RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
این خاطره من مربوط میشه به دوران بارداریم.
چند ماهی تو دوران بارداریم همسرم رفت به یک کشور دیگه و من هم در این کشوری که هستیم (تو غربت) تنها موندم. تقریبا هر شب بعد از یک ساعت گریه می خوابیدم (خوب دیگه روحیه ادم تو این دوران حساس میشه).
یک شب خیلی حالم بد بود. همسرم زنگ زد و دیگه نتونستم جلوی گریمو بگیرم. گفت سریع بیا تو اینترنت. برای اولین بار تو زندگیمون کلی برام زبون ریخت و بعد هم حدود 1 ساعت همینطور تو چشمهام (تو webcam) نگاه کرد تا من خوابم برد. هیچوقت اونروز یادم نمیره.
فهمیدم از راه دور هم میشه یک کاری کرد که انگار هیچ فاصله ای بینمون نیست.
یک چیز دیگم فهمیدم و اون اینکه همسرم بلده زبون بریزه رو نکرده بوده.
هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند
علاقه مندی ها (Bookmarks)