به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 16 , از مجموع 16
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 19 خرداد 96 [ 22:55]
    تاریخ عضویت
    1396-3-17
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    94
    سطح
    1
    Points: 94, Level: 1
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 57.0%
    تشکرها
    9
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Wishbone نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز
    این حس بهتون دست نداده که خواه ناخواه تو ذهنتون این خانم رو با افراد رابطه های قبلیتون مقایسه کنید؟
    اگه این حس رو داشته باشیم باید چیکار کنیم ؟

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 آبان 00 [ 22:30]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    98
    امتیاز
    6,561
    سطح
    53
    Points: 6,561, Level: 53
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 120 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط kat نمایش پست ها
    اگه این حس رو داشته باشیم باید چیکار کنیم ؟
    مهم ترین کار سعی بر عدم یادآوری خاطرات گذشته و در عوض توجه بیشتر به ویژگی های مثبت و بارز همسر هست. کار آسونی نیست ولی با سعی و تلاش و تکنیک های روانشناسی مانند تکنیک توقف فکر امکان پذیره.

    به این فکر کنید که روابط قبلی در قالب دوستی بوده و در این نوع روابط بر خلاف زندگی زناشویی، هر دو طرف در مواقع خوشی و خوبی در کنار هم هستن و به اصطلاح اون روی طرف مقابل رو ندیدن یا معایب ظاهری طرف مقابل رو نادیده میگیرن در حالی که در زندگی زناشویی زن و شوهر کل ایام با هم زیر یه سقف هستن. پس اگه منطقی حساب کنیم مقایسه این دو باهم یه نوع قیاس مع الفارق هست.

  3. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 مرداد 96 [ 11:50]
    تاریخ عضویت
    1396-3-13
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    398
    سطح
    7
    Points: 398, Level: 7
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 29 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط محمد هم دل نمایش پست ها
    تشکر از راهنماییتون یار مهربان
    من خیلی مستقل بار اومدم و تقریبا 9 سال هست رو پا خودمم . اشاره به خانواده صرفا به این جهت بود که بگم ویزگی های مثبت ایشون باعث تایید خانواده شده .
    از این ویزگی هایی که گفتید تقریبا همشون وجود داره هم ایمان دارن هم اخلاق هم به شدت باحیاست و از جهت بلوغ فکری فک می کنم رسیدن به این موضوع .
    شاید این که ایشون همه چیزشون کامله منو تو شک انداخته
    در مورد عروسی میگه من قانعم و حتی اگه عروسی هم نگیریم مهم نیست . و حتی درمورد عروسی خواهراشونم پرسیدم اونام عروسی خیلی خیلی ساده ای گرفتن
    قناعت تو وجودش موج میزنه
    اما یه خورده جدیت داره و همین باعث شده مهرش زیاد به دلم نیفته ، هرچند خودشم میگه چون شما نامحرمیم اینطوریم ولی رفتارم با دوستام متفاوته ...
    اینکه الان حس زیادب بهش ندارم طبیعیه؟؟
    حالا اگر همین خانم برات یکم طاقچه بالا بذاره و سخت بگیره یا کلاس بذاره برات چه حسی بهت دست میده؟؟؟
    اینکه باهات راه میاد رو قدر بدون و جزو بقیه ویژگی‌های مثبتش ببین. این خیلی خوبه. فکر نکن داری یه چیزی رو بی دردسر به دست میاری ارزونه. نه. بریز دور این فکر رو.
    اگر به دلت نشسته سخت نگیر. ببین جذابیت حداقلی داره برات؟

    درمورد جدی بودن هم گاهی اوقات طبیعیه. بخصوص در ازدواجهای سنتی و بخصوص برای دختر و پسرای سالم و مذهبی. جدی هستن چون دارن به یک عمر زندگی فکر میکنن. البته دخترا و پسرا هم باید توجه کنن که وقتی با یه غریبه روبرو میشن به قصد ازدواج نباید زیادی جدی و خشک باشن چون اثر خوبی نداره ولی متاسفانه بخاطر بیتجرگی از این موضوع غافل میشن.
    همین دختر اگر بی حیا باشه و زودی بگه بخنده حتما به دل خیلی از پسرا میشینه. اصلا ازدواج رو هم با دوستی مقایسه نکن.

