارت میشود
    دوست عزیز ببین هر تغییری اولش سخت است ولی کم کم دلپذیر میشود
    آدم بدبینی نیستم اصلا. میدونم اگه بخوام میتونم کودک درونمو بکشم بیرون ولی کار عاقلانه ای نمیدونم و مطمئن نیستم بتونم مهارش بکنم و این در شرایطیه که زندگی چند نفر به من وابسته ست. مثلا من خرج زندگی عمه مو میدم شوهرش ام اس داره نمیتونه کار کنه و سه تا بچه هم داره من که نمیتونم بهش بگم شوهرت یه ماه دارو نخواد یا بچه هات غذا نخورن من برم یکم با کودک درونم خوش بگذرونم. به همین شکل آدم های دیگه ای هم هستن که روی من حساب باز کردن. دلم میخواد بچگی کنم ولی نمیشه واقعا و هربار که طرفش رفتم خیلی شیرین بوده و ترجیح میدم زیاد اونوری نرم که وسوسه نشم. اگه یه درصد باعث بشه از اونور بوم بیفتم ممکنه چندین نفر از اهمال کاری من آسیب ببینن. سرخوشی و بازیگوشی اطرافیانم رو که میبینم لذت میبرم برام کافیه.
    نقل قول نوشته اصلی توسط omid12 نمایش پست ها
    یعنی فکر میکند حت
    ی در سطح نا خود اگاهتونم اونو نپزرفت
    ی
    د
    ؟
    از ناخوداگاهم که مطمئن نیستم ولی مطمئنم از کل بچگیم متنفرم و اون زندگی رو به هیچ عنوان برای زن و بچه هام در آینده نمیخوام. ولی فکر میکنم احتمالا قبح و زشتی کتک زدن یا خوردن برای من نسبت به دیگران خیلی کمتره. مثلا اینجا هیچ مردی نمیاد بگه زنشو زده زن ها میان میگن در حالی که مسئولیت حل این مسئله به عهده مرده که فاعل بوده. فکر میکنم مثلا مردهایی مثل من که تعدادشونم کم نیست انقدر احساس شرمندگی میکنن که روشون نمیشه بیان این مسئله رو بگن ولی من اگه اینجا به شکل یک کلوب حضوری هم بود میتونستم راحت این مسئله رو مطرح کنم فکر کنم رو در رو خیلی راحتتر هم بودم و به واقع باید ناراحتی و قهر زنمو ببینم ده نفر اینجا بهم بگن کارت فاجعه بود تا بتونم تفکرات و احساسات دیگرانو راجع به این مسئله درک کنم و بفهمم واقعا اشتباه بزرگی کردم. مثلا یکی از مسئولین اینجا یه مطلبی گذاشته بود که خیانت رو بعد از کتکاری بدترین کار تو زندگی مشترک عنوان کرده بود! در حالی که این حرف هیچ جور با منطق من سازگار نمیشه که خیانت رو که ته زندگیه با زدن که برای من به اون سبکی که خودم انجام میدم فقط یه روش تربیتی و حتی یه جور ابراز علاقه بوده مقایسه میکنن و بعد تازه میگن این از اون بدترم هست! از این جهت فکر میکنم ممکنه تاثیرات و تفکراتی در همون ناخوداگاه من که میفرمایید از بچگیم شکل گرفته باشه که با آدم های دیگه فرق داره.
    قرداداد درمانی اسمارت چیه و چی کار میکنه؟


    چه جوری میشه آدم به اختیار خودش روحیه شو یکم عوض کنه مثلا یکم لطیف بشه؟ یعنی کنار مقابله با خشم مثلا من بخوام یکم روحیه مو متعادل تر و نرم تر کنم که به صورت طبیعی کمتر عصبانی بشم.

