به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 56
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 07 فروردین 94 [ 03:57]
    تاریخ عضویت
    1393-12-16
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    359
    سطح
    7
    Points: 359, Level: 7
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 21 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به هیچ وجه آماده واردشدن تو یک رابطه دیگه نیستم خونواده میخوان فراموش کنم میبینن ازهمه فاصله گرفتم روزی دوپاکت سیگارمیکشم
    برای روزعید پستم رو بایکی ازبچه هاعوض کردم زمان تحویل سال نباشم

  2. کاربر روبرو از پست مفید Bermuda تشکرکرده است .

    mohi (سه شنبه 26 اسفند 93)

  3. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 تیر 01 [ 15:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    118
    امتیاز
    8,291
    سطح
    61
    Points: 8,291, Level: 61
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    150

    تشکرشده 170 در 75 پست

    Rep Power
    31
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Bermuda نمایش پست ها
    به هیچ وجه آماده واردشدن تو یک رابطه دیگه نیستم خونواده میخوان فراموش کنم میبینن ازهمه فاصله گرفتم روزی دوپاکت سیگارمیکشم
    برای روزعید پستم رو بایکی ازبچه هاعوض کردم زمان تحویل سال نباشم
    دلیل فراموش نکردن همسرتون چیه؟
    1آیا این نیست که ناراحتید تونسته به موفقیت برسه و شما رو ترک کرده
    2آیا شما برای رسیدنش به اونجایی که همسرتون دنبالشون بودن کمکشون کردید و ایشون شما رو بعدش تنها گذاشتن
    3از سرزنش اطرافیان ناراحتید
    4یا میترسید نتونید ازدواج موفقی داشته باشید
    5یا واقعا بهش علاقه دارید و این علاقه رو نمیتونید فراموش کنید
    6...؟

    بنظر من اول ریشه ناراحتیتون رو پیدا کنید و بعد برای رفعش تلاش کنید
    موفق باشید

  4. 3 کاربر از پست مفید cheshmakk تشکرکرده اند .

    mohi (سه شنبه 26 اسفند 93), rechtfertigung (شنبه 23 اسفند 93), کامران (یکشنبه 24 اسفند 93)

  5. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-9-03
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    5,161
    سطح
    46
    Points: 5,161, Level: 46
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    588

    تشکرشده 383 در 141 پست

    Rep Power
    47
    Array
    سلام
    برادر عزيز خودتون رو خيلى بيشتر از اين حرفها دوست داشته باشيد و قدر جوانى و لحظه لحظه عمرتون رو بدونيد، زنان، على الخصوص زنان ايرانى از مردهاى سر به راه و مطيع زياد خوششون نمياد، كمى عقب نشينى كنيد و با سر زدن به فيسبوك همسر سابقتون نمك به زخم خودتون نپاشيد، باور كنيد اين محيط هاى مجازى كه پر از عكسهاى سفر و تفريح و شادى آدمهاست نشون دهنده زندگى واقعى اونها نيست، شما وقتى با اين حال خرابتون به فيسبوك خانمتون سر مى زنيد و عكسهايى كه اون مخصوصا در حالت شادى و خوشحالى و اعتماد به نفس بالا گرفته نگاه مى كنيد فقط افسردگى خودتون رو تشديد مى كنيد، من كه حالم خوبه و دارم زندگى و تفريحم رو مى كنم گاهى با ديدن عكسهاى فيسبوك دوستانم كه در حال مهمونى و خوشحالى و شادى گرفتند و كلى با نرم افزار ها زيباتر هم خودشون رو جلوه دادند نگاه مى كنم غبطه مى خورم، ميدونين چرا؟ چون آدمها تو اين محيط ها بيشتر شادى هاشون رو و خوشبختى شون رو نشون ميدن و كسى از واقعيت زندگى و دل اونها با خبر نيست
    قدم اول: ديكتيو كردن فيسبوك و سر نزدن بهش
    قدم دوم: ورزش و به خصوص دويدن و پياده روى و كوه پيمايى تا سر حد خستگى به جاى سيگار كشيدن و مدام به فكر فرو رفتن
    قدم سوم: شروع كردن يه فعاليت و كار جديد كه هميشه در حسرتش بوديد و تا حد امكان فاصله گرفتن از آدمها و اشيا و خاطراتى كه شمارو ياد همسرتون ميندازه
    ببينيد، من نميتونم تضمين كنم همسرتون بر ميگرده يا نه، ولى وقتى بفهمه شما شاد و خوشحال در حال پيشرفت هستيد ممكنه حسرت بخوره و سرش به سنگ بخوره، اما هر چقدر افسرده بشيد و سيگار بكشيد و خودتون رو زجر بديد اون هر روز خدارو شكر مى كنه كه از شر يه آدم منفعل و افسرده و بيش از حد عاشق و سر به راه خودشو رها كرد (منظورم از بيش از حد عاشق زير پا گذاشتن خواسته هاى خودتون به نفع خواسته هاى همسرتون هست، شايد زنها در حرف بگن ما عاشق از خود گذشتگى و عشق زياد و زن ذليلى هستيم، اما در عمل واقعا حتى يك زن نديدم كه مرد سر به راه و حرف گوش كن و از خود مايه بذار رو به مرد مغرور و با جذبه ترجيح بده)
    خودتون رو بيشتر از اين حرفها دوست داشته باشيد، بهتون قول ميدم يا همسرتون رو به كلى فراموش مى كنيد و خدارو شاكر ميشيد، يا ايشون رو يه جورى دوباره جذب مى كنيد، خداوند زندگى انسان رو با فراز و نشيب زياد رقم زده، اما هر برگى كه از درخت مى افته درش حكمتى هست كه بايد مدتى زمان بگذره تا به حكمتش پى ببريم و بابتش شاكر باشيم

