وهم عزیز چه خبر ؟ چه کار میکنی؟
تشکرشده 30 در 20 پست
وهم عزیز چه خبر ؟ چه کار میکنی؟
تشکرشده 77 در 52 پست
سلام دوستان
روز یکشنبه مادربزرگم سکته کرد و رفت تو کما و سه شنبه هم فوت کرد
روز یکشنبه تازه رسیده بودم خونه عموی نامزدم که مادرم زنگ زد بهم گفت مادربزرگم(مادر پدرم) حالش بد شده بردنش بیمارستان من خیلی مادربزرگم رو دوست داشتم خیلی حالم بد شد نامزدم من رو رسوند بیمارستان خانواده هم چه پدرم چه برادرام باهاش خیلی خوب برخورد کردن انگار نه انگار که قبلا حرف طلاق بینشون رد و بدل شده بوده تا روز تشیع جنازه هم خونه ما بود و بعد از تشیع جنازه ساعت 2 شب بود که اومدیم خونه خودمون نیم ساعت بعد نامزدم گفت برای دوستش مشکلی پیش اومده و یه آژانس گرفت و رفت پیش دوستش و دیگه نه زنگی زد و نه دیدمش تا امروز که مادر و پدرش برای مراسم سوم مادربزگم اومده بودم وسط مجلس مادرش احظاریه دادگاه رو داد دست مادرم البته مادرم هیچی بهشون نگفت جز اینکه اگه می دونست اونا چنین آدمهایی هستن هیچ وقت با این ازدواج موافقت نمی کرد نفهمیدم بقیه مراسم چه جوری گذشت برای 20 اسفند وقت دادگاه تعیین شده
به من بگید چیکار کنم؟
خودش دید من توی این چند روز توی چه حالی بودم چند بار دکتر رفتم چند بار از هوش رفتم حتی امروز هم جلوی در مسجد از هوش رفتم مادر و پدرش دیدن نمی دونم اون دنیا چه جوری می خوان جواب این کاراشون رو بدن ازشون نمی گذرم با این دست دادن از اون دست پس بگیرن خدا ازشون نگذره دارم دیوانه میشم
پدرم یه ساعت پیش احظاریه رو دید قسم خورده تا روز دادگاه اومدن برای عذرخواهی (غلط کردن گفتن) که هیچ فقط یه تجدید نظر در مورد برخورد با خودش و خانواده اش میکنه در غیر این صورت کاری میکنه که روزی هزار مرتبه آرزوی مرگ کنن
هنوز باورم نمیشه به همین راحتی من که کوتاه اومده بودم اگه می خواست من رو طلاق بده پس ملاقات خونه عموش برای چی بود هان برای چی بود بگید چیکار کنم خیلی داغونم دلم می خواد بمیرم از خدا مرگ می خوام مرگ
تشکرشده 12 در 9 پست
وهم عزیز قوی باش، و به خودت مسلط!
شرایط سختی رو داری و سعی کن با منطق تصمیم بگیری!
شاید این بهترین حالت برات باشه، فرض کن که اگه با وساطت دیگران برین سر زندگی تون، آیا همه چی تموم می شد؟ اگه یه عمر مجبور بشی این دعواها رو تحمل کنی داغون می شی! البته بعد از طلاق هم سختیهای زیادی هست و باید پر تحمل باشی! ببین تحمل کدوم برات راحتتره...
وهم جان سعی کن با احساس تصمیم نگیری.
یادته یه بار گفتم من و شوهرم هم تو دوران عقد مشکل داشتیم، اون زمان اینها رو من به خودم گفتم و بعد دیدم برای من و با شرایط روحی ام اگه برم سر خونه خودم و بعد اگه احیانا طلاق بگیرم برام بهتره!
برات خیلی دعا می کنم!
اما یه چیز برام سواله، احضاریه رو مگه شاکی می ده دست طرفش؟ مگه از دادگاه نمی یارن دم خونه طرف؟
راستی یادم رفت، درگذشت مادربزرگت رو از صمیم قلب تسلیت می گم، انشاا.. خدا قرین رحمتش کند!
تشکرشده 12 در 9 پست
وهم عزیز امروز مجدد از ابتدا تا آخر تاپیکت را خواندم، یک موضوع ذهنم را درگیر کرده که خوبست با همفکری دوستان جوابی برایش داشته باشیم:
نامزد وهم تا قبل از اینکه پیش مشاور او برود، حتی راضی شد که بگوید؛ "غلط کرده"، اما بعد از صحبت با مشاور گفته به طلاق فکر می کنه و علتش موضوع قبلی است که اتفاق افتاده! آخه بعده موضوع محرم نامزدش از کارش پشیمون شده به حدی که خودش رو کوچیک کرده و گفته غلط کردم!!!
دو موضوع به ذهنم می رسه، خوبه دوستان هم کمک کنند؛
1- همه اینها ترفنده مشاوره وهمه!
