ببخشید من چند وقته که به شدت درگیرم و دیر خونه می رسم.برای همین هم این تاپیک را رسیدگی نکردم.
اما پاسخ به شما عزیزان در مورد پست های پیشین:
مینوش عزیز ممنونم از صحبت ها و نظر لطفت
ولی به نظر خودم باید یکمی باز هم روی خودم کار کنم و پست مدیر همدردی را جدی بگیرم.در حد تعدیل کردن نه تغییر دادن.
آقای ash1 بله اگه همسر آیندم مثل من عاطفی باشه خیلی عالی میشه.اما به شرط اینکه منطقی هم باشه.وگرنه در این صورت چه طوری مدیریت کنه.و من حس می کنم جمع شدن این دو تا در آقایون احتمالش خیلی کمتره.
مساله دیگه اینجاست که من که نمی تونم بگم مرد با عاطفه بیاد خواستگاریم.همون طور که شما هم اشاره کردین در آقایون این مساله کمتره.فرض کسی بیاد خواستگاریم و فقط ایرادش کم عاطفه بودن باشه و من رد کنم خب باز هم به سخت گیری متهم میشم.این طور نیست؟
از معیار ظاهر و مالی که خیلی کوتاه میام و آنچنان برام مهم نیستند.از معیار تحصیلی هم دیگهکوتاه میام.
اما از معیار مذهبی بودن خب فکر می کنم تا حد معقول و درست و اعتدالی که پیامبر هم مدنظرشونه(نه این که خیلی افراطی و...)باید حتما داشته باشه.و من از این حد دیگه نمی تونم کوتاه بیام.یعنی خودم اذیت می شم اگه با کسی ازدواج کنم که مثلا گاهی کاهل نمازه یا...(واجبات و محرمات برام مهمه.تا حدی هم معنویات با توجه به روحیاتم برام مهمه)و من اصلا دوست ندارم برای همسرم معلم دینی و اخلاق باشم!!! حس بدی است.خودش باید این طور باشه من دوست ندارم تغییرش بدم.
اتفاقا به نظر من اگه کسی عاطفی باشه ولی مذهبی نباشه خیلی خیلی بیشتر در معرض خطره.
فرض من خودم اگه مذهبی نبودم و محرم و نامحرمی برام مهم نبود با توجه به اینکه عاطفی هستمممکن بود خدای نکرده تو ذهنم عاشق مردی بشم و....این شاید به نظر خیلی ها مهم نباشه ولی به نظر من عدم تعهد به همسر آیندمه.
مثلا ممکن بود همون اول آشنایی با هر کسی به قصد ازدواج رابطه عاطفی ایجاد می شد و یا حتی ارتیاط های بیشتر و....در صورتی که من به خودم گفتم قلبم فقط برای همسر آیندمه و تا وقتی که ازدواج نکنم احساسات قلبیم را چه در ظاهر و چه در باطن و پیش خودم خرج مرد دیگه ای نکنم.یعنی تعهدی برای احساس خودم نسبت به همسر آیندم دارم .
حالا اگه یک مرد همچین تعهدی نداشته باشه و از طرفی خیلی عاطفی هم باشه چند در صد احتمال داره قبلا عاشق نشده باشه؟و درگیری احساسی با یک خانم دیگه تو این وضع جامعه نداشته باشه؟
حداقل اگه ایمان داشته باشه درگیری اش سطحی تره و خیلی جلو نمی ره.و در پی رفع اون میاد نه اینکه همش بخواد احساسش را عمیق کنه.در حالیکه اون خانم همسرش نیست.و ممکنه بعدا همسرش کس دیگه ای بشه.
صبای عزیز خیلی خیلی ممنون
به نکات خوبی اشاره کردی.راست می گی من از اون خانم هایی هستم که اگر در آینده شاغل نباشم و وقت آزاد زیادی داشته باشم توقعات عاطفیم بالا می ره.
اصلا خیلی ها که می گن دیگه برای چی می خوای دکترا بخونی و برای چی می خوای شاغل باشی و خانم ها نباید کار کنند من تو ذهنم فکر می کنم پس من اون موقع چی کار کنم.اصلا الان که پستت را خوندم فهمیدم خود همسرم باید خیلی خوشحال بشه که من سر کار برم و ادامه تحصیل بدم و گرنه انرژیم را باید یه جوری مدیریت کنه!!!و همش باید برام وقت بذاره. برای همین اشتغال آیندم و ادامه تحصیلم برام مهمه.چون واقعا این طوری بهتر زمانم مدیریت می شه و فکرم به چیزهای دیگه گیر نمی ده.
