به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    منم یه مدت شرایطم خیلی شبیه شما بود. با صحبت های خانم مهندس خیلی خیلی موافقم. شوهرم درگیر بیماری پدرش بود و روزای خیلی بدی رو از زمان عروسیم گذروندم. اوایل خیلی با شوهرم راه اومدم ولی بعد دیدم که فقط شوهر من هست که وظایف رو به عهده گرفته. شوهرم به اسم بیماری پدرش مجبور بود همه کارای خونه شون رو انجام بده. خواهر و برادراش هیچ کاری نمیکردن و از مسولیت شونه خالی میکردن. مادر همسرم هم شدیدا پر توقع بود. اگرچه شوهرم رو مقصر میدونم که تعادل رو بین زندگی زناشویی و خانوادش رعایت نمیکرد و فقط به من ظلم میشد، ولی منم در بیان خواسته هام بی سیاستی میکردم. یه جاهایی هم از سر دلسوزی دلم نمیومد که پدرش رو تنها بزاره. اما این مشکلات کم کم داشت بین من و شوهرم فاصله مینداخت.

    خانم مهندس همه تجربیات و پیشنهادات من رو نوشته اند. به هیج عنوان مستقیم از شوهرت نخواه که به پدرش کمتر رسیدگی کنه. چون شوهرت الان احساساتی هست و اثر عکس روش میزاره و ممکنه از شما کینه به دل بگیره. در حدی که خدا راضی باشه وظیفه شوهرت هست که به پدرش کمک کنه. اما باید تقسیم وظایف بشه و بقیه هم کمک کنن و قرار نیست فقط حق شما ضایع بشه.

  2. 3 کاربر از پست مفید بهاره جون تشکرکرده اند .

    ZENDEGIBEHTAR (یکشنبه 09 آبان 95), خانم مهندس (سه شنبه 04 آبان 95), زن ایرانی (سه شنبه 04 آبان 95)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    ممنون بهاره جون از نظرت..
    خوب در نهایت چکار کردی؟ با خونواده شوهرت چطور برخورد کردی؟ من خیلی خسته شدم اصلا گاهی توان ادامه دادن ندارم

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    بچه ها من هنوز از تاپیکم نتیجه ای نگرفتم، چون که بلاخره همسرم بعد از مدت ها بهم قول داده بود این هفته دو روز بریم مسافرت ولی باز دوباره نشد چون باز هم کارهای مربوط به خونواده ش پیش اومد و من دیشب بعد از اینکه فهمیدم حسابی کلافه شدم و میدونم اشتباه اعتراض کردم با حالت بهانه گیری شدید و امروز همسرم حسابی از دستم ناراحت بود بجای اینکه اون شرمنده باشه که نشده ولی همه چیز برعکس شد.. توروخدا بهم بگید برای یه شام بیرون رفتن ساده چطوری از شوهرم درخواست کنم چون اون لحظه که میخوام بگم متاسفانه بهانه گیر میشم و یاد گذشته میافتم و همه ناراحتیام رو میگم و همه چیز خراب میشه..

  5. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام بچه ها..
    این هفته دومین هفته پیاپی هست که همسرم باید پدرش رو میبرد تهران.. حالا مادرشوهرم نرفته و دخترش اومده پیشش.. من همیشه حالشون رو میپرسیدم وقتی میرفتن دکتر حالا که همسر من بخاطر پدرش رفته بنظرتون جا نداشت مادرش یه زنگ بزنه حال من رو بپرسه در طی این چند روز؟؟ راهنمایی کنید لازمه به همسرم بگم چطوری بگم که دلخوری پیش نیاد و مادرش رو خوب بشناسه اخه همیشه میگه خونواده من تورو دوست دارن تو ظاهر بله ولی اینجور مواقع میشه فهمید معنی دوست داشتن رو..
    خواهش میکنم راهنمایی کنید

