به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 65
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    به خانم دیگه ای فک میکنم
    هر دختری رو میبینم از خانمم سرد میشم.
    بهتره به جای فکر کردن به خانم های دیگه یا تماشا کردن دخترای دیگه به فکر زندگیتون و استحکامش باشید و مهمتر از همه اینکه حق همسری رو برای همسرتون اجرا کنید و بی جهت با این قبیل افکار و مدام فکر کردن به قد و ظاهر همسرتون و مقایسش با اغیار به ایشون ظلم نکنید.
    مطمئن نیستم ولی فکر کنم بهش میگن وسواس فکری
    موفق باشید
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود



    ویرایش توسط m.reza91 : سه شنبه 28 مهر 94 در ساعت 00:03

  2. 3 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    میشل (سه شنبه 28 مهر 94), مصباح الهدی (سه شنبه 28 مهر 94), باغبان (چهارشنبه 29 مهر 94)

  3. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام

    ایراد هائی که اولا میگرفتم اصلا تو نظرم نمیاد بجز قد خانمم که اصلا از مغزم حذف نمیشه..
    تا اینجا خیلی خوب پیش رفتین. اتفاقا با این اوضاع مسالتون به نظر من خیلی هم امید بخشه!!!

    مشکل خاصی دارم که هیشکی نمیتونه حلش کنه جز طلاق ..و من اصلا نمیخوام این راه حلش باشه..
    چرا این قدر نیمه خالی لیوان را می بینید؟ خب وقتی روی قسمتی که هنوز به نتیجه نرسیدین تمرکز کنید معلومه که این قدر نامید می شید. شما به قمستی که طی کردین و نتیجه گرفتین فکر کنید و خودتون را با اوایل مقایسه کنید و نه اون چیزی که می خواهید بشید و نه اون خیالات قبل از ازدواجتان. توقعتان را باید منطقی کنید.

    البته موافقم که کسی نمی تونه مشکلتون را حل کنه جز خودتون. اونم با توکل به خدا... و آرامش
    احساس می کنم بیشتر ترس روی شما حاکمه که از این همه پیشرفتتان احساس پیروزی نمی کنید.

    شما فقط با قد ایشون مشکل دارید؟ چرا فکر می کنید همین می تونه دلیل طلاق باشه؟
    با نظر خانم هستی موافقم. به نظرم با تغییر زاویه دیدتان می تونید سلیقتون را به سمت این موضوع ببرید که خانم کوتاه قد هم زیایی خاص خودش را دارد. (درست مثل تغییر ذائقه غذایی!)

    من خودم اینجا تاپیکهایی خوندم که آقایونی بودند سلیقشون این طور بوده.
    البته خود تاپیک ها یادم نمیاد ولی به عنوان نمونه پستهای چند تا از هم جنس هاتون را تو این تاپیک بخونید:

    خواستگار قد بلند و اعتماد بنفس پایین من ...( ادامه ی قدم کوتاه است.)

    انگار یه دعائی خوندن که نمیتونم دوسش داشته باشم یا بهش محبت کنم..
    راستش نمی دونم درسته بگم یا نه.ولی خیلی وقت پیش تو این تالار آقایی به نام نیکمرام آمده بودند و همچین مشکلی داشتند و نمی دونستند چرا رنگ پوست خانومشون براشون حل نمی شه.و حالا واقعا به قول آقای ام رضاوسواس فکری داشتند یا نه.نمی دونم. بعد ایشون رفته بودند پیش یک دعا نویس و اومدند گفتند مشکلشون حل شده. البته که نفس دعا حتما بسیار بسیار مهم و موثر هست اما این احتمال هم وجود داشت چون ایشان چنین اعتقادی به علوم غریبه داشتند به این طریق یعنی سپردن کارشان به چنین افرادی توانستند ذهنشون را از اون موضوع بردارند و رها کنند. اگر تو اعتقاداتتان چنین مسائلی هست ممکنه در مورد شما هم جواب دهد. البته بگم که پستهای آخرشون حذف شد.ولی خودشون حل مشکلشون را اینگونه عنوان کرده بودند که به نظر من اصل همان دعا و اعتقادات بوده و بعد هم رها شدن ذهنشون از اون مشکل به اون وسیله(نه الزاما خود اون موضوع...)

    موفق و موید باشید
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : سه شنبه 28 مهر 94 در ساعت 01:26

  4. 6 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    @hasti (چهارشنبه 13 آبان 94), baitollah-abbaspour (سه شنبه 28 مهر 94), m.reza91 (سه شنبه 28 مهر 94), میشل (سه شنبه 28 مهر 94), باغبان (چهارشنبه 29 مهر 94), صبا_2009 (سه شنبه 28 مهر 94)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 18 اردیبهشت 95 [ 21:42]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    181
    امتیاز
    3,890
    سطح
    39
    Points: 3,890, Level: 39
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,697

    تشکرشده 825 در 209 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام
    اول عذرخواهی کنم همه ی پستهای دوستان رو نخوندم..

