خب مگه نيومد پيشت؟
تا قبل از اون كه بياد مگه باهات سرد نبود؟
اون رفتارش نتيجه رفتارت بود ديگه.
اصلا عزيزم بعضي مردها خيلي بهشون توجه كني خودشون رو گم ميكنن.
به نظر من تو كه همه راه ها رو رفتي .اين راهم ادامه بده
تشکرشده 378 در 207 پست
خب مگه نيومد پيشت؟
تا قبل از اون كه بياد مگه باهات سرد نبود؟
اون رفتارش نتيجه رفتارت بود ديگه.
اصلا عزيزم بعضي مردها خيلي بهشون توجه كني خودشون رو گم ميكنن.
به نظر من تو كه همه راه ها رو رفتي .اين راهم ادامه بده
she (شنبه 29 تیر 92)
تشکرشده 1,605 در 532 پست
یه مشکل دیگه هم هست ...
نمی خواستم اینا رو بنویسم ولی ...
با این که اون مرد گرمی هست ... با این که رابطه مون دو سه بار در هفته است ... ولی من درد می کشم، اذیت میشم، لذت نمی برم و نهایتا با فانتزی های ذهنی خودم ارضا میشم. اون میگه که راضی هستش. من هم تظاهر میکنم که همه چی خوبه ولی من هیچ وقت پیشنهاد دهنده نیستم.
دیشب یه اتفاق وحشتناک توی ذهن من جریان داشت ... فکر میکردم دارم با چاقو میکشمش و خیلی برام لذت بخش بود! تصورش برام لذت بخش بود! نفرت از این بیشتر؟ گاهی اینطوری میشه و این برای آدمی مث من خیلی عجیبه.
- - - Updated - - -
شرایط مالی سخت تر شده. افزایش زیاد کرایه خونه، دوتا وام جدید، کمتر شدن حقوق همسرم، کم تحمل شدن من، ...
.
نزدیک سه میلیون حقوق دو ماه رو دادم کلن بابت قسط های عقب افتاده. نمی دونم چه تفریحی دلم میخاد، ولی می دونم بالاخره باید بشه یه کاری کرد، فکر می کنم اگر یه مدت دور از همسرم باشم خودش یه تفریح محسوب میشه و خرج هم نداره ... ولی عملی نیست.
- - - Updated - - -
دیگه کسی منو راهنمایی نمی کنه؟
من به هیچ کدوم حرفاتون درست و حسابی عمل نکردم.
.
1. بی توجهی و بی اعتنایی نکردم بهش.
2. به خودم نتونستم روحیه بدم.
3. ترس های خودم رو همچنان دارم و هیچ کاری واسش نکردم.
4. توی صحبت و رفتار با خانواده شوهرم نتونستم حرفم رو بزنم.
.
دیگه نمیام اصن اینجا بی فایده است ... من همینم تازه دارم بدتر میشم چون دیگه حال و حوصله ی تلاش رو ندارم ...
تشکرشده 378 در 207 پست
عزيزم
شايد يكي از ايرادات اينه كه براي شوهرت شيرين نميشي؟
چرا پيشنهاد نميدي ؟
وقتي پيشنهاد بدي اون از سكس لذت بيشتري ميبره. بيشتر و بيشتر .
به نظرم تو نتونستي جذبش كني با سياست هاي زنونه.
لازم نيست نازشو بكشي.
بزار نازتو بكشه
راجع به دردم چون تحريك نيستي فك كنم درد ميكشي .بهتره با يه دكتر صحبت كني يا از اين ژل هاي روان كننده بزني
همون طوري كه قبلا موفق بودي الانم ميتوني باشي.