  6. 2 کاربر از پست مفید sasha تشکرکرده اند .

    mohi (سه شنبه 26 اسفند 93), کامران (یکشنبه 24 اسفند 93)

  7. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 07 فروردین 94 [ 03:57]
    تاریخ عضویت
    1393-12-16
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    359
    سطح
    7
    Points: 359, Level: 7
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 21 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    علت فراموش نکردن اون فقط علاقم بوده همین
    هرکاری کردم برای دلم بودمنتی سرش ندارم هرکی دیگه به جای اون زنم بود بازم انجام میدادم.
    شرایطمو میدونست نمیخواست نبایدقبول میکرد ازابتدا زنم بشه نه بعداز چهارسال دوران نامزدی وعروسی برگرده بگه تو حق نداری خارج بری من چرابه پای توبسوزم.تو این چهارسال چرا یادش نبود من زندگیم چه سیستمی داره.خانما توروخدا وقتی یه مرد روقبول میکنید دنبال تغییرش وعوض کردن زندگیش نباشید
    اگه جدا مطیع بودم چندماه برا طلاق ندادنش کلنجارنمیرفتم.توی مدت زندگیمون بحث ودعوا بودولی کم.یک جایی حرفاشونمیپذیرفتم.سربه راهم نمیفهمم یعنی چی.
    نرمشم علت داشت ببینیدمن تو یه محیط جدی و آمرانه کارمیکنم نیازداشتم وقتی میام خونه زنم آرامشم باشه.سعیم این بودخوب زندگی کنه یعنی بدرد زندگی نمیخوردم؟حرفاتون روقبول دارم الان فهمیدم زیاده روی کردم از اونور بوم افتادم.
    الان دیگه نمیدونم با زن چه شکلی رفتارکنم.

  8. 2 کاربر از پست مفید Bermuda تشکرکرده اند .

    mohi (سه شنبه 26 اسفند 93), کامران (یکشنبه 24 اسفند 93)

  9. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 19 آبان 01 [ 10:33]
    تاریخ عضویت
    1393-7-19
    نوشته ها
    134
    امتیاز
    8,639
    سطح
    62
    Points: 8,639, Level: 62
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    346

    تشکرشده 262 در 104 پست

    Rep Power
    35
    Array
    جناب برمودا دو پاکت سیگار زیاده کمترش کن تا اگه خانمت برگشت یه حالی برات مونده باشه که باهاش زندگی کنی

    فکر نکن خانمت الان اوضاعش بهتر از شماست. عکسای فیس بوک تو زمان خوشی گرفته شدن. ادما از بیقراری ها و دلتنگیاشون که عکس نمیگیرن

    شاید اشتباه شما این بوده که بیش از اندازه بهش محبت کردین

    به هر حال باید صبر کنین ببینین چی پیش میاد

    ممکنه دلش تنگ شه و بخواد برگرده

  10. کاربر روبرو از پست مفید محیا ناز تشکرکرده است .