    چقد خوشحال شدم وقتی این جمله رو در اولین پست تایپیک قبلتون دیدم:
    دلم براش تنگ میشه

    خب ب نظرتون این یعنی چی؟! یعنی دوسش دارین و بیشتر عاشقش خواهید شد..

    حس میکنم ریشه ی مشکل شما در ذهنتونه یعنی افکار و تصوری ک قبلا از ظاهر همسر آیندتون داشتین..
    این تصور هم سالها در ناخودآگاهتون بوده و حالا نیازمند زمان هس ک این ظاهر همسر رو بپذیره همونطور ک خودتون گفتین از قبل بهتر شدین..

    پس روشنای امید خدا پیداست و دلتون رو دربست ب خدا بسپارین..

    حالا می مونه چطور زودتر ب جذابهای دلنشینتون برسین شنیدین میگن ب در بگین دیوار بشنوه اگ مثلا خانوم مهربونتون شکم درآوردن بعد غذا بگین وای شکمم بزرگ شده امان از دست پخت خوشمزت ناچارا باید کمتر بخورم..
    یا ی روز ک میخاین برین مهمونی یا حتی خرید ساده، پیراهن یا کفش یا لباسی رو یواشکی باهاشون ست کنید بعد بیرون ک رفتین بگین (دم گوشش یواشکی اثرش بیشتره) چه جالب باهم ست شدیم چقد حس خوبیه حتی تو لباس هم با هم جوریم اصن اعتماد ب نفس میگیره آدم، تو چنین حسی نداری؟!..

    هدیه های یهویی بی مناسبت هم یادتون نره یه وقت..
    اگ تو خونتون صندل میپوشین..وقتی خانمتون ی لباس خونه جدید خریدن فرداش براش ی صندل لژدار ست بخرین بگین حیفه خانومم با این زیباییش و لباس نوش صندل ست نداشته باشه..اگ بگن پول نداشتیم و اینا..بگین خانوممه زندگیمه عشقمه اگ داشتم دنیا رو ب پاش میریختم..

    چون شما بیشتر ظاهر سختتون بود مثالها بیشتر مادی شدن..

    نوشته های عشقولانه یواشکی رو آینه اتاق خواب هم حس خوبی برا هر دوتون داره..


    همیشه یادتون باشه زن و شوهر آینه همند!

    مهم ترین کار شما ازین ب بعد:
    امواج و افکار منفی ممنوع!

    ب محض حمله ی این افکار مخوف ذهنتون رو منحرف کنید و برعکسشو انجام بدین..
    مثلا ذهن میگه چقد زشته با این تیپش، شما به خودتون در اون لحظه و بعد ب خانمتون، از قسمتهای خوب تیپش میگین..
    همه ی حرفها باید از ته دل باشه!

    ب مشتری هایی ک طبل تو خالین نفکرین! آواز دهل از دور خوشست! هر کی یه مشکل تو زندگیش هس..

    این نکته هم یادتون بمونه حداقل باید چله بگیرین تا ذهنتون عادت کنه..
    صبور باشید لطفا

    منتظر خبرهای خوبتون هستیم جناب جوادیان..

    براتون آرزوی بهترینها رو دارم.
    بزرگترین هنر، عشق ورزیدنه

  6. 5 کاربر از پست مفید باران بهاری11 تشکرکرده اند .

    anisa (سه شنبه 28 مهر 94), henma (چهارشنبه 02 دی 94), میشل (سه شنبه 28 مهر 94), مصباح الهدی (سه شنبه 28 مهر 94), باغبان (چهارشنبه 29 مهر 94)

  7. #14
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    145
    Array
    سلام و با تشکر از دوستان عزیزم.. یک نکته ای رو باران بهاری عزیز نوشتن که (
    حس میکنم ریشه ی مشکل شما در ذهنتونه یعنی افکار و تصوری ک قبلا از ظاهر همسر آیندتون داشتین..
    این تصور هم سالها در ناخودآگاهتون بود).. بله این تصویر که از سالها قبل تو ذهنم بوده و دختر قد بلند و زیبا که بهش انرژی دادم و ارزش رو تو زیبایی و قد بلندی تو ناخوداگاهم سیو کردم نمیذاره به چیز دیگه ای فکر کنم و هر کاری میکنم برا خانمم یا هر جایی که میریم با هم این تو ذهنم تکرار میشه که اگه اونیکه میخواستم بود وای چه لذتی داشت..

    اما اینو هم به خودم تکرار میکنم که از کجا معلوم بهت خوش میگذشت؟شاید یه کارایی میکرد که اصلا به مذاقت خوش نمیومد..این مدل تکرار مکرر تناقض تو ذهنم پدرمو در اورده..
    روانشناس جلسه اخر ازم تست گرفت و گفت درجه اضطراب و افسردگیت خیلی بالاس و به یه روانپزشک دگ معرفی کرد و الانم دارم داروهای اونو میخورم..روانشناس گفت این دو تا رو درمان کنی مشکلت حل میشه..اما خودم نمیدونم ایا بی علاقگی ربطی به این دو تا داره یا نه؟اما گفتش که داره و اونم حل میشه..
    یه چیز دگ هم که هس خانمم یکم خسیسه و تا من چیزی براش نخرم هیچی نمیخره ..با اینکه خودش کار میکنه اصلا برا خودش هیچی نمیخره..منم چون به طرز پوشش خیلی اهمیت میدم میگم بابا من خرج خونه رو دارم میدم ..کار میکنی با پولش برا خودت لباس بخر و کفش و این چیزا..درسته وظیفه منه ولی این روزا یکم وضع مالیم خوب نیست..واسه اون میگم که شیک پوش باشه..
    اقای مصباح الهدی به دعا نویسی هم اعتقاد دارم ولی بعضیاشو انجام دادم افاقه نکرده ..یه نفر دگ هم هس که این روزها شاید برم پیشش ..دوستم معرفی کرده..کاش منم مثل اون اقائی که گفتین با دعا مشکلم حل بشه..