  6. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    کلا به نظر من هیچ اهمیتی نده به اینکه اونا شما رو احتمالا دوست دارن یا نه
    توقع تماس تلفنی هم نداشته باش
    همون یه ذره وقتی رو که با همسرت هستی با صحبت در مورد نفر سوم خراب نکن مگر اینکه صحبت واجب و مهمی باشه این مورد فاقد اهمیت هست شاید الان مادر شوهر شما هم پیش خودش میگه چرا این عروس خبری از من نگرفت یا مثلا دخترمو دعوت نکرد
    کلا سعی کن هر عملی که منطقی هست رو انجام بدی و اوقات خودتو با فکر کردن یا صحبت کردن در مورد افراد دیگه تلف نکنی
    الان دیگه اغلب شهر ها این امکانات شیمی درمانی رو دارن توی شهر شما این امکانات نیست که یه جورایی شرایط قابل تحمل تر باشه برای شما؟
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  7. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    زن ایرانی (یکشنبه 09 آبان 95), شیدا. (یکشنبه 09 آبان 95)

  8. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلام
    کلا به نظر من هیچ اهمیتی نده به اینکه اونا شما رو احتمالا دوست دارن یا نه
    توقع تماس تلفنی هم نداشته باش
    همون یه ذره وقتی رو که با همسرت هستی با صحبت در مورد نفر سوم خراب نکن مگر اینکه صحبت واجب و مهمی باشه این مورد فاقد اهمیت هست شاید الان مادر شوهر شما هم پیش خودش میگه چرا این عروس خبری از من نگرفت یا مثلا دخترمو دعوت نکرد
    کلا سعی کن هر عملی که منطقی هست رو انجام بدی و اوقات خودتو با فکر کردن یا صحبت کردن در مورد افراد دیگه تلف نکنی
    الان دیگه اغلب شهر ها این امکانات شیمی درمانی رو دارن توی شهر شما این امکانات نیست که یه جورایی شرایط قابل تحمل تر باشه برای شما؟
    ممنون فکور عزیز.. اخه چون من احترام قائلم براشون همین توقع رو هم دارم.. اتفاقا قبل رفتن همسرم خواهرشوهرم رو دعوت کرم به همرام پدر و مادرش..
    واقعا این موضوع ناراحتم میکنه که انقدر تو این زمینه خودخواهن..
    متاسفانه امکاناتش تو شهر ما هم هست و خیلی هم خوبه ولی تصورشون اینه که تهران بهتره..

  9. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام

    مادر همسر شما به خاطر بیماری شوهرش احتمالا ذهن بسیار درگیری داره. شما جا داره در این شرایط اینقدر تماس گرفتن یا نگرفتن ایشون براتون اهمیت نداشته باشه

    و درکشون کنید.

    با گفتن این حرف به همسرتون ایشون مادرشون رو نمیشناسن بلکه دیدشون نسبت به شما عوض میشه.

    راستش مادر خود من هم متاسفانه دچار بیماری شده و ما دوره سخت شیمی درمانی رو میگذرونیم. هر وقت حالش بد میشه من هم باهاش گریه می کنم و عذاب

    می کشم.تو این مدت استرس وحشتناکی رو تجربه کردم و حتی رفتارم با همسرم هم عوض شده بود. البته الان بهتر شدم ولی اگر همسرم شرایطم رو درک نمی کرد

    و باعث رنج بیشتر من میشد واقعا برام غیر قابل تحمل میشد.

    اون مدام به من میگه هوای مامانم رو داشته باشم و بیشتر بهش برسم. خودش هم هر کاری از دستش بر بیاد انجام میده.

    اینا رو گفتم که بتونید شرایط همسرتون رو درک کنید.

    من شما رو هم درک می کنم . به نظرم سعی کنید تو این شرایط اوقاتی رو که همسرتون با شما هستند رو مدیریت کنید و ازش بهترین استفاده رو ببرید.

