به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 47
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    یعنی چی که هرجا مرد بگه باید زندگی کنی؟این خانم از اول شرطش این بوده و مردتر از همه با صداقت شرطشو مطرح کرده و بقیه بهش قول صد درصد دادن و خیلی بی انصاف زدن زیرش الان این خانمم راحت میتونه جدا شه بهتره از جنبه انسانیت به همه چیز نگاه کنین نه مرد سالاری و قدرت.بحث اینجاست که نمیشه رو حرفشون حساب باز کرد.خب اگر همسرشون میخواستن تو شهر خودشون زندگی کنن از اول میگفتن نه اینکه به دختر مردم اعتماد بدی و بزنی زیرش.ما ادما مثل هم فکر نمیکنیم پس توقع نداشته باشین این خانم هم مثل شما بگه مگه چیه برو تو شهر پدر شوهرت زندگی کن.خب دوست نداررره نمیتونه
    بعدم اینکه هرچیزی حدی داره علاقه زیادم دردسر ساز میشه نتیجه ش میشه دخالت تو همه چیز و اختلاف و ناراحتی و سو تفاهم
    مادر همسرشون یه عمری زن اول زندگی بودن که بودن الان باید متوجه باشن که زن اول زندگی ایشون همسرشون هستن پس باید خودشون با درایت به رفتارشون کنترل داشته باشن.
    اصلا خوب نیست که بخاطر علاقه زیاد از الان برای بچه دار شدنشون تصمیم بگیرن اگر ایشون نخوان و قبول نکنن چی؟خانواده همسرشون ناراحت میشن.این زندگی ایشونه نه زندگی خانواده همسرشون
    عزیزم بشینید باهم صحبت کنید بالاخره یکی باید کوتاه بیاد اما بهشون بگین که از اینکه اعتمادتونو جلب کردن و حالا زدن زیرش ناراحتین این رفتار اصلا شایسته یه انسان درست نیست.

  2. 2 کاربر از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده اند .

    Hadi99g (سه شنبه 27 بهمن 94), بارن (دوشنبه 28 دی 94)

  3. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 آذر 95 [ 22:28]
    تاریخ عضویت
    1394-10-22
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    367
    سطح
    7
    Points: 367, Level: 7
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون دوستای عزیز که به فکرم هستین
    من سخنرانی دکتر حبشی رو گوش دادم و قبول دارم تو خیلی از موارد ناپخته عمل کردم و خیلی رو بازی کردم چون من اصلا اهل سیاست نیستم برعکس شوهرم
    من اینطوری که شما فک میکنین نیستم که اصلا انعطاف نداشته باشم
    باور کنید من به هییییییییییبچ عنوان از خانواده همسرم و خودش توقعی نداشتم
    شوهرم اوایل خیلی گیر میداد که بیا فلان چیزو بخر یا فلان جا بریم منم چون توقعی ازش نداشتم و میگفتم اول زندگیه میگفتم نه و نمیخوام، اگه چیزی میخرید یا پولی بهم میداد خودش میکرد و من نمیخواستم ازش حالا فقط میگه فلان چیزو میخوای یا پول لازم داری منم روم نمیشه میگم نه دستت درد نکنه لازم ندارم
    البته بابام همیشه از لحاظ مالی ساپورتم میکنه ولی میبینم با بی سیاستی خودم شوهرم اینجوری عادت کرده و فقط به سوال کردن بسنده میکنه
    حتی میخواست ماشین بخره من تو دلم دوس داشتم بخره چون کیه که از ماشین دار شدن بدش بیاد ولی بهش میگفتم حالا اول زندگی لازم نیست ماشین بخری مگه همه از اول همه چی داشتن که ما داشته باشیم ولی اون خودش دوس داشت و خرید
    اینا رو گفتم که بگم من اصلا توقع چییزی نداشتم که با گوش دادن سخنرانی دکتر حبشی فهمیدم اشتباه کردم
    دوس عزیزم گل گندم درباره بچه گف ولی مشکل من به اینجا ختم نمیشه خانوادش میگن باید سه تا بچه بیارین یه بار ما گفتیم دوتاش زیاده چه برسه به سه تا
    گفتن نخیر شما بچه بیار ما بزرگ میکنیم ی بار گفتم چرا شما دوتا دارین گفتن آخه خدا نخواست آخه دوتا از بچه هاشون فوت شدن
    اینها تو خانوادشون ی مشکل ارثی دارن که بچه که به دنیا میاد ممکنه به بیماری کبدی دچار بشه که درنهایت منجر به فوت بچه تو سن یکی دوسالگی میشه
    تو ارثشون هست خدای نکرده ممکنه واسه ماهم اتفاق بیفته
    اما شوهرم اینو به من نگفته بود فقط گفته بود یه بچه داشتن که به دلیل بیماری فوت کرد
    ولی نگفته بود دوتا هستن و ی بیماری ارثی هست
    حالا من ی لک خیییبیلی کوچیک ماه گرفتگی به اندازه ی ناخن رو شکمم هست که قبل عقد به ایشون گفته بودم ولی ایشون این مساله رو از من مخفی کرد
    بعدا که بهم گفت گفتم چرا نگفتی گفت ترسیدم از دستت بدم منم گفتم اشکال نداره میریم زیر نظر دکتر
    منم خییییلی جاها کوتاه اومدم ولی اینو دیگه اگه کوتاه بیام....