2- نامزد وهم واقعا از نزد مشاور رفتن بیزار بوده و حالا مثلا خواسته نتیجه پیش مشاور رفتن رو نشون بده!
نمی دونم، فقط اینکه زندگی خیلی سخته! کاش می تونستیم راحت و با صداقت خواستمون رو به طرف مقابل بگیم و اگه دیدیم می تونیم خواسته های همو برآورده کنیم، با هم همسفر زندگی بشیم. هر چی در می یاد از این سیاسته که به جای صداقت برای رسیدن آنی به خواسته خودمون و نه طرف مقابل، جایگزین می کنیم!
تشکرشده 77 در 52 پست
موهات جان ممنون از اینکه باهام همدردی می کنی
جواب سئوالهایی که کردی رو نمی دونم و برای احظاریه هم کار جاریم بوده ایشون توی دادگستری کار می کنه و بواسطه دوستانش تونسته احظاریه رو بگیره من اینجوری فکر می کنم چون تا جاییکه یادم میاد توی دستگاه قضایی فقط جاریم مشغوله بکاره و هیچ دوست و آشنای دیگه ای هم ندارن
تشکرشده 30 در 20 پست
عزیزم اول اینکه در گذشت مادر بزرگت رو تسلیت میگم خدا صبرتون بده ، فکر میکنم بد نباشه اگر تنها با مشاورت یک صحبتی داشته باشی شاید متوجه شی بینشون چی گذشته ضمن اینکه فکر میکنم باهاش تماس بگیری ولی خیلی جدی ازش بخوای حضوری وبدون دخالت یک شخص سوم با هم صحبت کنید بهش بفهمون اگر موضوع به دادگاه برسه ادامه جریان رو قانون تعییین میکنه و عواقبش رو باید جوابگو باشه اگر هم باهاش روبرو شدی خیلی منطقی و جدی صحبت کن نه عصبانی بشی نه بی احترامی کن فقط باید بفهمی چرا یکباره چنین تصمیمی گرفته ضمن اینکه اون تنها نیست که برای خودش تصمیم بگیره و اجراکند
تشکرشده 657 در 204 پست
وهم عزیزم تسلیت می گم
نمی دونم فقط می تونم بگم اگه امکانش هست تا قبل از جلسه دادگاه با همسرت صحبت کن
تشکرشده 498 در 242 پست
تسلیت میگم وهم عزیز
فقط باید منتظر گذران زمان باشی چون تنها گذر زمان هست که هم مرهم دردمونه و هم میگذره تا به خوشی برسیم
نگران هیچ چیزی هم نباش . هر چی به صلاحته پیش میاد
تشکرشده 77 در 52 پست
گوشی نامزدم خاموشه براش اس ام اس بفرستم یا نه؟
دوشنبه هفت مادربزرگمه اگر خانواده اش اومدن چیکار کنم؟مثل یه غریبه باهاشون رفتار کنم؟
اگه با نامزدم حرف بزنم به حساب التماس کردن و منت کشیدن من نمیذاره؟
تشکرشده 37,119 در 7,019 پست
با سلام وهم
به علت طولانی شدن تاپیك و اینكه دارای بیش از 280 پست بوده و در حوصله اعضاء مخصوصا تازه واردین نیست كه با دقت همه آن را بخوانند، بنده این موضوع را می بندم.
پیشنهاد می دهم اگر مشكل یا مسئله جدیدی دارید به طور جداگانه در تاپیك جدیدی ایجاد كنید. اگر هم در همین رابطه هنوز مشكل دارید.
یك تاپیك جدید ایجاد كنید و سعی كنید با توجه به 280 پستی كه ارسال شده است به طور خلاصه در چند خط مشكلتون را بنویسید و در چند خط نتیجه ای را كه گرفتید بنویسید و بعد منتظر بمانید بنده و سایر اعضاء پاسخ بدهیم. اینطوری فكر كنم همه افراد با توجه به خلاصه شما بیشتر بتوانند كمك كنند.
یك توصیه عمومی به همه دوستان:
سعی كنید وقتی مشكلی طرح می كنید به راهكارها و روشهای حل مشكل توجه كنید. اینطوری با یاد گرفتن روش می توانید مشكلات و مسائل مختلف را حل كنید.
اما اگر بخواهید برای هر مشكلی جداگانه منتظر پاسخ و راه حل بگردید، همیشه محتاج و وابسته به نظرات دیگران خواهید ماند.
لذا سعی كنید با خواندن مقالات تالار این روشها را خوب بیاموزید و بعد با چند مورد از مشكلات خود تمرین كنید.
اینطوری نیاز نیست كه موضوعی با صدها پست داشته باشید و هر روز با نوشتن یك مسئله و نظرخواهی مسائل را حل كنید.
استقلال و خودبسندگی در حل مشكلات هدف نهایی همه ماست.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)