تلاشتو بكن موفق ميشي
she (شنبه 29 تیر 92)
تشکرشده 114 در 51 پست
سلام خانمی
چه زود ناامید شدی ، میدونی اگه اینجا نیایی خیلیا دلشون برات تنگ میشه. من با اینکه اینجا زیاد نظر نمیدم ولی همیشه پستهایی که بچه ها میذارند رو دنبال میکنم. از بعضی از تاپیکهای شما این نتیجه رو گرفتم کمی بیش از حد به بعضی مسایل حسلس شدین. البته با همچین خانوادهی شوهری هم سر وکله زدن واقعا خیلی تحمل میخواد
یه تاپیکی زده بودی من دختر اول یه پدر مودب بودم ، میبینی خیلی عاقل بودن خیلی صبور بودن خیلی متواضع بودن همیشه جواب نمیده . باید بعضی وقتا یه سیاستهایی به کار بگیر. اینطور که میگی شوهرت خیلی سیاست داره یه خورده ازش یاد بگیر سعی کن خیلی فکرت رو رو خانواده ی شوهرت و خودش فوکوس نکن. بچه ها میگن کمی بی خیلا باش واقعا بی خیالی بعضی وقتا خیلی جواب میده. شاید دلیل اینکه تو رابطه ارضا نمیشی اینکه دلت با شوهرت یکی نیست. شاید اگه اینقدر به خانوادهی شوهرت گیر ندی و شوهرت ببینه که در برابر کارای اونا واکنش نشون نمیدی و جبهه نمیگیری باهات صمیمی تر بشه. وقتی مردا ببینند همسرشون به خوانوادش محبت داره بیشتر همسرشون رو دوست دارن و هواشو نگه میدارن. البته اینا نظر من بود نمیدونم تا چه حد درسته.
امیدوارم به آرامش درونی برسی و احساس خوشبختی بکنی
she (شنبه 29 تیر 92)
تشکرشده 911 در 430 پست
من تجربه ازدواجو ندارم.اما فكر ميكنم همسرتون به نقطه ضعفاي شما به خوبي آگاهي پيدا كرده.وفكر ميكنم داره تلافي يه چيزايي رو كه به مرور زمان توسط شما انجام شده و ازشون دلگير شده رو در مياره.
خواهر خودم چنان سياست داره كه وقتي شوهرش فوق العاده عصبانيه طوري با لطافت ومحكم باهاش برخورد ميكنه كه در عرض كمتر از چند دقيقه خودش خواهرمو ميخندونه.وخواهرم ضمن توضيح ناراحتيش دوباره بهش محبت ميكنه.تازه خانواده شوهر خواهرم خيلي دوست دارن زندگيشونو به هم بزنن.وخيلي بدتر از خانواده همسرتون رفتار ميكنن اما خودشونم بارها گفتن...خيلي سياستمداره.شوهر خواهرم بارها به خواهرم گفته مردا همشون مثل همن ميخوان همسرشون با محبت وبا اعتماد به نفس باشه.خواهر من خيلي زياد از مشاور براي زندگيش كمك ميگرفت. به نظر من براي شما هم خيلي اهميت داره كه در مورد زندگيتون با يك مشاور آگاه مشورت كنيد وراهكارهاي عمليشو انجام بديد.
به نظر من زندگي مشترك ورفتار باهمسر شوخي بردار نيست چون هر كلمه ميتونه نقش سازنده يا مخرب داشته باشه.
she (یکشنبه 30 تیر 92)
تشکرشده 1,605 در 532 پست
دوستای عزیزم سر فرصت یه پست میذارم و تشکر می کنم از راهنمایی های خوبتون.... ولی حالا حالم خوب نیست...
1. از خانواده شوهرم متنفرم و ازشون می ترسم.
2. شوهرم منو دوست نداره و همش تو فکر خانواده اشه. روزه و کار و این ها رو بیخیال شده میگه بریم دلم تنگ شده بریم شهرستان.
3. دیشب یه فیلم عاشقانه رومانتیک دیدیم . مرد داستان تصمیم گرفته بود توی جهنم بمونه و به بهشت برنگرده برای اینکه کنار زنش باشه و ... همون لحظه که فیلم تموم شد، شوهرم زد 90 نگاه کرد. بدون هیچ حسی.