  4. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 بهمن 94 [ 01:16]
    تاریخ عضویت
    1392-7-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    2,623
    سطح
    31
    Points: 2,623, Level: 31
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 271 در 111 پست

    Rep Power
    29
    Array
    بنظر میاد شوهرتون برای بدست آوردن شما هرکاری کرده (هر قولی داده و هر مخفی کاری که صلاح میدونسته کرده!). به نظر من این مساله مهمیه که اگه این خصوصیت اخلاقیش باشه (که ظاهرا است) در آینده به مشکل جدی میخورید!
    ویرایش توسط Aminn : دوشنبه 28 دی 94 در ساعت 15:54

  5. کاربر روبرو از پست مفید Aminn تشکرکرده است .

    Hadi99g (سه شنبه 27 بهمن 94)

  6. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 آذر 95 [ 22:28]
    تاریخ عضویت
    1394-10-22
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    367
    سطح
    7
    Points: 367, Level: 7
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه دوستان
    ما الان یه هفتس که قهریم
    دارم دیوونه میشم ما همیشه قهرامون بیشتر از چند ساعت طول نمیکشید الان دیگه دارم دیوونه میشم
    پدرومادرم دوس ندارن من زنگ بزنم بهش البته حق هم دارن خیلی از دستش ناراحتن
    میگن هرچی ما کوتاه اومدیم اینجوری شد و الان خودشو طلبکار گرفته
    واقعا خندم میگیره که خودش زده زیر حرفاش و الان اونه که ناراحته
    نمیدونم چیکار کنم

  7. #25
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    بالاخره یا شما تماس می گیرید یا اونا ...
    الان به این فکر نکن

    بشین خوب فکر کن ببین چطوری باید این موضوع را حلش کنی.
    به هر حال همسرت به خاطر وابستگی مالی، کاری یا .... مجبوره شهر دیگه ای زندگی کنه
    و نمی تونه به قولش عمل کنه

    دقت کن که بخاطر لجبازی یا دروغگویی یا ... نیست
    مجبوره

    شاید از روی سادگی یا علاقه یه قولی داده
    شاید فکر می کرده می تونه و الان می بینه نمی تونه


    می تونی همراهش باشی؟
    چقدر برات مهمه تو شهر خودت بمونی؟ اگر کار پیدا نکرد چی؟ اگر درآمد خوبی نداشت چی و ....

    به شما می گه من هر شهری کار پیدا کنم می رم ... این جمله معنی بدی نداره ... نمی دونم چرا فکر می کنی داره لجبازی می کنه
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Hadi99g (سه شنبه 27 بهمن 94), khaleghezey (شنبه 10 بهمن 94), کمال (شنبه 03 بهمن 94), ستاره زیبا (پنجشنبه 01 بهمن 94)