    mohi (سه شنبه 26 اسفند 93)

  11. #26
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 اسفند 93 [ 16:40]
    تاریخ عضویت
    1393-10-07
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    505
    سطح
    10
    Points: 505, Level: 10
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 21 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    شما وهمسرتون سنتون چند سال هست؟فاصله سنی شما مناسب بود؟رفتار با زن ها اصلا سخت نیست باید لم زن را بلد باشید.به نظر من منطقی فکرکنید شمانوشتید 10 ماه است جدا شدید.همسرشما برای تحصیل رفتند واگرقصد داشته باشند تا پایان تحصیل آنجا باشندواحتمالاهمینطور میشه چون طلاق شما به این علت بوده،یک یا دوسال یاحتی بیشترتحصیل ایشون طول میکشه.شما تاچندسال میخواهید منتظر باشید؟فکرکنید ارزشش را دارد منتظرش باشید؟کسی که بین خواسته دلش و زندگی شما، دلش را انتخاب کرد.اینجا نمیتونست درس بخونه؟فکرنمیکنید درس خواندن بهانه بود؟برفرض پشیمان شدوبرگشت شخصیت وغرور شما چی میشه؟ببخشید مگر پادری هستید اجازه بدید هرجوربخواهند با شمارفتارکنند؟الان وضعیت شما برایش مهمه؟میدونه چه حالی دارید؟روزی دو پاکت سیگار آدم را میکشه.مگرمیشه بره خوشی کنه وبرگرده وفکر کنه هیچ اتفاقی نیفتاده؟
    میگن انسان اگرکسی را دوست داشته باشه یک دلیل برای ماندن پیدا میکنه واگر کسی را نخواهد یک دلیل برای رفتن پیدامیکنه.


    آقای برمودا هر انسانی یک ظرفیتی دارد چندتا ظرف را درنظربگیرید یک فنجان،یک لیوان،یک پارچ آب،یک سطل و.... ظرفیت همه اینها یک اندازه است؟مسلما نه.انسانها همینطورند باید به هرکس به اندازه لیاقتش وظرفیتش بها داد.قدرمحبتهای من را هم ندونستند ولی تلاش کردم رفتارم را اصلاح کنم والان کسی را دارم که پارسال این موقع حتی فکرش را نمیکردم داشته باشم.

    ازقدیم گفته اند سیب سرخ نصیب دست چلاق میشود واین موضوع همیشه برای آدمهای خوش قلب وساده تکرار میشود.زندگی خود را فدای چیزی که نیست نکنید به چیزهایی که الان داریدبچسبید.انرژیتون را مثبت کنید داشته های شما کم نیست باهمین داشته ها به هزار تا نداشته میرسید.
    ببخشید اگرنوشته هایم کمی روک بود
    یک سئوال البته اگر دوست دارید پاسخ بدید.جسارتا میتونم بپرسم شغلتون چیه چرا نمیتونید خارج از کشور برید؟




  12. 2 کاربر از پست مفید نینا26 تشکرکرده اند .

    بارن (شنبه 23 اسفند 93), دختر 7 (شنبه 23 اسفند 93)

  13. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام دوست عزیز
    حداقل تاثیری که تاپیک شما برای من داشت این بود که فکر می کردم همه مردا ها مثل نامزد سابق من هستن !!! ولی گویا شما فرق دارید
    اگر حس و حالی داشتید می تونید تاپیک های سابق من رو بخونید اون موقع دستتون میادد اگه زنی ، مردی رو دوست داشته باشه براش چه کار ها که نمی کنه
    ولی واقعا دلم نمی خواد اینو بهتون بگم که اگه همسرتون دوستتون داشت شما رو رها نمی کرد چون خودم هر وقت این حرف رو می شنوم واقعا دلم می شکنه
    الان 8 ماهه که رسما طلاق گرفتم و 1 ساله که از جداییم می گذره ( اول دعوا و بعد از چهار ماه بی خبری کامل رسما طلاق گرفتیم )
    به لطف کتاب " چطور به این جا رسیدم از دکتر باربارا دی انجلیس " , واقعا از حال افتضاح به حال خوب رسیدم اینو عملا درک کردم و همین طور شرایط شما رو درک می کنم واسه همین این کتاب رو بهتون پیشنهاد می کنم
    """"http://readbook.ir/119/""""