گفت فیلمش مادی بود! عشق به خدا و به پدر و مادره که معنویه! این عشق مادی رو نشون داده بود!!!!!
بعدش هم کلن ناراحت شده بود! دیروقت همسایمون برامون قبض برق و گاز و این ها رو آورد یهو شوهرم گفت این چه وضعیه!!! چرا باید تهران زندگی کنم که بخوام اینهمه پول بدم دوباره فردا برم سر کار .... (این موضوع قدیمی تهران زندگی کردن مساله دو سال اول زندگی ما بود چون شوهرم چسبیده بود که ماددرش و اهل کار نبود. شهرستان هم که کار وجود نداشت!... و من به زحمت آوردمش و براش کار جور کردم . حالا فعلن خدا ر وشکر داره زندگیمون میگذره گرچه سخت قسط هامون رو میدیم و ...)
ولی هنوز برای اذیت کردن من میگه میخوام برم شهرستان...
.
.
چرا چرا چرا چرا ........ چرا عشق و محبت بی نتیجه است؟ چرا با این همه ادعای دوست داشتن ذره ای محبت به من نداره؟؟؟
..
..
..
صبحا که زودتر از من میره سر کار امکان نداره بی دلیل منو بیدار نکنه. (من دیرتر میرم سر کار) براش مهم نیست... هر چی میگم می تونم بیشتر بخوابم بیدارم نکن ... بدتر میکنه.
چرا چرا چرااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اا
تشکرشده 31 در 10 پست
she عزیز سلام
در ارتباط با خانواده همسر مشکلات شما شبیه مشکلات من در گذشته هست. بعضی از جنبه های شخصیت شما هم خیلی شبیه منه.
ببین کاری که به من تا حد زیادی کمک کرد تمرکز زدایی از رابطه ی (گاهی تحقیرآمیز ) همسرم و خانوادش بود.
تأثیر انها روی همسرم زیاد بود (هنوز هم هست ولی کمتر شده) و من هر چقدر که تلاش میکردم متوجه بشه کمتر نتیجه میگرفتم.
بارها اعمال نفوذ انها روی همسرم ما رو مدتهای طولانی دچار مشکل کرد (بیشتر مالی).
من متوجه شدم که گرچه همسرم را خیلی دوست دارم و ما زندگی مشترک یعنی منافع مشترک داریم ولی اون تنها منبع شادی من نیست. درسم را ادامه دادم و الان موفقم
رابطه او با خانوادش به رابطه من با خانواده او مربوط نیست. از حساسیت روی توجه افراطی و غیر معمولش با خانوادش دست کشیدم.
همیشه به انها احترام میذاشتم الان هم میذارم ولی وقتی به من بی احترامی میکنن با احترام صمیمیت و البته قاطعانه باشون درموردش حرف میزنم. قبلا مثه شما میترسدم.
گلم، به مادر و خواهر همسرت محبت کن (کاری به رفتار انها نداشته باش) براشون کادو بگیر تو جمعشون خیلی گرم سرزنده وشاد باش تا شما را از خودشون حس کنند.
و به خاطر داشته باش که این رفتار به خاطر شایستگی توانایی و شخصیت متین و دوست داشتنی شماست نه انها.
راستی یه کار خوب دیگه که من انجام دادم افزایش رابطه با خانواده درجه دو همسرم (عمو عمه خاله همسرم) بود.