  9. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 آذر 95 [ 22:28]
    تاریخ عضویت
    1394-10-22
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    367
    سطح
    7
    Points: 367, Level: 7
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه دوستان ممنون که وقت گذاشتین
    شیدا عزیز اون جمله هیچ معنای بدی نداره ولی در عمل ی چیز دیگه میشه
    مث قضیه سربازیش میشه
    ما باهم تصمیم داشتیم که ایشون از شهر من درخواست سربازی بده و چون متاهله درنتیجه همینجا میموند و میتونست راحت ی کار هم دست و پا کنه و هیچ مشکلی نداشته باشیم ولی پدرشوهرم با چند خط حرف و با دوروز سرسنگینی با شوهرم گف باید بیای ازین جا درخواست بدی حالا فکراتو بکن
    این حرفا جلو خودم مطرح شد و من اونجا بودم شوهرم هم بعدا بهم گفت نمیتونم اخم بابامو ببینم و خیلی راحت قبول کرد ازونجا درخواست بده
    ولی همیشه تا حرفی میشه پدرش میگه من پیشنهاد دادم میخواستین قبول نکنین ما تو تصمیمات شما دخالتی نداریم
    ولی اینقدر قشنگ رگ خواب شوهرمو بلده
    قضیه کارش هم همین میشه با دوتا اخم ما باید بریم اونجا
    ولی مگه من خانواده ندارم؟
    مگه من دل ندارم؟
    مگه من همه حرفا رو بهشون نزده بودم؟
    چرا هیچکش روراست نیست
    چرا میخوان منو با سیاست ببرن
    اون اگه میگه هرجا ینی شهر خودش
    چون نمیتونه از خانوادش جدا بشه
    ولی گناه من چیه من روراست بهش کفته بودم نمیتونم از خانوادم جدابشم چرا اون نگفت بهم
    من که مجبورش نکرده بودم
    من حتی دانشگاه تو شهر خودم بودم دوس ندارم جای دیگه برم
    دوس دارم تو زمانی که پدر مادرم بهم احتیاج دارن پیششون باشم
    من به همه اینا فک کرده بودم و این شرطو گذاشتم ولی اون چی
    چرا داره این کارو میکنه

  10. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 آذر 95 [ 22:28]
    تاریخ عضویت
    1394-10-22
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    367
    سطح
    7
    Points: 367, Level: 7
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ده شبه با شوهرم قهرم
    خسته شدم دارم دیوونه میشم
    کاش میمردم همه راحت میشدن
    خسته ام از زندگی
    مگه من چی خواستم که داره اینجوری مجازاتم میکنه

  11. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 آذر 95 [ 22:28]
    تاریخ عضویت
    1394-10-22
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    367
    سطح
    7
    Points: 367, Level: 7
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه عزیزان
    شاید هیچکس به تاپیک من سر نمیزنه ولی باز مینویسم چون هیچکسو ندارم
    امشب دومین سالگرد ازدواجمونه اما شوهرم و خانواده شوهرم به من تبریک نگفتن خیلی داغونم دوس دارم بمیرم
    الان پونزده روزه قهریم
    امشب مادر شوهرم زنگ زد اصلا تبریک نگفت فقط میخواست منو بسوزونه هی میگفت فلانجا رفتیم فلان کارو کردیم
    اینقد میخندید که داشت میرفت رو اعصابم
    واسه اینکه قشنگ بهم بفهمونه بود و نبود من واسشون فرقی نداره گفت فردا دوست شوهرم و خانومش که ی شهر دیگه هستن میرن اونجا
    دارم داغون میشم
    خییییییلی اعصابم خورده همش مردم میگن چرا شوهرت نمیاد
    منم همش آبروداری میکنم
    وافعا منو این همه خوشبختی محاله....

  12. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 29 تیر 97 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1394-4-09
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    4,330
    سطح
    41
    Points: 4,330, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    77

    تشکرشده 116 در 61 پست

    Rep Power
    27
    Array
    سلام دوست عزیز همین الان ک داری پیام من رو میخونی تلفن رو بردار و به شوهرت تلفن کن ازت خواهش میکنم ک این کار رو بکن و به این جهنم ی ک بر ای خودت ساختی خاتمه بده آره بدون هیچ ترس و واهمه ای شمارش رو بگیر و هر چی توی دلت هست رو خالی کن بگو ک دلت براش تنگ شده بگو ک یه دنیا دوسش داری و از دوریش داری ذوب میشی اما نگو من اشتباه کردم و یا معذرت خواهی نکن ببین تماس تو به معنی آره من کم اوردم هر چی تو بگی نیست تماس تو به این معنیه که من تو و زندگیم رو دوست دارم و میخام عاقلانه با هم این مشکل رو حل کنیم بگو من و تحصیل کرده و عاقل هستیم پس میتونیم با صحبت و مذاکره مشکلمون رو حل کنیم و برای آینده مون تصمیم بگیریم
    ببین گلم حتی المکان از دعوا کردن جر و بحث بیخودی بپرهیز و از ظرافت های زنانه ات استفاده کن توهین و گلگلی از پدر و مادر هم ممنوع فقط زبان محبت همین منطقی بحث نکن با محبت خلع صلاح کن طرفتو خودت دیگ بلدی چکارکنی
    فقط ببین اگه حتی قراره ازش جدا شی ولی با خوبی و خوشی و در کمال آرامش بدون هیچ قهر و دعوایی بدون هیچ کینه ای پس حتما حتما تماس بگیر و خودت رو ازین بلاتکلیفی نجات بده و قول بده ک دیگ هیچ وقت با همسرت قهر نکنی
    منتظر جوابت هستم

  13. کاربر روبرو از پست مفید masamasa تشکرکرده است .