  8. 2 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (سه شنبه 28 مهر 94), میشل (سه شنبه 28 مهر 94)

  9. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 01 [ 02:59]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    823
    امتیاز
    34,196
    سطح
    100
    Points: 34,196, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,683

    تشکرشده 2,882 در 761 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    235
    Array
    سلام آقای جوادیان در مورد تغییر شغلتون اقدامی /تصمیمی نگرفتید؟

    من چون در اقوام چند مورد در کار واردات لوازم آرایشی بهداشتی بودن و موضوع یکیشونو قبلا باهاتون در میون گذاشتم میگم ،

    من مطمئنم این شغل تاثیرش زیاد نباشه، اصلا کم نیست ، به این صورت که وقتی توی چنین بوتیکهایی هستی به مرور زمان چشم و بعد سلیقه به سمت یه گروه از اون خانمها میره ، و وقتی هم این شغلو ترک کنید به مرور زمان چشم و بعد سلیقه(یا حداقل عادت / خیال هر چی که هست) ازش دور میشه

    2تا تجربه عینی :1- همون داستان: دوستی دارم که همسرش فروشگاه لوازم آرایشی و ادکلن دارد در پاساژ میلاد نور و سفید تهران ، این پسر خیلی خوب و با ایمان بود که دوستم حاضر به ازدواج شد ، الان 2تا بچه دارن ، همسرش به خودش میرسه و خوش تیپترین و شیک پوشترین و جذابترین دختریه که من دیدم بدون اغراق میگم ، بعد از 7سال زندگی : این آقا انقدر به مرور و پله کانی رابطش با همسرش تغییر کرد که هنوز باورم نمیشه + به لحاظ مادی و آزادی هم برای دوستم سنگ تموم میزاره اما چه سود که زندگیشون هییچ ارزشی جز اون 2تا بچه نداره

    2-من خودم یکبار که به فروشگاه اینشون رفتم باید منتظر کسی میموندیم ، توی اون فاصله 3ساعت چند مشتری اومدو رفت که از اون بین 3تاشون خیلی جذاب بودن ، چون نوع لباس و آرایش صورت و مو فوق العاده بود و من خودم که اون موقع جاهیله نادان بودم ، وقتی اون خانمها رو دیدم اومدم خونه دعوا دپرس بودم و تا چند وقت از ذهنم نمیرفت فکر میکردم الان اونها همش توی آرایشگاه و باشگاه کلاس نقاشی و.. حالا منه کوزتباید برم سرکار و نهایتا ماهی یه بار یه ماسک صورت بزارم خلاصه تا این حد تحت تاثیر قرار گرفتم

    حالا قرضم اینه: وقتی من میتونم تحت تاثیر قرار بگیرم(هرچند در زمان جاهیله نادانی) ، شما هم تحت تاثیر قرار میگیرید منتها از نوع دیگه از نوع سلیقه و عادت چشم ( خدایی ناکردهاصلا نگاه به نامحرمو تاییدنمیکنم )
    شما همین خانمهای فروشنده پاساژای گرونو دیدید؟ انگار بینشون رقابت تنگاتنگی حکم فرماست ، مورد داشتیم صبح از ساعت 6صبح جلوی آینه مشغول آماده شدن بوده تا ساعت 12ظهر برسه سرکار ، چرا؟ چون تحت تاثیر جو هستن ، باور کنید خودشونم نمیدونن توی چه فضایی هستن ، ناخواسته و به مرور وارد شدن حالا یکی بیشتر یکی کمتر

    خلاصه این فضایی که توش هستیدو دست کم نگیرید (دوستان اگه من الان روی فضا تاکید میکنم به خاطر اینه که تا حالا به اندازه کافی مسائل دیگه رو گفتیم )
    ای خواجه درد نیست... وگرنه طبیب هست

    ای بی خبر.. از خورشیدِ پشتِ ابر !



  10. 5 کاربر از پست مفید گیسو کمند تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (چهارشنبه 29 مهر 94), میشل (سه شنبه 28 مهر 94), مصباح الهدی (سه شنبه 28 مهر 94), باغبان (چهارشنبه 29 مهر 94), صبا_2009 (سه شنبه 28 مهر 94)

  11. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    آقای جوادیان تلاشتون برای حل کردن این مشکل، زیباست. تلاش خالصانه بی نتیجه نمی مونه و قطعا خدا به بهترین شکل ازتون تشکر می کنه. و راه درست رو بهتون نشون میده.