    روزهایی که همسرتون با شما هستن برنامشون چطوریه؟ هر روز به پدرشون سر میزنن؟ چند ساعت از روز رو با هم هستید؟

  10. 3 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    زن ایرانی (یکشنبه 09 آبان 95), ستاره زیبا (یکشنبه 09 آبان 95), شیدا. (یکشنبه 09 آبان 95)

  11. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 95 [ 11:37]
    تاریخ عضویت
    1395-7-28
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    206
    سطح
    4
    Points: 206, Level: 4
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    4

    تشکرشده 8 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.به نظر من خودتون دست به كار بشيد و با هماهنگي يا شوهرتون براي آخر هفته ها برنامه ي تفريحي و مسافرتهاي كوتاه بچينيد از طرف ديگه هم با خواهر شوهر يا اگر برادر شوهر داريد هماهنگ كنيد كه بيان شهر شما و مراقب پدر و مادرشون باشند.اينطوري در طول هفته همسر شما از پدر ومادرش مراقبت كرده آخر هفته ها هم نيازهاي شمارو برآورده ميكنه.

  12. کاربر روبرو از پست مفید بوي ياس تشکرکرده است .

    زن ایرانی (یکشنبه 09 آبان 95)

  13. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 00 [ 02:26]
    تاریخ عضویت
    1395-8-02
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    8,559
    سطح
    62
    Points: 8,559, Level: 62
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 191
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    878

    تشکرشده 238 در 114 پست

    Rep Power
    36
    Array
    مرسی آنیتای عزیز .. حرفات باعث شد کنی بیشتر به خودم بیام گاهی واقعا فکر میکنم پرتوقع میشم شاید چون حسابی خسته شدم.. الان سعیم رو میکنم اصلا به زنگ نزدن مادرشوهرم اهمیتی ندم ولی چون ایشون خودشون توقع دارن من رو هم حساس میکنن..

    مرسی دوستای خوبم واقعا سعی میکنم راهنماییاتونو مرور کنم که کمتر خودم زو اذیت کنم..
    همسرم هر روز به پدر و مادرش سر میزنه و تمام کارهاشونو انجام میده.. ولی من سعی میکنم هفته ای دوبار بیشتر نرم خونشون ولی فقط کافیه مادرش دعوت کنه و ما بگیم نمیایم حسابییییی ناراحت میشه.
    مننون یاس عزیز متاسفانه خیلی وقته این درخواست رو از همسرم دارم ولی از اونجاییکه مادرش مهمون زیاد دعوت میکنه اکثر اخر هفته ها توقع داره ماهم بریم.. خیلی توقع مادرشوهرم زیاده.. این رو نمیدونم چطور مدیریت کنم چون اگه برخلاف میلش هم عمل کنیم حسابی ناراحت میشه
    من از همین ناراحت بودم که شوهرم برنامه ای برای من نداره چون برنامه ای میریزیم توسط مادرش لغو میشه
    و اینکه با خواهرش هماهنگ کنه نمیتونه چون پدر و مادرش راضی نیستن.
    ویرایش توسط زن ایرانی : یکشنبه 09 آبان 95 در ساعت 11:40

  14. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 28 اردیبهشت 96 [ 11:33]
    تاریخ عضویت
    1393-4-29
    نوشته ها
    89
    امتیاز
    2,403
    سطح
    29
    Points: 2,403, Level: 29
    Level completed: 69%, Points required for next Level: 47
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 58 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    کارشما حتّي مهرطلبي هم نيست که توقّعات شما بايد پاسخ داده شود ، بلکه مساله ي شما جنگ قدرت است.
    يعني زندگي رينگ بوکس است و شما اگه دوتا ضربه خوردي حتما بايد حداقل يکي بزني.
    اما اگه شما مدّعي عشق هستيد بايد بدانيد که عشق فرزند آزادي است.

  15. کاربر روبرو از پست مفید maziyarhosaini تشکرکرده است .

    زن ایرانی (یکشنبه 09 آبان 95)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.