    اگر لازمه باهاش در میون بذار و بیشتر رفت و آمد کن. تیپ رفتاری و شخصیتی خواهر و مادرش ببین چجورین. اگر خواهر و مادرت بتونن برن تنها خونشون یا بیرون با هم راحت حرف بزنن، میفهمن اخلاقش چوره. چقدر گرمه. حتما و حتما هم سعی کن یکی دو جلسه اصلا حرفای جدی و مهم نزن. فقط بگو بخند کن ببین طرف چطوریه. خودت هم به عنوان یه مرد باید هنر اینکه فضا رو عوض کنی داشته باشی. (اینا تجربه منه که به تلخی و سختی به دست آوردما!! خوب دقت کن )
    میتونی از تفریح و سرگرمیش بپرسی، از دوستاش، رفت و آمدش. جاهایی که رفته.
    ولی باید حداقل به دل نشستن و جذابیت رو داشته باشه. یعنی تو دلت لااقل جوونه زده باشه.
    ویرایش توسط saied66 : شنبه 20 خرداد 96 در ساعت 10:37

  4. 2 کاربر از پست مفید saied66 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 29 خرداد 96), maryam.mim (یکشنبه 28 خرداد 96)

  5. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام

    خیلی کار اشتباهی کردی با اینکه فکرت درگیر رابطه قبلیت بوده به خواستگاری این خانم رفتید. واقعا دلم به حالشون سوخت. من بر اساس چیزایی که فکر می کنم اکثر مواقع اینجوریه و آقایون دوست دارن خانومها سخت گیر باشن و بگو بخند کنند و برام عجیبه با اینکه خودتون قبلا رابطه داشتید دنبال دختر مذهبی و آفتاب مهتاب ندیده رفتید و احتمالا به خاطر سخت گیریهای خانوادتون بوده. الانم شاید دودلید چون اون خانم 100 درصد مطابق خواست خانوادتونه و شاید بهانه ندارید که رابطه رو ادامه ندید. مردها دوست دارن برای بدست آوردن هر چیزی بجنگند این برداشتم از مردهای اطرافمه نمی دونم چقدرش درسته اما فکر می کنم این خصوصیت مردونه مزید بر علت شده که شما اشتیاق اولیه رو برای به دست آوردن اون خانم ندارید.

    اشتباه نامزدتون هم دل باختن (با توجه به گفته های شما) زودتر از موقع به شما بود که من دلیلش رو نفهمیدم. به عنوان یه خانم حداقل دوماه بعد از اولین دیدار طول می کشه که آدم به یه آقا علاقه مند شه من درک نکردم که چرا فکر می کنید ایشون از روز خواستگاری دل باخته شماست که حاضره به هر قیمتی شما رو داشته باشه؟ می شه این رو بیشتر توضیح بدید؟ من شک دارم توی خواستگاری سنتی یه دختر این جوری باشه که شما می گید . به عنوان یه دختر اینو می گم که شناخت پیدا کنید. چون احساس می کنم از علاقه ایشون خیلی مطمئنید و برای همین انگیزه ای ندارید تلاش کنید. درسته گاهی قد و هیکل و قیافه و یا موقعیت های طرف، جذابیت هایی برای دختر خانوم ها داره اما نه اینکه دیگه ایشون هرچی شما دوست داشته باشید رو بگه که ازدواج کنه. این یه ذره غیرطبیعیه البته از نظر من. چون خانم ها هرچقدر هم راغب به ازدواج باشن ، باز هم محتاط عمل می کنن و به هر قیمتی این کار رو نمی کنن که مثلا خواستگارم خوشتیپه یا وضع مالیش خوبه. اینا معیار هستا نمی گم نیست اما فکر نمی کنم تا این حد هم ظاهربین باشن که مثلا با دیدین این معیارهای ظاهری به هر قیمتی بخوان ازدواج کنن و ببینن اون آقا چی دوست داره بشنوه همون رو بگن.