    این هم لینک دانلودش تا زحمت جستجو رو هم به خودتون ندید و حتی یه دقیقه هم زودتر به حال بهتر برسید ارزشش رو داره

    این نظر شخصی منه دلیلی نمی بینم که بخواین خودتون رو غرق کار و یا چیزی دیگه کنین تا همسرتون رو فراموش کنین
    من این کا رو کردم شاید برای شما هم جواب بده
    1. خوندن کتابی که بهتون معرفی کردم
    2.یه دفتر بردارین و تمامی مثال هایی رو که توی کتاب زده تو زندگی خودتون تامیم بدین مثل معادله می مونه
    3. از لحظاتی که با هم داشتین فرار نکنین اینقدر پیش خودتون تکرارش کنید تا زهرش از بین بره بعده یه مدت دیکه می بینین این توانایی رو ندارن تا ناراحتتون کنن
    4. توی سایت مردمان - پورتال جوانان ایرانی یه سری جملات امید بخش هست در صورت امکان دانلودشکنید و توی گوشیتون هر وقت دهنتون مغشوشه اون ها رو مرور کنید
    من طلاقی به شدت به شدت سختی داشتم و در واقع له و لورده شدم ولی خدا رو شکر الان خیلی خوبم چون خواستم خوب بشم
    و در اخر یه نصیحت دوستانه : شما خوبی کردید چون فطرت و ذاتتون این طوریه
    برای انسانیت خودتون ناراحت نشید
    این هم داستانی که توی همون کتاب خوندم و من رو خیلی اروم کرد
    در زمانهای قدیم , مهاراجه ای که فرمانروایی قلمروی ثروتمندی را برعهده داشت در قصری زندگی می کرد . فرمانروا مرد خوشبختی بود , به ویژه از هنگامی که همسرش نخستین فرزند او را به عنوان ولیعد , به دینا آورده بود . از هنگام تولد , روی پای شاهزاده یک خال وجود داشت . همه مردان روحانی معتقد بودند که آن طفل سرنوشت بی نظیری خواهد داشت . در نزدیکی قصر , جنگل انبوهی وجود داشت که پر از ببر بود . فرمانروا علاقه زیادی به شکار داشت و هر سال در انتظار فصل شکار ببر بود در آن دوران , شکارچیان بر پشت فیل ها می نشستند و به شکار ببر می رفتند . در آن سال که ولیعهد او به دنیا آمد , شاه دلش می خواست او را نیز همراه خود به جنگل ببرد . مهاراجه به مشاورانش گفت : هرچند هنوز طفل است , ولی خوب است که از همین حالا چنین تجربه ای را کسب کند , چون روزی فرمانروا خواهد شد . آنگاه روی فیل بزرگی نشست , فرزندش را به پشت فیل بست و عازم شکار ببر شد . تصمیم خطرناکی بود , در آن سال , ببرها از شکار شدن توسط انسان ها خشمگین و مصمم بودند که به صورت گروهی حمله و دفاع کنند . هنگامی که شکارچیان نزدیک شدند , ناگهان ببرها به فیل ها هجوم آوردند و آنها را رم دادند . فرمانروا دستور عقب نشینی داد . پس از رسیدن به قصر , شاه از فیلش پایین آمد و با تأثر متوجه شد که فرزندش نیست . احتمالا از پشت فیل افتاده بود . بلافاصله دستور داد مردانش به جنگل باز گردند و پسرش را پیدا کنند . جستجو بی فایده بود , فرمانروا و ملکه از شدت اندوه , دچار افسردگی شدند . شاهزاده در واقع از روی فیل افتاده , بیهوش شده بود و به گونه ای معجزه آسا سالم مانده و صدمه ای ندیده بود . از آن مهمتر , ببر ها هم او را ندیده بودند . درست پیش از فرا رسیدن شب , روستایی فقیر, ساده و مهربانی که به خانه می رفت , شگفت زده طفل را یافت و او را به