همیشه دلم می خواست!!!

[hasty]

دلم میخواست اگه یه روز هم که شده مال خودم باشم اون روز فقط مال من باشه روزی که یه چرتکه بگیرم دستم وهمه خوبی ها وبدیهامو بشمارم و به اندازه بدیهایی که تو زندگیم کردم جریمه بدم تا اون دنیا ازم 2 برابر جریمه نگیرند .چون قطار زمان خیلی سریع میره میترسم جا بمونم و بدیهام تو دستم باشه.
اون وقتیکه دیگه کار از کار گذشته

[nasibe]

دلم مي خواد روز به روز به خدا نزديك تر بشم تا جايي كه هيچ وقت خلاءي تو زندگيم احساس نكنم و به تمام اهدافم برسم.

خداي مهربون كمكم كن
" آمين "

[setareh]

سلام به همه:
اتنای عزیزسلام :
بااجازه ی صاحبخونه و مهمان های محترم می خواستم منم اینجا مهمون بشم و از خواستن های دل بگم .
وای !از دوتا گوش شنوا گفتی ،خدا نصیب نکند ،امان !ازوقتی که با یه ادم ،که زبونت رو نمی فهمه مواجه بشی !
کو گوش شنوا!
هر چی می گی او ناشنواتر می شه(شاید اشکال کا ر دراین باشه که باید کمی تامل کنی وجملات را ترجمه کنی و به زبان طرف سخن بگویی شاید شنیده بشه)
واقعا ادم یه موقع هایی دلش می خواد یه ادم پیدا کنه که فقط وفقط گوش کنه وباهاش همدردی کنه وکمی از بارش رو سبک کنه.

گفتی همیشه دلم می خواست یه دوست داشته باشم که به همون اندازه که من براش مایه میذارم و برای او ابراز دوستی میکنم..

به قول معروف کسی باشه که اگه من براش مردم او هم برام تب کنه

یه ضرب المثل می گه کاسه (عشق و علاقه دیگران)جایی رود که قدح(عشق و علاقه ما) برگردد.
به نظر من تو زندگی زناشویی و خانوادگی باید بیشتر از اون چه دریافت می کنی مایه بگذاری خصوصا مواقعی که ابتدای رابطه است و یاجاهایی که خدای نکرده رابطه اسیب دیده .

آرزوی داشتن یکی که بدون من از زندگی عادی اش دست بکشه یا وقتی نیستم به یادم باشه یا منتظر اومدنم باشه یا....

اینکه یه نفر منتظر ادم باشه یا به یاد ادم باشه خوبه ولی این که دوست داشتن من باعث بشه یک نفر اززندگی عادی اش دست بکشه چندان خوب نیست شاید تو دراز مدت ایجاد درد سر بشه.پس همون طور که گفتی نه وابسته شدن زیاد خوبه و نه
وابسته سازی زیاد.چون اگه وابسته بشی همه خوبیها و خوشیها و شادی ها رو فقط دروجود اون و با او بودن احساس می کنی و اگر هم کسی به تو وابسته بشه شاید از تو ارامش رو سلب کنه و این نیز ازار دهنده است.
یه جوری باید این میون تعادل برقرار بشه.
مادری که فرزندش رو فقط به خاطر خود فرزندو خودش بزرگ می کنه و سخت با او وابسته ست و همه ی خوبی های دنیا رو دروجود فرزند می بینه.و مادری که فرزندش را باعشق بزرگ می کنه و در وجودش نور خدا رو می بینه یعنی ازمنظر عشق مادری یه خدا میرسه این وابستگی مادر اول به صورت ازار دهند ومحدود ه.انتظارات و توقعات مادر از فرزند به گونه ای دیگره.
ولی مادر دوم وابستگی و عشقش لذت اور و رشد دهنده ست و انتظار و توقعی هم نداره چون اون عشق ،اورا به خدا و مزایای بالا تر متصل می کنه.
پپس در عشق نباید علاقه به خود فرد و ان چیز باشه ونباید محدود باشه بلکه باید به ان معنایی بالاتر و والا تر داد ،انگاه ان عشق ،ارامش بخش و متعالی ست و به چیزی وابسته نیست دیگه به رفتار فیزیکی فرد مقابل وابسته نیست.

merekaگفته:
وقتی به دنیا اومدم همه می خندیدن و من گریه می کردم دل می خواد وقتی من مردم همه گریه کنن و من بخندم

دلت چه چیز قشنگی رو طلب می کنه .اینجا حتما دلت رو تحویل بگیر!و تامی تونی دیگران را بخندون و اشکهای انها را به شادی تبدیل کن !

