به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 22 از 193 نخستنخست ... 212131415161718192021222324252627282930313242526272122 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 211 تا 220 , از مجموع 1929
  1. #211
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 مهر 02 [ 23:10]
    تاریخ عضویت
    1391-1-16
    محل سکونت
    همین نزدیکی
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    11,959
    سطح
    71
    Points: 11,959, Level: 71
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    825

    تشکرشده 868 در 166 پست

    Rep Power
    44
    Array
    به نام خدا

    سلام

    صبح تقویم رو نگاه کردم ، دیدم که امروز روز ثبت احوال هست .......... یاد ثبت حال و احوال همدردی افتادم ، گفتم حتما یه سری به تالار بزنم و نقش ثبّات رو ایفا کنم.

    امیدوارم که حال و احوال همه دوستان همدردی خوب بلکه عالی باشه.

    اما به یاد نامه های قدیم : ... اگر از احوالات اینجانب جویا باشید ملالی نیست جز اینکه ...........

    حالم ، احوالش خوب نیست ... اما توی احوالم ، حال خوب هم گاهی دیده میشه. خدایا شکر

    .
    در پناه حق.
    گر در طلب منزل جانی ، جانی / گر در طلب لقمه نانی ، نانی
    این نکته رمز اگر بدانی ، دانی / هر چیز که در جستن آنی ، آنی
    مولانا

  2. 6 کاربر از پست مفید Aram_577 تشکرکرده اند .

    hamed-kr (سه شنبه 04 دی 97), khaleghezey (سه شنبه 04 دی 97), m.reza91 (شنبه 08 دی 97), افسونگر (دوشنبه 03 دی 97), الهه زیبایی ها (دوشنبه 03 دی 97), بی نهایت (جمعه 07 دی 97)

  3. #212
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 03 خرداد 03 [ 00:06]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    815
    امتیاز
    26,013
    سطح
    96
    Points: 26,013, Level: 96
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 337
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,591

    تشکرشده 2,300 در 744 پست

    Rep Power
    203
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    خیلی جالبه....

    باید شلغم باشی. نه حق داری چیزی خوشحالت کنه نه حق داری چیزی ناراحتت کنه. چون یا محکوم میشی به مهرطلب بودن، یا احساس محور بودن یا هزار تا انگ دیگه.

    برام جالبه که کسانی که رشته روانشناسی خوندن یا در این زمینه کار کردن، چرا خودشون رو علامه دهر و عقل کل میدونن و به راحتی قضاوت میکنن و حکم میدن با افتخار و اطمینان و غرور.... خودشون بی عیب و نقصن؟!

    چند بار توی حال و احوال از حالهای خوبم گفتم به این منظور که فقط غم و غصه هام رو نگفته باشم و شادیهامم باهاتون تقسیم کرده باشم. به طرز جالبی محکوم شدم به اینکه موجود ضعیف و احساس محوری هستی که استادت دور و برت باشه و به کارت رسیدگی کنه حالت خوبه، و اگه به کارت رسیدگی نکنه حالت بده.

    تا حالا فکر نمیکردم اینکه کسی از اینکه کارش پیش بره خوشحال بشه و اگر توی کارش گره بیفته ناراحت بشه، نشونه ی مشکل دار بودنشه. که این هم به لیست امراض تشخیصی اضافه شد.

    اصولا تصور هم نمیکردم در این فضا اینقدر تحت قضاوت باشم!

    احتمالا این هم که تصور میکردم اینجا در امنیت میشه حالم و مسایلم رو بیان کنم، ناشی از مرض مهرطلبی بنده بوده. این رو هم گفتم که زحمت قضاوت رو از روی دوش قاضیان بردارم.

    خوشا به حال اونهایی که اگر پدر و مادر و همسر و فرزند و مال و سلامتی و هر چیزیشون رو از دست بدن، غمشون نیست. امیدوارم یه روزی توی شرایط من قرار بگیرن من برم حال خوب داشتن در اون شرایط رو ازشون یاد بگیرم.

    گویا من از جنس خیل همه چیز دانان و بی عیبان و سعادتمندان اینجا نیستم.