عنوان هدیه ای الهی به خانه برد , تا بزرگ کند . سال ها گذشت و شاهزاده به سن بلوغ رسید . روستایی و همسرش به او گفتند که باید برای خودش کلبه ای در حاشیه جنگل بسازد . او با تلاش فراوان این کار را کرد . فرمانروای پیر هرگز پس از فقدان پسرش بهبود نیافت , او هر سال همزمان با روز گم شدن پسرش , عده ای را به جنگل می فرستاد تا شاید خبری از او به دست بیاورند . ولی آنها هر بار بی نتیجه باز می گشتند . این بار نیز با توجه به اینکه شاه می دانست مدت زیادی زنده نخواهد ماند , آخرین فرصت را به سپاهیان داد تا پسرش را بیابند . روزی که سرنوشت تعیین کرده بود , سربازان شاه به روستای داخل جنگل رفتند و از روستاییان وحشت زده , پرسیدند : آیا کسی سال ها پیش , کودک نوزادی را در این جنگل پیدا نکرده ؟ سالخوردگان با انگشت به کلبه متروکه ای که متعلق به شاهزاده جوان بود , اشاره کردند . سربازان , مرد جوانی را در کنار کلبه مشاهده کردند و خال بزرگی را که روی پایش بود , دیدند . بله خودش بود . به سوی جوان حیرت زده هجوم بردند و با خوشحالی فریاد زدند : شما را پیدا کردیم . خدا را شکر . شما شاهزاده ما هستید , پادشاه ما هستید . سالهای زیادی از گم شدن شما می گذرد . شما متعلق به این روستای پست نیستید . با ما به قصر با شکوه خودتان بیایید , جانشین پدرتان شوید و بر این سرزمین حکومت کنید , جوان حیرت زده باور نمی کرد که چنین چیزهایی را می شنود . آیا واقعیت داشت ؟ آیا واقعا شاهزاده بود ؟ آیا روستایی نبود ؟ به هر حال به آن نوع زندگی عادت کرده بود , چگونه می توانست آن روستا را ترک کند ؟ فرمانده سربازان به شاهزاده گفت : بفرمایید , قربان . باید پیش از فوت پدرتان به قصر بازگردیم . با این کلبه محقر وداع کنید . شما در اینجا در گمنامی زندگی می کردید و نمی دانستید قصر بزرگ در انتظار ورود شماست . آنگاه مشعلی افروخته برداشت و کلبه ای را که شاهزاده با زحمت فراوان درست کرده بود , به آتش کشید . جوان با مشاهده ی کلبه شعله ور که آن را محلی امن برای خود به حساب می آورد , گریان روی زمین زانو زد , فریادی اندوه بار کشید و گفت : آه کلبه ام , کلبه ام . بدون کلبه ام چه کنم ؟ فرمانده با شنیدن ناله های شاهزاده نتیجه گرفت که احتمالا از شنیدن حرف های او هیجان زده شده است . به راستی چه واکنش دیگری می توانست نشان دهد ؟ به سوی مرد جوان رفت , او را از روی زمین بلند کرد , روی فیل گذاشت و به سوی قصر برد . در راه و در حالی که هنوز از واکنش شاهزاده گیج بود شروع به دلداری دادن به او کرد : شما به قصر بزرگی می روید تا در آنجا زندگی کنید . فصر از مرمر و طلا ساخته شده و باغ آن , گل های بسیار زیبایی دارد . قوهای با شکوه در دریاچه ی آن شنا می کنند . ولی شاهزاده به حرفهای او گوش نمی داد . سرش را به عقب برگردانده بود و با حسرت به کلبه شعله ور می نگریست . نمی توانست تصور کند بدون آن چگونه خواهد زیست . می دانست تاریکترین روز زندگی خود را تجربه می کند , فریاد زد : آه کلبه ام آه کلبه ام .
    امیدوارم هر چه زودتر خود واقعی تون رو پیدا کنید