در مورد این که می گی هیچ وقت ندیده کسی را رد نکن؛من عذاب وجدان می گیرم.و دست خودم نیست.مثلااگر همین اختلاف سن کسی بیاد و من دوباره همین احساس را داشته باشم و جواب منفی بدهم.(که احتمالش زیاده همین حس پیش بیاد) خب من موجب زحمت الکی یک خانواده شدم.حالا چه مادی و چه معنوی.
مادر و پدرم جدیدا فهمیدم که ندیده رد می کنند.یک خواستگاری زنگ زد و من خونه بودم و شنیدم.آقا پسر فوق دیپلم داشت.مادرم جواب منفی دادن.من به مادرم گفتم که تحصیلات برام مهم نیست ولی مادرم گفتند بی خودی کسی را راه نده.همین اولش معلومه که خیلی به هم نمی خورین.آنها هم اذیت می شن.
یکم هم حس می کنم نگران هستند که من ممکنه خسته شده باشم و همینجوری کسی را بپسندم.البته توضیح دادم که این طور نیست.
مرجان جان ممنون از نظر لطفت.
نه ضربه ای نخوردم.اتفاقا همیشه این بعدم باعث شده برای دیگران مفید باشم و خیلی ها دوست دارن با من هم صحبت بشن.و آرامش بگیرن.
ولی پیشگیری بهتر از درمانه!من اینجا کلی تاپیک خوندم که مثلا خانم خیلی عاطفی بوده و آقا نبوده هر دو طرف اذیت شدند. و تاپیک هایی خوندم که تن منو به شدت لرزاند.مثل این :خانومی به دلیل همین عاطفی نبودن همسرش؛عاشق برادر شوهرش بود و خانم هم آدم مذهبی بود و خودش از احساسش نسبت به برادر شوهرش رنج می برد.اما نیازش تامین نمی شد.این تاپیک را خواندم واقعا تنم لرزید!!!حالا تاپیک های دیگه هم که بعدش خوندم ولی خانم مذهبی نبود و این افکار خیانت آمیز در ذهنش بود. که واقعا نمی تونم تصور کنم در آینده نسبت به همسرم همچین چیزی برام پیش بیاد!!! این خانم ها هم خیانتشون را اجرا نکرده بودند که!!! حالا به دلیل انسانیت یا... .و از این افکار فقط خیلی رنج می بردند.
ممنون آقای کامران از پست کاملتون.از برخی جاها از دیدگاه یک مرد برام خیلی مفید بود.
اولش که این جملتون را خوندم:
میتوانم با اطمینان بگویم که تصورات شما از زندگی مشترک بسیار ایدهآل و از واقعیت فاصله دارد. خیلی از برنامه ها، تصورات و مواردی که اشاره داشتی بسیار ایدهآل هستند. وارد زندگی مشترک که بشوی، متوجه خواهی شد خیلی از این موارد را که الان فکر میکنی حتی نقاط قوت تو هستند نمیتوانی اجرا کنی، چرا که فاصله بین شعار و عمل، به خصوص در شرایط متفاوت، بسیار کوتاه میشود.
راستش یکم تو ذهنم در مورد زندگی مشترک آیندم نگران شدم.
بله شاید تصویری که از زندگی مشترک در ذهن من بود؛روتوش شده بود.و من باید تصویر واقعی تری از زندگی داشته باشم.این ایده آلگرایی در من متاسفانه هست و من واقعا دارم تلاش می کنم که تعدیلش کنم
این را می دانم که در زندگی مشترک بالا پایین هست.و در یکی از پستهام هم گفتم زن و شوهری که هیچ برخوردی با هم نداشته باشن معنیش اینه که از هم چقدر دور هستند که باهم اصطکاک نداشتند.
آیا این عاطفی بودن، برای مرد تو محدودیتی خواهد آورد یا خیر؟ به عبارت دیگر منجر به وابستگیای میشود که آزادی مشروع یک مرد را به خطر بیندازد؟اگه صادقانه جواب بدم واقعا نمی دونم.ولی اگر فعالیت اجتماعی نداشته باشم احتمالش خیلی زیاده موجب وابستگی بشه.ولی با مطالعاتی که اینجا کردم فهمیدم که اشتباهه و نباید وابسته بشم و حداقل وابستگیم را نشان نخواهم داد.و قطعا او را محدود نمی کنم.ولی اگر عاطفی نباشه تو دلم احتمال زیاد ناراحت باشم.
آیا مردت را در بیان انتقادات از تو محدود خواهد کرد؟ اینکه او همیشه نگران باشد که تو ناراحت شوی و مشکلاتش را با تو در میان نگذارد تا زندگی به انفجار برسد،خیر.با اطمینان می گویم.