همیشه دلم می خواست:::
همون قدر که دیگران را دوست دارم مرا نیز دوست داشته باشند

.
ساران عزیز :یه زمانی خیلی دلم می خواست کسانی که دوستشون دارم مرا دوست داشته باشن و خودم را خیلی خسته می کردم اما از وقتی با خودم اشتی کردم یعنی خودم ،خودم را تحویل گرفتم دیگه دوست داشتن دیگران در درجه ی دوم قرار گرفت .
،تازه حالا این جوری شد که اونها هم من رو به صورت درجه یک دوست دارن .یعنی تا زمانی که زیاد طلب می کردم اونها درجه دو(عشق) و حالا که کمتر طلب می کنم درجه یک(عشق) نثار می کنن.
تا حالا دقت کردی وقتی یه چیزی رو گم می کنی هرچی دنبالش می گردی پیدا نمی کنی (استرس و گاهی هم عصبانی)ولی وقتی می ری سراغ یه چیز دیگه درست جلوی چشمات ظاهر می شه یعنی اون میاد دنبالت !

دلم يه دختري رو مي خواد كه عاشقش شدم.
اما نمي تونم بهش بگم.

ای خدای اسمونها برس به دل عاشق این جوونها!

هميشه دلم مي خواست* كه خدا ظرفيتمو نسبت به هر چيزي كه بهم ميده به همون اندازه بالا ببره كه بتونم از پس شكران اون نعمت بر بيام.*

وبه همون اندازه یا بیشتر بهم ظرفیت بده که اگر نعمتی را ازم گرفت بهش اعتماد کنم و شکوه نکنم ،کفران نکنم ،و راضی باشم به قضا و قدرش واگه چیزی رو ازش درخواست کردم و او اجابت نکرد ناامید نشم و خودم رو بسپارم به حکمت و داناییش .
و دلم می خواد اینقدر ظرفیت پیدا کنم که ازهمه ی امتحاناتش (داده ها -نداده ها-گرفته ها)سر بلند بیرون بیام.
ودراخر :
امان از این دل که خواسته های زیادی داره !
ای کاش !بفهمم کجا به حرف دل گوش کنم و کجا گوش نکنم.

[honarmand]

سلام اتنا جان خيلي جالبه كه همچين بخشي رو اختصاص دادي
ولي من هيچ وقت دوست نداشتم چيزهايي كه توي دلمه چيزي كه اون ته ته هاست و بيرون بريزم قشنگيش به اينه كه اون تو باشه اينجوري بيشتر دوسشون دارم اخه اگه ادم حرفهاي دلشو اينجا بنويسه هر كي مي ياد يك نظر مي ده يكي بد مي گه يكي خوب مي گه نمي گم ادم انتقاد پذيري نيستم نه ولي بعضي اوقات ادم دوست داره براي چيزهايي كه سالها توي دلش نگه داشته هيچكي هيچي نگه من حتي اونهارو روي ورق هم نمي يارم ولي براي اين كه قسمت هم خالي نزاريم يكي از ارزوهام كه بيشتر از همه قابل گفتنه و خيلي وقتها مي ياد توي ذهنم و مي گم
هميشه دوست داشتم يه كارخانه انقدر بزرگ داشتم كه تمام بيكارهاي دنيارو توش جا مي دادم . خيلي ناراحت مي شم از اينكه مي بينم كسي دنبال كار مي گرده و پيدا نمي كنه خيلي شايد باورتون نشه و فكر كنيد كه دارم لوس بازي در مي يارم ايشالله كه يك روز بتونم اينكارو بكنم ناگفته نمونه كه تا حالا براي چند نفري هم با كلي دست و پا زدن پيدا كردم

[آتنا]

هنر مند عزیز سلام. با تشکر که سر زدی. اگه توجه کنی من هم بیشتر تمایل داشتم که اینجا فقط مختص درددل باشه بدون هیچ اظهار نظر اما خوب .. باز هم اگر مشکلاتمون ریشه یابی بشه دیگه مشکلی ندارم. خیلی از حرفها فقط باید شنیده بشن و ....
به هرحال مرسی از توجهت!

