دوباره سلام اقلیما جان
من تصمیم داشتم دیگه چیزی توی این تاپیک ننویسم چون دوستان با سابقه تر در این تالار از شرایط زندگی شما بیشتر اطلاع دارن و بهتر راهنماییت میکنن ولی یک نکته رو در پستها ندیدم بنابراین دوباره مینویسم.
با توجه به پست آخر شما خواستم بگم شما به دغدغه اصلیت توجه نداری.اگر کمی بیشتر به درون خودت توجه کنی میبینی شما احتمالا به خاطر ناامنی شغلی همسرت احساس ناراحتی و نگرانی داری و این موضوع باعث شده صبر و تحملت کم بشه از طرفی همسرت چند برابر شما ناراحتی و نگرانی داره و ایشان هم حساس، عصبی و بی تفاوت شده.
راستش من هم یک بار در این موقعیت بودم و مدت زیادی هم طول کشید همسرم عصبی شده بود و حوصله اش برای من و بچه کم شده بود ولی رفتارش با خانوادش همونطوری مهربان و دلسوز بود خوب شرایط سختی هست مشکلات اقتصادی هست تازه شرایط اخلاقی همسر هم تغییر میکنه.
به نظر من در این شرایط کلا روی این موضوعات کوچک فوکوس نکن همسرت اصلا در شرایطی نیست که بخواد به این چیزها فکر کنه.فعلا باید ازش حمایت فکری بکنی و به هیچ عنوان مشکلی به مشکلات اون اضافه نکنی بذار وقتی شرایط شغلی شوهرت مناسب شد اونوقت این مسائل رو مطرح کن و شاید اصلا اون موقع با بهتر
شدن روحیه همسرت این مسائل اصلا وجود نداشته باشه
من خانواده همسرت رو نمیشناسم ولی توی خانواده همسر من مطمئنم اگه شکایتی از مادر شوهر به خواهرشوهر بشه داستانی درست میشه (البته من با مادر شوهرم مشکل خاصی ندارم) البته شاید شما با خواهرشوهرت دوست باشی و به خاطر همین این کار رو کردی.
علاقه مندی ها (Bookmarks)