    مطلبی که به ذهن من می رسه اینه که خواسته هاتون رو صادقانه و روشن با همسرتون در میان بگذارید. مثلا: عزیزم من خیلی دوست دارم تو شیک پوش باشی و خوب لباس بپوشی. اما الان متاسفانه دستم تنگه، لطفا فعلا با حقوق خودت خرید کن تا بعدش انشالله شرایط من خوب بشه و جبران کنم.

    یا عزیزم لطفا باشگاه رو جدی بگیر، من خیلی دوست دارم اندامت رو (مثلا لاغرتر یا چاق تر) ببینم، فکر می کنم اونجوری خیــــــــلی جذاب تر می شی.

    قبلا گفته بودید که خانومتون ساده ست و به این مسائل توجهی نداره، بنابراین لازمه شفاف و در عین حال با جملات "مثبت" باهاش صحبت کنید. طوریکه اشتیاق پیدا کنه کارهایی که دوست دارید رو انجام بده. البته مطمئنا اون دوست داره کارهایی رو انجام بده که شما رو خوشحال می کنه، اما ممکنه بعضی وقتا نتونه تشخیص بده که اون کارها چیا هستن.

    تغییر شغل هم نکته ی مهمیه. شما الان از نظر قدبلند بودن همسرتون ارضا نشدید. اما معلوم نیست اگه ایشون قد بلند بود، ذهن شما روی چه چیز دیگری گیر می کرد. پس خودتون رو از فضایی که مستعد برای این افکار هست، بیرون بکشید. البته این یک اقدام حاشیه ای هست و تا ذهنتون رو از افکار مسموم پاک نکنید، به هرحال خانوم ها همه جا هستند که ذهنتون رو مشغول کنند. اما مطمئنا تغییر شغل خیلی موثره و آرامش حاصل از حل این مشکل، ارزشش رو داره.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط میشل : چهارشنبه 29 مهر 94 در ساعت 00:08

  12. 6 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (چهارشنبه 29 مهر 94), fahimeh.a (پنجشنبه 27 خرداد 95), گیسو کمند (چهارشنبه 29 مهر 94), نیکیا (چهارشنبه 29 مهر 94), مصباح الهدی (چهارشنبه 29 مهر 94), باغبان (چهارشنبه 29 مهر 94)

  13. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام اقای جوادیان بی ادبی بنده رو ببخشید توی تاپیکتون در محضر دوستان و بزرگان نظر می دم ولی دلیل داشت که خدمتتون در ادامه عرض می کنم.

    چند وقت پیش که رفته بودم خواستگاری دختر خانمی که مد نظرم بودند بعد جلسه ی اول خواستگاری توی تاپیکم یک جا نوشتم که اون خانم با ظاهر بیرون برام دل نشین تر بودند یا همچین چیزی...اون موقع مصادف شده بود با تاپیک اول شما هر چند من اون موقع هم تاپیک شما رو خونده بودم یکی از دوستان به رسم لطف و محبتی که داشتند حتما بهم گوشزد و انتقاد کردند که خوب چشامو باز کنم تا یه وقت به مشکل شما دچار نشم و ادرس تاپیک شما رو هم گمونم بهم دادند هر چند من خونده بودمش(که البته حرف بنده یک چیز دیگه بود و حتی متوجه شدم چرا برام این اتفاق افتاده بود)...البته اون موقع خواستم هم باز نظر بدم ولی باز منصرف شدم... ولی خب الان قسمت شد و عمری خدا داد حرفایی رو بزنم...خواستم بگم از اون موقع توی ذهنم بود توی تاپیکتون نظر بدم که تاپیکتون رو دیدم الان.

    راجب این که می گید تصویری که از همسرتون داشتید یک خانم قد بلند و... بوده خواستم بگم به عنوان یک پسر دقیقا باهاتون هم ذات پنداری می کنم...من خیلی دقت کردم اون دختر خانم هایی که مورد علاقم می تونند باشند به عنوان همسر اینده همشون یگ سری ویژگی های خاص و مشترکی دارند و توی خیلی چیزای ظاهری مشترک هستند...البته ما سلیقه های متفاوتی داریم ..ولی از بابت داشتن این تصویر خواستم بهتون حق بدم و بگم منم به شخصه این طوری هستم و شاید همه ی اقایون و جالب ترش این هست من میدونم چرا همه ی افرادی که به عنوان همسر می تونم بهشون فکر کنم چرا ویژگی های ظاهری یکسانی دارند چون همشون به یکی از افرادی که از بچگی بهم محبت کرده بسیار شباهت دارند و ناخودگاه برام تداعی گر اون حس خوب می شند و مطئنم شما هم اگه فکر نکردید فکر کنید متوجه می شید چرا تصویر همسرتون یک فرد قد بلند و.. بوده و هست... اما یک نکته ی جالب خدمتتون عرض کنم !!! بنده یک خانمی رو برای ازدواج مد نظر داشتم که البته ایشون ازدواج کردند و قسمتم نبودند(و براشون از صمیم قلب ارزوی خوشبختی دارم) ایشون بر خلاف همه ی اون خانم ها توی یکی از ویژگی های ظاهری که برام مهم هستش و در همه مشترک در ایشون نبود و یک جورایی خلافش بود ... ولی دلیل این که ایشون رو هم بنده مناسب دیدم و می تونستند برام اون حس خوب رو ایجاد کنند چون یکسری ویژگی های خوب دیگه مخصوصا رفتاری(اخلاقی و اعتقادی و مذهبی) در ایشون دیده بودم که بسیار اون تفاوت(هر چند زیاد مهم نیستش شاید از نظر خیلی ها ولی برای من مهمه شخصا) برام کمرنگش کرده بود...