    خداحافظ همگی.
    poohعزیزم چی شده؟؟

    کی چی گفت؟؟بگو من برم بزنمش.....الهه زیبایی ها چیزی گفت؟؟ :))

    من متوجه نشدم چی شد؟؟!!!

    اخه دختر چرا انقدر خودتو اذیت میکنی؟؟؟

    تو دختر خیلی خوبی هستی....و بودنت خیلی ارزشمنده....برای خانوادت برای ما دوستات اینجا...

    همه هم اینجا دوست دارن....براشون اهمیت داری...از تاپیک هات معلومه...

    کی گفت تو مهر طلبی؟؟!!پستی اومد و حذف شد من ندیدم؟؟؟

    اگرم باشه اهمیت نده....ول کن بابا تو دنیای واقعیش مهم نیست چه برسه به مجازی!!!

    ما همه مثل همیم....کی علامه دهره؟؟!!!جون من بی خیال شو ....برو زندگی تو بکن

    چی چی رو خداحافظ!!!مگه الکیه بذاری بری نمونی....تو مال منی نشون به اون نشونی:-)

    باید بیای بگی که خوبی ها....وگرنه الهه می افته دنبالت باچوب

  4. 6 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 04 دی 97), m.reza91 (شنبه 08 دی 97), Pooh (شنبه 08 دی 97), Quality (پنجشنبه 06 دی 97), بی نهایت (جمعه 07 دی 97), زن ایرانی (سه شنبه 04 دی 97)

  5. #213
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    خیلی چیزها هست که دلم می خواد براتون تعریف کنم، دلم می خواد بهتون نشون بدم.

    یکیش اینکه حوالی دو ماه پیش بود که یه کشفی در من رخ داد. رفته بودم پیش روانشناسم. من در تلاش برای درست کردن خیلی چیزها. اون بهم گفت که من تو رو بچه گربه ی ترسیده ای می بینم که تو سه کنج دیوار گیر افتاده و محاصره شده.

    در یک آن همه ی سدهایی که یک عمر (دقیقا یک عمر) در مقابل غم هام بسته بودم، شکستن. غم طوری همه ی وجودم رو گرفت، که انگار قبل از اون هیچوقت تجربش نکرده بودم، هیچوقت خالصانه و صادقانه گریه نکرده بودم.

    نتونستم مکالممون رو ادامه بدم. اومدم بیرون و یک مسیر طولانی ای رو گریه کردم. گریه ی بدون بغض. غم بدون خشم.

    این تجربه ی مهم و اثرگذاری بود که باید در موردش بهتون می گفتم. یه جورایی یه نقطه ی عطف بود.

    شبش و فرداش هم که دوستم حالم رو پرسید، با اینکه تو موقعیت مناسبی نبودم، بازم گریه کردم و گریه کردم. بدون هیچ فکری.

    مثل اسفنجی که توی دریا میفته و بدون هیچ مقاومتی اجازه می ده آب همه ی وجودش رو بگیره. من هم در مقابل احساس اندوهم هیچ مقاومتی نداشتم.

    غم اونطور به اون اندازه ای که از بیرون به نظر می رسه، تلخ نیست، یه طعم حکیمانه ای هم داره.

  6. 7 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 04 دی 97), m.reza91 (شنبه 08 دی 97), tavalode arezoo (شنبه 15 دی 97), آنیتا123 (سه شنبه 04 دی 97), الهه زیبایی ها (سه شنبه 04 دی 97), بی نهایت (جمعه 07 دی 97), زن ایرانی (سه شنبه 04 دی 97)

  7. #214
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    ببخشید که من بی هوا پریدم بین صحبت هاتون.

    پوه نمی دونم چه اتفاقی افتاده، اما از انسان جماعت سخت بشه انتظار داشت که چیزی رو قضاوت نکنه. یعنی در موردش فکر نکنه و قوه ی تشخیصش به کار نیفته. مگر اینکه نسبت به اون چیز خیلی بی تفاوت باشه.

