من شوتتون رو گرفتم. عمرا بتونید گل بزنید منم واکی بایاشی هستم .
تشکرشده 337 در 142 پست
من شوتتون رو گرفتم. عمرا بتونید گل بزنید منم واکی بایاشی هستم .
پرده پرده آنقدر از هم دریدم خویش را
تا که تصویری ورای خویش دیدم خویش را
خویش خویش من هم اکنون از در صلح آمدست
جمله گوش از غیر بستم تا شنیدم خویش را
خویش خویش من مرا و هرچه من ها بود سوخت
کشتم او را و زخاکش پروریدم خویش را
معنی این خویش را از خویش خویش خود بپرس
خویش بینی را گزیدم تا گزیدم خویش را
تشکرشده 917 در 282 پست
خدا هميشه هست و مي ماند و هرگز دور نمي شود ............ مهم همين است ........... خدا هست.
خانم لبخند صاحب تاپيك از شما خواستند كه تنهايش نگذاريد ............ هر طور خودتان صلاح مي دانيد ........ از اين بابت كه بسيار موثر بوده ايد نخواستم من مانع كمك شما به ايشان شده باشم ............... ممنونم كه نام كاربريتان را دوباره فعال كرديد.
........... بدانيد بسيار برايم قابل احتراميد ......... هم شما و هم عزيزاني كه در اين تاپيك پست گذاشتند و اظهار لطف كردند.
ايشون هم متاسفانه به خودشون گرفتند .
:)لبخند (یکشنبه 14 تیر 94)
تشکرشده 184 در 75 پست
سلام :)
یک دنیا تشکر و یک دنیا معذرت خواهی
ممنونم خانم اعجاز عشق عزیز. عرض کردم تو اون پستم که من از دست شما ناراحت نشدم :) خوشحال هم شدم!!! و الان هم هستم :)
فلسفه ی ناراحت شدن از انتقاد اینه که در واقع کسی ناراحت میشه که قدرت تحمل پایین داشته باشه اینم به خاطر اینه که خودش رو نبینه و نخواد که درست بشه. کسی که از خودش و
از واقعیت خودش فرار میکنه این آدم یا قهر میکنه و میذاره میره یا سعی میکنه طرف مقابل رو حالا با هر روشی مثل متلک و صحبت های غیر مستقیم از میدون به در کنه و اینکه طرف مقابل
رو به اصطلاح به زانو دربیاره و فراری بده تا دیگه نبینتش در حالی که تنها کسی که داره بهش ظلم میکنه خودشه چون در واقع داشت ایرادای خودش رو میدید و میتونست راحت حلش
کنه .
اینکه شما اینجا تایپک زدید از نظر من یعنی این فکرایی که گفتم در مورد من کردید.
واقعا فکر کردید من قهر کردم و رفتم؟ یا میخوام شما قهر کنید و برید تا من دوباره بیام؟ اصلا میشه کسی دوست قدیمی همدردی باشه و اهل قهر و متلک و ناراحت کردن دیگرانی باشه
که راست میگن ؟ فکر کردید من قهر کردم تا شما رو ناراحت کنم؟
اصلا و اصلا و اصلا این طور نبوده.
شما یه ایده ی بزرگ به من دادید دوست خوبم. این نشان از بزرگی شماست. نشان از نیت خیر شماست وگرنه یک جمله و جرقه زدن یک ایده تو ذهن من چی رو نشون میده؟ حالا شما
حرفتون به هر کی بود تاثیرش رو روی من گذاشت. من هم تو دنیای واقعی خودم زندگی میکنم و اطرافیانم برام به مراتب مهم ترند. دوست دارم تا جای ممکن خوب باشم .
من خودم رو خیلی دوست دارم :) خیلی خوشحال میشم که یه نفر من رو از بیرون نگاه کنه و بگه ببین این ایراد توئه درستش کن. واقعا تو دنیای امروز بین دوستان آدم چند نفر این جوری
خوبی آدم رو میخوان؟
درسته آدم وقتی ایرادی تو خودش پیدا کنه طبیعتا باید ناراحت بشه این یه واقعیته و هر کسی دوست داره بهترین باشه. اما من از دست شما ناراحت نشدم.
پستتون رو هم خوندم تو اون تایپیک اما چون مشکی بودم نتونستم لایک بزنم که شما رو از نگرانی دربیارم. الان مجبورم کردید با مصیبت!!! با یک سری ترفندها :) خودم رو آبی کنم آخه
ایمیلم و رمزمو همزمان عوض کرده بودم چون به اندازه ی کافی کوتاهی کردم در مورد شما حتما باید جواب میدادم.الان هم واقعا دارم سعی میکنم این پست رو براتون بفرستم. ان شا
الله درست بشه و فرستاده بشه.