  8. 2 کاربر از پست مفید Amir A تشکرکرده اند .

    mercedes62 (یکشنبه 13 اسفند 96), گیسو کمند (یکشنبه 13 اسفند 96)

  9. #25
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array

    جلسه اول

    به نام خدا
    سلام
    جلسات ما از امروز شروع میشود
    مطلب شما به چند دسته تقسیم بندی میشود

    جلسه اول کودک بالغ والد


    شاید مطلبی راجع به این سه نهاد شنده باشید
    روانشناسان افراد رو بر اساس سه حالت میسنجن
    کودک درون: بخشی که مربوط به تمام هیجانات احساسات ما رو تشکیل میدهد
    بالغ درون: بخشی که تمام افکار منطقی ما در ان حالت است
    والد درون: بخشی که تمام امر نهی ها از انجاست طرز شناسایی والد با جملات شرطی شده‌ای ست که به دیگران می‌دهد. والد را دو دسته
    طبقه‌بندی
    می‌کنند: والد کنترل‌گر (یا والد مستبد) و والد حمایت‌گر (یا والد مهربان)

    الودگی ها

    الودگی یکی از انها به هم در مقدار کم سبب اختلال در زندگی و در سطح زیاد سبب سایکوز میشود
    مثل الودگی بالغ به کودک

    درمان

    برای حل ان مسئله به نظرم روش دکتر بابایی زاد که سه صندلی است رو پیشنهاد میکنم
    با نشستن روی صندلی قرمز کودک درون را بیرون ریزی میکنم
    با نشستن روی صندلی ابی بالغ درون را بیرون ریزی میکنیم
    و با نشستن روی صندلی نارنجی والد درون را بیرون ریزی میکنیم

    تمرین شماره یک

    به روش بالا تصمیماها و مشکلاتتان را بررسی کنید
    مثلا
    در مورد حرف گوش نکردنش
    در موردش نظر بدهید و صندلی به صندلی برایمان نظراتتان را بنویسید





  10. 2 کاربر از پست مفید خادم رضا تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 14 اسفند 96), گیسو کمند (یکشنبه 13 اسفند 96)

  11. #26
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جلسه دوم: طرحواره

    طرحواره چیست؟
    طرحواره ها لنزها یا عینک هایی هستند که در اثر تجارب عاطفی منفی ناشی از ناکام شدن نیازهای روانی بنیادین در انسان نهادینه می شود. وقتی عینک آبی به چشم بزنی دنیا را آبی خواهی دید ولی آیا دنیا آبی است؟
    طرحواره ها باعث می شوند که شما حقیقت را آنگونه که هستند نبینید بلکه خود و دیگران را همانطور که از پشت عینک می بینید ببینید!

    طرحواره درمانی چیست؟

    طرحواره درمانی با کمک مصاحبه و پرسشنامه به شناسایی طرحواره های و ذهنیت های غالب مراجع پرداخته و با بیان مفهوم طرحواره و معرفی آنها به وی کمک می کند تا رفتار و تصمیم گیری های خود را بر اساس واقعیت ها انجام دهد نه بر اساس طرحواره.

    با توجه به گفته هایتان ایا شما فکر نمیکنید این سه طرحواره را دارید؟
    گوش بزنگی بیش از حد و بازداری

    افرادی كه طرحواره های مربوط به این حیطه را دارند بیش از حد و به شیوه ای كاملاً افراطی بر واپس زنی احساسات درونی و تكانه های خودانگیخته تأكید دارند و انتظارات و قوانین درونی شده آنها در خصوص عملكرد و رفتارهای اخلاقی چندان سخت گیرانه است كه مانع برقراری روابط صمیمانه، خوشحالی و آرامش فرد می شود. طرحواره های منفی گرایی/ بدبینی، بازداری هیجانی، معیارهای سرسختانه مربوط به این حیطه هستند.این طرحواره به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آیند كه در آنها عصبانیت و تنبیه مشاهده می شود و در زمینه عملكرد كامل و بی نقص بودن، وظیفه شناسی، پیروی از قوانین، پنهان سازی هیجان ها سخت گیری افراطی وجود دارد. معمولاً در چنین افرادی گرایش نهفته از بدبینی و نگرانی وجود دارد، كه اگر فرد نتواند در تمام اوقات گوش به زنگ و مراقب باشد، همه چیز از هم می پاشد.