    راجب خانم شما مطمئن هستم ایشون ویژگی های مثبتی داشتند که تونستند دل شما رو بلرزونند وباهاشون ازدواج کنید... اما این که چرا الان اون ویژگی های خوب گم شده اونم مثلا واسه خاطر یک چیزی مثل قد ..شاید اشتباه کنم ولی نظرمو میگم...من فکر می کنم کلا شما راجب ازدواج یکسری تصاویر دیگه ای هم از خانم ایندتون داشتید وقتی بعد ازدواج مثل همه ی ازدواج ها که یان اتفاق می افته با واقعیت ها رو به رو شدید ناخودگاه اینو هی به قد ایشون و این طور چیز ها ربط می دید... در واقع مشکلاتتون بسیار عمیق تر از ظاهر هستش...بنده بیش از دو ساعت وقت گذاشتم واسه نوشتن و خوندن تاپیک های قبلیتون که متوجه این چیزا شدم..مثلا همین بیش از حد ساده بودن خانمت که به نظرم اومد زیاد هم این اخلاقو دوست ندارید...

    از اون جایی که سایت همدردی مطالبش رو همه اقشار می تونند بخونند و بنده نمی خوام جسارت یا بی ادبی کنم یکسری چیزها هم خدمتتون ببخشید در گوشی عرض می کنم و اصلا و ابدا نمی خوام رابجش توی تاپیک ادامه بدید فقط می خوام به این چیزا هم توجه کنید... پیشاپیش اگر بی ادبی میشه بنده رو ببخشید...

    از اون جایی که شما توی سن 31 سالگی ازدواج کردید...خیلی مهمه که با نیاز جنسیتون چه کردید توی این مدت...من نمی خوام قضیه رو بیش تر این جا باز کنم...ولی خب افرادی که به یکسری مسایل ناچارا پناه میارند مخصوصا فیلم های .... که اعتیاد و اثرات بسیار مخربی بر ذهن داره و چون توی اون فیلم های لذت های واهی نشون داده میشه که هیچ وقت توی واقعیت وجود نداره و مثلا فردی که درگیر این فیلم ها میشه مطمئنا با هر فردی ازدواج کنند اون طعم خوشبختی لا اقل از نظر جنسی رو صد صد نخواهند چشید... موضوع جایی پر رنگ تر میشه که شما شغلتون به طور مستقیم با خانم ها و لوازمی که برای زیباییشون استفاده می کنند هستش ... و برای یک جوان عذب کنترل بعضی چیزا خیلی سخت تر میشه و.. البته شاید بگید نه عادی میشه و.. حقیقتا نمی خوام این جا راجبش بحث کنیم ولی خودتون مطمئنم متوجه منظورم می شید و ادامه ی بحث راجبش خارج از حوصله ی تاپیک هستش..

    اما اقای جوادیان یکسری چیزها رو نمیشه در ملا عام اعلام کرد...اونم واسه مرد که مرد و غیرت مثل دو روی سکه جدا ناپذیر از هم هستند...می دونم احتمالا براتون زدن همین تاپیک هم سخت بوده...برام واقعا حتی تصور ایجادچنین تاپیکی رنچ اوره و می دونم اگه این تاپیکو زدید واقعا دیگه راهی ندیدید و می خواید و دنبال راهی برای ادامه هستید... پس لطفا بازم جسارت بنده رو ببخشید چون نمی خوام شما بحثو این جا باز کنید من چیزایی که به ذهنم میاد رو باهاتون مطرح می کنم و لزومی هم نداره شما جواب بدید هدفم فقط کمکه...(البته این قسمت رو قبل خوندن تاپیک اولتون خوندم که دیدم اون جا مطالبی رو نوشته بودید راجب ریز خصوصیات همسرتون که به نظرم بهتر بود این کار رو نمی کردید فکرشو بکنید خانمتون یک روز متوجه این قضیه بشه خدایی ناکرده چه حس بدی بهشون دست میده ؟!)