    شاید مهم اینه که تشخیصمون روی احساسمون تاثیر نگذاره. مثلا با وجود اینکه فکر می کنیم یکی فلان ویژگی رو داره یا در فلان مورد داره اشتباه می کنه یا ضعیف عمل می کنه، یا حتی با وجود اینکه فکر می کنیم اگه در موقعیت اون بودیم، خیلی بهتر عمل می کردیم، بازم در قلبمون نسبت بهش احساس محبت و مهمتر از اون، احساس احترام داشته باشیم.

    البته ناراحتیت رو از پستت درک می کنم، حتما یه چیزی شده که اذیتت کرده. امیدوارم تا الان برطرف شده باشه.

  8. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    hamed-kr (سه شنبه 04 دی 97), m.reza91 (شنبه 08 دی 97), Pooh (شنبه 08 دی 97), بی نهایت (جمعه 07 دی 97)

  9. #215
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 01 [ 18:54]
    تاریخ عضویت
    1394-2-25
    نوشته ها
    153
    امتیاز
    9,870
    سطح
    66
    Points: 9,870, Level: 66
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 180
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    713

    تشکرشده 351 در 126 پست

    حالت من
    Bitafavot
    Rep Power
    42
    Array
    خیلی وقته می خوام بیام و از احساسات رنج آور غیر قابل جبرانم بنویسم....
    ولی نوشته هام انقدر کوتاه شده که به کلمات خلاصه شده...
    کاش راهی، ساده تر از زبان برای بیان ازدحام ذهن بود....
    هیچ حسی سنگینتر از پشیمانیه غیرقابل جبران نیست...هر چی زمان جلوتر میره سنگینی هم بیشترمیشه و فرو رفتن در باتلاق رنج هم بیشتر....

    - - - Updated - - -

    خیلی وقته می خوام بیام و از احساسات رنج آور غیر قابل جبرانم بنویسم....
    ولی نوشته هام انقدر کوتاه شده که به کلمات خلاصه شده...
    کاش راهی، ساده تر از زبان برای بیان ازدحام ذهن بود....
    هیچ حسی سنگینتر از پشیمانیه غیرقابل جبران نیست...هر چی زمان جلوتر میره سنگینی هم بیشترمیشه و فرو رفتن در باتلاق رنج هم بیشتر....

  10. 5 کاربر از پست مفید افسونگر تشکرکرده اند .

    khaleghezey (سه شنبه 04 دی 97), m.reza91 (شنبه 08 دی 97), mohamad.reza164 (سه شنبه 04 دی 97), tavalode arezoo (شنبه 15 دی 97), بی نهایت (جمعه 07 دی 97)

  11. #216
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط افسونگر نمایش پست ها
    خیلی وقته می خوام بیام و از احساسات رنج آور غیر قابل جبرانم بنویسم....
    ولی نوشته هام انقدر کوتاه شده که به کلمات خلاصه شده...
    کاش راهی، ساده تر از زبان برای بیان ازدحام ذهن بود....
    هیچ حسی سنگینتر از پشیمانیه غیرقابل جبران نیست...هر چی زمان جلوتر میره سنگینی هم بیشترمیشه و فرو رفتن در باتلاق رنج هم بیشتر....

    سلام

    خانم افسونگر. خوش اومدین. بعد از مدتها

    -----------

    چرا نمیتونید اینجا بنویسید؟ معمولا نوشتن به آدم آرامش میده، فکر رو باز میکنه. از همه مهمتر اینجا همدردیه، معجزه میکنه. دوستان خوب و همدل همه هستن. اینجا.

    -------------
    خانم فسونگر بچه ها اگر یه چیزی رو بخوان هیچ چیز از خواسته اشون کوتاهشون نمیکنه.
    مثلا اگر دلشون مسافرت شمال بخواد، بعد از کلی پافشاری به خانواده، همه رو راضی میکنن برن دریا، سختی ها و غرغر های اطرافیان براشون مهم نیست، چون دلش دریا می خواد. خدای نکرده تو مسیر اگر تصادف کنن و ماشینشون از بین بره، همه اعضا خانواده به فکر برگشتن و تعمیر ماشین هستن، ولی تو اوج سختی و بهبهه. کلی هم گریه کرده، کلی هم ترسیده و فهمیده دیگه نمیشه ادامه داد، ولی آخرش بچه برمیگرده میگه " دریا چی شد پس، دریا نمیریم؟ نمیشه با اتوبوس بریم؟"

    بچه هدفش رو دریا است و با سختی های مسیر لحظه ای درگیر میشه، ولی نمیگذاره پایدار بمونه، به هدفش فکر میکنه. حاضر در هر لحظه ای از صفر شروع کنه و به دریا برسه.