مطمئن باشید مطمئن باشید و مطمئن باشید که اونقدر بزرگ شدم که اگه کسی حتی با سیلی من رو بزنه اما چیزی رو به من یاد بده تا رو پای خودم وایسم ، اگه من رو از در خونش برونه
از پنجره میرم تو و بارها و بارها و بارها تو زندگیم این کار رو کردم و دستاش رو هم میبوسم و این رو برای خودم افتخار میدونم که دنبال خوشبختی خودمم. کسی که حتی شده اندازه ی نوک
سوزن من رو به خودم بیاره برای من عزیز هست و جاش روی تخم چشمای من. اصلا رمز پیشرفت آدما اینه که از همه چیز برای بهبود خودشون استفاده کنن و انتقاد شایسته و درست
دوست راحت ترین راهه. بعضی موقع ها ساعتها میدوی اما کسی بهت نمیگه راهت اشتباهه. مطمئن باشید آدمهایی مثل من دست بوس انتقاد کننده ها هستن. همه جا که تالار نیست.
من بیرون از تالار واقعا مشکل دارم که به کی باید کمک کنم و به کی نه!!! اصلا همیشه درگیرم کی راست میگه و کی دروغ. برام مهمه که کارم و وقتم رو برای کی میذارم.
شما برای من خیلی عزیزید .
متاسفم که به خاطر عدم توجه من به حساسیت شما. من از اون روز دارم به این فکر میکنم که فلسفه ی رفتار من چیه و دوباره رفتم سراغ دوست خاک خورده ی خوبمان فروید!!! با مشغله
ی کاری که دارم اما شما دارید فکر میکنید که از من معذرت بخواید. مشخصا کوتاهی از من بوده چون اول من باید تشکر میکردم.مطمئن باشید اونقدر من رو متحول کردید که دوباره رفتم سراغ
مطالعه :)
آرزو میکنم شما هم متحول بشید و برید سراغ مطالعه :) مطمئنا هستید اما آرزو میکنم از این لذت بزرگ خودشناسی هیچ کس بی نصیب نمونه.
morteza2487 (دوشنبه 15 تیر 94), اعجاز عشق (یکشنبه 14 تیر 94)
تشکرشده 917 در 282 پست
ممنون دوستم .............. ولي ببخشيد مزاحم مطالعتون شدم.
راستش شما كمي تند صحبت مي كنيد اما پست يكي ديگر از اعضاء پر از اهانت بود و ناراحت شدم از صاحب تاپيك كه خودش را لايق اين اهانت ها دانست .......... ما با تمام كاستي ها و ضعفهايمان ابتدا بايد قبول كنيم كه هر چه باشيم انسانيم و حتي اگر كسي خود را تحقير كند جايگاهش را به يادش بياوريم .
در واقعا درست است تند صحبت كرديد اما واقعا اگر منظور من دقيقا متوجه ي شخص شما هم بود نيازي به عذرخواهي از من نبود ..........
حرف شما كاملا صحيح است راستش من از نوشته هاي شما در آن پست اصلا متوجه نشدم كه قرار است به سمت تحول و مطالعه برويد ......... بيشتر حس كردم بي آنكه بخواهم دلتان را بدجوري شكسته ام و باعث شدم صاحب تاپيك تنها بماند چون او هم فكر كرد شما از او رنجيده ايد (واقعا خودتان پست خود را يك بار ديگر بخوانيد )
شايد من واقعا زيادي حساس هستم پست پارميدا واقعا ناراحت كننده بود ......... ناراحت كننده تر حرف صاحب تاپيك بود كه حق ميداد با او اينطور صحبت شود.
انشاءالله من هم متحول ميشم .
:)لبخند (یکشنبه 14 تیر 94), morteza2487 (دوشنبه 15 تیر 94)
تشکرشده 184 در 75 پست
بله پستمو خوندم ولی حالا بین خودمون بمونه انگار شما راست میگیداااا هر آدمی میخوند مثل شما فکر میکرد.