    داشتم می گفتم...شما باید قبل از ازدواج دقت می کردید بیش تر براتون اخلاق مهمه یا جاذبه های جنسی... بدون تعارف شما می تونستید خواستگاری دختر خانم هایی از سن 24 مثلا تا حتی 35 سال برید...که با این حال بازم یک دختر خانم 24 ساله به نظرم در حالت عادی به بلوغ کامل رسیده که چی می خواد از دنیا و همسر و به طور خاص همسرش و از طرفی شاید خیلی جاذبه های جسمانی بیش تری هم داشت حتی خودتون هم ادعا کردید همسرتون رو با دختر خانم های 20 ساله مقایسه می کنید !!!...و قطعا این چند سال تفاوت از نظر جاذبه های جسمانی بینشون خیلی تفاوت هست...هر چند من خودم اوج یک زن رو توی سن 30 می بینم و واسه مرد 40... ولی بهتره واقع بینانه تر به قضیه نگاه کنید...

    حقیقتا این حرفتون رو قبول ندارم که می گید روز خواستگاری پاشنه بلند داشتند و متوجه نشدم !!! شما مگه مادرتون یا احیانا خواهرتون همراهتون نبودند...مگه واسه ازمایش خون کنار هم راه نرفتید و... و کلی چیز دیگه..اگه بگید نه بازم متوجه نشدم به نظرم انتخابتون و خودتون رو جسارتا زیر سوال می برید چون اینو میشه به کل تعمیم داد و گفت پس حتما شاید شما به خیلی چیزای دیگه هم توجه نداشتید !؟!؟!؟!؟!؟!؟!(البته این قسمت رو هم قبل خوندن تاپیک اولتون نوشته بودم که بعدش دیدم گفتش نوشتید متوجه شدم و گفتم ولش کن مهم نیست حتما !!!)

    راستش من اخرش متوجه نشدم از مدل لباس پوشیدن ایشون خوشتون نیومد یا نه اندامشون...چون بین این دو زمین تا اسمون فرقه... ببنید واسه اقایون به هر حال جاذبه های جسمانی همسرشون خیلی مهمه و من هم انکارش نمی کنم...بعضی خانم به علت لاغری بیش از حد یا چاقی بیش از حد کلا هر لباسی بپوشند بهشون نمیاد... ولی اون خانم هایی که اندام متناسبی دارند کلا با هر لباسی خیلی شیک به نظر میان..حتی راجبش یک مثل هم هست...اگه خانم شما واقعا از حد معمول لاغر تر یا چاق تر هستند کلا قضیه خیلی فرق می کنه(نه این که چون این طوری باشه یعنی واقعا به طلاق فکر کنید و مجاز هستید ..فقط گفتم قضیه خیلی فرق می کنه) که این جا بهتره بیش تر راجبش حرف نزنم.(که البته اینن قسمت هم قبل خوندن تاپیک قبلیتون بود)

    من توی تاپیک قبلیتون دیدم برای تسکین دادن به شما خیلی از حتی خانم ها که خانم های خوش چهره و خوش اندام و.. رو تخریب کرده بودند مثلا خوب بود خانمتون فلان و بهمان بود ولی اخلاق بد بود و... راستش به نظرم بهتره خودمونو فریب ندیم اتفاقا دختر خانم هایی که همه این ویژگی ها به انضمام اخلاق بسیار خوب رو هم دارا باشند کم نیستند پس بهتره با این چیزا خودتونو تسکین ندید لطفا و بازم واقع بین باشید...و اگه دنبال راه کار واقعی هستید با این حرفا خودتونو ارام نکنید و دنبال راه حل اصلی باشید....

    ضمنا توی تاپیک قبلی و این تاپیکتون نکته ای دیدم گفتم بگم دوست محترممون خانم مصباح الهدی , خانم هستند.


    اقای جوادیان حقیقتا من خیلی ناراحت شدم وقتی تاپیک اولتون رو کامل خوندم...بهتره با خودتون و خدای خودتون خلوت کنید ببنید کجای کار می لنگه... چی شد تا سن 31 سالگی یکدفعه یکشبه معیار هاتون عوض شد...به نظرم شما از بعضی مسایل مهم خیلی راحت می گزرید مثل مثلا گفتم ولش کن قدش مهم نیست ولی بعد مهم شد...چیزایی که دوست دارید رو بولدش می کنید چیزایی که دوست ندارید رو ازش ساده می گزرید ...

    راجب موضوع شما به نظرم خیلی جای تامل و فکر داره و همه حقایق مطرح نشده...و شایدم بهتره مطرح نشه... فقط خواهش می کنم حالا حالا ها به این که فرزند دار بشید فکر نکنید...
    کلید حل این معما توی دستان خود شماست...الان شاید دنبال این هستید یکی مثلا بیاد بهتون امیدواری بده اره منم مثل شما بودم و خوب شدم و.. ولی دقت کنید چند نفری که این نظر رو د اشتند خانم بودند و نه اقا و راجب این معیار بین دنیای خانم ها و اقایون دنیا دنیا فرق و تفاوت هستش....
    ویرایش توسط فدایی یار : چهارشنبه 29 مهر 94 در ساعت 02:13

  14. 6 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    baitollah-abbaspour (چهارشنبه 29 مهر 94), گیسو کمند (چهارشنبه 29 مهر 94), پارساـ (چهارشنبه 29 مهر 94), مصباح الهدی (چهارشنبه 29 مهر 94), باغبان (چهارشنبه 29 مهر 94), صبا_2009 (چهارشنبه 29 مهر 94)

