سلام و با تشکر از دوستان عزیزم.. یک نکته ای رو باران بهاری عزیز نوشتن که (حس میکنم ریشه ی مشکل شما در ذهنتونه یعنی افکار و تصوری ک قبلا از ظاهر همسر آیندتون داشتین..
این تصور هم سالها در ناخودآگاهتون بود).. بله این تصویر که از سالها قبل تو ذهنم بوده و دختر قد بلند و زیبا که بهش انرژی دادم و ارزش رو تو زیبایی و قد بلندی تو ناخوداگاهم سیو کردم نمیذاره به چیز دیگه ای فکر کنم و هر کاری میکنم برا خانمم یا هر جایی که میریم با هم این تو ذهنم تکرار میشه که اگه اونیکه میخواستم بود وای چه لذتی داشت..
اما اینو هم به خودم تکرار میکنم که از کجا معلوم بهت خوش میگذشت؟شاید یه کارایی میکرد که اصلا به مذاقت خوش نمیومد..این مدل تکرار مکرر تناقض تو ذهنم پدرمو در اورده..
روانشناس جلسه اخر ازم تست گرفت و گفت درجه اضطراب و افسردگیت خیلی بالاس و به یه روانپزشک دگ معرفی کرد و الانم دارم داروهای اونو میخورم..روانشناس گفت این دو تا رو درمان کنی مشکلت حل میشه..اما خودم نمیدونم ایا بی علاقگی ربطی به این دو تا داره یا نه؟اما گفتش که داره و اونم حل میشه..
یه چیز دگ هم که هس خانمم یکم خسیسه و تا من چیزی براش نخرم هیچی نمیخره ..با اینکه خودش کار میکنه اصلا برا خودش هیچی نمیخره..منم چون به طرز پوشش خیلی اهمیت میدم میگم بابا من خرج خونه رو دارم میدم ..کار میکنی با پولش برا خودت لباس بخر و کفش و این چیزا..درسته وظیفه منه ولی این روزا یکم وضع مالیم خوب نیست..واسه اون میگم که شیک پوش باشه..
اقای مصباح الهدی به دعا نویسی هم اعتقاد دارم ولی بعضیاشو انجام دادم افاقه نکرده ..یه نفر دگ هم هس که این روزها شاید برم پیشش ..دوستم معرفی کرده..کاش منم مثل اون اقائی که گفتین با دعا مشکلم حل بشه..
علاقه مندی ها (Bookmarks)