    منفی گرایی/بدبینی
    تمركز مداوم بر جنبه های منفی زندگی (درد، مرگ، دلخوری، فقدان، عدم توافق، تعارض، گناه،‌مشكلات حل نشده، اشتباهات بالقوه، خیانت، كارهایی كه می توانند غلط باشد) همراه با دست كم گرفتن جنبه های مثبت و خوش بینانه و غفلت از آنها، معمولاً شامل انتظار افراطی در طیف وسیعی از موقعیت های كاری، مالی و بین فردی می شود. این حالت ها اشتباهات شدیدی را به وجود می آورد یا اینكه در نهایت احساس می كند زندگی شخصی اش از هم پاشیده است اغلب باعث ترس غیر معمول از اشتباه كردن می شود.

    معیارهای سرسختانه/عیب جویی افراطی:
    باور زیربنایی بر اینكه شخص باید برای رسیدن به معیارهای درونی شده و افراطی درباره رفتار و عملكرد خود كوشش فراوانی انجام دهد كه این كار معمولاً برای جلوگیری از انتقاد صورت می گیرد.

    این طرحواره به طور معمول در خانواده هایی به وجود می آید كه تحت فشار بوده، نسبت به خود و دیگران بیش از حد انتقاد می كنند، این طرحواره اغلب باعث ایجاد نقص های مهمی در لذت بردن، آرامش، سلامتی، احساس ارزشمندی یا روابط رضایتمندانه می شود و در موارد زیر بروز می كند:الف- بی نقص گرایی، توجه غیرمعمول به جزییات یا ارزیابی كمتر از حد در مورد میزان عملكرد مطلوب فرد در مقایسه با عملكرد معمولی.
    ب- باید ها و قوانین غیر قابل انعطاف در بسیاری از حوزه های زندگی از جمله معیارهای بالا و غیر واقع بینانه اخلاقی، فرهنگی و مذهبی.ج-اشتغال ذهنی به صرف وقت و زمان بیشتر به منظور موفقیت (كلسكو و همكاران، ۲۰۰۲).

    تنبیه:
    باور به اینكه افراد به خاطر اشتباهاتشان باید شدیداً تنبیه شوند. اغلب شامل گرایش به خشم، تنبیه و بی صبری در مورد افرادی (از جمله خود شخص) می شود كه طبق معیارها و انتظارات او عمل نكرده اند. معمولاً این گونه افراد به سختی از اشتباهات خودد و دیگران چشم پوشی می كنند، به این دلیل كه میلی به در نظر گرفتن كیفیات ویژه، نادیده گرفتن نواقص دیگران و همدلی با احساسات آنها ندارند
    .


    هشدار: فقط یادتان باشد برخی از مردم واکنششان نسبت به طرح طرحواره های زندگیشون انکار و یا واکنش وارونه است نا خود اگاهشون اینطور هست
    سعی کنید فقط با دید با لغ درونتون به مطالبی که نوشتم دقت به عمل باورید و پاسخ دهید

  12. 3 کاربر از پست مفید خادم رضا تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 14 اسفند 96), paiize (دوشنبه 14 اسفند 96), گیسو کمند (یکشنبه 13 اسفند 96)