  15. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    145
    Array
    سلام دوباره و با تشکر از دوستان گرامی که منو شرمنده کردن و برام وقت گذاشتن..
    راجبه عوض کردن شغلم بگم ..همانطور که نوشتم خیلی چک و بدهی دارم و در امدم از این شغل خیلی خوبه ..چون چن سال براش وقت گذاشتم..تا به اینجا رسیده..بعدشم یه روز به خانمم گفتم میخوام شغلمو عوض کنم و ناراحت شد و گفت چه شغلی..گفتم نمیدونم کار دگ از دستم بر نمیاد که یه جائی مشغول میشم..ولی گفتش من با یه مغازه دار ازدواج کردم نه شغل دگ..گفتم خودت بیا واسسا..گفت من شغلمو دوست دارم و براش درس خوندم...البته گاه گاهی میاد فروشندگی میکنه پیشه من..
    تو این اشفته بازار هم کار کجا گیر میاد بریم..اونم با درامدی که من دارم به این حقوقا راضی نمیشم..
    اقا یا خانم میشل طبق نوشته های قبلیم هم رفته رفته میبینم خانمم اندام بدی نداره فقط کمی چربی و سلولیت تو ران هاش هس که اونم الان برام زیاد مهم نیس..خیلی چیزا برام عذاب اور بود که الان به چشمم نمیاد چون از خدا چه پنهون تحت تاثیر اندام بازیگران هالیوودی آدم قرار میگیره قبل ازدواج و بعدا اینجوری میشه.. ولی قدش تو چشممه..
    فدای یار عزیز از متن و توجه بسیار زیاد شمام ممنونم که انقد ریز بینانه برام نوشتین..من روز خواستگاری متوجه قدشون نشدم..اصلا بگم زیاد برام مهم نبود ..چون وقتی قبلا با چن دختر خانم راجبه ازدواج حرف زده بودم و دیده بودم که اصلا اخلاقشون با من نمیخونه (چون من زود عصبانی میشم) تصمیممو گذاشته بودم که دختری رو پیدا کنم که با ایمان و خوش اخلاق و حرف گوش کن باشه و همه این چیزا تو خانمم بود و بعلاوه خیلی نکات مثبت دگ ..حتی گوشی موبایلشون هم از این ساده ها بود و من خیلی خوشم اومد..
    ولی تو ظاهر و اندام دلمو نبرده بود و چون همه میگفتن اینا بعد یه مدت عادی میشه زیاد روش زوم نکردم و میدونم اشتباه کردم..
    بعد روز عقد که اندام و غیره رو دیدم حس کردم با یه پیر دختر یا پیر زن دارم ازدواج میکنم و همه اینا برام بزرگ و بزرگتر شد..بعد اضطراب اومد و استرس و غیره و تحت تاثیرشون همه چیزش برام ناخوشایند شد.. برا کسی که اینجور اتفاقها براش نیفتاده باشه این حرفای من براش مبهم و خنده داره .. چون من خودمم از دوستام هر کی میومد ازم راهنمائی میخواست واسه ازدواج میگفتم حتما مومن و مهربون و خوش اخلاق باشه..
    ولی الان در مورد خودم به بن بست رسیدم..نمیتونم بهش محبت کنم ..یه چیزی نمیذاره.. یه چیزی درونم میگه مهریشو بده خودتو خلاص کن..بعد چن سال خوب کار کن برو این دفعه با چشم باز خواستگاری کن هر چن دختر مطلقه باشه ولی دوسش داشته باش..ولی وجدانم اجازه نمیده ..ابروم اجازه نمیده..قلب شکسته خانمم اجازه نمیده..از خدا خجالت میکشم و ...
    نمیدونم مدت زیادی که تو مغازه تنها بودم ..به تنهایی عادت کردم و الان دوس ندارم زیاد با کسی باشم ..میل جنسیمم افت کرده..نمیدونم دارم تقاص چیو پس میدم..ولی من به کسی ظلمی نکردم..تا اونجایی هم که تونستم به همه خدمت کردم..

  16. کاربر روبرو از پست مفید جوادیان تشکرکرده است .

    فدایی یار (چهارشنبه 29 مهر 94)

  17. #19
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    90,341
    سطح
    100
    Points: 90,341, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,823

    تشکرشده 6,799 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array

    صبا خیز و بگذر به دشت بلا

    صبا خیز و بگذر به دشت بلا

    به خِیلِ شهیدان سلامم رسان

    به خیل شهیدان سلامم رسان


    سلامی به آغشته با خونِ دل


    به آن خفته بی سر امامم رسان



    ........


    باید از خودت سئوال کنی :


    اگر خانم....م همچنین حسی به من داشت و از من سرد میشد ! ، اون موقع من چه احساسی پیدا می کردم ؟


    ..........................................

    بعضی موقع ها از خودم می پرسم ، وقتی پسری خواستگاری دختری میره ، اون عشق را باید در چه چه چیزی ببینه ؟

    چه چیزی باعث میشه جلسات متعدد خواستگاری ادامه پیدا کنه – سپس به عقد و عروسی برسه !