  12. 4 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    m.reza91 (شنبه 08 دی 97), Pooh (شنبه 08 دی 97), الهه زیبایی ها (سه شنبه 04 دی 97), بی نهایت (جمعه 07 دی 97)

  13. #217
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط افسونگر نمایش پست ها
    خیلی وقته می خوام بیام و از احساسات رنج آور غیر قابل جبرانم بنویسم....
    ولی نوشته هام انقدر کوتاه شده که به کلمات خلاصه شده...
    کاش راهی، ساده تر از زبان برای بیان ازدحام ذهن بود....
    هیچ حسی سنگینتر از پشیمانیه غیرقابل جبران نیست...هر چی زمان جلوتر میره سنگینی هم بیشترمیشه و فرو رفتن در باتلاق رنج هم بیشتر....
    خانم افسونگر:
    در غم ما روزها بیگاه شد
    روز ها با سوزها همراه شد

    روز ها گر رفت گو رو باک نیست
    تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست







    نقل قول نوشته اصلی توسط الهه زیبایی ها نمایش پست ها
    .................................................. .................................................. .

    دوستان من ی چیزی هم می خوام چند وقته بگم .....کاربری بود به اسم ابی بیکران...دلم می خواد بدونم چی کار میکنه
    احوالش و بپرسم....کسی خبری نداره؟؟؟ان شا الله هر جاست سلامت و شاد باشه


    سلام

    بله خیلی وقته از ایشان خبری نیست. من هم چند وقت پیش به فکرم رسید. شخصی ازش خبر نداره؟ خانم فرشته اردیبهشت، صبا و .....
    ان شاالله هر جا هستند سلامت باشند.

    ویرایش توسط mohamad.reza164 : سه شنبه 04 دی 97 در ساعت 19:32

  14. 3 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    m.reza91 (شنبه 08 دی 97), الهه زیبایی ها (سه شنبه 04 دی 97), بی نهایت (جمعه 07 دی 97)

  15. #218
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام
    من دوباره جا موندم

    توی دو تا تاپیک اخیر خانم پوه که بسته شد ایشون خودشون با یه حال و هوایی که ابری با رعد و برق و تگرگ های نیم کیلویی بود خواسته بودن که تاپیک شون بسته بشه منم هر بار قبلش دیر رسیدم یه چیزی بگم یه ذره کیف کنم که درخواستشون رو در جهت برعکس اجابت کردم به هر حال نا امیدی کار شیطونه ،خدا هم بزرگه ،بالاخره میشه.

    بله از اتاق فرمان خبر رسید که هر کی سر به سر خانم پوه بذاره تگرگ صد کیلویی مخصوص براش توی منجنیق میذاریم ، بعد دوباره با رعد برق شکش میدیم پا شه یه چند باری روش همین سناریو رو تِکرار (تَکرار نتیجه میشه وضع فعلی مملکت)می کنیم عبرت بقیه بشه.

    بنده همین جا عذر خواهی رسمی می کنم از ایشون ، حیفه جونمرگ بشم .

  16. 5 کاربر از پست مفید hamed-kr تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 05 دی 97), m.reza91 (شنبه 08 دی 97), Pooh (شنبه 08 دی 97), الهه زیبایی ها (سه شنبه 04 دی 97), بی نهایت (جمعه 07 دی 97)

  17. #219
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.
    دیدم دیگه داره بی انصافی میشه در حق اون بنده خدای عزیز دل. مجبور شدم بیام یه پست بذارم در دفاع از ایشون.
    دیدید وقتی ادم پوستش سوخته و ملتهبه، یه هوای یکم گرم، مثل یه بازدم از دهان، یه هااا، بخوره بهش چقدر میسوزه؟ اون عزیز هم به نیت خیر و دلسوزی و راهنمایی یه چیزایی گفت، که در اصل درست هم بود، فقط یکم، فقط یکمِ کم، دماش بالاتر از سطح تحمل روان ملتهب من بود.