  13. #27
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    269

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جلسه سوم رفع مهار

    برای مقابله با مهار میبایست در دو سطح عمل کنید:
    الف) در سطح بالغ:
    در سطح بالغ میبایست از قرارداد استفاده نمایید و برای این کار مراحل زیر را بکار میبرید
    1) ابتدا باید علایم مهار را در خود شناسایی کنید.
    2) سپس رفتارهای ناشی از این مهار را در خود شناسایی کنید.
    3) رفتار جدیدی را به عنوان جایگزین رفتار قبلی، برای خود انتخاب کنید.
    4) چک کنید ببینید این رفتار جدید خواسته کودک، بالغ و والد شما هست؟ با بالغ یکپارچه کننده خواسته را یکپارچه کنید و یا خواسته را تغییر دهید.
    5) رفتار جدید را در قالب قرارداد درآورید.
    6) قرارداد را اسمارت (SMART) کنید.
    مثال:
    شخصی مهار 'از نظر جسمی سالم نباش' را دارد. علایم مهار را با آسیب زدن جسمی به خود در خود میبیند.
    دو رفتار را در خود شناسایی میکند:
    -اصلا به دکتر مراجعه نمیکند. مثلا شش ماه است که دندان خراب دارد ولی به دندانپزشک مراجعه نمیکند
    -بشدت سیگار میکشد
    رفتار های جدیدی برای خود انتخاب میکند:
    رفتار جایگزین: به دندانپزشکی مراجعه کند
    با بالغ یکپارچه کننده چک میکند ببیند آیا کودک و بالغ و والد موافق رفتن به دندانپزشکی هستند؟
    متوجه میشود که کودک ترس بالایی از دندانپزشکی دارد.
    به تراپی کودک میپردازد و ریشه های ترسش را ریشه یابی میکند. (بهتر است به کمک مشاور و در اتاق مشاوره این مسله پیگیری شود)
    قرار داد میکند که با مراجعه به فلان دندانپزشک، دندان خراب را درست کند.
    قرارداد را اسمارت (SMART) میکند:
    S مخفف (Specified): موضوع قرارداد باید واضح و مشخص باشد. پس مشخص میکند که به مطب دکتر عبدالهی مراجعه و دندان کرسی سمت چپ بالا را درست کند.
    M مخفف (Measureable): قرارداد باید قابل اندزه گیری باشد. پس میزان درست شدن را مشخص میکند (در این مثال میزان درست شدن را دکتر تعیین میکند)
    A مخفف (Accessable): بررسی میکند که آیا قرارداد قابل انجام و در دسترس هست یا خیر. مثلا اگر 4 دندان برای کاشتن دارد، بررسی میکند که آیا هزینه کاشت 4 دندان را دارد یا خیر و اگر ندارد باید یا قرارداد را برای یک دندان بنویسد و یا ابتدا قرارداد دیگری برای تخصیص بودجه این کار برای خود بنویسد.
    R مخفف (Reliable): این قرارداد قابل اعتماد است و خسارتی به شخص دیگری و یا به خود شخص نمیزند؟
    T مخفف (Time Limit): بازه زمانی کار را مشخص میکند که چه زمانی کار را شروع و پایان میدهد. (در این مثال زمان پایان قرارداد را دکتر تعیین میکند)
    پس قرارداد بصورت زیر میشود:

    این یکشنبه با مطب دکتر عبدالهی تماس میگیرم و وقت دکتر برای این هفته یا هفته آینده میگیرم و دندان کرسی بالا را درست میکنم.

    ب) در سطح کودک:
    میبایست با تراپی، وجه کودک خود را ببینیم و سپس با وجه کودک خود ارتباط برقرار کرده و او را امن کنیم و اجازه این مهار را که در کودکی دریافت نکرده ایم، را خودمون به وجه کودکمون بدهیم.


    تمرین شماره 2
    قرار داد مهارت اسمارت مهار بچه نباش
    دو نمونه از رفتارهایی که نشان دهنده این مهار است نام ببرید مثلا اینکه خیلی مواظب بقیه هستید
    رفتاری جایگزین کردن را به نظرتون بیان کنید مثلا در مثال بالا اینکه شما روش چالشگری که می خواد بهشون یا بده که جه جوری از خودشون مواظبت کنند در اصطلاح بهشون ماهی نده بهشون ماهی گیری یاد بدهد
    با بالغ یکپارچه کننده چک میکند ببیند آیا کودک و بالغ و والد موافق هستند در این مورد هایی که گرفتید
    لطفا تا اینجا هر تصمیمی گرفتید به ما اعلام کنید

  14. 2 کاربر از پست مفید خادم رضا تشکرکرده اند .