    چه چیزی باعث میشه اون دختر یا پسر در هممون جلسات اول منصرف بشند !

    نظر شما آقای جوادیان ؟

    .......................................

    در جامعه امروزی ، ما هروز که بیرون میریم ، انسان های متنوعی می بینیم !

    خب ، طبیعی هست یه مرد نمی تونه از نظر ظاهر با هزاران نفر رقابت کنه !

    از طرفی اون دختر بنده خدا که همسر آینده ما هست ، باز نمی تونه با هزاران نفر رقابت کنه !

    چون گذر زمان انسان را تغییر میده و همسر ما که مثلا شده 35 ساله این بنده خدا چطوری باید با یه دختر 18 ساله رقابت کنه !

    آیا این انصافه ! ( کلی ، خدمتتون عرض می کنم )

    پس باید در جستجوی چه باشیم ؟

    اگر در جستجوی ظاهر باشیم ، خصلت نفس انسان به گونه ای هست که همیشه دوست داره زیباتر ببینه !

    اگر این را مهم بدانیم ، شاید در حق خودمان و همسرمان ظلم کنیم !


    ولی امکان داره همسر ما یه اخلاقی داشته باشه ، که دیگران نداشته باشند به هیچ عنوان - مثلا همسر شما که خودتون فرمودید : فهمیده ست - مهربانه - با اخلاقه - تفاهم دارید و .....

    اینا اصلیاست !

    در مورد رسیدگی به ظاهر و لباس و ..... دوستان نکات خوبی فرمودند .


    .......................


    اگر همسری داشته باشیم که از همه نظر 20 باشه !

    خدایی نکرده بیماری بگیره یا تصادفی کنه ، که عوض بشه ، باید بهش سرد بشیم !

    عشق را باید جایی دیگر پیدا کنیم !


    از خداوند چه کمکی می خوای ؟

    وقتی مراقب دل و ذهن باشیم !!!

    اون روز دیگه آزادیم !!!

    ممنون .


    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 29 مهر 94 در ساعت 15:18

  18. 4 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    گیسو کمند (چهارشنبه 29 مهر 94), میشل (چهارشنبه 29 مهر 94), مصباح الهدی (چهارشنبه 29 مهر 94), آی تک (چهارشنبه 29 مهر 94)

  19. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط باغبان نمایش پست ها

    از خداوند چه کمکی می خوای ؟
    خیلی سوال خوبیه آقای جوادیان، حتما خوب بهش فکر کنید و برای ما هم بنویسید.

    من هم یه سوال دارم. شما می گید:

    "خیلی چیزا برام عذاب اور بود که الان به چشمم نمیاد.. ولی قدش تو چشممه.."

    وقتی احساستون تا این حد رو به بهبوده، و از اون خیلی چیزها، حالا فقط یکیش مونده، چطور خودتون رو در بن بست می بینید؟ منطقا نباید اینطور باشه، ممکنه دلیلش رو توضیح بدید؟

    و یک مورد هم اینکه، وقتی میگید "مهریه ش رو بدم و خودم رو خلاص کنم" انگار زن خریدید... حالا فکر می کنید می شه وجه خصارت توافق شده رو پرداخت کنید و زن خریده شده رو پس بدید...

    البته با توجه به ادامه ی همین جمله تون:

    "ولی وجدان
    م اجازه نمیده ..ابروم اجازه نمیده..قلب شکسته خانمم اجازه نمیده..از خدا خجالت میکشم و ... "

    مشخصه که همه ی احساسات انسانی و خدایی درتون زنده هست، و این فقط لحن بیانتون هست که بعضی وقتا زشت می شه.

    درضمن تاپیک های مشابه تاپیک شما هست که در اونها آقایون حضور بیشتری داشتند. به هرحال اینجا جمعیت خانوم ها بیشتره و همین باعث می شه تعداد پست هاشون هم بیشتر باشه، اما این نقض کننده ی وجود آقایونی نیست که به چنین مشکلاتی غلبه کردند (ما حداقل یک نمونه ش رو در اقواممون داریم، که هرچند زمان برد، اما نهایتا به یک زندگی عاشقانه ی پایدار ختم شد).

    شما هم موفق می شید به احساسی که می خواید برسید، فقط باید همیشه حواستون باشه که دنبال ایجاد چه احساسی هستید، و تا روز تولدش منتظرش بمونید.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  20. 3 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (پنجشنبه 27 خرداد 95), مصباح الهدی (چهارشنبه 29 مهر 94), باغبان (پنجشنبه 30 مهر 94)


 
صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درباره این شخص دچار وسواس فکری شده ام
    توسط nokte در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 29 آذر 95, 18:59
  2. اختاپوس وسواس فکری- عملی (اختلال وسواس اجباری)
    توسط مدیرهمدردی در انجمن وسواس
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 26 فروردین 95, 08:31
  3. وسواس ظاهری دارم ، زندگیم داره تباه میشه
    توسط omidsss در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 10 دی 93, 21:36
  4. وسواس فکری دارم
    توسط Milad1 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 مرداد 92, 11:08
  5. وسواس روانیم کرده
    توسط اسناء در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 خرداد 92, 17:29

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.