ببخشید طولانی شد. من خیلی وقته به سایت سر میزنم ولی فکر کردم شاید راه گشا باشه و عضو شدم که براتون تجربه خودم را بنویسم.
she (سه شنبه 15 مرداد 92)
تشکرشده 20 در 14 پست
آخه عزيزم تو خودتو كامل نشون دادي. كامل و بي نياز و كاملاً هم اونو ساپورت ميكني!!! خوب معلومه خانوادش سوئ استفاده ميكنن و انرژيش رو واسه خودشون ميگيرن. تو هم ضعيف باش، لوس باش، نيازمند باش،آخه اون بايد لقمه بزاره دهنت. كلاً مادرشوهرها همينجورين، همش ميخوان خودشون رو زحمتكش و رنجكشيده نشون بدن، انگار ديگه مادرهاي ما يا خودمون زحمت نميكشيم، ميترسن يه وقت پسرشون رو از دست بدن، آخه چرا پس زن ميگيريد براشون؟ شوهر منم همين جوره، فكر ميكنه بايد همه رو درپناه خودش داشته باشه، تازه فقط خانوادش كه نيست، هر كسي كه واسه مادرش عزيزه هم هست!!!!! يعني رسماً ميكن تو كلي مادرشوهر و خواهرشوهر داري! خالش كه ديگه هووي منه، تازه "عشقم" هم صداش ميزنه. من نميدونم هدف اينجور مردا از ازدواج چيه؟!
she (سه شنبه 15 مرداد 92)
تشکرشده 1,605 در 532 پست
پریا جان، آیسوی عزیز، یوسف گمگشته، سمان جان ممنونم از اینکه اومدید و نظر دادین.
هوای صبح عزیز چه اسم خوبی داری.
چیزهایی هست که باید بپزیرم. همسر من شخصیته بسیار شبیه به مادرش داره. شباهت های ذاتی و شباهت هایی اکتسابی به پدرش.
1. کینه ای
2. وسواس نجسی و پاکی
3. حسود
4. سیاست مدار
5. حساس در روابط با دیگران(نسبت به هر حرف و رفتاری)
6. تنبل
7. خودخواه (خودش همیشه در اولویته اول و دوم و سوم و چهارم خودشه)
8. متعصب نسبت به خانواده اش
9. ولخرجی و بی حساب و کتابی
10. دروغگو
11. از همه بدتر اینکه توانایی دوست داشتن نداره. توانایی دلسوزی کردن برای دیگران رو نداره. چیزی به نام دوست داشتن، محبت، عشق، فداکاری، به یاد کسی بودن،... اینا اصن تو ذاتش به کل معنی نداره و اگر جیزی هم هست ظاهر سازی و بر اساس شرایط و منافع و ... است.
همه ی ما می دونیم و در دین ما هم بهش اشاره شده : اصالت. اصالت یک مرد و یا یک زن گوهر باارزشیه که یا هست و یا نیست!
نمی شه توقع بیشتری از شوهر من داشت. با وجود خانواده و عقبه ای که داره.
.
.
می خوام به حال و هوایی که خانم هوای صبح داره برسم... همسرم تنها منبع شادی من نباشه. به درس و کتاب و ورزش و هنر و تفریح و ... برسم. برای خودم کاری کنم.
تمرکز زدایی کنم از اون. همون بی اعتنایی که همه منو توصیه کردن به اون. ولی تا حالا نتونستم پیشرفتی کنم.
.
.
ممنونم که برام نوشتی عزیزم.
این ها هم خوبه. من تقریبا دارم این کارها رو انجام میدم. من فقط یه چیزی کم دارم :
""وقتی به من بی احترامی میکنن با احترام صمیمیت و البته قاطعانه باشون درموردش حرف میزنم.""
این کار رو نمی تونم انجام بدم. شما چطور تونستی از پس ترس هات بربیای؟
بازم منتظر راهنمایی هاتون هستم دوستان.
- - - Updated - - -
1. شوهر من دروغ گو و چاخانه.(در حد مسایل روزمره) می خواد خودش رو مرموز نشون بده و هیچ وقت کاراش رو برای من توضیح نمی ده. چون مرده و من زنم!
2. عقده ی احترام گذاشتن و تعریف و تمجید شدید داره.
