سلام ممنون خانم فکور . اره منم دارم همینکار رو میکنم سعی میکنم هیچ توقعی ازش نداشته باشم هر چند گاهی ناراحت میشم اما واقعیت ها رو بایدقبول کرد جاااالبه همین ادم ها که هیچ محبتی نمیکنن چقدر هم حساس هستن و توقع محبت و احترام دارن و خودشون رو بهتر از همه میدونن از اون جالبتر اینکه چقدر حرمت این افراد بیشتر حفظ میشه و چقدر بچها هواشون رو بیشتر دارن و چقدر بیشتر دوستش دارن حالا اگه مادر شوهر من ادمی بود که به بچها و نوهاش محبت میکرد دوست داشت نوهاش کنارش باشن احترام میگذاشت اینقدر مورد احترام واقع نمیشد.
قبلا خیلی برام رفتاراش مهم بود بخاطر همین خیلی ناراحت میشدم اما الان خیلی کمتر شده تو این مشکلی هم که اخیرا اتفاق افتاد به لطف شما دوستان و کمکهای شما تونستم سر بلند بیرون بیام .
خانم فکور چیز دیگه ای هم هست که دوست دارم از شما مشاوره بگیرم اینکه مادر شو8هرمن خیلی مهمان نواز نیست و وقتی ما بعد از دو هفته یهجمعه میریم خونش حساب کتاب میکنه و خیلی خووشحال نمیشه قبلا شوهرم این رو نمیدونست و اصرار داشت ک حتما باید جمعه ها ناهار او شام اونجاباشیم اما الان خودش متوجه شده (نمیدونم شاید هم بهش رسوندن که تو این گرونی کمتر برین اوننجا) جورری که وقتی بعد از سه هفته بهش گفتم بریم جمعه خونع مامانت اینا گفت نه بزار هفته دیگه . ازز اوون طرف خانواده خودم که اگ ه تا دم در خونشون هم بریم به زور میکشونمون داخل خونه حتی اگه شوهرم تو ماشین باشه به زور میارنش بالا و برای شام یا نااهار نگهش میدارن تازه غذا فردا رو هم بهمون میدن با این اوصاف شوهرم بعد از یه مدت عذاب وجدان داره که ما بیشتر کنار خانواده توییم و ما خیلی کنار خانواده خودم نیستیم هر چی میگم ببخاطر تفاوت رفتاراس باز هم عذاب وجدان داره میگه دست تو هم هست یاباید بیشتر دعوتشون کنیم که خدا شاهده با دو تا بچه و این همه مشغله خیلی برامسخته اگه به تاژیک جدید من سر بزنید متوجه میشین و خیلی خوشحال میشم اگه تو اون مورد هم بهم مشاوره بدین
علاقه مندی ها (Bookmarks)