    Amir A (دوشنبه 14 اسفند 96), paiize (دوشنبه 14 اسفند 96)

  15. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    تشکر از راهنماییتون.
    در رابطه با طرحواره ها گوش به زنگی رو قبول دارم. من حتی در خواب هم یه حالت هوشیاری و آماده باش دارم و خواب عمیق خیلی به ندرت دارم... دقیقا این نگرانی رو دارم که اگه مراقب نباشم همه چیز از هم میپاشه.... واپس زنی احساسات رو ممکنه احتمالا داشته باشم چون خانمها که احساسی تر هستن معمولا فکر میکنن من هیچ عاطفه و احساسی ندارم. از صمیمیت با خانمم هم که میترسم و ترسم انقدر شدید هست که مدتیه یه خونه برای خودم مجزا کرایه کردم برای بعد عروسی اگر نتونستم کنارش باشم یا خودم رو کنترل کنم جایی داشته باشم برم. میدونم کار درستی نیست ولی نمیدونستم دیگه باید چی کار کنم این کارو کردم یکم نگرانیم کم بشه. هر زمان بتونم برای مقابله با ترسم راهی پیدا کنم خونه رو پس میدم. یا مثلا از اینکه میگه میخواد همه عروسکاشو بیاره بچینه تو اتاقمون وحشت دارم و اصلا فکر نمیکنم تو اون محیط دخترونه ای که میخواد درست کنه بتونم پلک رو هم بذارم. روانشناس میگه اینا علائم ترس از صمیمیت و ازدواجه.
    معیارهای سرسختانه رو قبلا اصلا قبول نداشتم اینجا خیلی بهم گفتن قبول کردم. عیب جویی هم دارم ولی افراطیشو نمیدونم.
    همچنان بدبینی رو قبول ندارم. کسی از اطرافیانم هم تاحالا همچین حرفی بهم نزده البته در دنیای واقعی زیاد انتقادی نمیشنوم. ولی پیش فرضم اینه که آدم ها خوب و قابل اعتمادن تا زمانی که خلافش بهم ثابت بشه بعدش دیگه ممکنه تا مدت ها یا ابد دید منفی پیدا کنم به اون شخص.
    ولی اگر به حساب بیان مشکلاتم دارین اینو میگین باید بگم اینکه اینجا از مشکلاتم صحبت میکنم به معنی این نیست که خوبی هارو نمیبینم خب دلیلی نداره اینجا از قسمت های خوب و عاشقانه صحبت کنم. برای حل مشکلاتم اینجا میام و طبیعتا همونارو باید مطرح کنم.
    رابطه من و خانمم قسمت های خوب زیاد داره همین که عصبانیت منو تحمل میکنه بالاترین نعمته برام این مدت پرخاشگری های منو تحمل کرد فکر نمیکنم هیچ زنی انقدر صبر داشته باشه. تو ناراحتی های من وقتی مشکل از طرف خودش نیست عالی برخورد میکنه. همون شب های اولی که برادرم بیمارستان بود چندتا از وسایل خونه رو جلوی چشمش خورد کردم هیچ واکنش بدی نشون نداد هم عصبانیت منو تحمل کرد هم بعدش آرومم کرد هم فرداش اومد خونه مو جمع کرد با اینکه وظیفه اون نبود. یه ماهه هرکاری باهاش کردم نه قهر کرده نه بعدش به روم میاره
    اگر خوبی در رابطه م نمیدیدم که انقدر به آب و آتیش نمیزدم خودم رو هرجوری شده درست کنم

    راه حل درست کردن این طرح واره ها چی هست؟

    دوتا فیلم از دکتر بابایی زاد راجع به مهار بچه نباش هم دیدم واقعا عالی بود. یه جورایی در مورد من درست بود ولی بازم نه همش یعنی فکر نمیکنم کاملا این مشکل رو داشته باشم.
    ولی مثلا این درسته که من تو بچگی تو ذهنم تصمیم گرفتم زودتر بزرگ بشم که از مادرم دفاع کنم. مراقبت من از برادرمم تو بچگی یه عامل دیگه برای مهار بچه نباش شده. حتی عدم تن آرامی منم میگه دلیلش همینه. من مدام باید یه کاری انجام بدم و نمیتونم خیلی ریلکس باشم حتی موقع مراقبه و مدیتیشن هم بی قرارم و مثلا سخته برام به فرمان دیگران تکون نخورم. و اجازه هم نمیتونم بدم کسی ازم مراقبت کنه. این حالت های منو دقیقا این جناب دکتر بیان کرد. ولی فرقش این بود که میگفت این افراد نمیتونن خوشحال بشن و ذوق کنن در حالی که من میتونم.
    فقط یه چیزی گفت نگرانم کرد گفت اطرافیان حتی اگر سیستمی که الان هست براشون دردناک باشه بازم دوست ندارن احتمالا من تغییر کنم و منو همینجوری که الان هستم میخوان. خودمم زیاد صلاح نمیدونم بخوام تو این سن تغییر کنم قبلا فکر میکردم اگه به پیری رسیدم اون موقع به اینجور نیازهام و خوش گذرونی میرسم

