سلام دختر خوب
تبریک میگم بابت نامزدیت.
عزیزم من تا حدودی توی موقعیت تو بودم. من 29 ساله هستم.حدود 7 سال پیش هم درست مثل تو کسی توی زندگیم بود که فکر میکردم عاشقش هستم و بدون اون نمیتونم زندگی کنم.درست مثل تو رابطه ی بسیار سالمی داشتم و حتی دستم به دست اون آقا نخورد.بیشتر ارتباطم باهاش از طریق تماس و پیامک بود.
بعد از این همه پرورش عاشقانه توی ذهنم و دنیای فانتزی که برای خودم ساخته بودم یهو همه چیز به هم ریخت.کاخ قشنگ آرزوهام متزلزل شد.اون آقا بهم گفت من هیچ پولی ندارم که بیام خواستگاری. فعلا نمیتونم.من با نهایت سادگی گفتم مگه پول میخوام من؟بهش نیاز داشتم.احساس میکردم بدون اون قدرت زندگی ازم سلب میشه.اما رابطه تموم شد.
چند سال بعد به طور اتفاقی توی خیابون دیدمش.هنوز خودم ازدواج نکرده بودم.اون آقا با همسرش بود.از کنارش رد شدم اما بسیار تعجب کردم.قلبم هیچ واکنشی نداشت.از اون همه احساسات هیجانی حتی به اندازه ی سر سوزنی باقی نمونده بود.به هیچ عنوانی دوست نداشتم جای اون خانوم باشم چون با زمان دادن به خودم متوجه ایرادات و عدم تناسب اون آقا با خودم شدم.
چند سال بعد کاملا منطقی با همسرم ازدواج کردم.ازدواجی که اولش عشق و عاشقی سوزناک نداشت.بر اساس یه سری از تناسب ها بود و الان از ازدواجم بسیار راضیم.مشکلاتی هست اما طبیعی هستن.
عزیزم من کاملا درکت میکنم.اما خودت رو بیرون از ماجرا تصور کن.زندگی پیچیده تر از اونیه که ما درگیر احساسات آنی بشیم.
اینکه همسرت از نظر مالی و سایر شرایط بهت شبیهه خیلی مهمه.چون توی بالا و پایین شدن های زندگی حس بهتری به سراغت میاد.
یکم به خودت استراحت بده .تمام راه های ارتباطیت با اون آقا رو قطع کن.دیگه تحت هیچ عنوانی در مورد اون آقا با نامزدت صحبت نکن.حتی اگه شده تظاهر کنی دلبستگی تو ابراز کن.بزار ملکه ذهنت بشه.
از این زاویه نگاه کن که تو هنوز 22 سالته. نسبت به منه 29 ساله چقدر فرصت بیشتری برای عاشقانه هایی کنار همسرت داری.بهت حسودیم میشه
زندگی رو کنار نامزدت قشنگ کن.روی نقاط مثبت زوم کن.از معجزه ی واژه هایی مثل دوستت دارم استفاده کن.متوجه میشی که چه ثروتیه این آرامش.
امیدوارم همیشه شاد باشی
علاقه مندی ها (Bookmarks)