  14. 4 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    Deldar (دوشنبه 25 اسفند 93), mohi (سه شنبه 26 اسفند 93), نینا26 (شنبه 23 اسفند 93), بارن (شنبه 23 اسفند 93)

  15. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 07 فروردین 94 [ 03:57]
    تاریخ عضویت
    1393-12-16
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    359
    سطح
    7
    Points: 359, Level: 7
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 21 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من معمولا با موبایل آن میشم برای این همیشه همه ج هارو تو یه پست میدم شرمنده ازدوستان
    سی ودوسالمه متولد 62 هستم خانم سابقم دوسال سنش کمتره.میفهمم نه دلش تنگه نه فکرش درگیرمه
    ازصحبتای دوستان ناراحت نشدم بالاخره آدما شبیه نیستند یه احمقایی مثل منم باید باشند تا تفاوتهابه چشم بیاد
    من خریتو توزندگی مشترک به نهایت رسوندم بهاشم اینه که داریدمی بینید.
    توی نیروی هوایی هستم کلاممنوع الخروج تا پایان خدمت
    خانم دختر7 - ممنون جهت لینک ومعرفی کتاب.تایپیکتونو دیدم بعضیافقط اسم انسانو یدک دارند خداشما رونجات داد.خوشحالم روبراهید

  16. 4 کاربر از پست مفید Bermuda تشکرکرده اند .

    mohi (سه شنبه 26 اسفند 93), نینا26 (یکشنبه 24 اسفند 93), بارن (شنبه 23 اسفند 93), دختر 7 (شنبه 23 اسفند 93)

  17. #29
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 فروردین 94 [ 18:25]
    تاریخ عضویت
    1393-12-15
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    289
    سطح
    5
    Points: 289, Level: 5
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 11
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    7 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    35

    تشکرشده 29 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Bermuda نمایش پست ها
    پیش خودم میگم چطورتونستی باهام اینکارو کنی من که جزخوبی درحقت کاری نکردم.هرکار ازدستم براومد براش انجام دادم...
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر 7 نمایش پست ها
    فکر می کردم همه مردا ها مثل نامزد سابق من هستن !!! ولی گویا شما فرق دارید ...
    پسر خوبم، یکی از حقیقت های تلخی که در مورد زندگی مشترک وجود داره اینه که ادم خوب بودن کافی نیست. شما مثلا اگر به یک دوست کمک کنی، هواشو داشته باشی، دوستش داشته باشی، به پیشرفتش کمک کنی... میتونی ازش انتظار داشته باشی که اونهم هواتو داشته باشه.

    ولی نمیشه در مقابل خوبی ها انتظار داشت که دیگران ما رو برای زندگی زناشویی شون مناسب بدونند.

    چه آقا چه خانم... فرقی نمیکنه. همونطور که خیلی ها احتمالا حاضرند برای زندگی زناشویی با تو هرکاری برات بکنند ولی تو اونها رو نمیخوای. اینها هیچکدوم دلیل برای بدی کسی نمیشه.

    اون خانم یا اون آقا همینکه شما رو دیگه به عنوان شریک زندگی زناشویی اش نخواد، همین یک دلیل هم کافیه و هم انسانی که زندگی جدیدی رو شروع کنه و تلخ ترین حقیقت اینه که طرف مقابل چاره ای جز پذیرش نداره وگرنه خودش رو از اونی که هست باز هم دوست نداشتنی تر میکنه.

  18. 2 کاربر از پست مفید rechtfertigung تشکرکرده اند .

    cheshmakk (شنبه 23 اسفند 93), mohi (سه شنبه 26 اسفند 93)

  19. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 23 آذر 98 [ 09:29]
    تاریخ عضویت
    1392-6-02
    نوشته ها
    222
    امتیاز
    7,688
    سطح
    58
    Points: 7,688, Level: 58
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 338 در 125 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام مجدد
    عزت نفس خودتون رو با توهین کردن به خودتون پایین نیارید شما انسان هستید و جز انسانیت انجام ندادید هرگز و هرگز از اینکه چنین رفتار کردید پشیمان نباشید
    انسان ها در مسیر زندگی تغییر می کنن و دیگه شبیه به اون چیزی که در ابتدا به نظر می رسیدن نیستن
    اینو به خاطر داشته باشید " گذشت زمان همیشه ذات حقیقی انسان ها معلوم خواهد کرد "
    براتون از صمیم قلب ارزوی موفقیت دارم

  20. 4 کاربر از پست مفید دختر 7 تشکرکرده اند .

    cheshmakk (شنبه 23 اسفند 93), mohi (سه شنبه 26 اسفند 93), نینا26 (یکشنبه 24 اسفند 93), بارن (شنبه 23 اسفند 93)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ،،اخلاق و عادات بد روزمره من ،،یه روزمرگی بیخود
    توسط ARAM-ESH در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: پنجشنبه 16 مرداد 93, 16:33
  2. مشخص نمودن میزان اضافه وزن یا کمبود وزن(bmi)
    توسط keyvan در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 02 تیر 91, 14:02
  3. همسرم روزه نمیگیرد چه برخوردی با او داشته باشم
    توسط ghalam63 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: شنبه 09 مهر 90, 14:57
  4. نظر در مورد وزن همسر
    توسط sina.sina11 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 مرداد 90, 04:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 01:43 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.