    تمرین اول رو متوجه نشدم دقیقا باید چی کار کنم و این صندلی های قرمز نارنجی یعنی چی. اگه یه مثال شبیه تمرین دو بزنید ممنون میشم.

    تمرین دو

    نمیدونم واقعا این راه میتونه مسئله بچه نباش من رو حل کنه یا نه ولی میشه امتحان کرد
    اگه جایی رو اشتباه میرم بهم بگین لطفا
    و اینم بگین که به نظرتون من باید برای همه رفتارهایی که علتش مهار بچه نباشه همینطوری همزمان قرارداد بنویسم و اجرا کنم یا یه مدت روی همین دو مورد کار کنم بعد اگه فایده داشت برم سراغ بقیه موارد؟ چون موارد زیاده وقتی عمیق فکر میکنم.
    مورد اول همین که خودتون فرمودین من خیلی مواظب دیگران هستم.
    علائم:
    علاقه به چک کردن و تحت کنترل داشتن مداوم شرایط و کسانی که برام مهم هستن
    رفتارهایی که مشاهده میکنم در خودم بخاطر این مسئله:
    مثلا چک کردن هر چندساعت یکبار زنم اگر مستقیم خودم پیگیر نشم از دیگران سراغشو میگیرم شده نگرانش بشم کارمو ول کنم برم ببینم چه خبره
    در صورتی که خودش کاری باهام داشته باشه نمیتونم بهش نه بگم
    سرم شلوغ باشه خسته باشم حالم بد باشه یه شهر دیگه باشم تحت هر شرایطی اگر بگه مشکلی داره یا بهم نیاز داره نمیتونم بهش نه بگم و از این مسئله سواستفاده میکنه و منو برای کارهای بیخودی دنبال خودش میکشه
    منو از کارم جنوب میکشونه تهران آخر میفهمم کار مهمش فقط خرید کردن بوده
    رفتار جایگزین:
    خودمو گول نزنم با توجیه اینکه حالشو میخوام بپرسم سراغشو بگیرم ببینم چی کار میکنه
    تا کار واجبی نداشتم دیگه سراغشو نگیرم نه زنگ نه پیام. وقتی هم میبینمش ازش نپرسم در روز چی کارا کرده
    از کسی هم آمارشو نگیرم
    برای موارد غیراضطراری بتونم بهش نه بگم البته این به شرطیه که خودشم مظلوم نمایی نکنه و بهم دروغ هم نگه که به حضور من خیلی نیاز داره



    کودک و بالغم که فکر نکنم با رفتار جایگزین مشکلی داشته باشن. ولی والدم مسلما راحت نمیتونه بیخیال بشه فکر این تغییرات هم اذیت میکنه. برای والد باید چی کار کنم؟


    با اسمارت کردنشم مشکلی ندارم میتونم مثلا تا عید این روندو برم قابل اندازه گیری هم هست میتونم روزانه بررسیش کنم و مشکلی نیست. فقط ریلیبل نیست ممکنه به همسرم آسیب بزنه روحی یا فکر کنه دوستش ندارم. البته شایدم براش مهم نباشه هیچ وقت نفهمیدم چطوری فکر و احساس میکنه.


    نمونه دوم رو شب میام مینویسم. یه جریانیه که باهاش سال هاست درگیرم و واقعا دلم میخواد متعادلش کنم.