من مدتهاست درگیر مسئله ی ناخودآگاهم.مدتی مطالعه میکنم و میذارم کنار. هر از چند گاهی یکی این درگیری رو یادم میاره و داغ دلمو تازه میکنه
خیلی دوست داشتم بهتون توضیح بدم چه ایده ای بهم دادین به هر حال خودتون هم باید ماجرا رو بدونید دیگه ولی خوب توضیحش خیلی طولانیه. من همین که پست شما رو خوندم
و بعد پست خودمو خوندم این تعارض رو دیدم تو خودم که ای بابا من خودم قبلا اعجاز عشقی بودم برای خودم که بیا و ببین و الان شدم جان سخت 2
همین مسیر تغییر فکر خودم برام شد سوال که چرا بعضی از آدما با هر روش و متد و آیه تغییر مسیر نمیدن یا اینکه خودشون و روش فکری شون رو خوب مطلق میدونن یا بد مطلق و بی
ارزش اما یکی مثل من راحت و بدون هیچ مقاومتی نه تنها تغییر مسیر میده بلکه تغییییییر مسیر میده :) اگه فکر کنه میشه بهتر بشه ، اینکه کجای ماجرای ناخودآگاه و تحت خودآگاه ربط
دقیقی به مقاومت و پذیرش یه فرد داره شد یک ایده برای مطالعه ی دقیق تر من .
گویا تغییر مسیر من زیادی بوده و باید یکم عقب برگردم .خوشحالم که کاملا عملی این رو دیدم و خیلی بدتر ناراحت شدم که اصلا با این عدم ثبات فکری من، که بخش عمده اش به خاطر اینه
که ایران بمونم یا برم و در واقع با این ایست فکری اصلا چه طور جرات میکنم مشاوره بدم به کسی!!! بنابراین تصمیم گرفتم دوباره فقط مهمان باشم و آدمها رو بخونم :) سیاه شدنم برا همین
بود. شما فک کردی من قهر کردم
شما واقعا تو قلبتون هیچی نیست اما تو قلب من هست!!! برای همین معذرت خواستم ازتون چون واقعا ناراحت شدید . من اصلا دوست خوب شما نیستم چون ....
با توجه به احساس محوری تون نباید جواب مینوشتم . دو حالت داشت یا واقعا احساس محورید پس شوکه میشدید و میرفتید سمت تغییر یا نیستید و من اشتباه میکنم که هیچ اتفاقی براتون
نمی افتاد. و همچنان با آرامش کار خودتون رو دنبال میکردید. حتی اگه فکر میکردید من بی ادبم نباید برام مهم بود.
اما دلیل تندیم با خیال راحت و تخت اینه که تو تالار افراد خوب و مهربونی مثل شما و آقای باغبان هستند که به اندازه ی کافی با محبت به فرد مقابل آرامش میدن. بنابراین هیچ نیازی به
محبت فردی مثل من نیست. لازمه شخصی با روحیات من نقش پلیس بد رو بازی کنه و فکر فرد مقابل رو مخدوش کنه.البته وقتی فرد اعتراض میکنه قضیه فرق داره من باید خودمو بکشم
عقب و دیگه هیچ حرفی نزنم:) درسته؟ در واقع تو این بازی که نقش اصلی و اصل تاثیر گذاری با فرد مهربونه من هم پیام بازرگانی میشم :) این جوری بالاترین تاثیر روی ذهن کسی که
مشاوره میخواد ایجاد میشه. به نظرتون سناریوی قشنگی نیست؟ به نظر من که خوبه.هیجان داره اینکه من یه حرفی رو تند و سریع میزنم خوبه اما اون چیزی که من رو ناراحت
کرد از خودم اینه که چرا اصلا من ظرفیت طرف مقابل رو نگاه نمیکنم؟ مثلا تو اون تایپیک خاص که شما به خاطرش زیاد به زحمت افتادین من احساس کردم شناخت نسبی دارم و دیدید یک
پست زدم و چه واکنشی گرفتم ولی اصلا به ظرفیت توجه نکردم خیلی بیش از مقدار مورد نیاز تو چند تا جمله گفتم و واقعا نتیجه برای من متعجب کننده بود. اصلا فکر نمیکردم اینقدر واکنش
بگیرم.
هنوزم حس میکنم پست من خیلی بیش از حد مورد نیاز تحریک کننده بود . حس میکنم که نه واقعا میتونستم بهتر عمل کنم. البته نه اینکه برام مهم باشه بیشتر عملکرد خودم مهم بود که
اصلا خوشم نیومد از خودم.
به هر حال من خداحافظی نمیکنم چون تالار رو میخونم.اما دیگه سعی میکنم پستی نذارم . زیاد هم داستان پلیسی نخونم :)
من پست خانومی که گفتید رو نخوندم ولی لازم بود از شما و آقای علی معذرت بخوام و تشکر کنم. به من گفتید یا به اون خانم آخر سر من رو تو دردسر انداختید
الان اصلا وقت متحول شدن نبود
اعجاز عشق (یکشنبه 14 تیر 94)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)