3. شوهر من با سیاست با همه رفتار می کنه. حتی تو صمیمی ترین لحظات زندگیمون، حساب شده حرف می زنه و از هر حرکتی منظور داره.
4.شوهر من می خواد به من ثابت کنه خیلی مرده با قلدری و دستور دادن و امر کردن.
5.عصبی و فوق العاده حساسه. به هر حرفی و هر حرکتی عکس العمل نشون می ده.
6. به شدت کینه ایه.
7. به شدت لجبازه و یه دنده ست. بعد از قهرهامون همیشه من منت کشی می کنم.
8.شوهرم می ترسه به من محبت کنه. می ترسه پر رو بشم. همیشه مواظبه، احتیاط می کنه. اگر یه کاری تو خونه انجام می ده روزی هزاربار منت میذاره که مبادا برای من عادی بشه.
9.سعی می کنه با تحقیر من، من رو کوچیک کنه و بزرگی خودش رو نشون بده.
10. در روابط زناشویی مون گرمه ولی من باید 100 برابر بیشتر به اون رسیدگی کنم و اون حتی نوازشم هم نمی کنه.
11. با من برای خرید و گردش بیرون نمیاد و اگر هم بیاد کلی منت میذاره که لطف کردم اومدم.
12. هر دومون تا هفت و هشت غروب سر کار هستیم. حقوق من خرج خونه میشه.بعدش هم کارای خونه با منه. (گاهی با منت زیاد کمک محدود می ده)
13. همیشه می گی تو هیچ کاری نمی کنی ولی من همش سگ دو می زنم برای زندگیمون!!
14. تنبله. اهل کار نیست ولی با این حال سر کار می ره.
این چیزی بوده که پارسال توی همین سایت نوشتم. مواردی رو که بولد کردم تقریبن حل شدن. من زنونه تر رفتار کردم و به خاطر کارهاش ازش تشکر کردم و ازش تعریف کردم و سعی کردم کمتر باهم بحث کنیم. برای همین این موارد بهتر شدند.
.
عصبی بودنش هم بهتر شده. یعنی ذاتا خونسرده. ولی وقتی عصبانی میشد خیلی بد عصبانی میشد!
.
خب حالا نوبت منه. باید یه فکری به حال افسردگی و سلامتم بکنم. میخوام بزرگوارانه و بی خیال و قاطع با خانواده اش رفتار کنم. محبت اضافه که خودم رو کوچیک کنه نکنم. سرد هم نباشم. باز هم تعطیلات رو میریم شهرستان...خدایا کمکم کن
- - - Updated - - -
یه راه حل مهم هم به دستم رسیده ولی تا حالا زیاد اجراش نکردم :
صحبت های غیرمستقیم.
خیلی وقت ها مستقیم صحبت کردن با شوهرم بی فایده است. باعث بحث و جدل میشه و حرفم رو نمی پذیره. ولی اگر جلوی شوهرم حرف بندازم با یکی دیگه و یا از زبون یه آدم غریبه و غیرمستقیم بهش چیزی رو بگم تاثیر خیلی بهتری داره.
.
باید کمی صبورتر باشم و بعضی حرف ها رو بذارم سر موقعش و به طور غیرمستقیم بهش بگم.
ویرایش توسط she : سه شنبه 15 مرداد 92 در ساعت 10:37
تشکرشده 1,605 در 532 پست
اضافه می کنم : اون سوء استفاده گر، زرنگ و پررو هست و درست مثل مادرش خیرش به کسی نمی رسه.
.
مثلا مادرش ده دفعه خونه مامانم اینا و فامیلای ما اومده و یکبار هم دعوت نکرده اون ها رو. شوهرم منم همینطوره. به خودش زحمتی نمیده. از دیگران نهایت استفاده رو میخواد ببره. همینطور از من.
.
تا جایی که امکان داشته باشه دستور میده و خدمات دریافت میکنه.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)