    ویرایش توسط Amir A : دوشنبه 14 اسفند 96 در ساعت 19:14

  16. کاربر روبرو از پست مفید Amir A تشکرکرده است .

    paiize (دوشنبه 14 اسفند 96)

  17. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    امروز [ 01:57]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,573
    امتیاز
    45,095
    سطح
    100
    Points: 45,095, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,997

    تشکرشده 6,488 در 1,468 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    0
    Array
    سلام آقاامیر
    خوشحالم که تاپیکتون داره روندخوبی روطی میکنه.

    به نظرم شماخیلی زیاداز خودتون انتظاردارید.خودتون رومحورِهمه چی قرارمیدید.اینجوری فقط خودتون روبیشترازچشم خودتون میندازید.یه مقاومت درونی دارید که مدام داره بهتون تذکرمیده ونهی میکنه شمارو!!
    ومتاسفانه خیلی هم بهش توجه میکنیدورفتارتون تحت تاثیر ذهنتون هست.

    خب ازبعضی حرفهاتون واقعا ناراحت شدم وازبعضی ها هم خوشحال!اینکه میگیدخانمتون روبازهم برخوردفیزیکی باهاش داشتین واقعا ناراحتم کرد.خیلی زیاد!آقاامیریادتونه چقدرناراحت بودید ومیگفتین حاضرم هرکاری بکنم اماباهاتون آشتی کنه یامیگفتید پشیمون هستید ودیگه اینکارونمیکنید؟؟؟الان چیشد پس؟اینه جواب بخشش خانمتون؟؟آقاامیرمن مطلب درباره خشم وبروز عصبانیت زیادخوندم.الان بعضی چیزهایادمه؛اینکه خشم باعث میشه بدی هاتون وعیب وایرادهاتون روبه بقیه نشون بدید،اینکه عمر آدم روکم میکنه چون ازلحاظ جسمی آسیب میزنه وهمینطورروحی! میدونم که همه اینهارومیدونیدوخوشحالم که دارید تلاش میکنیدبرطرف بشه.
    شماخودتون روخیلی خسته کردید!جالبه که خودتون همه چی رومیگید قدرت تحلیلِ خوبی دارید.مثلا میدونید چراخانمتون دروغ میگه چون مدام چکش میکنید!یامیدونید چرا مدام احساس نیازش روچه واجب چه غیر واجب بهتون میگه چون شما بهش نه نمیگید!
    ببینیدشما خیلی ازراه روجلو رفتید وواقعا وضعیتتون امیدوارکنندهدست.اینکه پذیرفتید ودارید تلاش میکنید نیمی ازراه رو طی کردید فقط میمونه عمل کردن که باید امید داشته باشید به تغییر وپیشرفت،نه اینکه بگید تواین سن نمیشه ونمیخوام.شمابگو یه روزازندگیتون مونده همون یه روزارزش تلاش روداره.تلاش که فقط واسه امورمالی نیست.این چیزها که میادومیره!مهم همون بعد معنوی هستش.
    امیرخان دوتاکتاب پیشنهادمیکنم بهتون که امیدوارم بخونید.
    بیشعوری
    هنرشفاف اندیشیدن
    امیدوارم همینطوربه تلاشهاتون ادامه بدید.
    خانمتون روهم بیشتردریابید.باورکنید اون کارهایی که میکنه واسه جلب توجه هستش ومیخواداون فشارهایی که روش هست به خاطرمشکلاتتون رواینجوری حل کنه که شماهم داریدکمکش میکنید بیشتراین کارها روادامه بده.
    بایدتوی کلام وزبانتون حسابی ازش تعریف وتمجید کنید که جای دیگه دنبالش نباشه که بخوادتاثیر بگیره.
    خوش اخلاق باشید.خیلی ساده ست.باورکنید خلق خوب داشتن راحتترازخلق بده وکارهای عجیب غریب هم نمیخواد.انرژی ازتون نمیگیره.لازم هم نیست چیزی روبزنید خردکنید.پس خوش خلقی روتمرین کنید.
    موفق باشید
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  18. کاربر روبرو از پست مفید paiize تشکرکرده است .