[مدیرهمدردی]

سلام بر همه دوستان عزیز
من حرفاتون را با دقت می شنوم، و همه سعی ام را دارم می کنم که بتونم درک کنم....
وقتی آدمها از دلشون صحبت می کنند. به نظر میرسه دوست داشتنی تر از هر وقت دیگه ای هستند. و این یعنی اینکه دلا پاکه...، و صاف و صادق.... و اینها همه یکرنگی آدمها رو نشون می ده، یا بهتر بگویم بی رنگی اونها رو....
بعضی پستها که نیمه شب نوشته شده، عطرش بیشتر هم شده.... ، نمی دونم این دل شب چی داره که سرزمینش عشق خیز هست....
همه غمها رو آب می کنه، و یه غم شیرین مثل عشق توی جون آدم میندازه....

آروم باشیم مثل شب ، و پوشیده باشیم مثل شب....، و پر از امید به روشنایی فجر داشته باشیم مثل شب..... وقتی که آروم بدون هیاهو می نشینم ، پروانه خوشبختی بر شانه هایمان می نشیند... این بهتر از اینست که با حرص و ولع به این طرف و آنطرف به دنبال پروانه خوشبختی بدویم... آخه پروانه خوشبختی ظریفه.... فرار می کنه....
دلم می خواد همه دلا مثل دل خودم غم نداشته باشه....، آروم باشه.... در واقع غم ذوب کن باشه....، مثل کوره های ذوب.....، فقط شادی توزیع کنه....
دلم می خواد یک گروه بودیم و شعر سملیکمون این بود.

خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال

هر غمی کو گرد ما گرديد، شد در خون خويش

[merka]

آقا مدير خيلي توپ نوشتي!!!
دلم مي خواد همه آقا مديرا همينطوري بي ريا باشن حرف دلشونو بزنن نگن ما مديرم رئيسيم نمي شه بگيم بابا مگه اين رئيس ها قلب ندارن كه خودشونو تافته جدا بافته مي دونن

[hasty]

همیشه دلم میخواست کودک بمونم همون کودکی که وقتی گریه میکنه بغلش میگیرن نوازشش میکن
و هنوز اینقدر بزرگ نشده بودم که بار گناهم سنگین باشه دلم میخواست میتونستم زمان را نگه دارم یا یه جوری میتونستم قطار زمان را خراب کنم اخه هنوز از بازی کودکانه سیر نشدم اخه هنوز عروسکی که بابام برام خریده را دوست دارم میخوام باهاش بازی کنم اخه هنوز تحمل غصه برام سنگینه اخه هنوز قلبم ظرفیت یه شکست را نداره . وای خدای من چه دوران عجیبی است بگذارید بازی کنم بگذارید تا میتوانم بازی کنم که فردا با من بازی خواهند کرد بگذارید همین جا بمونم میخواهم بچه بمانم.
دلم میخواد بدون دلیل بخندم دلم میخواست مثل دوران کودکیم تو دلم غم نباشه تا غصه را صدا کنه و این غصه بیاد رو قلبم خونه کنه . و رو قلبم بشینه و هنوزم تصمیم سفر نداشته باشه کاش دوباره میرفتم دوران کودکیم اون جا صدای خدا را خوب می شنیدم اون جا خدا نگاهم میکرد بهم لبخند میزد باهام همبازی میشد من میشدم بچه اون میشد همه ی کسم به خاطر همینه که میگن بچه ها دلشون پاکه . پس خدای من به پاکی دل این بچه ها غم وغصه ها را از روی قلب همه ی جون ها بردار.
امین

[آتنا]

سلام به هستی عزیز که داغ منو تازه کرد. آخ که چقدر منم دلم می خواست دوباره بچه می شدم. بعد یه دونه از این عروسکای پاگنده رو که قدش دو برابر خودم بود دنبال خودم می کشیدم. آخ چه خوب بود من کوچیک می شدم بعد روز تولدم مامانم یه شاسخین بهم هدیه می داد . اونوقت اینقده باهاش کشتی می گرفتم تا از کت و کول می افتادم و همونجا روی شاسخینه خوابم می برد و خوابهای رنگی می دیدم«نه مثل حالا خواب ونگ و وونگ بچه »
فکرشو بکن من می شدم بچه ، بعد می شدم مامان یه عالمه عروسک کوچیک و بزرگ.
آخ بچه ها اگه بدونید هروقت از جلوی عروسک فروشیا رد میشم ته دلم غنج میره. باورم میشه یکی از چیزایی که همیشه دلم می خواست «عروسک» بود.

[psy133]

با سلام

من دلم میخواست جواب این سوال رو بگیرم....

به ضریح ها ببندند دخیل را ولی من...

به کجا ببندم این دل که تواش ضریح باشی؟؟؟







موفق باشید