    منم یه آخ و اوخی کردم از سوزش، نه از قهر... اما بعدش یه جمله ی کوتاه، خیلی کوتاه شنیدم، که هر وقت توی عمرم این جمله رو شنیده ام نه پوستم، که قلبم رو سوزونده. جمله ی :"خدانگهدار"
    این خدانگهدار هایی که بعد از یک آخ گفتن حواله ام شده بارها در طول عمرم از ادمهای مختلف، خیلی دردناکه برای من. گرچه میدونم به نظر دیگران مسخره است و چیز مهمی نیست چون دیگران احتمالا مثل من ضعیف، حساس، وسواسی، مهرطلب و بردر لاین نیستند و به چیزی، کسی، شرایطی و محیطی نیاز ندارند و توان این رو دارند که به خودی خود در تمام نداشتنها هم رضایت داشته باشند. و من این هنر رو ندارم.

    فقط میدونم وقتی خدانگهدار میشنوم، دیگه هرگز بیشتر مزاحم حاضر نیستم بشم. چه به طور مستقیم. چه به طوری که طرف مقابل غیرمستقیم تصور زحمت انداختن بر دوشش از سمت من کنه.

    به هر حال، کمک هایی و لطف هایی به من کرده که از وصف خارجه و هرگز هم قابل جبران نیست و مدیون ایشون هستم و خواهم بود. و هزاران درود بر او باد و خیر و سلامتی بدرقه راهش.

    اینجا دیگه نمیتونم درخواست قفل تاپیک بدم! ولی لطفا دیگه کسی در مورد من و این قضیه چیزی ننویسه.

    پستهامم میگم حذف کنن. ممنون.

    همگی سلامت و شاد و موفق باشید.

  18. 5 کاربر از پست مفید Pooh تشکرکرده اند .

    hamed-kr (پنجشنبه 06 دی 97), m.reza91 (شنبه 08 دی 97), mohamad.reza164 (جمعه 07 دی 97), الهه زیبایی ها (سه شنبه 04 دی 97), بی نهایت (جمعه 07 دی 97)

  19. #220
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 بهمن 00 [ 00:33]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    235
    امتیاز
    14,247
    سطح
    77
    Points: 14,247, Level: 77
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,750

    تشکرشده 764 در 211 پست

    Rep Power
    71
    Array
    الهی غربت ساقی نبینی
    الهی درد مشتاقی نبینی
    الهی که بالای اسم نگارت
    بمیری و هوالباقی نبینی

    دلم از غربت بم چاک چاکه
    زمین از تلخی بغضم هلاکه
    بگردم سر به سر ویرونه های
    گلوبند نگارم زیر خاکه

    غمم اندازه یه کهکشونه
    طفیل چشمم ابر آسمونه
    از اون روزی که بم زیر و زبر شد
    همیشه تو دلم خرما پزونه

    از او ارگی که تو تاریخ مایه
    فقط مشتی گل و آجر به جایه
    نه بارویی ، نه برجی مونده حالا
    بگن آقا محمد خان بیایه

    دو چشمونت پیاله پر ز می بی
    دو زلفونت حراج ملک ری بی
    طلوعت توی نارنجای خرداد
    غروبت صبح جمعه پنج دی بی

  20. 6 کاربر از پست مفید سرشار تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 06 دی 97), m.reza91 (شنبه 08 دی 97), mohamad.reza164 (جمعه 07 دی 97), Pooh (شنبه 08 دی 97), scarface (پنجشنبه 06 دی 97), بی نهایت (جمعه 07 دی 97)


 
صفحه 22 از 193 نخستنخست ... 212131415161718192021222324252627282930313242526272122 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.