    Amir A (سه شنبه 15 اسفند 96)

  19. #30
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 مرداد 97 [ 08:54]
    تاریخ عضویت
    1396-9-12
    نوشته ها
    200
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 4.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    427

    تشکرشده 431 در 145 پست

    Rep Power
    48
    Array
    من دیگه نزدمش خانم پاییزه همون یه بار بود. منظورم از برخورد فیزیکی کتک زدن نبود. این یه ماهه چندبار هلش دادم افتاد و خورد اینور اونور یه بارم گلوشو فشار دادم منظورم از برخورد فیزیکی این کارام بود که به نظر خودم همون میزدم کمتر وحشیانه بود ولی قهر نکرد سر اینا. کتک رو که میگم کتک دیگه نمیگم برخورد فیزیکی. میدونم نباید بزنم و اصلا بزنم معلوم نیست این دفعه چه بلایی سرم بیاره نمیتونم هم یه دفعه دیگه قهر طولانیشو تحمل کنم. الان یه هفته ست این برخوردهارو تونستم جلوشو بگیرم ولی هنوز بد و زیاد عصبانی میشم.
    بیشعوری رو چندسال پیش گذری یه تیکه هاییشو خوندم برام جالب بود. چشم میگیرم میخونم این دو کتابو.
    مقاومت درونی در چه زمینه ای دارم؟ متوجه نشدم تاحالا خودم.
    من دلم میخواد خوش خلق باشم هی هم دارم اینجا میپرسم چی کار کنم یکم روحیه م لطیف بشه دیگه عصبانی نشم کسی ایده ای نداره یا نمیگه. برای اینکه یکی محکم بشه بهش میگن برو رزمی کار کن ولی برعکسشو جدا من نمیدونم باید چی کار کرد. بعد یه جوری زشت و زننده هم نباید باشه دیگه لطیف بودن مردونه منظورمه. تو رفتارم لطافت ندارم میدونم. من از جام بلند میشم یه وقتا میترسه همه حرکات و رفتار و حرف زدن عادی منم به نظرش تنده در حالی که خیلی وقتا اصلا من قصد تندی کردن نداشتم. کلا بلد نیستم جوری رفتار کنم که خوشش بیاد وگرنه خیلی دلم میخواد خوش خلق و مهربون باشم به نظرش همیشه رمانتیک و بااحساس بیام. از نظر خودم تعریف تمجید میکنم حرف خوب میزنم رفتارمم عصبانی نباشم عادیه همه توجهمم که به خودشه ولی احتمالا از نظر اون به قدر کافی خوب نیست و شاید حتی بده. بعد خب همین میزان حساس بودن رو موقعی که من عصبانی میشم هم داره دیگه یعنی عصبانیتی که خودمم دیگه اعتراف میکنم طوفانیه مردها هم ازش وحشت میکنن معلومه دیگه به چشم اون که برخورد عادی منم گاهی به نظرش تنده عصبانیت واقعیم دیگه خیلی وحشتناک میاد و باعث میشه ازم فاصله بگیره.
    برای عصبانیت حجامت هم رفتم تاثیری نداشت ولی حس میکنم یکم انرژی بهم داد احساس سبک شدن کردم ولی تاثیرش در عصبانیتم فقط این بود که بهم گفت تا چندساعت کارهای پرهیجان نکنم و عصبانی نشم منم تونستم چند ساعت عصبانی نشم همین.

    - - - Updated - - -

    نمونه دوم رو مرددم بنویسم اینجا ولی برای خودم نوشتم.


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. واقا به کمک و راهنمایی احتیاج دارم دیگه ذهن خودم نمیکشه
    توسط homan74 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: شنبه 12 خرداد 97, 12:53
  2. تقاضای راهنمایی در مورد نتیجه مطالعه یک کتاب
    توسط sina2004 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: جمعه 25 آذر 90, 11:36
  3. به راهنمایی شما عزیزان احتیاج دارم
    توسط ترلان 63 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 26 شهریور 90, 11:03
  4. مشکل جدی تر از قبل (به راهنمایی احتیاج دارم)
    توسط aminor در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 18:55
  5. احتیاج به راهنمایی وهمفکری دارم .لطفاااااااااااا
    توسط پانیز در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: چهارشنبه 31 شهریور 89, 08:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 10:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.