سلام دوست عزیز
دقیقا منم مشکل شما رو دارم.
آره ما باید برای خودمون ارزش قائل باشیم دوست عزیز،خودمونو دوست داشته باشیم.
منم الان دقیقا حس تو رو دارم.
توکل میکنیم به خدا.
تشکرشده 40 در 24 پست
سلام دوست عزیز
دقیقا منم مشکل شما رو دارم.
آره ما باید برای خودمون ارزش قائل باشیم دوست عزیز،خودمونو دوست داشته باشیم.
منم الان دقیقا حس تو رو دارم.
توکل میکنیم به خدا.
Nilofar (چهارشنبه 20 شهریور 87)
تشکرشده 33 در 15 پست
نیلوفر جان بیشتر بیا اینجا من ازوقتی اومدم اینجا یه نمه حالم بهتر شده
تشکرشده 33 در 15 پست
فکر کنم فراموشم کرده:(
تشکرشده 33 در 15 پست
دلم خیلی هواشو کرده یعنی اون الان هم به من فکر میکنه؟
هر جا رو نگاه میکنم یاد حرفاش میافتم
میگفت نمیتونه فراموشم کنه
اما الان نزدیک 15 روزه ازش بیخبرم
البته خودم گفتم که تا راضی نشدن مامانتم فقط زنگ بزنه تو هیچ تماسی نگیر
دیشب واسم خاستگار اومد بازم خاستگار
از این که یه عده مثل گوسفند بیان نگات کنن بدم میاد
چون مامانم بهم نگفته بود منم خودمو تو اتاق حبس کردم
خوبی این ازدواج ها سنتی اینه البته فقط 1 خوبی که خانواده اش راضی ان
اما پسره معلوم نیست
دلم دیشب خیلی
گرفت میخواستم بهش اس ام اس بدم
اما جلوی خودمو گرفتم
خیلی احساس تنهایی میکنم
تشکرشده 33 در 15 پست
سلام روز عید فطر خواهرش بهم اس ام اس داد
و عید و تبریک گفت
خلاصه خیلی با هم اس ام اس دادیم
فهمیدم که تو این همه مدت بهم خواهرش اس ام اس میداده ولی به من نمی رسیده
خیلی خوشحال بود م که فراموشم نکرده
خواهرش از اون برام گفت
گفت که خیلی تو دار شده دوشیف داره کار میکنه نمیخواد با پدرش روبرو بشه
به قول خواهرش داره لجبازی میکنه
گفتم خوب داره منو فراموش میکنه گفت نه اون از من میخواد که حال تورو بپرسم همش میگه میترسه دیر بشه اما نمیدونه از چی میترسه
من میدونم از چی
خواهرش از م خواست که به برادرش زنگ بزنم اما من قبول نکردم گفتم نمیتونم
دیشب به خواهرش گفتم میدونی چرا خانوادت با من مخالفن
گفت این مخالفت از جانب فقط پدرمه اونم میگه باید با فامیل وصلت کنه
دیشب باز دلم گرفت
کاشکی اون به جای فرار از پدرش میتونست با هاش صحبت کنه
خواهرش میگفت تو واسم مهمی گفتم چرا گفت خوب چون واقعا دوست دارم
بهم گفت هرشب داره خواب عروسی منو و برادرش رو میبینه
نمیدونم چکار کنم توکل کردم به خدا
چون غیر اون هیشکی نمیتونه به داد من برسه
تشکرشده 216 در 84 پست
سلام
فکر نمیکنی کسی که حاضر نیست به خاطر مهمترین موضوع زندگیش یه کاری انجام بده حتی با پدرش صحبت کنه (پدر و مادها هرچی باشن لولو خرخره که نیستند) با مشکلات روبرو بشه و برای خواستش تلاش کنه تو زندگی چه جوری میخواد از تو حمایت کنه و واست یه کاری انجام بده و مسئولیت قبول کنه ؟
همه چیز فقط دوست داشتن نیست
از درد سخـــن گفتــــن و از درد شنیــــدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردی ست!!!
تشکرشده 33 در 15 پست
نمیدونم
تشکرشده 33 در 15 پست
کاشکی از طریق خواهرش میتونستم یه کاری بکنم
اما فکر نکنم از من کاری بر بیاد
به خواهرش گفتم به کسی نگه که به من اس ام اس میده اونم قول داد
تشکرشده 33 در 15 پست
اقای مدیر خوشحال میشم کمکم کنید
تشکرشده 4,459 در 1,179 پست
سلام غربیه. مشکل منم مثل مشکل دوست پسر شماست. شما باید به اون حق بدید چون کنار امدن با خانواده و راضی ساختن انها خیلی سخته. بنظر من شما باید باهاش در تماس باشید وبه او نیرو بدهید تا با تلاش خانوادرو راضی بکنه نه این که کنار بکشید اونوقت اون فکر می کنه شما هم بی خیال شدید شما هم باید تلاش بکنید البته اگر ایشون شما رو دوست داشته باشن به هر طریقی که شده خانوادرو راضی می کنن ولی زمان میبره. تورو خدا تنهاش نذارید بهش امید بدید.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)