با توجه به شخصیتم فکر می کنم آدم انتقاد پذیری هستم(حداقل انتقاد ناپذیر نیستم).و تو زندگی ایده آلم دوست دارم همسرم منو بهترین دوست خودش بدونه و حرف دلش را راحت باهام در میون بذاره.حتی یک ایده ای هم با توجه به یکی از پست های آقای امید 65 در نظر گرفتم برای این کار که راحت تر مشکلاتمون را درمیون بذاریم.و بی رودروایسی تر از هم انتقاد کنیم.
آیا میدانی گاهی اوقات مردها نیاز دارند تنها باشند؟ این درک را داری که در چنین مواردی بدون توپ و تشر، بدون گریه زاری، او را تنها بگذاری؟
بله می دانم و مطالعه کردم.گریه زاری که اونجوری هیچ وقت نمی کنم.تو تنهاییم برای خودم گریه می کنم.حالا شاید تو خانم ها این باشه که موقع ناراحتی دوست دارن همون موقع درد و دل کنند ولی خیلی وقتها خودم دوست دارم اولای ناراحتیم تنها باشم.
آیا میتوانی بدون چشمداشت به مردت عشق بدهی و محبت کنی؟
قطعا.اصلا شخصیتا آدمی هستم که محبت می کنم .اون لحظه یا بعدش برام مهم نیست که مثلا من فلان محبت را در حق کسی کردم پس باید او هم در ازای اون فلان کار را بکنه.نمی دونم چه جوری بگم حتی نگرانیم اینه که اگه اون محبت نکنه من خودم آدمی هستم که زیاد محبت می کنم و او یک موقع ظرفیت این موضوع را نداشته باشه و زده شه.برای همین فکر کنم باید حداقل تو ابراز احساساتم تعدیل ایجاد کنم.
مردها، از عشقی که آزادی مشروع آنها را بگیرد، و به جای پشتیبانی و پیشرفت در زندگی، صرفا آنها را عقب نگهدارد، متنفرند. چنین عشقی، عشق از روی وابستگی خواهد بود که محدود کننده و برای هر مردی آزار دهنده خواهد بود.
راست می گید.منم دوست دارم همسرم یک آدم موفقی باشه. و منم دوست دارم همسرم تو اهدافم خیلی بهم کمک کنه.من عشق واقعی را دوست دارم.این عشقی که باعث بشه من یا همسرم مسیر قبلیمون هم کند بشه فایده نداره.مثلا اگه همسرم مانع ادامه تحصیل و اشتغال من بشه و منو حمایت نکنه من مطمئن می شم منو سطحی دوست داره.چون اگر واقعی دوست داشت علائق منو هم دوست می داشت.در صورتی که من حتما دوست دارم همسرمدر هر آنچه که دوست داره پیشرفت کنه و بی منت بهش کمک خواهم کرد.ولی اینو تو آقایون زیاد نمی بینم!
گاهی برای آقایون منت هم هست که مثلا من گذاشتم تو درس بخونی!خب عشق پس معنیش چیه.
این وظیفه همسره که آدمو پشتیبانی کنه!وگرنه اگه مانع هم بشیم قبل ازدواج که خیلی راحت تریم!!!.
در صورت یک مشکل در زندگی مشترک، اختلاف نظر بر سر مسائل حتی جزئی، پدر و مادر شما چطور مساله را حل می کنند؟ همیشه نمیتوان با منطق و استدلال گفتگو کرد، در چنین مواردی، چه کسی حرف آخر را میزند؟ در خانه شما چه کسی تصمیم آخر را میگیرد؟ اگر پدر یا مادر شما بخواهند فرد تصمیم گیرنده را به تصمیمی جدید یا حتی تغییر در تصمیمی که گرفته شده مجاب کنند، چگونه عمل میکنند
من معتقدم بیشتر وقت ها میشه مشکلاتی که بر اساس فکر و... هست را با گفتگو،منطق و مشاوره حل کرد.اما وقتی مساله اساس منطقی نداره و یا به عبارتی بنیادی نیست.مثل مسافرت و... باید گذشت کرد. و اتفاقا من دارم به این فکر می کنم که چه کسی گذشت می کنه؟ خب به نظرم کسی که عاطفی باشه و مهربون تر باشه؛راحت تر گذشت می کنه.
شاید به همین خاطره که تو زندگی مشترک از خانم ها بیشتر انتظار گذشت میره تا آقایون.
نه اینکه تا حالا بین پدر و مادرم اختلافی پیش نیومده.و یا ما ندیدیم.چرا پیش اومده.حتی بابام هم عصبانی شدند.ولی اون موقع مادرم کار خاصی نکردند.بعدش یکم مامانم کوتاه اومده.یکم بابام کوتاه اومده و...