    فکر می کنم بخش عمده مشکل شما همون رابطه قبلی بوده. این رو به نظرم به تنهایی با مشاور صحبت کنید که کمکتون کنه فراموش کنید. دلیل جدایی تون از رابطه قبلی چی بوده ؟ چرا با همون خانم ازدواج نکردید. معایب ازدواج با اون خانوم قبلی رو بنویسید و مزایا و معایب ازدواج با نامزدتون رو هم بنویسید. با توجه به گفته های شما من عیبی در این خانم ندیدم جز اینکه شبیه دختر خانم قبلی نیست. فکر می کنم یادآوری مشکلات قدیمی به جای خاطرات خوشتون می تونه کمک کنه.
    این مساله راه حل سریعی نداره که ما اینجا بهت بگیم این کار رو بکن و تو انجام بدی حل شه. فقط زمان حل می کنه اونم باعث می شه فقط کمرنگ شه. راه حلی که به ذهنم می رسه اینه که دست از مقایسه برداری و شروع کنی به خاطره سازی با همسرت. جاهایی برید که قبلا نرفتی و سعی کن واقعا بهتون خوش بگذره . هر کاری دوست دارید و هر تفریحی که واقعا ازش لذت می برید رو انجام بدید. راستش من تا حدودی توی موقعیت الان همسر شما بودم و این رو حس کردم . پس تلاشتو برای اینکه متوجه این احساساتت نشه ادامه بده آفرین. چون واقعا زجر آوره برای یه خانم اونم با این همه کمالاتی که شما گفتید. اما بر اساس تجربه ی من، بعد از یکی دو سال این مشکلت برطرف می شه البته اگه وسطاش اون رابطه قبلی بر نگرده یا خودت نری طرفش.

    موفق و شاد باشید.

  6. #15
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    سلام
    من به عنوان کسی که خودم 1 سال و نیم پیش تو موقعیت شما بودم نظرمو میگم .
    منم از اول علاقه ای نداشتم . دوره ی نامزدیم زیاد طولانی نبود اصلا دوره ی خوبی واسم نبود . خیلی وقتا حوصله ی شوهرمم نداشتم ازش فرار میکردم . با هم رابطه نداشتیم ولی خیلی تحملم کرد . رفتارم زیاد مناسب نبود ولی دست خودمم نبود . منم فقط واسه اینکه تمام شرایطش با من جور بود انتخابش کرده بودم . خیلی اخلاقش خوب بود . واقعا نمیتونستم هیچ ایرادی ازش بگیرم . ولی همش با بقیه کسایی که قبلا اشنا شده بودم مقایسش میکردم نمیدونم چرا انگار یه چیزی کم بود . چون گذشته بهم خیلی نزدیک بود هنوز تو ذهنم میچرخید . خیلی وقتا پشیمون میشدم باز نظرم عوض میشد . ولی به هیچ کس چیزی نمیگفتم . خیلی سختی کشیدم خیلیی .
    ولی هر چقدرم خود نگهدار باشی طرفت میفهمه حست چه جوریه گلابی که نیست . ولی شوهرم عاشقم بود خیلی صبور بود .


    الان بی نهایت دوسش دارم . خیلی از زندگیم از انتخابم راضیم . خیلی خوشحالم که اونهمه سختیو تحمل کردم عذاب کشیدم ولی با عقلم تصمیم گرفتم . الان فکر میکنم به خاطر یسری مشکلاتی که داشتم با هیچکس نمیتونستم انقد خوشبخت باشم . انقد درک کنه . بعد از عروسیمون همه چیز برام تغییر کرد نمیدونم چرا .. شاید زمان همه چیزو برام عوض کرد . عاشق خونمونم ... نمیگمم خیلیییییییی عاشقشم ولی پر از حسای خوبم . شبا انتظار اومدنشو میکشم و این بهترین حس دنیاست . چون اون لحظه که صدای در میادو خیلی دوس دارم .