    Hadi99g (سه شنبه 27 بهمن 94)

  14. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    عزیزم من تاپیکتو خوندم منم 12روز دیگه دومین سالگرد عقدمه ولی خدارو شکر مشکلی ندارم.عزیزم خانواده همسر منم تو این مدت تو عذاب دادن و بی احترامی و تحقیر به منو همسرم که پسرشونه ذره ای کم نذاشتن اینقدر که حتی دلم نمیخواد ببینمشون.ما فروردین خونه میگیریم و از دستشون راحت میشیم واقعا و کوچکترین کمک مالی و حتی عاطفی به ما نداشتن تو این مدت شاید باورش سخت باشه ولی خدا شاهده یه هزار تومنی به ما کمک نکردن تو این دوسال و هیچ مناسبتی هیچ احترامی به ما نذاشتن.خدارو شکر من و همسرم مثل کوه پشت همیم و هردو شاغلیم و بهترین خونه و وسایلو برا خودمون تهیه دیدیم.عزیزم اینارو گفتم که بدونی منم کلی مشکل داشتم و منم مثل خودت تو دوران عقدم و خوب درکت میکنم.تنها چیزیکه منو پایبند این زندگی کرده همسرمه که همیشه پشتمه اگر میخواین زندگیتون رو روال باشه باید هردوتون پشت هم باشین تو هر شرایطی و شما دونفر اولویت اول هم باشین.همسرت باید این موضوع رو درک کنه باید بشینید اهم صحبت کنید.نمیگم هرچی میگه قبول کن چون این اصلا عادلانه نیست این زندگی مشترکه و کسی حق نداره نظرشو تحمیل کنه به دیگری.شاید تو تحمیل کردن نظر موفق باشه ولی طرف مقابل درسرد میشه و لذتی از زندگیش نمیبره همسر شماهم باید درک کنه نمیشه که با قهرو بی محلی به شما شمارو مجبور کنه به قبول کردن حرفشون اونم حرفی که شما مخالفشو از قبل شرط کرده بودین من کاملا حقو میدم به شما.عزیزم بینید از الان باهم صحبت کنید زندگی که خاله بازی نیست که مردش قهر کنه این لوس بازیا برا مرد خونه خیلی زشته.باهاش تماس بگیر و بگو بیا مشکلامونو منطقی باهم حل کنیم نه منت کشیه و نه تسلیم شدن شما در برابر خواسته های خودخواهانه ایشون فقط یه صحبت مسالمت امیز بخاطر زندگیتونه.اینو خواهرانه میگم اگر به نتیجه نرسیدین و همسرتون به رفتارای بچه گانه و زورگویی و تحمیل نظرشون ادامه داد با خانواده تون مشورت کنین و اگر نمیتونی با اینجور رفتارش و این مدل حرف زور زدنش زندگی کنی بهتره جدا شی چون این تازه اولشه.نمیخوام تو دلتو خالی کنم ولی یه مثلی هست میگه خرش از پل گذشت.بعدا اینطوری نباشه که برین شهر اونا و نزدیک خانواده شون زندگی کنین و خانواده شون از دور و با سیاست برا شما تصمیم بگیرن و همسرتونم عملیش کنن.فردا نگن باید بچه بدنیا بیارین و فلان کنین بهمان نکنین.این یه زندگیه واقعیه و قصد هرکس از تشکیل زندگی تکامل و رشد و رسیدن به ارامشه.احساسی برخورد نکن ما جای شما نیستیم که بگیم حرف شوهرتو قبول کن مگه چی میشه؟این شمایی که میخوای زندگی کنی ببین با این وضعیت میتونی یا نه؟ببین دلت راضیه یا نه؟مارو بیخبر نذار

  15. 2 کاربر از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده اند .

    Hadi99g (سه شنبه 27 بهمن 94), sara 65 (یکشنبه 25 بهمن 94)


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تعلل در ازدواج به خاطر اتکای خانواده به من
    توسط mohamad.reza164 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 25 فروردین 94, 19:28
  2. احساس تعلق نداشتن به شهر محل زندگی
    توسط zolal در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 مهر 93, 21:15
  3. خیانت قبل از خاستگاری در زمان دوستی متعهدانه
    توسط افسرده و تنها در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 27
    آخرين نوشته: پنجشنبه 17 مرداد 92, 14:14
  4. تعهد دادم ولی از عهدش برنمیام
    توسط چرخ و فلک در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 02 اسفند 90, 20:22
  5. جذب به جای تعقیب
    توسط بالهای صداقت در انجمن خلاقیت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 89, 11:52

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.