مثلا الان مثالی که تو ذهنمه همین عید بود.مادرم دوست داشتد برن شهرستان دیدن خانوادشون.بابام هم شرایطی پیش اومد که خواستند برن همون شهرستان .خب مادرم گفتند حالا که داری می ری اونجا ما هم میایم.ولی پدرم قبول نکردند و گفتند راستش حوصله بردن خانواده را ندارم.خب حق که با مادرم بود.و مادرم هم ناراحت شدند.ولی باز بابا قبول نکرد.ولی وقتی ناراحتی مادرم را دید گفت الان اونجا سرد هم هست و خیلی خوش نمی گذره.اردیبهشت هم هواش بهتره و هم خلوت تره.اون موقع حتما می ریم. مامانم هم کوتاه اومدند.یعنی در واقع گذشت کردند.
من دوست دارم همسرم اهل گذشت باشه و احساسات من براش مهم باشه.خب این وقتی پیش میاد که او هم آدم باعاطفه ای باشه و خشک نباشه که به فکر فقط اونچیزی که خودش می خواد باشه.
زن و شوهری مدام اختلاف نظر داشتند و خواستند اختلافات خودشون را حل کنند و دیگه دعوا نکنند.مرد رفت کلی فکر کرد و اومد با خوشحالی گفت: من یک راه حل خوب برای اختلاف نظرامون پیدا کردم!!! از این به بعد هر چی من گفتم تو بگو چشم!!!
شایدد این مطلب طنز باشه ولی واقعیت اینه که تو بسیاری از زندگی ها همین طوره و راه حل را ناخوداگاه همین می بینند!!! به نظرم می رسه اگر مردی مهربون نباشه راه حل کوتاه را همین می بینه و اینو انتخاب می کنه.
خب وقتی جاهایی که میشه گذشت کرد؛همیشه فقط یک طرف گذشت کنه(مثلا زن) به مرور چه به سر احساسات اون زن میاد و چه توقعی براش پیش میاد؟همش فکر می کنه اون قربانیه.
ضمنا در مورد محبت کلامی که اشاره داشتی، من شخصا معتقدم، خیلی از کلمات و جملات اگر بیش از اندازه تکرار بشوند، معنی واقعی و کارکرد خودشان را از دست میدهند.
نمی دونم ولی به نظر من همه کلمات این طور نیستند.مثل آب که رنگ و مزه ندارد اما هیچ وقت دل آدم را نمی زند.اما آب میوه چرا!!! هیچ وقت نمیشه روزی 8 لیوان آب پرتقال خورد. که باید تنوع در ارائه آن داشت. بعضی جملات برای من تکراری نمی شن و مثل آب هستند.شاید به دلیل همین زیادی عاطفی بودنم هست.
اگر تکراری بودن بد باشه پس باید تنوع در مورد اون داشت که کسی که عاطفیه حوصله فکر کردن و خرج کردن تنوع و سلیقه در رابطه عاطفی میشه.نه کسی که عاطفی نباشه.
صبوری عزیزم
چیزی که مشخصه من خودم می دونم خیلی عاطفی هستم و ابراز آن هم برام خیلی راحته.
و اصلا دلم نمی خواد در آینده حس کنم شوهرم فکر میکنه من آویزونشم و برام منت بذاره.
دلم می خواد از نظر عاطفی مستقل باشم و به شوهرم نیاز نداشته باشم که اگر بهم کم محبت کرد برام سخت باشه و هی بخوام به روشی بهش بگم تو باید به من محبت کنی.حس گدایی محبت به آدم دست می ده و من از این حس متنفرم.(نمی دونم این حس از غرور یا اعتماد به نفسم ناشی میشه یا نه)
اگر خودش آدم با محبتی بود که خیلی خوب می شه.ولی اگر نبود من نمی تونم چنین چیزی را ازش مستقیم بخوام.و احتمالا نخواهم خواست و درونا اذیت میشم.پس بهتره نیاز عاطفیم را کم کنم و دایره انتخابم را گسترده تر کنم.چون بیشتر مردان کم عاطفه هستند.
هر چند که اگر واقعا عاطفی بودنم کم شه اون رغبتی که برای ازدواج دارم به شدت کم خواهد شد و شاید از یک جهتی خوب باشه چون این جوری فکرم راحت تر میشه.از یک جهت هم بد میشه چون احساس می کنم الان که مجردم به جز نیاز عاطفی می تونم موفق تر باشم و ازدواج را بیشتر یک مانع ببینم.البته می دونم اشتباهه ولی احتمال یک ازدواج موفق که باعث پیشرفت آدم تو جنبه های مختلف بشه مگه چقدره؟
- - - Updated - - -
علاقه مندی ها (Bookmarks)