    من نمیگم شما این راهو برین . نمیگم کار درستیه کلا یا نه . نمیدونم رو همه ادما جواب میده یا نه . نمیدونم شرایط و اخلاقاتون همه جوره با هم جور در میاد یا فقط فکر میکنین که جور در میاد . ولی رو من جواب داد . من تونستم عوضش کنم . پس کار شدنی هست بستگی به ادما و موقعیتشون داره .

    در کل ریسکه . من نمیتونم پیشنهاد بدم که این کارو بکنین . چون میگن باید حتما یه حسی باشه . شاید منخانومم راحتتر کنار اومدم و برای اقایون سخت باشه .
    نمیشه تضمین کرد که عاشق هم میشین ولی میتونه خیلی بهتر بشه .
    اما یه چیزیو بهتون بگم ازدواج سنتی با ازدواجای که از قبل دوست بودن همیشه یه فرقی داره چون از اول تعهد ازدواج توش بوده و اگر با هم جور باشن 100% از دوستی بهتر و پایدارتره.
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  7. کاربر روبرو از پست مفید anisa تشکرکرده است .

    maryam.mim (دوشنبه 29 خرداد 96)

  8. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 مرداد 96 [ 18:45]
    تاریخ عضویت
    1392-11-04
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    3,364
    سطح
    36
    Points: 3,364, Level: 36
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 136
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    64

    تشکرشده 117 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام و تشکر برای راهنمایی های خوبتون
    ما قرار عقد و گذاشتیم و کار بسیار بسیار پیش رفته
    ایشون واقعا خیلی دختر خوبیه ولی چرا اون حس به وجود نمیااااااااااد
    بعضی وقتا می خواد اشکم دربیاد میترسم برم تو زندگی و این حس منفی باعث بشه باهاش بد برخورد کنم
    همه چیزش عالیه ولی اون خیلی گررررم تر از منه خیلیییی ولی هنوزم به شدت مقاومت میکنم و حسابی از لحاظ احساسی ساپورت میکنم تا حدی که اصلا بویی از قضییه نبرده
    بعضی وقتا حس میکنم بدون اون نمیشه زندگی کرد و بعضی اوقات میگم با ایشون اصلا محاله بتونم زندگی کنم پرم از این شک ها
    ولی اصلا تو ذهنم رابطه قبلی نیست که بگم مقایسه میکنم و یا دوس داشتم با کسی ازداوج کنم و نشده
    فقط شاید یه خورده از لحاظ ظاهری چهرشون کامل به دلم نیست اونم زیاد حاد نیست . زیباست ولی نه چندان
    یه خورده ام خجالت میکشه ازم اینم مزید بر علت شده
    حسابی از لحاظ مالی هوامو داره و تلاشش اینه که با کمترین هزینه مراسم برگزار بشه
    دوستان اینکه ابراز احساسات غیر واقعی می کنم نمیتونه دلیلش باشه
    مثلا برام کادو خریده و من اصلا از بوی ادکلن خوشم نیومد و کلا با ادکلان حال نمی کنم ولی خیلی تشکر کردم بوسش کردم و عکس ادکلنو گرفتم و رو پروفایل تلگرامم گذاشتم و چند بار دیگه ام به روش اوردم که نفهمه من زیاد خوشم نمیاد و ناراحت بشه
    من خیلی تلاش میکنم فکرش راجع به من خراب نشهشاید این دلیلش باشه...
    نمیدونم کسی تجربه مشابه داره بگه شاید دل گرم بشم
    به هم بزنم دیونه میشه مطمعنم...


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. ترس های مبهم و استرس
    توسط مدیرهمدردی در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 31 خرداد 92, 12:37
  2. داستان غم زندگیه من
    توسط پدربزرگ در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 23 تیر 91, 11:05
  3. داستان زندگی کارافرین برتر کشور..احد عظیم زاده
    توسط بهار.زندگی در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 14:49
  4. نقش ورزش در کاهش استرس(مدیریت استرس)
    توسط keyvan در انجمن تاثیر متقابل ورزش و روان
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: جمعه 21 فروردین 88, 10:57
  5. داستانی از عشق (داستان کوتاه)
    توسط هوشیار در انجمن سرگرمی و تفریح
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 87, 17:12

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.